فیلمهای مجموعه «ایندیانا جونز» از بدترین تا بهترین
ایندیانا جونز افسانهای پس از یک غیبت ۱۵ ساله، با فیلم «گردانه سرنوشت» برای آخرین بار به سینماها بازگشته است و حالا شاید بهترین زمان باشد تا نگاهی کلی به فیلمهای این مجموعه پرطرفدار داشته باشیم.
همهچیز از سفر تفریحی استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس در هفتهی پایانی ماه مارس سال ۱۹۷۷ آغاز شد، در روزهایی که «جنگ ستارگان» لوکاس بهتازگی روی پرده رفته و اسپیلبرگ سرگرم تکمیل «برخورد نزدیک از نوع سوم» بود و به سوژهی فیلم بعدیاش فکر میکرد. او گفت که میخواهد یک فیلم «جیمز باندی» بسازد اما لوکاس از ایدهی متفاوتی صحبت کرد: یک فیلم ماجراجویی به سبک مجموعههای تلویزیونی دههی ۳۰ و ۴۰ میلادی که قهرمانش باستانشناسی به نام ایندیانا اسمیت است. اسپیلبرگ از این ایده استقبال کرد اما پیشنهاد داد تا نام خانوادگی او را به جونز تغییر دهند و اینگونه بود که یکی از محبوبترین مجموعههای سینمایی تاریخ متولد شد.
فیلمهای ایندیانا جونز اگرچه در یک مجموعه قرار میگیرند اما شباهت زیادی به یکدیگر ندارند زیرا اسپیلبرگ و لوکاس با هر نسخه تلاش کردند تا اثر تازهای خلق کنند و فرمولهای قبلی را کنار بگذارند. در همین راستا، هر قسمت از ساختار و قصهی تازهای بهره میبرد. مطابق انتظار، همهی این فیلمها بیعیب نیستند اما بیگمان ارزش تماشا دارند و میتوانند سرگرمکننده باشند.
- ۱۰ فیلم ماجراجویی برتر درباره جستجوی گنج
- ۱۰ فیلم ماجراجویی برتر برای طرفداران فیلمهای ایندیانا جونز
- ۱۰ بازیگر که ممکن بود در فیلمهای ایندیانا جونز بازی کنند
۵- ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین (Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull)
- سال انتشار: ۲۰۰۸
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: هریسون فورد، کیت بلانشت، کارن آلن، ری وینستون، جان هرت، جیم برودبنت، شایا لباف
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰
تقریبا همهی طرفداران قدیمی مجموعه، «قلمرو جمجمه بلورین» را بدترین قسمت مجموعه میدانند. این فیلم ضعفهای فراوانی دارد که مشابه آنها را در دیگر نسخهها پیدا نمیکنید. اولین مشکل استفادهی عجیب استیون اسپیلبرگ از جلوههای ویژه است که از همان ابتدا ناامیدکننده به نظر میرسد. در بعضی از لحظات فیلم، بدون هیچ دلیلی از جلوههای ویژه استفاده شده است و اگر این نماها خوشساخت بودند، میتوانستیم آنها را بپذیریم اما هیچ کمکی به پیشبرد قصه نمیکنند و وجودشان اضافی است.
برگ برندهی سهگانهی اصلی این بود که از جلوههای ویژه رایانهای و میدانی به شکل هوشمندانهای استفاده میکرد، در نتیجه مخاطب همیشه نگران بود که جونز در یکی از همین رویدادهای تعلیقآمیز بدشانسی بیاورد و کشته شود اما در جمجمه بلورین، لحظههای خطرناک به حدی کارتونی هستند که نمیتوانید آنها را جدی بگیرید. از یک انفجار هستهای که جونز با پنهان شدن در یک یخچال به شکل معجزهآسایی از آن جان سالم به در میبرد تا پسرش که همانند تارزان در جنگل به اینسو و آنسو میجهد. حشرههای «ایندیانا جونز و معبد مرگ» هم غیرطبیعی به نظر میرسیدند اما برای فیلمی از دههی ۸۰ میلادی قابلقبول بودند و به تجربهی شما از تماشای فیلم لطمه وارد نمیکردند، چیزی که در رابطه با قسمت چهارم صدق نمیکند.
