گفتوگو با ست روگن بازیگر فیلم خیارشور آمریکایی؛ اگر میخواهید کمدی بزرگ بسازید رقیبتان مارول است
فیلم «خیارشور آمریکایی» کمدی است که قرار است این هفته روی پردهی سینماها بیاید. آخرین بازی ست روگن، کمدین درخشان این سالهاست که خودش هم آن را تهیه کرده است. برندون تراست این فیلم را کارگردانی کرده که بودجهی ساختش ۲۰ میلیون دلار بوده است و به زبانهای عبری و انگلیسی است. این گفتوگو با ست روگن دربارهی فیلم خیارشور آمریکایی و شرایط فیلمهای کمدی است. روگن یکی از مهمترین کمدینهای سالهای اخیر بوده است.
فیلم داستان مهاجری به نام هرشل گرینباوم و همسرش است. آنها یهودیانی هستند که سال ۱۹۱۹ به آمریکا مهاجرت کردهاند. بعد از اینکه دهکدهشان توسط قزاقهای روس نابود شد. هرشل در یک کارخانهی تولید خیارشور کار پیدا میکند و آنقدر پول ذخیره میکند که در گورستان یهودیها دو قبر بخرد. یک روز موقع انجام کار در یک دبهی بزرگ ترشی میافتد. کارخانه بسته میشود و او برای صد سال در آب نمک میماند.
سال ۲۰۱۹ هرشل بیدار میشود و متوجه میشود که تنها فامیل زندهاش نتیجهاش بن است. بن بهعنوان پشتیبان سایت به صورت فریلنسر کار میکند. بن و هرشل به گورستان میروند و آنجا هرشل عصبانی میشود که گورستان را به شکل کشتارگاه درآوردهاند و یک بیلبورد روسی هم به آن مشرف است. هرشل به کارگرانی که بیلبورد را بالا بردهاند توهین میکند و او و بن دستگیر میشوند.
خندههای ست روگن بهعنوان بازیگر یا فیلمنامهنویس یا تهیهکننده در فیلمهای زیادی به گوش میرسد. آنقدر خندهاش ویژه است که یک ویدیو به مدت سی ثانیه ساختند که خندهی ست روگن را نمایش میداد. همین ویدیوی ساده بیش از ۵۰۰ هزار بار دیده شد. باعث خوشوقتی است به اطلاع خوانندگان این مطلب برسانیم که در طول یک گفتوگوی نرمال هم ست روگن به همان اندازه و حتی بیشتر میخندد.
ست روگن در فیلم خیارشور آمریکایی دو نقش بازی میکند؛ یکی بن گرینباوم سازندهی اپلیکیشنها و طراح سایت و دیگری هرشل گرینباوم که جد اوست. هرشل به مدت صد سال در دبهی آب نمک خیارشور گیر افتاده بود. ست روگن دربارهی این فیلم و کمدی به صورت کلی صحبت کرد.
به دلیل ملاحظات کرونایی این گفتوگو با اپلیکیشن زوم گرفته شده است.
-سلام ست.
ست روگن: سلام. شما افسردهکنندهترین پسزمینهای را دارید که تا به حال دیدهام. (و از آن خندههای ست روگنی سر میدهد).
-گوش کن وقتی من دوربینم را روی میز میگذارم تو فقط یک اتاق خالی بزرگ میبینی.
روگن: پس تو این گوشه را انتخاب کردی؟
-فکر میکنم باید پسزمینهام را عوض کنم.
روگن: خواهش میکنم این کار را نکن. نمیخواهم حرفم را به خودت بگیری!
-خب ممنونم که با من دربارهی فیلم خیارشور آمریکایی صحبت میکنی. فیلم بامزه و سرگرمکنندهای بود و البته من خیلی متعجب شدم که فیلمی دربارهی مردی که برای صد سال در یک دبهی آب نمک بوده به همان اندازهی فیلمی دربارهی حزن و سوگواری و حتی کنار آمدن با مذهب خودت است. این احساس به تماشاگر دست میدهد که در سالهای اخیر فیلمهایت بالغانهتر شدهاند و مفاهیم بیشتری را از طریق آنها منعکس میکنی. خب چه چیزی در برداشت تو از فیلمسازی تغییر کرده است؟
روگن: حدس میزنم که ما، و میگویم ما چون به خودم و بقیهی همکارانم اشاره میکنم، همینطور که سنمان بیشتر میشود در خیلی از فیلمهایمان حضور داریم. در همهی فیلمهای گروهمان نیستم اما در خیلی از آنها جلوی دوربین رفتهام. به همین دلیل ما اغلب فیلمهایی دربارهی آدمهایی میسازیم که هم سن و سال من هستند و از زمانی که ما شروع به ساختن فیلم کردیم تا الان ۱۵ سال پیر شدهام.
