مینیسریال «ایرما وپ»؛ پیچیدهترین محصول تاریخ HBO
فیلم شبحزدهترین نوع هنر است؛ ارواح فیلمها و بازیگران گذشته، مانند فکر و خیال، هر کدام از فیلم جدیدی خبر میدهند و گاهی بازسازی یک فیلم یا سریال میتواند مثل شبحزدایی باشد، راهی برای مقابله با این شبحزدگی و شروع مجدد. HBO اخیرا پخش مینیسریال جدید خود «ایرما وپ» را آغاز کرده است (برای نخستین بار در جشنوارهی فیلم کن ۲۰۲۲ به نمایش در آمد) که منتقدان به اتفاق آرا آن را تحسین کردهاند.
دیوید کوت از The A.V. Club مینویسد: «این اثر بررسی استادانهای از ابزار بیان بصری است. یحتمل پیچیدهترین سریالی است که HBO تا به امروز ساخته است». یقینا این ستایشی فراتر از انتظار است، آن هم با در نظرگرفتن شجرهنامهی دور و دراز مینیسریالهای مختلف و عالی HBO، اما به طرز عجیبی این اثر شایستهی چنین تحسینی است. این موضوع دوچندان عجیب نیز هست، به این دلیل که «ایرما وپ» (واژهای که با جابهجایی کلمهی Vampire ساخته شده است) بازسازی از فیلم خود کارگردان به همین اسم است، فیلمی که دربارهی بازسازی سریال صامت محصول ۱۹۱۵ یعنی «خونآشامها» بود.
آن پیاز خونآشامی در اینجا لایههای متعددی از جادویی فرافیلم دارد و «ایرما وپ» جدید دیالوگهایی درخشان دارد که بیشتر از ۱۰۰ سال سینما درون خود دارد. این چیز درستی است، به این دلیل که نویسنده و کارگردان اولیویه آسایاس قبلا در مجلهی سینمایی تحسینشدهی فرانسوی «کایه دو سینما» منتقد بود، از این رو بیشتر اوقات کارنامهی فیلمسازی او در حال انجام گفتوگویی با خود فیلم است. یکی دیگر از منتقدان «کایه دو سینما» که تبدیل به یک فیلمساز شد، کسی نیست جز ژان لوک گدار افسانهای که یک بار در سخنی گفت: «برای اینکه فیلمی را نقد کنی، باید فیلم دیگری را بسازی». و این به نظر میآید که همان چیزی است که آسایاس در حال انجام آن است: تبدیلکردن نقد فیلم خود به یک فیلم واقعی.
«ایرما وپ» شاید الان از تلویزیون در حال پخش است، اما تاریخی طولانی دارد. بذر این فیلم توسط فیلمی سریالی کاشته شده است که شاید برترین فیلم سریالی است که تاکنون ساخته شده و آن هم فیلمی نیست جز «خونآشامها» (Les Vampires) که کمک کرد این مدیوم منبع الهامی برای برای تلویزیون باشد؛ این بذر تبدیل به گلی در دههی ۹۰ شد، با ساختن یک شاهکار بینالمللی تمام عیار یعنی «ایرما وپ» آسایاس. گلی که اکنون چیده شده و جایش را در گلدان تلویزیون تثبیت کرده است، با بازگشت دوباره به گونهی سریال. نگاهی میاندازیم به تاریخ عجیب و غریب «ایرما وپ» خارقالعاده که در نوع خودش نوعی تاریخ سینمایی شبحزده است.
«خونآشامها»
کارگردان فرانسوی لویی فویاد با کارنامهی فیلمسازی که کمتر از ۲۰ سال طول کشید، حدود ۷۰۰ فیلم را مابین سالهای ۱۹۰۷ و ۱۹۲۴ کارگردانی کرد (که بیشترشان فیلم کوتاه بودند). در سالهای ابتدایی سینما، که به سان غربی وحشی هنری بود که به ندرت میشد اثری از قوانین واقعی در آن پیدا کرد، فیلمهای سریالی صامت محبوبیت زیادی پیدا کردند. استودیوهای فیلمسازی فرصتهای سودمند ساخت چندین قسمت از یک فیلم با همان ویژگیها را به چشم خود دیدند، آن هم بعد از موفقیت فیلم دوحلقهای محصول ۱۹۱۲ به نام «چه اتفاقی برای مری افتاد؟». این رویداد پیش از درامهای داستانی سریالی در برنامههای رادیویی دههی ۱۹۲۰ بود و قاعدتا بسیار پیش از تلویزیون؛ به نوعی، فیلمهای سریالی، سریالهای تلویزیونی اپیزودیک را به وجود آوردند، آن هم به گونهای که ما میشناسیم.
