آیا حمله به تایتان یک اثر کلیشهای است؟ ۱۰ دلیل برای اثبات این ادعا
«حمله به تایتان» شاید در ابتدا به واسطهی صحنههای پرخشونت و بیرحمانهاش مورد توجه مخاطبان قرار گرفت، ولی اگر توانسته چهار فصل دوام بیاورد و مخاطبان خود را حفظ کند، به واسطه پیچیدگی جهانی است که خلق کرده است.
با اینحال، بعضی از عناصر سریال تکراری به نظر میرسند، نمونههای مشابهشان را در انیمههای دیگری هم میتوان پیدا کرد، مخصوصا انیمههای شونن (شونن به سبکی از مانگا و انیمه اطلاق میشود که مخاطب آن معمولاً پسرهای نوجوان و جوان هستند.). این لزوما چیز بدی نیست. ولی در بعضی موارد، همین عناصر کلیشهای نقشی کلیدی در مسیر داستان ایفا میکنند. در موارد کماهمیتتر هم این کلیشهها باعث میشوند با یک اثر ایدهآل طرف نباشیم.
الکساندرا ماروکا، نویسنده این مطلب در وبسایت سیبیآر، ده دلیل مطرح کرده است تا ثابت کند که «حمله به تایتان» با تمام نکات مثبتش، یک اثر کلیشهای است!
۱۰. داستان به شکل فریبندهای کلیشهای است
«حمله به تایتان» با یک فرضیهی ساده ولی فریبنده شروع میشود. بازماندگان بشریت بر سر بقای خود با موجوداتی عظیمالجثه وارد نبرد شدهاند. قسمت اول سریال خیلی خوب و قوی، شخصیتهایی را معرفی میکند که در یک جهان عظیم، طعمه هستند. شاهد منطقهی شیگانشینا و حمله هولناک تایتانها میشویم. ابعاد و شدت این خشونت باعث میشود که «حمله به تایتان» با دیگر انیمههای همسنگ خود فرق داشته باشد، ولی این خط داستانی آنقدرها هم بکر نیست و میشود مشابهاش را پیدا کرد.
۹. قهرمان داستان، یتیمی است که مرگ مادرش را به چشم میبیند
پیرنگ اصلی «حمله به تایتان» شاید کلیشهای باشد، ولی جلوتر که میرویم، این خط داستانی کمکم تغییر میکند. اما ارن یگر، قهرمان اصلی داستان همیشه به همان صورت سابق باقی میماند. همچون دیگر شخصیتهای شونن، او هم پسزمینهی غمانگیزی دارد. او در قسمت اول، ناامیدانه شاهد مرگ مادرش میشود.
پدرش گریشا هم ناپدید شده است. ارن قسم میخورد که انتقام بگیرد، میخواهد تمام تایتانها را از بین ببرد. این یک انگیزهی ساده ولی قابل درک است. همچنین داستان که جلوتر میرود، انگیزهی ارن هم وارد لایههای پیچیدهتری میشود. مخاطبان متوجه میشود که ارن در اصل پدر خود را خورده است، ارن بعد از اینکه گریشا با تزریق او را به یک تایتان تبدیل میکند، او را میخورد و قدرتهایش را به دست میآورد.
۸. ارن در ابتدای داستان جنگجوی چندان ماهری نیست
بعضی قهرمانان انیمهها، مثل کیریتو در «هنر شمشیربازی آنلاین»، بسیار پرقدرت هستند. بعضیهایشان هم یا اصلا مهارت خاصی ندارند، یا تنها در یک زمینه قوی هستند. ارن در دستهی دوم قرار میگیرد. او با وجود عطش شدیدش برای انتقام گرفتن از تایتانها، در ابتدای داستان مهارت خاصی ندارد.
وقتی ارن به پادگان آموزشی ۱۰۴ میپیوندد، کیث سدیث که مربی اوست، متوجه میشود که او بر خلاف دیگر همقطارهایش، هیچ مهارت ویژهای ندارد. البته بعدا میفهمیم که ارن قابلیت تبدیل شدن به یک تایتان را دارد و ورق برمیگردد.
۷. ارادهی پولادین ارن، یک عنصر بنیادین در انیمهها و مانگاهای شونن است
ارن شاید مهارتهای خیره کنندهای نداشته باشد، ولی به لطف ارادهی عظیمش همیشه متمایز از دیگران است. این یک ویژگی کلاسیک برای قهرمان شونن است، یک قهرمان شونن در برابر تمام سختیهای غیرممکن، مقاومت میکند و بر آنها غلبه میکند.