متاسفانه جلوههای ویژه تنها نقطهضعف فیلم نیست و حتی بازیگر شاخصی همچون کیت بلانشت هم نمیتواند در نقش شخصیت منفی داستان خودنمایی کند که این مشکلات را باید ناشی از ضعف فیلمنامه بدانیم. جان هرت هدر رفته است، وفاداری مک (ری وینستون) اهمیتی ندارد زیرا به این شخصیت فرصت چندانی داده نمیشود و شایا لباف بازی عجیبوغریبی از خود به نمایش میگذارد که با فیلم همخوانی ندارد و گویی از یک جهان دیگر آمده است. تنها شخصیتهای قابلقبول فیلم، زوج قدیمی، ایندی و ماریون (کارن آلن) هستند که آنها هم نمیتوانند مشکلات فیلمنامهی ناقص و سوالبرانگیز دیوید کپ را بپوشانند.
جونز و همسفرهایش (معشوقه و پسر) باید با نیروهای جماهیر شوروی مبارزه و به یک یادگارهی باستانی دست پیدا کنند که ظاهرا متعلق به موجودات فضایی است! اینکه پای موجودات فضایی به مجموعه باز شد، بسیاری از طرفداران را خشمگین ساخت. با اینکه یک مکگافین مذهبی-سنتی گزینهی مناسبتری برای این نسخه بود اما میتوان درک کرد که چرا اسپیلبرگ و لوکاس به سراغ موجودات فضایی رفتند. حضور این موجودات میتوانست جواب دهد اما داستانی که آنها برای فیلم انتخاب کردهاند، از پتانسیلهای این ایده استفاده نمیکند، در حقیقت مخاطبان ترجیح میدادند تا یک فیلم تکراری تماشا کنند تا با ایدههای شکستخوردهی قلمرو جمجمه بلورین روبهرو شوند.
«معمولی» تنها صفتی است که میتوان به قلمرو جمجمه بلورین نسبت داد، از شخصیتها تا قصه و حتی سکانسهای اکشن. سکانس تعقیبوگریب ماشینی درون جنگل وضعیت بهتری نسبت به باقی بخشها دارد اما وقتی شخصیتها اهمیتی برای ما ندارند، سخت است که با این لحظات هیجانزده شویم. ایندیانا جونز همواره یکی از محبوبترین شخصیتهای سینمایی بوده و غمانگیز است که اسپیلبرگ و لوکاس پس از سالها تلاش برای ساخت این فیلم، تا این حد ناامیدکننده ظاهر شدند. شاید بهتر بود که آنها ایدهی ساخت قسمت چهارم را بهکلی کنار میگذاشتند و اجازه میدادند تا پروندهی مجموعه با همان سهگانهی اصلی بسته شود.
۴- ایندیانا جونز و گردانهی سرنوشت (Indiana Jones and the Dial of Destiny)
- سال انتشار: ۲۰۲۳
- کارگردان: جیمز منگولد
- بازیگران: هریسون فورد، فیبی والر-بریج، آنتونیو باندراس، جان ریس-دیویس، توبی جونز، بوید هالبروک، مس میکلسن
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۹ از ۱۰۰
گردانهی سرنوشت شاید در حدواندازهی سهگانهی اصلی (بهویژه قسمت اول و سوم) نباشد اما پایان راضیکنندهای را برای ایندیانا جونز رقم میزند. با اینکه ضعفهای فیلم را نمیتوان نادیده گرفت اما فیلم چند سکانس اکشن نسبتا خوب دارد، همانند سکانس فلشبکی که در آن با فورد جوان همراه میشویم یا سکانس تعقیبوگریز مراکش که دخترخواندهی ایندی، هلنا (فیبی والر-بریج) و دستیارش تدی (ایتان ایزیدور) در آن حضور دارند. نکتهی مثبت فیلم اما این است که لحظات درام و کوچکترش بهمراتب بهتر از بخشهای اکشن پرخرج آن از آب درآمدهاند.
گردانهی سرنوشت با ایندی همانند یک انسان واقعی رفتار میکند، او یک پیرمرد است که به گذشتهاش مینگرد، از ماجراجوییهای خاطرهانگیز قدیمی حرف میزند و از اشتباهات خود آگاه است. هریسون فورد و منگولد تلاش کردهاند تا خداحافظی ما با این شخصیت محبوب به بهترین شکل انجام شود. با اینکه باورکردنی نیست اما گردانهی سرنوشت برخی از نقاط ضعف قلمرو جمجمه بلورین را گرفته و آنها را به نقطهی قوت خود تبدیل کرده است، برای مثال جونز در یکی از بخشهای دراماتیک فیلم توضیح میدهد که چرا پسرش در این قسمت حضور ندارد یا پایانبندی فیلم بهشدت احساسی و دوستداشتنی است و نمونه مشابه آن را در نسخههای دیگر مجموعه پیدا نمیکنید.