هیاهویی ناگهانی با آمدن فیلمهای سریالی به پا شد، با برخی از آثار دوستداشتنی مثل «مخاطرات پائولین» که دو هفته یکبار به سینماها میآمد. فویاد نیز با فیلمی به اسم «بوت د زان» که از اولین ساختههای بود، وارد بازی سریالها شد که شامل ۶۰ فیلم کوتاه دربارهی پسر کوچک بدجنسی بود که بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۶ به نمایش درآمد. نخستین شاهکار او سریال «فانتوماس» در سال ۱۹۱۲ بود که راه را برای تریلرهای مرموز، ژانر جاسوسی و حتی فیلمهای ابرقهرمانی گشود. در سال ۱۹۱۵ کارنامهی فیلمسازی فویاد قرار بود با خدمت در جنگ جهانی اول دچار وقفه شود، اما کارگردان با حملهی قلبی که به او دست داد، نجات پیدا کرد. او در دوران نقاهت اثری را ساخت که از آن به عنوان شناختهشدهترین شاهکارش یاد میشود: «خونآشامها».
با جنگ جهانی اول که در حال طغیان بود و گروههای آنارشیستی بدنامی مثل دار و دستهی بونو که در خیابانها پرسه میزدند و پادشاهیهای اروپا که به سرعت در حال تغییر بودند، نمایش «خونآشامها» از جامعهای که خارج از کنترل بود، به دل مخاطبان مینشست و گروه گروه مردم برای دیدن سریال روانه میشدند. آنها این فیلمهای سریالی عجیب و غیرقابل پیشبینی را دوست داشتند که دربارهی جهان زیرزمینی جنایی پر پیچ و خمی به نام خونآشامها بود و اینکه چگونه آنها چنگالهای خونین خود را در تکهتکهی هویت و وجود فرانسوی فرو میبردند؛ آنها عاشق تماشای ژورنالیستها و کارآگاههایی بودند که دنبال آنها میافتادند و تعقیب و گریزهای موش و گربهوار یکی پس از دیگری میآمد. آنها طبیعت غیر عادی، رویاگونه و گاها خیالی برخی از سکانسها را دوست داشتند، چیزی که با چندین هنرمند سورئالیست مشهور در آن زمان آغاز شد که شاید مهمترین آنها، موزیدورا بود که خیلیها او را دوست داشتند.
موزیدورا ایرما وپ است
ژان روک نام خود را در کودکی به موزیدورا تغییر داد و این اسم را ترجیح میداد که به معنی هدیهی الههی هنر بود و این دقیقا همان چیزی است که او بود. موزیدورا یکی از ومپهای (Vamp) پیشرو بود، عبارتی برای نوع ابتدایی از زنان اغواگر (Femme Fatale) که مردان را میجوند و آنها را از دهانشان به بیرون تف میکنند که از شعر رودیارد کیپلینگ به اسم خونآشامها میآمد. همراه با تیده بره که یکی دیگر از بازیگران زن پیشرو در سالهای دههی ۱۹۱۰ بود، موزیدورا حقیقتا ومپی جادویی بود و فویاد بعد از سریال «خونآشامها» بارها با او همکاری کرد (موزیدورا از طرفی فیلمهای خودش را نیز نویسندگی و کارگردانی میکرد). او چنان دلربا بود که با چشمانش آدم را مسحور میکرد و وقتی پلیس نمایش سریال «خونآشامها» را به دلیل به تصویرکشیدن جنایتکاری ممنوع کرد، او به تنهایی رئیس پلیس را قانع کرد تا از تصمیمش برگردد بعد از اینکه فویاد و استودیوی تهیهکننده گومون پیش از این تلاش خود را کرده بودند و شکست خورده بودند.
موزیدورا دلیل عمدهی چرایی موفقیت «خونآشامها» بود و کاراکتر او، ایرما وپ، هماسم فیلمهایی شد که بعد از آن ساخته شدند. نقشآفرینی حقبهجانب، دیوانهوار، عصبی، عجیب و احساسی او یک شاخص سینمایی است. با اینحال فویاد شایستگی داشتن بخش اعظم اعتبار این اثر را دارد؛ او یک شاهکار ۱۰ قسمتی و هشت ساعته ساخت که جاناتان روزنبام بزرگ آن را یکی از عالیترین لذتهای سینمایی نامیده است. تکنیکهای فویاد، با تصویربرداری برداشتهای طولانی داخلی به شیوهای کاملا ایستا در برابر حرکت پرشتاب سکانسهای خارجیاش، استفادهی حداقلی از دیالوگها، تدوینی رویایی و عدم وجود مونتاژ و چیزی که فرانسویها شاید بتوانند تنها آن را «یک نمیدونم چیه» مسلم بنامند، همگی با هم ترکیب می شوند تا نمایشی بیعیب و نقص ارائه بدهند.
در حالی که این فیلم بیتردید سینمای فرانسه را برای قریب به یک قرن تحت تاثیر قرار داده است، اغلب اوقات اثری است که در آمریکا دیده نشده و پیداکردن آن دشوار است (اقلا تا وقتی که کرایتریون کالکشن همیشه شگفتانگیز پا به میدان بگذارد). چه میشد اگر تاریخ سینمای آمریکا فویاد را به جای گریفیس داشت.
ایرما وپ مگی چانگ است
در سال ۱۹۹۶ کارگردان الیویه آسایاس «ایرما وپ» را ساخت با بازی مگ چانگی که در نقش خودش حضور داشت، هنرپیشهای که برای بازی در نقش اصلی بازسازی «خونآشامها» استخدام شده بود. این فیلم چانگ را در حالی نشان میدهد که در سیرکی سینمایی گرفتار شده است: بازیگران دچار بحرانهای شخصی هستند، عوامل فنی میخواهند با او همبستر شوند، پول پروژه در حال تمامشدن است و کارگردان (که بازیگر افسانهای فرانسه ژان پیر لئو نقش آن را بازی کرده است) با بحران روحی و روانی مواجه است. فیلم مانند بسیاری از آثار آسایاس، با جنبش و حرکت خو گرفته است، بالاخره عبارت «Movies» هم از واژهی جنبش و حرکت (Movement) میآید و یک اثر سینمایی چطور بدون آن معنی دارد؟ اما با همهی این اوصاف دوربین فیلم جهشی به درون فرصتهای بزرگتر درون فیلم میزند و آسایاس این را با آغوشی باز میپذیرد.
برداشتهای طولانی با انبوهی از بدنها به سان برداشتی از یک فیلم پر جنب و جوش است همراه با صحنههای شام و سکانسهای هتل که خودشان را نشان میدهند، چانگ اغلب اوقات در نقش یک تماشاچی مبهوت و سردرگم است. این فیلم فرصتی بینظیر برای آسایاس بود تا دربارهی صنعت سینما نظر خودش را اعلام کند، آن هم با بهرهگرفتن از یکی از مشهورترین فیلمهای فرانسوی تمام دوران تا داستان جهانیسازی، هنر و قدرت بازیگری را روایت کند.
عنصر جهانیبودن که هموارهی نشانهی به شدت قدرتمندی از یک فیلم آسایاسی است، در «ایرما وپ» حضوری مستمر دارد، ستارهی هنگ کنگی در یک فیلم فرانسوی، با مکالمه به زبان انگلیسی و گسترهای از ملیتهای اروپایی که دور پردهی سینما میپلکند. گروه راک «سانیک یوث» حضوری کوتاه در بخشی از موسیقی متن دارند، آوازخوان فرانسوی سرژ گانزبور یکی دیگر از آنهاست، گیتاریست اهل مالی علی فارکا توره هم یکی دیگر. آسایاس شدیدا به حال و روز سینمای فرانسوی (چیزی که به نظر میرسد توسط خود سریال «خونآشامها» نیز نمایش داده میشود) و نیز تاثیر جهانیسازی بر روی آن علاقه دارد. ژورنالیستها گفتوگوهایی دربارهی فیلمهای جان وو و بلاکباسترهای هالیوودی دارند در حالی که اعضای صنعت فیلمسازی به حال کنونی خود افسوس میخورند.
اولیویه آسایاس و مگی چانگ
چانگ مثل همیشه شگفتانگیز است و لئو هم سرگرمکننده. این تعاملهای سر صحنه دلپذیر هستند و بازسازی چندین صحنهی «خونآشامها» آن فرصت مذکور دربارهی نقد فیلم را به آسایاس میدهد. با کارگردانی نسخهی ویژهی خود از «خونآشامها» (یا با واداشتن بازیگرانش تا این کار را انجام دهند)، او قادر است تا دربارهی تصمیمگیری و تحلیل هر یک از حرکات و رفتارها نظر بدهد و آن احساسات و معانی پنهان در پشت فیلم را تشریح کند. با انتخاب سریال نمادین و ماندگار «خونآشامها»، به نوعی میتوان گفت که او دارد به خود سینمای فرانسوی میپردازد. این بههمریختن فرامتنی به یکی از مسحورکنندهترین پایانبندیها در تاریخ سینما منتهی میشود.