ایزوکو میدوریا از «آکادمی قهرمان من» و آستا از «شبدر سیاه»، نمونهی چنین قهرمانانی هستند. حتی کیث سدیث هم در جایی از داستان اشاره میکند که ارن به لطف اهداف جدی و تلاشهایش، میتواند در مسیر پیشرفت باشد.
۶. نفرت مارلیاییها از الدیاییها غیرمنطقی و کلیشهای است
در ابتدای داستان، تایتانها شرورهای اصلی هستند، ولی در اواخر داستان متوجه میشویم که انسان خودش خطر اصلی برای این جهان است. چرخش داستانی غافلگیر کنندهی «حمله به تایتان» این است که این تایتانها در اصل مردم نژاد الدیا، دشمن اصلی مارلیاییها هستند که قابلیت تغییر شکل به تایتان را دارند. مارلیاییها یک گروه از جنگجویان زبدهی خود (راینر براون، آنی لئونهارت، برتهولت هوور و مارسل گالیارد) را به جزیره میفرستند تا تایتان بنیانگذار را به سرزمین مارلی برگردانند. تایتان بنیانگذار قدرتمندترین عضو ۹ تایتان اصلی است و کسی است که میتواند بقیه تایتانها را کنترل کند. ماموریت این جنگجویان با شکست مواجه میشود و یک درگیری جدید بین مارلی و الدیا شروع میشود.
این خط داستانی خیلی جذاب است، ولی نوع نگاه مارلیاییها به الدیاییها یک مثال کلاسیک از قضاوت متعصبانه به یک عنصر بیگانه و شاید خطرناک است، چیزی که در آثار زیادی نمونهاش را دیدهایم. نمیتوان آن را دقیقا یک کلیشه در نظر گرفت، چون بالاخره بخشی از وضعیتهای تلخ زندگی خودمان هم ریشه در چنین نگاهی دارند، ولی چنین فرضیهای برای اثر عظیمی مثل «حمله به تایتان»، کمی دم دستی است. الدیاییها تاریچخهی خونینی دارند، جنایات نیاکانشان باعث شده است که به آنها به چشم هیولا نگاه کنند. ولی این مارلیاییها هستند که این چرخه خشونت را ادامه میدهند، و با مسلح کردن الدیاییها، آنها را به جنگ دشمنان خود میفرستند. نفرت آنها از الدیاییها آنقدر غیرمنطقی است که میتوان آن را کلیشهای در نظر گرفت.
۵. حکومت شرور و فاسد
مارلی شاید خطر بزرگی باشد که شخصیتهای «حمله به تایتان» را تهدید میکند، ولی دستکم در بخشهای ابتدایی داستان، بزرگترین خطر این جهان نیست. نکتهی مسلم این است که حکومتی که بر جزیرهی بهشت حکمرانی میکند قلبا توجهی به منافع مردم خود ندارد. بعد از سقوط دیوار ماریا، کمبود منابع باعث یک قحطی سنگین میشود. مقامات جزیره مردم را تشویق به حمله و بازپسگیری دیوار میکنند، کاری که تنها با هدف کاهش جمعیت انجام میشود.
بعدا معلوم میشود پادشاه فریتز تنها یک مقام تشریفاتی است و پادشاه اصلی دیوارها، راد رایس است. این خط داستانی رازهای زیادی را افشا میکند، ولی نمیتوان آن را جزو قویترین جنبههای داستانی «حمله به تایتان» قرار داد. نبرد با حکومت فاسد به نوعی یک مضمون تکراری است. مثلا در انیمهی «آکامه گا کیل» هم میتوان چنین داستانی را مشاهده کرد. درگیری هنگ اکتشاف با راد رایس و زیردستانش اگرچه زمینهساز گرهگشایی از حقایق سهمناکتری میشود، ولی نوآوری چندانی در آن وجود ندارد.
