نقدها و نمرات فیلم «من، کاپیتان»؛ داستان تلخ مهاجرت به قاره سبز (جشنواره ونیز ۲۰۲۳)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
نقد فیلم من، کاپیتان

فیلم سینمایی «من، کاپیتان» (Io Capitano) اثر جدید ماتئو گارونه کارگردان ایتالیایی است که در جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز به نمایش درآمد و موفق شد شیر نقره‌ای این جشنواره را تصاحب کند. در ادامه متن نقد فیلم «من، کاپیتان» و نظرات منتقدان مختلف درباره این اثر سینمایی را بررسی می‌کنیم.

برندگان جشنواره ونیز ۲۰۲۳ اعلام شد؛ شیر طلایی به لانتیموس رسید

«من، کاپیتان» داستان دو مرد جوان سنگالی را روایت می‌کند که داکا پایتخت و بزرگ‌ترین شهر کشور سنگال را برای دنبال‌کردن رویاهاشان به مقصد اروپا ترک می‌کنند. آن‌ها از روستای خود مهاجرت می‌کنند تا یک ماجراجویی جدید را در قاره اروپا تجربه کنند و فیلم از خلال همین سفر به مشکلات مهاجرت می‌پردازد. «من، کاپیتان» براساس ایده‌ای از ماتئو گارونه ساخته شده و فیلم‌نامه آن با همکاری گارونه و چند نویسنده ایتالیایی دیگر به رشته تحریر درآمده است. این فیلم که محصول مشترک سه کشور ایتالیا، بلژیک و فرانسه است علاوه بر دریافت جایزه شیر نقره‌ای جشنواره فیلم ونیز که به بهترین کارگردان جشنواره اهدا می‌شود، جایزه مارچلو ماسترویانی را هم برای سیدو سار به ارمغان آورد. این جایزه به بازیگران مستعد تازه‌کار اهدا می‌شود.

فیلم من، کاپیتان

فیلم گارونه که پس از اولین نمایش در جشنواره ونیز به فاصله یک روز در ایتالیا اکران شده در مجموع میان آثار محبوب منتقدان جشنواره قرار داشت. نقدهای جمع‌آوری‌شده در وبسایت راتن تومیتوز که در کل شامل ۸ نقد است رضایت ۱۰۰ درصدی منتقدان از این اثر سینمایی را بازتاب می‌دهد. در این وبسایت از مجموع این ۸ نقد رضایت‌آمیز،‌ امتیاز ۸ از ۱۰ برای فیلم گارونه به ثبت رسیده است. منتقدان بین‌المللی هم نگاه بسیار مثبتی به «من، کاپیتان» داشته‌اند؛ این منتقدان که از نشریات و وبسایت‌های مختلفی گرد هم آمده‌اند و طیف گسترده‌ای از منتقد نشریه اسکرین اینترنشنال تا منتقد لوموند را در بر دارد، فیلم گارونه را به عنوان یکی از چند فیلم برتر جشنواره انتخاب کردند و به آن نمره ۳.۶۲ از ۵ دادند. این ۱۰ منتقد فیلم «بیچارگان» (Poor Things) ساخته یورگوس لانتیموس را سزاوار بالاترین نمره دانستند. فیلم لانتیموس موفق شد مهم‌ترین جایزه جشنواره ونیز یعنی شیر طلایی را به دست آورد.

نمرات منتقدان به فیلم من، کاپیتان

نقد فیلم «من، کاپیتان»

لی مارشال – اسکرین‌دیلی

سفر طولانی و دشوار مهاجرت دو نوجوان سنگالی با رویای اروپا در سر، در فیلم جدید و تاثیرگذار ماتئو گارونه به مسیری برای جست‌وجوگری قهرمان فیلم تبدیل می‌شود. فیلم که با نقش‌آفرینی قدرتمند سیدو سار – یک بازیگر نوظهور که نوازنده‌ای جوان و پرطرفدار در شبکه اجتماعی تیک‌تاک هم به حساب می‌آید – همراه است، قصد دارد مشکل مهاجران به اروپا را از آن سوی تونل عاطفی و جغرافیایی به نظاره بنشیند تا دشواری‌ها و بی‌عدالتی‌هایی را ترسیم کند که مهاجران از آفریقای سیاه برای رسیدن به ایتالیا تجربه می‌کنند.