«ایرما وپ» نقطهی عطفی در کارنامهی آسایاس و چانگ بود؛ فیلم دستاورد بزرگی برای آسایاس محسوب میشد که راه را برای آیندهی او گشود، از طرفی چانگ را برای نخستین بار از هنگ کنگ بیرون کشید و او را تبدیل به ستارهای بینالمللی کرد و این همکاری سبب شد که این دو با هم دیگر ازدواج کنند. آنها در سال ۲۰۰۱ از یکدیگر طلاق گرفتند، اما فیلم دیگری با مشارکت هم ساختند، شاهکار بینالمللی به اسم «تمیز» محصول ۲۰۰۴ که چانگ برای بازی در آن برندهی جایزهی بهترین بازیگر زن از جشنوارهی فیلم کن شد؛ این فیلم قبل از بازنشستگی مرموزش، تبدیل به آخرین نقشآفرینی مهم او شد. آسایاس در گفتوگویی با ایندی وایر گفت: «مگی از زندگی من ناپدید شد و از سینما نیز غیب شد و درون اندیشهی اولیهی بازگشت به «ایرما وپ»، احیای مجدد آن خاطرات بود. به جای بازسازی، بازراهاندازی یا هر چیز دیگری، من در تلاش برای کنارآمدن با خاطراتم هستم، به این خاطر که فیلم اصلی زندگی من را دگرگون کرد و مثل خیانت میماند اگر من به آن بخش شخصی و حتی ذاتی آن اشاره نمیکردم».
اولیویه آسایاس و ایرما وپ
آسایاس کار خودش را کرد و «ایرما وپ» را احیا کرد. با سریال جدیدش که محصول A24 و HBO است، آسایاس دیداری مجدد با ارواح ۲۶ سال گذشته داشته است، چه سال ۱۹۱۵ باشد یا ۱۹۹۶، چه ارواح فرانسه باشد یا روح مگی و یا روح سینما. او در گفتوگو با ایندی وایر میافزاید:
این چیز خندهداری است که خود داستان، قصهی ارواح است. راجع به حافظه و زمان است، راجع به جامعهی مدرن و فیلمسازی مدرن. چندین عنصر جدی و منعکسکننده در داستان وجود دارد و تو باید صدای ملایمتری را از آنها دربیاوری. این طوری راحتتر است و به شما کمک میکند تا اندیشههایتان را پیش ببرید.
آسایاس در گفتوگویی دیگر با Some Came Running اینچنین میگوید که «ایرما وپ» اصلی و قدیمی مثل تصویری فوری از تناقضهای فیلمسازی فرانسوی در آن زمان است و در نتیجه «ایرما وپ» جدید شبیه یک سلفی گرفتهشده با آیفون از وضعیت کنونی سینما است. به گونهای نسبتا زیرکانه، این اثر تنها یک بازسازی نیست که به گذشته نگاه میکند بلکه اثری است که از گذشته به عنوان سکوی پرتابی برای استناد به زمان حال استفاده میکند و فرضیات مسلمی را برای فیلم ارائه میکند که با هر بار تکرار و بازگویی (خونآشامها در سال ۱۹۱۵، ایرما وپ در سال ۱۹۹۶ و ۲۰۲۲) شرح واقعهای را از آنچه تغییر یافته است در اختیار ما قرار میدهد.
آسایاس در گفتوگویی با دیسایدر میگوید: «فکر میکنم همه چیز متفاوت است. مهاجرت دیجیتال سینما، تلویزیون به کلی متحول شده است، همگی ما الان در اینترنت هستیم، در حال استفاده از شبکههای اجتماعی». او میافزاید: «چیزی که هست، سینما دارد همگام با جهان تغییر میکند».
همه چیز تغییر کرده است اما چیز زیادی نیست از وقتی که دارم «ایرما وپ» دیگری را میسازم، بیشتر فرآیند تغییر و تحول است که هیچگاه برای سینما تمامی ندارد. چیزی که ما سعی داریم با این به تصویر بکشیم، با نسخهی کاملش، طبیعت آن تغییری است که الان دارد اتفاق میافتد. همیشه زمان حال است تا آخرین لحظه.