۴. در نسخهی انیمه، رابطهی میکاسا با ارن هیچ نفعی برای او ندارد
میکاسا آکرمن، شخصیت مونث اصلی «حمله به تایتان»، یک دختر اکشن کلاسیک است. این چیز بدی نیست، تماشای هنرنماییهای او در میدان نبرد همیشه لذتبخش است. متاسفانه، در انیمهی اقتباس شده از مانگای اصلی، رابطهی بین ارن و میکاسا هیچ فایدهای برای میکاسا ندارد. در مانگا میکاسا علاوه بر ارن، با شخصیتهای دیگر هم ارتباطات نزدیک و مفیدی دارد، ولی انیمه تمام تمرکز میکاسا را روی ارن گذشته و کاری کرده که با یک عشق بیحد و مرز طرف باشیم. میکاسا تنها شخصیتی نیست که وارد چنین دامی شده است. خیلی از هواداران معتقدند آرمین و ارن هم در انیمه آن عمق و پیچیدگی مانگا را ندارند.
۳. لیوای یک ابرقدرت مرد کلاسیک است
در میدان نبرد میکاسا توقف ناپذیر است، ولی یک شخصیت دیگر در «حمله به تایتان» هست که از او هم ترسناکتر است. لیوای یک قهرمان ابرقدرت، در کاملترین حالت ممکن است. لیوای اگرچه از نظر شخصیتی پیچیدگیهایی دارد، ولی بیشتر از همه این مهارتهای مبارزاتی اوست که به چشم میآید.
نبرد او با تایتان میمون و زیک یگر صاحب آن، تمام قوانین فیزیک را زیر سوال میبرد، حتی صاحبان تایتانهای مارلی هم از او میترسند، به نظر میآید راینر حسابی از لیوای برایشان تعریف کرده است. آسیبهایی که او بعدا دریافت میکند نشان میدهد که لیوای آنقدرها هم که فکر میکردیم یک شخصیت ابرقدرت کلیشهای نیست، ولی باز هم این همه قدرت و توان در وجود او قابل توجه است.
۲. همان شخصیتهای مرد خوشاندام همیشگی
«حمله به تایتان» از این نظر قابل توجه بود که توجه آنچنانی به توقعات هواداران نداشت. بر خلاف بسیاری از انیمههای دیگر، شخصیتهای زن این سریال خیلی اغواگر و جذاب نیستند. میکاسای نوجوان با وجود اینکه چنین ویژگیهایی در خود نداشت، به محبوب هواداران تبدیل شد، ولی ظاهر او در دوران بزرگسالی ورزیدهتر از گذشته است.
در آنسوی این طیف، کلی شخصیت مرد خوشاندام داریم. یکی از صحنههای معروف فصل چهارم جایی است که ارن کت خود را میپوشد. بقیهی شخصیتها، مثل راینر و زیک، معمولا نیمهبرهنه هستند. این کارها لزوما با هدف جنبههای جنسی نیست، ولی این ترفند در انیمههای زیادی استفاده میشود.
۱. پایان مانگا خیلی شبیه انیمهی کد گیاس به نظر میرسد
خیلیها «حمله به تایتان» را یکی از بهترین انیمههای تاریخ میدانند، ولی پایان مانگا بسیاری از هواداران را ناامید کرد. خیلیها معتقدند نقشهی ارن و آن پایان شباهت زیادی به انیمهی «کد گیاس» دارد، و این تقلید آنقدرها هم موفقیت آمیز نبوده است. داستانهای زیادی هستند که از موتیفهای مشترکی بهره میبرند، ولی مقایسهی بین «حمله به تایتان» و «کد گیاس» به یک بحث همیشگی بین هواداران تبدیل شده است. و معمولا «حمله به تایتان» به بازندهی این رقابت تبدیل میشود. هم ارن و لولوش (قهرمان انیمهی «کد گیاس»)، برای رسیدن به نتیجهی دلخواه خود دست به قمار بزرگی میزنند، ولی میتوان گفت «کد گیاس» به شکل مناسبتری داستان خود را تمام میکند.
