«زخمکاری ۲» در فیلیمو؛ بررسی سریالهای دنبالهدار ایرانی
جمعه گذشته اولین قسمت از فصل دوم مجموعه «زخمکاری» بر روی خروجی پلتفرم شبکه نمایشخانگی فیلیمو قرار گرفت. فصل اول این سریال در سال ۱۴۰۰ منتشر شده بود و در زمان انتشار یکی از مجموعههای پرمخاطب و بحثبرانگیز شبکه نمایشخانگی بود. از سال گذشته خبرهایی درباره تولید فصل جدید این سریال به گوش میرسید، تا اینکه بالاخره از دنباله آن با نام «زخمکاری؛ بازگشت» رونمایی شد. دنبالهسازی سریالها در ایران مانند همه دنیا پیشینهای طولانی ندارد. اما اگر نگاه کلی به این پدیده داشته باشیم، این روند چندان در تلویزیون و نمایش خانگی ایران موفق نبوده، مگر در مواردی خاص. حالا که یکی از مجموعههای پرمخاطب سالهای اخیر به فصل دوم رسیده، نگاهی داشتهایم به دنبالهسازی سریالها در ایران، به همراه نقدی کوتاه درباره «زخمکاری؛ بازگشت».
اولین دنبالهها
تلویزیون به صورت رسمی از اواخر دهه ۳۰ در ایران شروع به کار کرد و تا اواخر دهه ۴۰ هم بیشتر تلهتئاترهای ایرانی در کنار فیلمها و سریالهای خارجی روی آنتن میرفت. تازه در دهه پنجاه بود که تلویزیون ملی ایران شروع به ساخت سریالهای خارج از استودیو کرد. اما به دلیل پیروزی انقلاب، دیگر سریالهایی با چارچوبهای گذشته نمیتوانستند به فصل دوم برسند. بنابراین شاید بتوان از اولین دنبالههای ساخته شده سریالهای ایرانی به مجموعه «محله برو بیا» اشاره کرد که در گروه کودک و نوجوان شبکه دو در سال ۱۳۶۱ ساخته شد و پس از آن با نام «محله بهداشت» ادامه پیدا کرد. چند سال پس از این مجموعه هم سریال «آیینه» در سه فصل ۱۳ قسمتی در فاصله سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ روی آنتن رفت. در آن روزها جنگ، ساعات کم پخش تلویزیون و نبود سرگرمیهای دیگر، باعث میشد که هر مجموعهای از تلویزیون پخش شود مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد و معیار درستی وجود ندارد که دنباله این سریالها را موفق یا ناموفق دانست.
با ورود به دهه هفتاد و مخصوصا پس از افتتاح شبکه سه به عنوان شبکهای جوان که محصولاتی به روزتر را قرار بود پخش کند، تب ساخت سریالهای طنز اپیزودیک هم بالا گرفت. این مجموعهها که شامل «نوروز ۷۵»، «نوروز ۷۶»، «نوروز ۷۷» و.. بود را نمیتوان به عنوان دنبالهسازی در نظر گرفت، اما به هرحال شیوه جدیدی از مجموعهسازی در تلویزیون بود که مهران مدیری و تیم بازیگران و نویسندگانش آن را پیش میبردند. در این سالها مجموعههایی مانند «مزد ترس»، «کلانتر»، «شلیک نهایی» و… هم در دو فصل ساخته شد، اما دیگر با آزادی ویدیو و وارد شدن آرام آرام ماهوراه به خانهها، دایره انتخابهای مردم زیاد شده بود و فصلهای دوم به اندازه فصلهای اول این سریالها مخاطب پیدا نمیکرد.
آنها که شکست خوردند
مجموعههایی ایرانی که دنباله آنها به اندازه فصل اولشان موفق نبودند، لیست بلند بالایی دارد. اما بعضی از آنها آنقدر افت محسوسی داشتند که شکستشان در ذهن مخاطبان ماندگار شده. از اولین شکست خوردههای مسیر دنبالهسازی در زمینه سریال، مجموعه «زیر آسمان شهر» بود. این سریال پس از طنزهای اپیزودی با لحنی خودمانی داستانهای ساکنین یک ساختمان را نشان میداد. فصل اول این مجموعه اصطلاحا خیابان خلوت کن بود، اما فصل دوم و پس از آن فصل سومش سیر نزولی بسیار فاحشی داشت که خود مهران غفوریان به عنوان سازنده ترجیح داد تا سالها بعد درباره آن زیاد صحبت نکند.