این فیلم روی کاغذ و بدون توجه به واقعیات دیگر با آثار دیگر این کارگردان بسیار متفاوت است؛ کارگردان فیلم‌هایی چون «داستان داستان‌ها»، «مرد سگی» و «پینوکیو» که همه حکایاتی تیره و تارند و با یک سبک بصری قوی نئوگوتیک متمایز می‌شوند. در واقعیت اما رئالیسم خشن «من، کاپیتان» تحت تاثیر سبک گارونه با رئالیسم جادویی و جزییات تئاتری و از نظر رنگی پرشدت صحنه نرم می‌شود. این فیلم در بخش مسابقه جشنواره ونیز تنها یک روز پس از نمایش یک فیلم دیگر تاثیرگذار درباره سفر ادیسه‌وار مهاجرت یعنی «مرز سبز» به نمایش درآمد. اما «من، کاپیتان» با آن فیلم سیاه و سفید که از سبک سینما وریته بهره می‌برد و داستان گرفتاری در مرز میان بلاروس و لهستان را روایت می‌کند، بسیار متفاوت است. تنها در پایان فیلم گارونه است که کاملا درمی‌یابیم که او یک حکایت افسانه‌ای دیگر ساخته است؛ داستان یک شاهزاده آفریقایی یتیم که در مسیر خودشناسی و کشف مردانگی با مجموعه‌ای از امتحان‌ها رودررو شده و بر آن‌ها غلبه می‌کند.

این طبیعت دوگانه – ترکیبی دوگانه از یک سفر مهاجرتی که داستانی در امتداد فیلم «در این جهان» ساخته مایکل وینترباتم دارد و در عین حال عناصری از یک اودیسه معنوی درباره توانمندسازی آفریقایی‌ها را با خود همراه کرده، باید موفقیت مالی اکران فیلم در ایتالیا را تضمین کند. اما در عین حال ممکن است فیلم روی مخاطبان اروپایی و حتی دیگر تماشاگران هم تاثیرگذار باشد.

نقد فیلم من کاپیتان

لیلی لطیف – ایندی‌وایر

درست مانند اولین فیلم آفریقایی به اسم «دختر سیاه» ساخته سال ۱۹۶۶، «من، کاپیتان» هم در داکار پایتخت سنگال آغاز می‌شود و درست مثل شاهکار عثمان سمبن، در این فیلم هم رویای اروپا یک قهرمان جوان را وسوسه می‌کند تا از خیابان‌های پرجنب‌وجوش و فضای اجتماعی گرم خود دور شود تا تحقیر، سواستفاده و انسانیت‌زدودگی را تجربه کند. در حالی که «دختر سیاه» زنی جوان را نشان داد که به شهر آنتیب فرانسه می‌رود و در می‌یابد که زندگی آنجا کابوسی وحشیانه و بی‌رحمانه است که او قادر به تحملش نیست، «من، کاپیتان» سیدو ۱۶ ساله و پسرعمویش موسی را در یک سفر پرپیچ و خم دنبال می‌کند که صرفا به قصد رسیدن به سواحل ایتالیا در جریان است.

ماتئو گارونه کارگردان ایتالیایی که برای تریلر مافیایی‌اش «گومورا» مشهور است و در آن فیلم ناپل را یک منطقه جنگی جهنمی به تصویر می‌کشد، در جدیدترین فیلمش برای اولین‌بار ایتالیا را از منظر خارجی‌ها می‌بیند و از چشم کسانی به این کشور خیره می‌شود که ایتالیا برای‌شان نوری در انتهای یک تونل ظلمانی و پرپیچ‌وخم است. او با ترک مرزهای وطنش، دیدگاهی به شدت خیره‌کننده و به شکلی غیرمعمول انسانی به تجربه هبوط به دوزخ دارد؛ تجربه‌ای که بسیاری از افراد هنگام سفر به اروپا با رویای ساخت زندگی بهتر برای خود با آن روبه‌رو می‌شوند.

سیدو سار در یکی از تاثیرگذارترین و مبهوت‌کننده‌ترین نقش‌آفرینی‌هایی که اخیرا به عنوان اولین تجربه بازیگری شاهدش بوده‌ایم، نقش سیدو را بازی می‌کند و فیلم بر پایه چشم‌انداز او سر و شکل یافته است. او را می‌بینیم در حالی که تلاش می‌کند در خانه کوچک خانوادگی‌شان پر از خواهران خندانش، بخوابد و به مادرش می‌گوید قرار است فوتبال بازی کند در حالی که می‌خواهد مخفیانه در یک محوطه ساختمانی کار ‌کند تا برای سفر به ایتالیا پول به دست آورد. دنیای اطراف سیدو با رنگ‌هایی جواهرنشان می‌درخشد، زنانی رقصان با حریرهای رنگارنگ در حال نواختن طبل و پوست سیاهی که در نور مهتاب می‌درخشد، درخششی که احتمالا بری جنکینز می‌تواند به آن افتخار کند.