نظر شما چیست؟ آیا واقعا آنطور که در این مطلب ادعا میشود، «حمله به تایتان» یک اثر کلیشهای است؟
منبع: CBR
کاملا دوروسته🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿
من قبول دارم اتک واقعا تو بعضی چیزا ضعف داشت(با اون نبرد بی مفهوم الدیایی و مارلیایی ها واقعا موافقم)
این انیمه برای رده بندی سنی نوجووناس و خودتونم میدونید که معمولا انیمه های خشن و اکشن برای نوجوونا بسیار جذاب و مهیجه
ولی اگه بخوام بعنوان یه کارشناس به داستان نگاه کنم نقاط قوتش میتونیم به اپنینگ و اندینگ های خفنش گرافیک زیباش و البته اینکه مثل بعضی انیمه ها(توکیو غول که واقعا ریدن بهش)نیازی نیست به مانگا مراجعه کنی و یجورایی سطح انیمه از مانگا بالاتره
بهتره بجز نقاط ضعف و کلیشه ای بودن بعضی قسمتای انیمه نقاط قوتم میگفتید:)
واقعا نقد ضعیف بود معلوم که فقط میخواسته اتکو نابود کنه
ببین باید یه کم چشماتو باز کنی ببینی این حرفا اصلا منطقی توش نیست در ثانی ما توی ایران اگه یکی کیف مون رو بزنه بهش کلی فحش میدیم و نفرین میکنیم حالا فکر کن مثلا بابا بزرگ یکی بابا بزرگ تورو کشته باشه میری مکشیش
دلایل خیلی بی معنی بود و سر اینکه یه چیزی میخواستی گفته باشی زده شده
دقیقا
این نفرت رو ما از خیلی ها حتی کشور ها داریم . مثلا یکم از مغول . از امریکا در حدی که پرچمشو می سوزونیم !!! بعد فک کن یه کشور هزارسالی بهش ظلم شه . قطعا دیدگاها اینطوری میشه
با کمال احترام قبول ندارم… نقد بشدت ضعیفی بود…
انگار تازه یکی کلمه کلیشه رو یاد گرفته و ب هرچی ک ب دم دستش اومده چسبونده…
ی سری عناصر هس ک استفاده میکنن تو فیلم و انیمه … نمیشه گف کلیشه ان😐کلیشه ینی تکراری و حوصله سر بر باشه… ولی نویسنده چنان مهارتی داشت ک حتی اگکلیشه ام بود جوری کنار هم قرارشون داد کاصن غیر قابل حدس و هیجانانگیز باشه…
الان ی سری میگن اتک فن تعصبی… ولی نگا ب هیترا نمیکنن… حداقل نقد میکنین منطقی و بی طرف باشین.. پی جلب توجه مردمین فقط.. و محتوا صفر
دقیییقا
چقدر شبیه فراستی هست این متن :)))
منم ۵تا دلیل دیگه ک چرا اتک کلیشه ای هست اضاف میکنم:
۱. این انیمه رنگی است. انیمه های زیادی رنگی تولید شده اند بنابراین اتک کلیشه هست.
۲. در اتک، انسانها صحبت میکنند. و این خیلی کلیشه هست.
۳. هر قسمت اتک ۲۰ دقیقه هست. مشابه خیلی از انیمه های دیگه. پس از این بابت هم کلیشه هست.
۴. انیمه اتک ب زبان ژاپنی هست. مشابه توکیو غول و یا دفترچه مرگ. ک یعنی باز هم اتک خیلی کلیشه هس و انیمه های ژاپنی دیگه ای هم بوده از قبل و اتک از روی اونا کپی شده.
۵. توی اتک، موزیک متن میزنن. مشابه این رو توی یکسری انیمه های دیگه هم دیدیم.
خیلی تنه قشنگی زدی خخخخخخ
کسی که این مقاله رو نوشته کاملا با معنی و مفهوم کلیشه نا آشنا بوده حتی به زبان ساده هم درکی از کلیشه نداشته کلیشه به زبان ساده میشه مجموعه رفتار ها و اتفاقاتی که به قول خودمون دوره اش تموم شده و خز شدن و تمام کلیشه هایی که توی این مقاله اومدن فقط یجور گرفتن ایراد برای خود نمایی و ویو گرفتن صفحه هستند تمامشون و بلا استثنا الان شما انتظار دارید کسی مثل لیوای که یک سرباز هست خوش اندام نباشه یا مثلا اومده حکومت شرور حکومت شرور نبود و فاسد د ما طی انیمه داشتیم از دید حکومت به این قضیه نگاه میکردیم حکومت فقط داشت نژاد رو به دلیل گناه های مرتکب شده مجازات میکرد توضیح ساده اش این بود البته اتک به خوبی نشون داد که جنگ هیچ سودی برای دو طرف نداره کلش یا اراده قوی آرن ارن مسولیت خیلی زنگینی رو دوشش هست و مسولیت عادی مثل خرجی دادن خانواده نیست که بخواد شونه خالی کنه کلا خواستم بگم مقاله نویس به اندازه بچه پنج ساله درک داشته و خب تعجبی هم نداره چون مقاله برای ویو گرفتن طراحی شده بود
چقد کودک سال اومده اینجا کامنت گذاشته . آخه عزیزای من نمیگه که بده میگه کلیشه ایه مطمعنا هیچکدومتون معنی کلیشه رو نمیدونین چرا آخه بخاطر یه انیمه خودتونو خراب میکنید
خب تو خوشت نیومده به ما چه خیلی هم پایان خوبی داشت اصلا هم کلیشه ایی نیست
خب با این استدلال و نگاه سطحی هر اثری کلیشه ایه. مشکل این به اصطلاح نقد اینه که یه نفر تصمیم گرفته فقط ابعدادی از داستان رو ببینه که به نظرش کلیشس و با این نگاه میشه عناصر تکراری در هر اثری پیدا کرد و متاسفانه هیچ توجهی به جنبه های دیگه ی انیمه که اونو متمایز میکنه نشده. حتی برخی از این موارد درست هم نیستن
هشدار اسپویل !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
داستان به شکل فریبندهای کلیشهای است؟؟؟ اینو اگه کسی فقط فصل یک رو دیده بگه قابل قبوله حرفش. درحالی که دقیقا این شروع کلیشه ای اتک آن تایتان یه فریبه که هاجیمه ایزایاما مدام در بخش های مختلف داستان مخاطب رو به خیال این که با یه کلیشه ی دیگه شونن روبه رو هستیم فریب میده و یکی از بزرگ ترین نقاط قوت اتک آن تایتان شیوه آشکارسازی مرحله به مرحله و لایه لایه حقیقت دنیای اتک آن تایتانه و سه فصل مدام تکه های مختلف پازل رو جلوی چشممون گذاشت بدون این که واقعا به ماهیت واقعی دنیای اتک پی ببریم تا نهایتا آشکارش کرد.
نفرت مارلیاییها از الدیاییها غیرمنطقی و کلیشهای است
این مورد احمقانه ترین بخش این متن بود :)) ما در جهانی زندگی میکنیم که یه عده رو به علت یهودی بودن تو کوره ادم سوزی مینداختن و یه نژاد به خاطر رنگ پوستش برده بود یا سر ادیان این همه جنگ های خونین درگرفته و جهان اتک آن تایتان از لحاظ تکنولوژی تقریبا مشابه جنگ جهانی اوله. هرچقد هم کلیشه ای باشه اصن دور از ذهن و غیرقابل درک نیست
درکل من شک دارم نویسنده چیزی از شخصیت پردازی و نگرش هاجیمه ایزایاما درک کرده باشه . یه جنبه جالب دیگه داستان همینه که اکثر شخصیتابه نحوی انگار اسیر یه ایده یا یه فرد یا یه هدف هستند که درنهایت در زندگیشون به اون خاطر بیش از هرچیز دیگری سختی کشیدن و حتی خیلی اوقات فرد به طرز تراژیکی به اون نمیرسه :
میکاسا که علاقه ی بیش از اندازش به ارن از دست خودشم خارجه و اتفاقا نکته این علاقه میکاسا همین غیرمنطقی بودن و درد و سختیه که همیشه براش به همراه داشته و مدام بهش اسیب زده ولی نمیتونه ازش دست بکشه و درنهایت هم خب ارن رو هم مجبور میشه خودش بکشه
اروین اسمیت که واضحه درنهایت هم به طرز تراژیکی مشابه تمام سربازایی که به مرگ فرستاده بود کشته شد و هیچ وقت به حقیقت دنیا نرسید