برخی از تمها در بعضی فیلمهای ما حضور دارند و پختهتر شدهاند. نکتهی جالب و دوستداشتنی این است که ما هنوز فیلمهایی مانند «پسران خوب» (Good Boys) و «بازدارندگان» (Blockers) میسازیم، در نتیجه قادر هستیم تمهایی را کشف کنیم و بسط دهیم که جوانتر از ما هستند و به اندازهی خودمان تاریک و سیاه نشدهاند. این چیزی است که ما همیشه سعی کردهایم انجام دهیم. فیلم «سوپر بد» در زمان خودش یک فیلم دبیرستانی محسوب میشد که هر گونه تلاش واقعی در هستهی احساسیاش در آن زمان تجربه نشده بود.
واقعیت این است که «پاین اپل اکسپرس» همه جور داستانی دربارهی دوستی واقعی داشت. اینکه فیلم پویای بود باعث شد که ما با تلفیق داستانهایش بازی کنیم و ببینیم که چطور میشود یک داستان شخصی را در این فیلمها گذاشت و پیامی را انتقال داد.
در نهایت فیلم خیارشور آمریکایی اولین نوسان دیوانهوار در این مسیر است. اتفاقی که البته در «سوسیس پارتی» هم افتاد. تمهای بزرگی دربارهی اخلاقیات و مذهب در این فیلم وجود دارد که نمیتوانست در زرورقی دیوانهوارتر از این پیچیده شود.
فیلمهایی مثل «لانگ شات» یا «هنرمند فاجعه» بیشتر به سمت احساسی قصه تمایل دارند در حالی که سعی شده وجه کمدیشان هم حفظ شود اما به هر حال کمدیشان فراز و فرود دارد.
-الان زمان جالبی برای فیلمهای کمدی است. فیلمهایی مثل «غیرقابل مقاومت» (Irresistible)، «پرندگان عشق» و خیارشور آمریکایی (که این آخری در سینماهای انگلستان روی پرده میرود و در آمریکا از طریق شبکهی HBO پخش میشود) همه در جریان بیماری پاندمیک کووید ۱۹ پخش شدهاند. در شرایطی که اکران بقیهی بلاکباسترها به تعویق افتاده است. نظرتان دربارهی وضعیت فیلمهای کمدی در این شرایط چیست؟ آیا فقط باید منتظر پخش آنها در شبکههای استریم باشیم یا هنوز هم جایی برای آنها در سینما وجود دارد؟
روگن: بامزه است که من برای ده سال گذشته این را گفتهام که کمدیهایی در حد و اندازهی متوسط (به لحاظ ساختار و بودجه) در حال مرگ هستند. اگرچه ما در این دوران خوشبختانه توانستهایم به اندازهی کافی کمدیهایی با اندازهی متوسط را اکران کنیم که موفق هم عمل کردند و به ما اجازه دادند فیلمهای بیشتری شبیه آنها را بسازیم.
فیلمهایی مثل سوسیس پارتی یا بازدارندگان جوری ساخته شدند که خیلی خوب نتیجه گرفتند؛ گرچه هر دویشان از آن فیلمهایی بودند که مردم میگفتند جواب نمیگیرند.
چیزی که من و ایوان گلدبرگ (تهیهکنندهی شریک ست روگن) دربارهاش زیاد صحبت میکنیم این است که چطور فیلمهای مارول کمدی میشوند. «ثور: رگناروک» کمدی است. فیلم «مرد مورچهای» (Ant-man) هم در ذاتش کمدی است.
در نتیجه این چیزی است که در عالم واقعیت وجود دارد. آن بیرون ما کمدیهایی داریم که با بودجههای ۲۰۰ میلیون دلاری ساخته میشوند و فیلمساز کمدی باید از آنها آگاه باشد. اینها اندازه و معیاری هستند که مردم توقع دارند. اگر شما یک کمدی بزرگ میسازید باید بدانید که رقیبتان مارول است. نه اینکه بگویم نباید فیلمهای این مدلی ساخته شوند، اما باید بدانید که مخاطبان چه چیزی در سینماها میبینند و آن فیلمها شبیه کمدی عمل میکنند. فیلمهایی که به طرز درستی بامزه هستند و ستارههای کمدی هم در بعضی از آنها بازی میکنند.