«مرد هزار چهره» دیگر مجموعه محبوب طنز در دهه هشتاد بود که با ایده جدیدش و تیم نویسندگانی که داشت به یکی از سریالهای ماندگار تلویزیون تبدیل شد. اما فصل دوم آن که به فاصله یک سال بعد ساخته شد، شکست بسیار بدی برای مهران مدیری بود. شکستی که پس از آن ترجیح داد به شبکه نمایشخانگی کوچ کند و تا چند سال از تلویزیون فاصله گرفت. اما مدیری انگار از اشتباهش درس نگرفت، چون دوبار دیگر هم تن به دنبالهسازی داد و هردوبار با شکست روبرو شد. مهران مدیری در سال ۱۳۹۴ با ساخت فصل دوم سریال «در حاشیه» که حتی خودش از حضور در ادامه این سریال صرفهنظر کرده بود، آخرین شکست دنبالهسازی را در تلویزیون تجربه کرد و بعد از آن با ساخت «دراکولا» که در ادامه «هیولا» در شبکه نمایشخانگی ساخت، با سومین شکست در ساخت فصل دوم یک سریال پر مخاطب روبرو شد.
«ستایش» مجموعه محبوب درامی بود که با اصرار مدیران تلویزیون بر ساخت دنباله آن، نتنها موفقیت فصل اولش را خدشهدار کرد که تبدیل به پدیدهای مورد تمسخر در تلویزیون شده بود. فصل اول این سریال در سال ۱۳۸۹ روی آنتن شبکه سه رفت و آنقدر مورد توجه قرارگرفت که با وجود نقصهایی که داشت به یکی از درامهای پربیننده آن روزها تبدیل شده بود. اما ساخت فصل دوم و سوم آن، در شرایطی که نه دیگر کیفیت فصل اول و نه سطح بازیگران شبیه قبل بود، بسیار مورد نقد قرار گرفت. از بدترین مسایلی هم که به این مجموعه ضربه زد، مسله گریم و عدم توانایی نرگس محمدی به عنوان بازیگر اصلی در پذیرش روند میانسالی در نقش بود.
از اواسط دهه ۹۰ و با افت مخاطبان تلویزیون، بسیاری از سریالسازان ترجیح دادند شانس خود را در شبکه نمایشخانگی امتحان کنند. موجی که که در اواخر همین دهه پای همه سینماگران و کارگردانان را به این رسانه باز کرد. یکی از اولین سریالهای شکستخورده در دنبالهسازی، مجموعه «ساخت ایران» بود. دو فصل اول این سریال با نویسندگی پیمان قاسمخانی و کارگردانی محمدحسین لطیفی جلوی دوربین رفت و در زمانی که هنوز نمایشخانگی چندان مورد استقبال نبود، با حضور دو چهره یعنی امین حیایی و محمدرضا گلزار توانست مخاطب را جذب کند. اما فصل سوم آن که در سال ۱۳۹۹ منتشر شد، به رغم تغییر بیشتر گروه بازیگران و استفاده از چهرههای بیشتر، تبدیل به یک شکست بزرگ شد.
از پرمخاطبترین مجموعههای نمایشخانگی که شاید هنوز هم سریالی رکوردهای آن را جا به جا نکرده، «شهرزاد» بود. محبوبیت این مجموعه هم در فصل اول کار دست سازندگان آن داد و تصمیم گرفتند سریال را ادامه دهند. تنها تفاوت «شهرزاد» با دیگر شکست خوردگان این مسیر این است که این سریال در فصل دوم افت بسیار زیادی داشت و همه را مایوس کرد، اما فصل سوم آن جان دوبارهای به داستان داد و با یک خاطره خوب سریال به پایان رسید. درست بعد از استقبال و محبوبیت «شهرزاد» بود که نمایشخانگی برای بسیاری جذاب شد. بیشتر سریالها هم با عنوان فصل اول، کار خود را شروع میکردند اما در صورت استقبال مخاطب ادامه پیدا میکردند. در این میان «عاشقانه» ساخته منوچهر هادی دیگر شکستخورده این میدان بود. او در ادامه این سریال «گیسو» را ساخت که نتنها مخاطبان که هیچ کدام از عوامل، از بازیگران گرفته تا تهیهکننده از نتیجه کار راضی نبودند.
دنبالهسازیهای موفق
تعداد سریالهای تلویزیونی و نمایشخانگی که دنباله آنها در فصلهای دیگر تولید و پخش شده و موفق بودهاند، تقریبا انگشت شمار هستند. شاید اگر بخواهیم موفقترین مجموعه در دنبالهسازی را در ایران نام ببریم باید به سریال «پایتخت» اشاره کنیم. سیروس مقدم با طراحی مجموعه توسط محسن تنابنده، از سال ۱۳۹۰ شروع به ساخت این سریال کردند و تا سال ۹۸، در قالب مجموعههای مناسبتی در نوروز یا ماه رمضان، ۶ فصل از «پایتخت» را راهی آنتن کردند. این مجموعه افت و خیزهای فراوانی داشت. مثلا یکی از فصلهایش که با حمایت سازمان اوج ساخته شده بود، شکل جنگی به خود گرفت. یا برخی تغییرات در بازیگرانش چندان قابل پذیرش نبود. اما در مجموع، میتوان «پایتخت» را جزو آخرین سریالهای پرمخاطب تلویزیون به حساب آورد. مجموعهای که هنوز هم بخش زیادی از مخاطبان منتظر ساخت فصل هفتم آن هستند.