پدر ارن با وجود تمام تلاش هایی که کرد که پدر بهتری برای ارن باشه و ارن و خانوداشو دوباره قاطی قضایا نکنه باز اون چیزی که احتمالا میخواست نشد. یکی از بخش های زیبای قسمت ۲۰ نگاه وحشت زده پدر ارن وقتی که داشت کلید رو نشون ارن بچه تر نشون میداد بود که خب تصویر ارن از آینده رو میدید و این مسئله قطعا براش باید خیلی کوبنده بوده باشه چون متاسفانه بدین معنا بود که ارن اتک تایتانو به ارث برده
زکه تمام عمرش اسیر ایده ی مقابله با آرمان های پدرش بود
تو فصل پایانی پورکو هم خودشو به نحوی فدای راینار کرد و یه نفر دیگه به خط ادمایی که مرگشون به وجدان راینار سنگینی میکنه اضافه شد و مسئولیتی که رو دوشش حس میکنه بیشتر میشه
یکی از بخش های داستان که دوست داشتم لحظه ای بود که زکه تمام افراد لیوای رو تبدیل به تایتان کرد و لیوای از این که بارها ارن رو نجات داده بود و فکر میکرد که بهترین گزینه پیش روشونه حس وحشت و پشیمونی شدید بهش دست داد در تناقض با باوری که بهش رسیده بود که درنهایت هر تصمیمی که درگذشته گرفته به خاطرش تو آینده پشیمون نمیشه چون امکان نداشته نتیجه رو از قبل بدونه
یه نقطه اوج داستان پی بردن به حقیقت دنیا بود و یاس و وحشتی که براشون به دنبال داشت بود به نظرم و این که چقد ارمان های اولیه survey corps با روشن شدن این مسئله ساده و بچه گونه به نظر میرسیدن
و این که درنهایت چرخه نفرت در اتک نمیشکنه و تمام این ها اتفاقی نیست. اتک آن تایتان در جای جای داستانش ارمان های له شده وجود داره که هیچ وقت محقق نمیشن و نوعی نیهیلیسم وجودی در داستان موج میزنه که زیباس
خود ارن که دنبال ازادیه ولی به خاطر تایتانش عملا انگار زندانی یه سرنوشت از پیش نوشته شدس و پس از تصاویری که از آینده تو اخر فصل ۳ میبینه احتمالا حس استیصال زیادی بهش منتقل میشه و هر چقد بیشتر جلو میرن و همون طور که اول فصل چهار دیدیم که تلاشایی که انجام دادن که با دنیا ارتباط برقرار کنن به نتیجه نمیرسه و ما میبینیم که ارن بیشتر از همه به این مسئله ناامید میشه و براش ناراحت کنندس چون به نحوی به مرور بیشتر و بیشتر با این واقعیت روبه رو میشه که واقعا چیزی که دیده اتفاق خواهد افتاد و راه دیگه ای نیست
و واقعا ارن تفاوت های کلیدی با کاراکترهای شونن داره. درنهایت یاس و ناتوانی که ارن مدام باهاش بعد از شکست هاش (فلش بک به خنده هیستریک ارن پس از مرگ هانس)روبه رو میشه باعث رشد و ادم بهتر شدن نمیشه لزوما و بیشتر و بیشتر به سمت ضدقهرمان شدن پیش میره و حتی به نظرم مرز های ضدقهرمانی فراتر رفته و بارها میبینیم که از اشتباهاتش درس نمیگیره و همچنان با تصمیماتش همه رو به خطر میندازه و خیلی اوقات به تمام عواقب کاراش فکر نمیکنه که ایناقطعا ویژگی یه قهرمان نیست . و هاجیمه ایزایاما معمولا بیشتر کاراکتراش رو قربانی شرایط میدونه ولی در بخشی از قسمت ۲۰ تاکید میکنه که این لزوما همیشه درست نیست و بخشی از رفتارهای ارن از ذات و ویژگی هایی که از اول داشته نشات گرفته و فرق داره با کسی صرفا از سر ناچاری این کارا رو انجام داده . شاید اولش با قضیه انتقام شروع شد ولی واقعا حتی اگه مادر ارن کشته هم نمیشد به نظرم سیر حوادث میتونست ارن رو باز به این نقطه که الان هست برسونه و یه ادم ارمان گرای خطرناکه
و درضمن خیلی با لیلوچ متفاوته . واقعا ارن در پایان داستان یه قهرمان نیست و تفاوت زیادی بین پایان لیلوچ و نسل کشی ارن که درنهایت فقط سرنوشت چند تا از دوستاش براش مهم بودن وجود داره
درکل خیلی متن غیرمنصفانه ای بود من نمیفهمم چه طور این همه ظرافت در این داستان نادیده گرفته شده؟؟؟؟؟ حداقل کاش واقعا به نقاط ضعفش میپرداختین که واقعا نقاط ضعفشن
آخه عزیزم اینو هم بگو که مثلا همان مرد خوش
اندام همیشگی که همه جا هست یکی از جاهایی که به بهترین شکل استفاده شده اتک بود و…..