دربارهاش زیاد حرف میزنیم چون بهعنوان فیلمساز باید نسبت به این ماجرا آگاهی داشته باشیم. این فیلمهای بزرگ با بودجههای زیاد مثل کمدی عمل میکنند. مخاطبان هنوز کمدی را دوست دارند و کمدی میخواهند مثل «ددپول» که اندازههایش باید بزرگ باشد. در نتیجه وقتی شما فیلمی در آن ابعاد را به آنها ارائه نمیدهی باید با خودت فکر کنی: «به جایش چه چیزی به آنها میدهم؟»
برای همین است که فیلمی مثل پسران خوب در گیشه موفق میشود، چون ما به تماشاگر ابعاد را پیشنهاد ندادیم. چیزی که ما به آنها دادیم کمدی خالص و ناب، احساسات، نوستالژی و قصه است. باید سبکسنگین کنی. اگر چیزی در ابعاد بزرگ نداری پس باید زندگی واقعی را در فیلمت بازتاب دهی و به شیوهی دیگری تماشاگر را راضی کنی.
-یکی از پروژههایی که در دست داری که خیلی شبیه همین فیلمهایی است که از آن صحبت میکنی سریال «پسرها» (The Boys) است. (روگن از تهیهکنندگان این سریال ابرقهرمانی است). بهتازگی در کامیک کان اعلام کردید که فصل سومی هم برای این سریال در نظر گرفتهاید. من به فکر افتادم که آیا برای تعداد فصلهای سریال برنامهای داشتید یا فقط صبر کردید تا ببینید چطور عمل میکند و بعد تصمیم بگیرید؟
روگن: ببخشید یک آهوی بزرگ همین الان از کنار خانهی من رد شد و حواسم به کلی پرت شد. شما چه میگفتید؟
-مسألهای نیست. سوال کردم که آیا پایانی برای سریال ابرقهرمانی پسرها در ذهنتان دارید؟
روگن: اریک کریپک از خالقان سریال، پایانی در ذهنش دارد که به آن علاقهمند است و کل فیلمنامهی سریال را هم به همان سمت میبرد؛ اما در عین حال من میدانم که سر یک سریال تلویزیونی چقدر همه چیز سیال است. میدانم خیلی از سریالهای محبوب من به طرز غیرقابل باوری طرح کامل و مشخصی نداشتهاند.
تا جایی که من میدانم، البته در مورد سریال پسرها، نویسنده هم پایانبندی در ذهنش دارد و هم میداند که چند فصل برای سریال مورد نیاز است؛ اما دوباره باید بگویم که اینها چیزهایی است که امکان دارد تغییر کنند.
من در اتاق نویسندهها حضور داشتهام و آنجا یکی میگوید: «اوه نه! شاید باید دو فصل بیشتر داشته باشیم تا این ایده را که همهمان دوست داریم اجرایی کنیم.» اما اریک کریپک در مورد طرح سریال خیلی سنجیده عمل میکند. ما دربارهی تجربهی تماشاگر از سریال و این که سریال تلویزیونیمان به بامزگی و تند و تیزی یک بلاکباستر باشد زیاد حرف زدهایم. درنتیجه سعی میکنیم کاملا اطمینان کسب کنیم که مردم با اتفاقاتی که در سریال میافتد خوشحال باشند و از روند سریال ناامید نشوند.
-آخرین نکته برای اینکه این بحث را ببندیم. شما در نقش مقابل خودتان در فیلم خیارشور آمریکایی بازی کردید. کدام نقش سختتر بود؟
روگن: د رواقع هر نمای دوتایی سخت بود؛ به خصوص جایی که تعامل زیادی بین دو کاراکتر وجود داشت. آنها دائم سر هم داد میکشیدند و زمانبندیاش هم سخت بود چون کات داده نمیشد که در قاب شرایط را ببینی چون هدف این بود که تا جای ممکن طبیعی به نظر برسد. اما برای اینکه کار طبیعی باشد مجبور بودیم به اندازهی یک جراحی در زمانبندی دقیق باشیم.
صادقانه بگویم خیلی از آن دیالوگهایی که فقط راه میرفتیم و حرف میزدیم سختترینشان بود چون مسألهی خط نگاه مطرح بود و این که هرشل عقب و جلو میرفت و بن نشسته بود. به نظر بداهه میرسید اما به طرز باورنکردنی سخت بود.
منبع: games radar
این فیلم یکی از فیلمهایی بود که چند بار دیدمش واقعا لذت بردم ولی متاسفانه از دو سایت مختلف دوبله شدن شانستون بزنه اون دوبله خوبه گیرتون بیاد و دانلود کنید . ممنون
این فیلم کاملاً نژاد پرستانه یهودی است. آیا فیلم را دیده اید؟وقتی آن یهودی حضرت مریم(س) را نعوذ بالله زنی بدکاره می نامد مانند نیاکانش آیا دیده اید؟ وقتی در مورد قدرت و وفای به عهد یهودیان نماد سازی می شود آیا دیده اید؟ لطفاً از فیلم های مناسب مطلب بگذارید نه این ضد هنر.