دیگر مجموعه موفق در دنبالهسازی، سریال «لیسانسهها» به کارگردانی سروش صحت بود. سریالی که با زبانی ساده و طنز خاص خود صحت، معضلات اجتماعی جوانان را نشان میداد و بدون افت محسوسی تولید و پخشش در سه فصل انجام شد. از آخرین محصولات دنبالهدار تلویزیون که توانست کیفیتش را در دو فصل حفظ کند، مجموعه «زیر خاکی» ساخته جلیل سامان بود. سریالی که فصل دوم آن با وجود حاشیهها و شیوع کرونا توانست در حد و اندازه فصل اول و حتی بیشتر از آن برای مخاطب جذاب باشد. «شهرزاد» را هم که در بخش قبل به افتش در فصل دوم اشاره کردیم، میتوان به دلیل تلاشی که برای بازگشت به سطح کیفیت اولیه در فصل سوم داشت، در پایان این بخش جا داد.
بازگشت زخمکاری
محمدحسین مهدویان کارگردان جوان سینمای ایران است که در یک دهه اخیر به واسطه آثار سینمایی بحثبرانگیزی که درباره گروهک منافقین و مسایل اجتماعی ساخته، در جشنوارهها و محافل سینمایی همیشه در مرکز توجه قرارگرفته. زمانی که در زمستان سال ۱۳۹۹ درباره ساخت سریالی توسط او، براساس رمان «بیست زخم کاری» خبرهایی رسانهای شد، همه کنجکاو بودند تا نتیجه کار سریالسازی مهدویان را ببینند. داستان برداشتی آزاد از اثر مشهور ویلیام شکسپیر یعنی «مکبث» بود، اما اقتباس اصلی سریال از «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد انجام شده بود. مجوز انتشار رمان حسینیزاد در همان روزهای شروع پخش سریال باطل شد و به همین دلیل سازندگان اسم کتاب را از اول سریال حذف کردند. علاوه بر این حاشیههای دیگری مثل توقیف چند هفتهای سریال، اظهارات بازیگران و شکایت ساترا باعث شد، «زخمکاری» هرچه بیشتر در مرکز توجه قرار بگیرد.
این مجموعه داستان یک هولدینگ را روایت میکرد که آدمها بر سر منافع خودشان به راحتی در مسیر کاری آدم میکشتند و حتی به بچههای خود هم رحم نمیکردند. بازی هیستریک رعنا آزادیور و نقش متفاوتی که در اختیار جواد عزتی گذاشته شده بود، در کنار خرده روایتهای عشقی و خیانت، «زخمکاری» را به یکی از پرمخاطبترین سریالهای سال ۱۴۰۰ تبدیل کرد. قصه در نهایت در بهترین نقطه، یعنی مرگ شخصیت اصلی و منفی سریال و متواری شدن سایر صاحبان هولدینگ به پایان رسید. اما از پاییز سال گذشته زمزمههایی درباره ساخت فصل دوم این مجموعه به گوش میرسید.
حالا اولین قسمت از فصل دوم «زخم کاری» منتشر شده. برای بررسی کامل آن زود است، اما چند نکته درباره آن وجود دارد. اول اینکه مهدویان چون با گروه همیشگی پشت صحنه خود کار را ادامه داده، ریتم، فیلمبرداری و ساختار هیچ تغییری نکرده. مخاطب در نگاه اول اصلا حس نمیکند وقفهای افتاده و انگار همان فصل اول است که ادامه پیدا کرده. ریسک بزرگی در این فصل صورت گرفته و آن سپردن نقش اصلی در ابتدای سریال به بازیگر نوجوان یعنی مرتضی امینیتبار است. او قدمهای اول بازیگری را بر میدارد و بازیاش کشش نقش اصلی را ندارد. اما داستان به شکلی پیش میرود که انگار قرار است همه بازیگران قبلی دور هم جمع شوند.
نکته منفی برجستهای که در همین قسمت اول در فصل دوم «زخم کاری» دیده میشود، قرار دادن کامبیز دیرباز در نقش یک شخصیت پرنفوذ اقتصادی و چیزی شبیه به گادفادر است. دیرباز بازیگر خوبی است و در رئالیتیشو هم نقش گادفادر را بازی کرده، اما وصله نچسبی در کنار دیگر بازیگران سریال «زخم کاری» است. این را هم به نکات سریال باید اضافه کرد که هنوز هم شخصیتهای منفی سریال سیاه سیاه هستند. یعنی منفعت طلبی در حد زیاد، همه را تبدیل به افرادی خونخوار و زورگو کرده که با واقعیت زندگی در تضاد است و باورپذیری قصه را کم میکند. از طرف دیگر شخصیتهای مثبت در ضعیفترین حالت قرار دارند و حتی از پس حل مشکلات ساده زندگی خود هم بر نمیآیند. حالا باید منتظر بود و دید «زخمکاری؛ بازگشت» در ادامه چطور پیش خواهد رفت و در دسته دنبالهسازیهای موفق جای میگیرد یا شکست خورده.