بدین ترتیب، «ایرما وپ» جدید نه تنها سرشار از خودارجاعی پستمدرن است بلکه لبریز از آگاهی پایداری نسبت به واقعیت معاصر نیز هست. در کنفرانس مطبوعاتی نزدیک به افتتاحیهی نمایش سریال، بازیگری که الان در نقش ایرما وپ است، دربارهی سوالاتی راجع به فیلم ابرقهرمانی بزرگش و آیندهاش در نوعی جهان سینمایی نظر میدهد و یقینا هیجانی نسبت به اینها ندارد: «این چیزی است که مردم الان طالبش هستند» مدیر برنامهاش به او میگوید: «دهان پرکن، فمینیست و فیلمی که ابرقهرمانش یک زن اصیل باشد». از طرفی، گزارشگران از او دربارهی عوامفریبی و برابری جنسیتی و آیندهی اروپا میپرسند که همهی اینها را «ایرما وپ» جدید در گزارش خودش از وضعیت سینما و به سبک خودش لحاظ کرده است.
ایرما وپ آلیسیا ویکاندر است
آلیسیا ویکاندر گرچه ستارهای بینالمللی است، در نقش ایرمای جدید ظاهر شده است که با کاراکتر چانگ خیلی فرق دارد (که در این سریال به شیوهای غیرمعمول از او یاد خواهد شد). او که در نقش میرا هاربرگ ظاهر شده است، در میانهی شایعات روزنامههای زرد و موفقیت عظیم بلاکباستر اکشن و علمی تخیلیاش قرار دارد. شخصیت ویکاندر صریح، بیپروا و گاهی اوقات گستاخ است.
دستیار شخصی زیادی خونسرد او که دارد از روی سرسری کتاب ژیل دلوز را ورق میزند، رجینای اغواگر و بامزه است (با بازی به شکل شگفتانگیزی ممتاز از مدل لباس دون راس) و میان این دو، این زنان جوان، به قدر کافی حرف برای گفتن وجود دارد که آن را با صرف چیزبرگر همراه کنند. این فیلم تصویری از یک نسل است، درست مثل «ایرما وپ» ۱۹۹۶ که تصویر کلی ارائه میداد از اینکه چه معنی دارد جوان، باحال و فرانسوی باشی یا در صنعت فیلمسازی آن زمان فعالیت کنی.
ونسان مکنی (که خودش هم کارگردان است) در نقش کارگردانی که هم از حالرفته و هم دیوانه است، بیتردید شگفتانگیز است همراه با حملهی عصبی که به نوعی هم احمقانه و هم دلهرهآور و ترسناک است. ویکاندر نیز همین قدر خوب است است مثل چانگ و وقتی لباس گربهای ایرما وپ را به تن میکند، قدرت مرموزی را به دست میآورد، با پارچهای سیاهرنگ، مخفیکارانه و چسبان که ملکهی جنایتکاران وقتی تغییر چهره نداده است، گاهی آن را میپوشد.
ایرما وپ خود سینما است
نوعی جلوه در این لباس وجود دارد، چیزی که بیشتر یک نوع بتگرایی نسبت به کالا و اجناس است و چیزی است که تقریبا جادویی نیز هست و سبب میشود بازیگری که نقش ایرما وپ را هم در فیلم و هم در سریال بازی میکند، به برخی کارهای خطرناک دست بزند که پیش از این انجام نمیداد. مثل این است لباسی که به مانند نقابی برای بدن است، فرد را آزاد میکند، درست مثل پوشیدن شخصیتی دیگر یا گرفتن نقش و پروژهای دیگر. به تن کردن لباس، استعارهای از ایفای نقش است و خود بازیگری است (و نیز خلق یک بازسازی) که نیازمند ورود به قلمرو تاریخ و گفتوگو با ساکنان آن است.
شاید «ایرما وپ» یک شبحزدایی نباشد. پس شاید جلسهی دیدار با ارواح است، با احظار مردهها و علم به این موضوع که آنها هیچگاه واقعا از بین نمیروند یا تطهیر نمی شوند اما حداقل میتوان با آنها صحبت کرد، از آنها یاد گرفت و مجذوب آنها شد. چه با نگاه کردن به وقایع گذشته چه با ساختن چیزی که در آینده آن را تماشا خواهند کرد، هر فیلمی در حال دیالوگ با خود سینماست، در حال سخنگفتن با ارواح. از عرضهی «خونآشامها» بیشتر از یک قرن میگذرد و هر کسی که در آن حضور داشت، دیگر جایی در این جهان ندارد و مرده است اما چنانکه کارگردان مینیسریال جدید HBO مد نظر دارد، «روح ایرما وپ از آن زمان به دنبال سینماست». درست مثل یک خونآشام واقعی، این امر زیبای آمیخته به مرگ هیچگاه پایان نمییابد. «ایرما وپ» مینی سریالی ۸ قسمتی است که تاکنون ۵ قسمت از آن از تاریخ ۱۶ خرداد پخش شده است و هر دوشنبه قسمت جدید آن پخش میشود.
منبع: MovieWeb