اگر صادق باشیم، این مجموعه پس از «آخرین جنگ صلیبی» به نسخهی دیگری نیاز نداشت اما گردانهی سرنوشت در مقایسه با قلمرو جمجمه بلورین پایان بهتری برای این مجموعه است (شاید اگر قلمرو جمجمه بلورین همه را راضی میکرد، گردانهی سرنوشت هرگر ساخته نمیشد). فیبی والر-بریج قابلقبول و مس میکلسن در نقش شخصیت منفی فیلم مطابق انتظار راضیکننده است (حتی با اینکه مشابه این شرور را قبلا در مجموعه دیدهایم و حرف تازهای برای گفتن ندارد). گردانهی سرنوشت میتوانست به یکی از بهترینهای مجموعه تبدیل شود و با بودجهی نجومی ۴۰۰ میلیون دلاری، احتمالا در گیشه نیز شکست خواهد خورد اما خداحافظی شکوهمندی برای ایندیانا جونزِ هریسون فورد است.
۳- ایندیانا جونز و معبد مرگ (Indiana Jones and the Temple of Doom)
- سال انتشار: ۱۹۸۴
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: هریسون فورد، کیت کپشا، آمریش پوری، روشن ست، فیلیپ استون، جاناتان کی کوان، روی چیائو
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰
پس از موفقیت غیرمنتظرهی «مهاجمان صندوق گمشده»، اسپیلبرگ و لوکاس توسعهی دنبالهی آن را به سرعت آغاز کردند. هدف این بود که نسخهی دوم تاریکتر و متفاوتتر از ماجراجویی اول باشد؛ لوکاس این ایده را قبلا برای «امپراتوری ضربه میزند» استفاده کرده و آن را نیز به تاریکترین نسخهی سهگانه تبدیل کرده بود. با وجود این، سازندگان در پیادهسازی این ایده تا حد زیادی افراط به خرج دادند، در نتیجه معبد مرگ بیشتر به ژانر ترسناک گرایش دارد تا ماجراجویی و یکسوم پایانی آن بیش از حد تاریک و جدی است.
این نسخهی پیشدرآمد، افتتاحیهی امیدوارکنندهای دارد و قصه را با یک رقص (به سبکوسیاق بازبی برکلی، طراح رقص مشهور) آغاز میکند و سپس شاهد جدال ایندی با گانگستر چینی، لایو چی (روی چیائو) هستیم. همهچیز جذاب دنبال میشود تا اینکه ویلی اسکات (کیت کپشا) وارد قصه میشود و از همان لحظات میتوانید حدس بزنید که فیلم قرار نیست کیفیت مهاجمان صندوق گمشده را داشته باشد. از آنجایی که اسپیلبرگ و لوکاس علاقهای به تکرار خود ندارند، منطقی بود که بخواهند یک شخصیت مونث متفاوت برای فیلم طراحی کنند اما ویلی اسکات نقطهی مقابل ماریون ریونوود (شخصیت زن قسمت اول) است.
به همین دلیل، ایندی در کنار یک شخصیت کلیشهای کمعقل، آزاردهنده و خودشیفته قرار گرفته است. ایدهی حضور ویلی اسکات در فیلم هوشمندانه جلوه میکند، اینکه یک شخصیت دستوپاچلفتی و دیرفهم در کنار قهرمان قصه قرار بگیرد اما سازندگان در خلق او نیز افراط به خرج دادهاند؛ ویلی در طول فیلم یا در حال جیغ کشیدن است یا همانند یک کودک خردسال عصبانی راه میرود و به دردسر میافتد. رابطهی عاشقانهی او با ایندی هم که قرار است یادآور کمدیهای اسکروبال کلاسیک باشد، جواب نمیدهد. اگر مهاجمان صندوق گمشده در زمینهی روابط عاشقانه از نکات مثبت مجموعهی جیمز باند الهام گرفت، معبد مرگ به سراغ بدترین ویژگیهای آن میرود و قصهی عاشقانهی ایندی و ویلی اسکات سطحی و غیرقابلدرک است.
شورت راند (کی هوی کوان)، دیگر همسفر ایندی در این ماجراجویی، به مراتب قابلتحملتر بوده و شیمی رابطهی هوی کوان و هریسون فورد منجر به خلق بهترین سکانسهای کمدی فیلم شده است (تعامل این دو شخصیت در نیمهی دوم فیلم که همهچیز بیش از حد سیاه است، اهمیت بیشتری پیدا میکند). اسپیلبرگ در بخش پایانی فیلم، از ژانر ترسناک و فیلمهای درجهب تاثیر بیشتری میگیرد تا یک اختتامیهی خشن بسازد و این پایانبندی بیگمان مخاطبان را غافلگیر میکند. با اینکه مهاجمان صندوق گمشده هم از پایان مشابهی بهره میبرد کماکان در آن تعادل به چشم میخورد، معبد مرگ اما در یکسوم پایانی تغییر ماهیت میدهد و به یک ژانر کاملا متفاوت قدم میگذارد.
معبد مرگ بههیچوجه فیلم بدی نیست؛ بخش تلهی انفجاری را باید یکی از جذابترین سکانسهای کارنامهی هنری استیون اسپیلبرگ بدانیم و تعقیبوگریز پایانی با واگنهای معدن هم بهیادماندنی است اما شخصیتهای مکمل ضعیف، لحن تاریک ناکارآمد و عدم توجه به ابعاد شخصیتی ایندیانا جونز اجازه نمیدهد تا بتوانیم فیلم را در کنار قسمت اول و سوم مجموعه قرار دهیم.
۲- ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (Indiana Jones and the Last Crusade)
- سال انتشار: ۱۹۸۹
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: هریسون فورد، دنهلم الیوت، آلیسون دودی، جان ریس-دیویس، جولیان گلاور، شان کانری
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
جذابیت ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی این است که آن را میتوانیم داستان پیدایش این شخصیت محبوب در نظر بگیریم. شما فکر میکنید که در حال تماشای ماجراجویی بعدی ایندیانا جونز هستید اما در حقیقت کلیت فیلم دربارهی این است که ایندی از کجا آمده و چگونه به آدم فعلی تبدیل شده است. فیلم به معنای واقعی کلمه با ایندی جوان آغاز میشود، جایی که اسپیلبرگ علاقهاش به ژانر وسترن را هم به رخ میکشد و امضاهای آشنای این شخصیت در یک سکانس اکشن خوشساخت و سرگرمکننده به نمایش گذاشته میشود.
ریور فینیکس فقید، بهترین انتخاب ممکن برای ایفای نقش ایندیانا جونز جوان بود و او هیچکس را ناامید نمیکند، همزمان جان ویلیامز هم با موسیقی متن جادوییاش به ما یادآوری میکند که چرا از بزرگترین آهنگسازان جهان است و چرا هیچگاه نمیتوانیم قطعههایی که برای این فیلم ساخت را فراموش کنیم (شگفتانگیز است که ویلیامز ۹۱ ساله برای آهنگسازی گردانهی سرنوشت بازگشت و این مجموعه را نمیتوان بدون قطعههای او تصور کرد). فیلم در همان ۱۵ دقیقهی آغازین وعدهی یک ماجراجویی فراموشنشدنی را میدهد و خوشبختانه به وعدههایش عمل میکند.
با اینکه ساختار کلی قصه آشنا است و اسپیلبرگ و لوکاس قهرمان خود را به یک ماجراجویی پرفرازونشیب دیگر پیرامون یک زیرخاکی مذهبی مهم فرستادهاند اما آخرین جنگ صلیبی اثر جاهطلبانهای محسوب میشود. ماجراجویی در این فیلم تنها یک بهانه است و اصل قصه حول احیای رابطهی ایندی و پدرش اتفاق میافتد. پدر در فیلم نقشی کلیدی دارد و اینجا هم سازندگان یکی از بهترین بازیگران ممکن را انتخاب کردهاند: جیمز باند دوستداشتنی و بازیگر افسانهای، شان کانری. ترکیب فورد و کانری فوقالعاده از آب درآمده است، آنها با یکدیگر کنار نمیآیند اما هم را دوست دارند و رابطهی آنها به تدریج عمق بیشتری پیدا میکند.
فیلم همچنین ثابت میکند که اسپیلبرگ و لوکاس از ضعفهای معبد مرگ آگاه بودهاند و تلاش کردهاند تا این مشکلات را بهبود ببخشند. آنها لحظات خشن و تاریک معبد مرگ را با کمدی و دیالوگهای بامزه جایگزین کردهاند، ضمن اینکه فیلم از لحظات تفکربرانگیز نیز بهره میبرد. لحن نه چندان جدی فیلم البته گاهی افراطی میشود که اگر سختگیر باشیم، میتوانیم از آن انتقاد کنیم (همانند لحظهای که هیتلر دفترچهی ایندی را امضا میکند) اما اسپیلبرگ در مجموع تعادل خوبی میان عناصر مختلف برقرار کرده است و از کنار پایانبندی احساسی و راضیکنندهی آخرین جنگ صلیبی هم نباید عبور کرد.
۱- مهاجمان صندوق گمشده (Raiders of the Lost Ark)
- سال انتشار: ۱۹۸۱
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: هریسون فورد، کارن آلن، پل فریمن، رونالد لیسی، جان ریس-دیویس، دنهلم الیوت
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
آخرین جنگ صلیبی شاید یک مدعی جدید برای تبدیل شدن به بهترین قسمت مجموعه باشد اما در نهایت این مهاجمان صندوق گمشده است که با یک فیلمنامهی هوشمندانه و کارگردانی بینقص استیون اسپیلبرگ، بدون هیچ تردیدی در جایگاه نخست قرار میگیرد. به ماجراجویی نوستالژیکی که اسپیلبرگ و لوکاس خلق کردهاند، ایراد و انتقادی وارد نیست. ماریون ریونوود (کارن آلن) به اندازهی ایندی جذابیت دارد اما یک رونوشت تقلبی از آن قهرمان نیست. ترکیب جادویی این دو، فیلم را جلو میبرد و جسارت و هوشمندی فورد به شخصیت ایندیانا جونز معنا میبخشد و او را به یکی از محبوبترین قهرمانان سینمایی تمام دوران تبدیل میکند.
دلیل منحصربهفرد بودن جونز این است که همیشه در مسیرهایی قدم میگذارد که با تواناییهایش همخوانی ندارد، در نتیجه در موقعیتهای چالشبرانگیزی قرار میگیرد و معمولا نقشههایش مطابق برنامه پیش نمیرود. ایندی همیشه مجبور است در لحظه تصمیم بگیرد و هیچگاه نمیتوانیم حدس بزنیم انتخابهایش او را به کجا میرساند و جذابیت اصلی فیلم در همین مسئله نهفته است زیرا مخاطب احساس میکند او از آن قهرمانان سرسختی نیست که از هر شرایطی جان سالم به در ببرد. البته که او همیشه جان سالم به در میبرد اما به سختی و اغلب با چاشنی شانس. علاوه بر این، تلاشهای لحظهآخری ایندی برای اینکه کلاهش را بردارد هم نه تنها بامزه است بلکه به ما یادآوری میکند با چگونه شخصیتی روبهرو هستیم.
فیلم افتتاحیهی درخشانی دارد و اسپیلبرگ در همان ابتدای کار برداشت دقیقی از قهرمان و جهان اطراف وی ارائه میدهد؛ در افتتاحیهای که یادآور فیلمهای جیمز باند است، ما با یک سکانس اکشن هیجانانگیز روبهرو میشویم که با باقی فیلم ارتباطی جزئی دارد. سکانس آغازین هرآنچه که باید دربارهی ایندی بدانیم را به ما میگوید و سپس سکانس بعدی، پازل را تکمیل میکند؛ جایی که آگاه میشویم قهرمان قصه در واقع یک استاد دانشگاه است. برخلاف ابرقهرمانان که اغلب هویت مخفی و زندگی دوگانهای دارند، اینجا با قهرمانی روبهرو میشویم که زندگی شخصی و ماجراجوییهایش یکی هستند.
بیش از چهار دهه از اکران مهاجمان صندوق گمشده گذشته است اما همچنان جذابیت روز اول را دارد، فیلمی که بلاک باستری به حساب میآمد اما دیالوگمحور و شخصیتمحور است و بیشتر زمان خود را نه به انفجار و تعقیبوگریز بلکه به گفتگو و تعامل شخصیتها اختصاص میدهد. و هنگامی که سکانسهای اکشن از راه میرسند، تاثیرگذاری بیشتری دارند زیرا اسپیلبرگ در عرضهی آنها افراط به خرج نداده است. بیدلیل نیست که وقتی به فیلمهای ماجراجویی و مرتبط با جستجوی گنج میرسیم، مهاجمان صندوق گمشده حرف اول و آخر را میزند. با یک قصهی پرکشش که بهواسطهی شخصیتها پیش میبرد، بازی بهیادماندنی هریسون فورد و سکانسهای اکشن خلاقانه، «شاهکار» تنها واژهای است که میتوانیم برای این فیلم به کار ببریم.
منبع: Collider