گای لاج – ورایتی

اگرچه عبارت «بحران مهاجران اروپا» برای روزنامه‌نگارانی که این موضوع را پوشش می‌دهند به یک اصطلاح جامع و مناسب تبدیل شده اما ممکن نیست این عبارت را بشنویم و کام‌مان تلخ نشود؛ عبارتی که ضمنا یادآوری می‌کند اروپا، مقصد بسیاری از مسافران تنگ‌دست از کشورهای مختلف بحران‌زده یا متخاصم، بخشی از ماجرا است که دچار مشکل شده. این سوگیری را می‌توان در بسیاری از آثاری که البته با نیات خوب درباره این مساله ساخته شدند هم مشاهده کرد؛ آثاری که تمایل دارند داستان‌های مهاجران را هر چند با هم‌دلی در خاک اروپا روایت کنند. اما فیلم ماتئو گارونه از این جهت نسبت به سایر آثار ایتالیایی مشابه متمایز است که اروپا را به عنوان صحنه اصلی جریان فیلم انتخاب نمی‌کند بلکه به عنوان یک هدف کم و بیش افسانه‌ای به آن می‌نگرد. این اثر سینمایی سفر طولانی نوجوانی سنگالی از داکار به طرابلس و از آنجا تا قایق مملو از مهاجران را با جزییاتی گیرا و گاهی دردناک دنبال می‌کند.

برای گارونه این تغییر نقطه تمرکز اثری انرژی‌بخش داشته و قوی‌ترین و راضی‌کننده‌ترین فیلمش را از ۱۵ سال پیش هنگام موفقیت بین‌المللی فیلم «گومورا»، به ارمغان آورده است … «من، کاپیتان» به شکل غافلگیرکننده‌ای از نظر ساختار و سبک کلاسیک است و به شکلی عاقلانه ما را از توجه به قابلیت‌های کارگردانی‌اش دور می‌کند و آن را به سمت خود قصه هدایت می‌کند؛ داستانی که از طریق یک گروه کوچک از فیلم‌نامه‌نویسان با در نظر داشتن داستان‌های واقعی و دست اول مهاجران نوشته شده است.

نقد فیلم من کاپیتان

لزلی فلپرین – هالیوود ریپورتر

برنامه‌ریزی برای نمایش‌ آثار سینمایی، مانند تاریخ خود را تکرار نمی‌کند بلکه نوعی تشابه و هم‌آوایی می‌آفریند. این نکته را می‌توان از طریق این واقعیت دریافت که امسال در بخش رقابتی جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز دو فیلم عالی درباره مهاجرت به نمایش درآمدند که در عین حال مکمل یکدیگرند؛ فیلم‌های «من، کاپیتان» و «مرز سبز».

«مرز سبز»، فیلم حساب‌شده آگنیشکا هولاند یک بررسی چندبعدی را از وضعیت اسفناک پناهندگانی ارایه می‌دهد که سعی دارند از طریق بلاروس به اتحادیه اروپا وارد شوند. اما این اثر سینمایی در عین حال دیدگاه‌های لهستانی‌های محلی را هم در برگرفته تا دیدی وسیع و از نظر فکری به شدت دقیق را نسبت به مساله ایجاد کند. از سوی دیگز، حماسه از نظر عاطفی سوزناک اما در تحلیل نهایی روحیه‌بخش کارگردان ایتالیایی ماتئو گارونه، خود را به تجربه سیدو، پسری ۱۶ ساله اهل سنگال محدود می‌کند.

گارونه تا لحظه آخر ما را در حال حدس‌زدن پایان ماجرا نگه می‌دارد و در حالی که ما از خود می‌پرسیم شرایط تا چه حد برای سیدو بد تمام خواهد شد، به طرز ماهرانه‌ای تعلیق را بالا می‌برد. اگر در صحنه‌های پایانی فیلم خرده امیدی وجود دارد، باید با آگاهی از این نکته تعدیل شود که در بسیای از داستان‌های مرتبط با مهاجران حتی این اندک امید هم یافت‌شدنی نیست و البته فصل بعدی این ماجرا برای بسیاری از مهاجران پر از وحشت خواهد بود، درست آنطور که در فیلم «مرز سبز» دیده می‌شود.

کتاب پناهجویان در گذر تاریخ اثر گری وینر نشر ققنوس


برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما