اگر شکسپیر زنده بود رمانهای جنایی مینوشت؟
بیگمان عاقلانه نیست که دربارهی نویسندگان بزرگِ فقید ایدهپردازی کنیم؛ اینکه اگر در عصر مدرن زنده بودند، چه میکردند و چه مینوشتند. آیا «چارلز دیکنز» به سراغ نگارش متن مجموعههای تلویزیونی خانوادگی میرفت؟ «جین آستین» ادبیات زنان (چیک لیت) را انتخاب میکرد، «ویلیام بلیک» متن موسیقی هیپ-هاپ مینوشت و «اسکار وایلد» تبدیل به یک ولاگر میشد؟ صحبت کردن در این رابطه مضحک جلوه میکند اما وقتی به ویلیام شکسپیر، یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان تاریخ میرسیم، جذاب است که بپرسیم او چه میکرد؟ پاسخ ما این است که احتمالا رمانهای جنایی مینوشت و نام او را در فهرست پرفروشترین نویسندگان، در کنار «لی چایلد»، «ایان رانکین» و «ول مکدرمید» مشاهده میکردیم. چرا رمان جنایی؟ چون همانطور که «پیتر جیمز» (رئیس انجمن نویسندگان جنایی) چند سال قبل اشاره داشت، در اکثر نمایشنامههای شکسپیر حداقل یک قتل یا بخشی مرتبط با محکمه وجود دارد.
چهار سال قبل، نویسندهی تحسینشدهی نروژی، «یو نسبو» نسخهی جدیدی از «مکبث» را نوشت که در دههی ۷۰ میلادی رخ میداد. مکبثِ نسبو، یک مامور پلیس است که رئیس خود «دانکن» را به قتل میرساند و جایگاه او را تصاحب میکند. نامزدش، «لیدی» مدیریت یک کازینوی شرطبندی را برعهده دارد و پیامهای «جادوگران» قصهی اصلی، اینجا توسط فاحشههای مست و نشئه مخابره میشود. در نگاه اول، فاصلهی رمان با نمایشنامه شکسپیر زیاد است اما در حقیقت، یو نسبو مسیر قصهی اصلی را کاملا وفادارانه طی میکند. با اینکه عناصر تازهای وجود ندارد که شما را در حین خواندن این کتاب غافلگیر کند اما بارها از این نکته شگفتزده خواهید شد که یک نمایشنامهی قرن هفدهمی چگونه در پروسهی تبدیلشدن به یک تریلرِ سیاه مدرن، همان کیفیت و جذابیت سابق را دارد.
آثار ویلیام شکسپیر فینفسه نقطهضعفی ندارند اما با چند تغییر کوچک، بسیاری از این قصهها را میتوان به ساختار رمانهای پلیسی نزدیک کرد. نویسنده و کارتونیست مشهور آمریکایی، «جیمز تربر» یکبار قصهای کمدی به نام «معمای قتل مکبث» نوشت که مبتنی بر کلیشههای رایج ژانر جنایی بود. در این قصه، نویسنده با زنی ملاقات میکند که میگوید کتابی به نام «تراژدی مکبث» را تنها به این دلیل که فکر میکرد یک رمان جنایی خواهد بود، خریداری کرده است و سپس وقتی آگاه میشود که درواقع توسط شکسپیر نوشته شده، حیرتزده شده است. او سپس کتاب را میخواند و به این نتیجه میرسد که قاتل اصلی نه مکبث یا لیدی مکبث، بلکه «پادشاه دانکن» است! نویسنده که از این تئوری جدید متعجب شده، تصمیم میگیرد نمایشنامه را دوباره بخواند و برخلاف انتظار، به تئوری کاملا متفاوتی میرسد، اینکه قتل توسط پدر لیدی مکبث انجام شده است!
علاوه بر این، رویکرد شکسپیر نسبت به جرم و جنایت با بهترین رماننویسهای مدرن این ژانر همسو است: او شرارتِ ناشی از یک قتل را به نمایش میگذاشت اما در عین حال، این رویدادهای سیاه را به شکلی سرگرمکننده و هیجانانگیز عرضه میکرد. بنابراین میتوان انتظار داشت که اگر زنده بود، ژانر جنایی را بهعنوان یکی از محبوبترین ژانرهای ادبی حال حاضر جهان، برای نگارش آثارش انتخاب میکرد. اما یک نکتهی دیگر را هم نباید فراموش کنید، قدم گذاشتن شکسپیر به دنیای ادبیات جنایی، به معنای دور شدن او از ریشهها نبود. بدون شکسپیر، شاید ادبیات داستانی جنایی (به شکلی که میشناسیم) هرگز به وجود نمیآمد و به مسیر متفاوتی میرفت. او تاثیر عمیقی بر نویسندگان جنایی گذاشته است. شما میتوانید یک کتابخوانه را با آثاری انباشته کنید که نامشان را از نوشتههای شکسپیر وام گرفتهاند: «به لیدی نگاه کن» نوشتهی «مارجری الینگهام»، «به شوخی مسموم میکنند» نوشتهی «جان دیکسن کار»، «شاید خواب دیدن» نوشتهی «چارلز بیمونت»، «شب ضیافت» نوشتهی «دوروتی ال. سایرز»، «این خون را از دستانم بشوران» نوشتهی «فرد وارگا» و دهها رمان دیگر. «روت رندل» را بهتنهایی باید رکورددار بدانیم، او نام نیمی از کتابها و قصههایش را از لابهلای متنهای شکسپیر پیدا کرده است. حتی شاید عجیب به نظر برسد اما «ریموند چندلر» در ابتدا قصد داشت تا نام رمان «بدرود محبوب من» را از میان یکی از دیالوگهای نمایشنامهی «ریچارد سوم» انتخاب کند (قهرمان قصه، «فیلیپ مارلو» نیز ارجاعاتی به این نمایشنامه دارد).
«آرتور کانن دویل»، یکی از تکیهکلامهای «شرلوک هلمز» («بازی در جریان است») را از نمایشنامهی «هنری پنجم» انتخاب کرده است. «آگاتا کریستی» نیز از طرفداران شکسپیر بود و اغلب آثار وی را مطالعه میکرد. او نام سه اثر معماییاش را با الهام از آثار شکسپیر انتخاب کرده است. بسیاری از ما، نمیتوانیم جملهی مشهور لیدی مکبث، «چه کسی فکرش را می کرد که اینهمه خون در پیرمرد وجود داشته باشد» را بخوانیم و به یاد رمان «کریسمس هرکول پوآرو» نیفتیم، جایی که پس از کشف جسدِ «سایمون لی»، نقلقول کردن همین جمله، هویت قاتل را فاش میکند. این ادای دینها تنها به استفاده از جملات شکسپیر خلاصه نمیشود، بسیاری از مضامین و ایدههای داستانی او نیز بارها از سوی نویسندگان شاخص مورداستفاده قرارگرفته است و حتی «خودِ آثار» او بهعنوان ایدهی داستانی به کار گرفته شدهاند. برای مثال، «رجینالد هیل» در رمان «مهربانی کشنده» (۱۹۸۰) از مجموعهی «دالزیل و پاسکو»، یک شخصیت قاتل زنجیرهای دارد که پس از هر کشتار، با یک روزنامهی محلی تماس میگیرد و جملهای از هملت نقل میکند. این قصهی رجینالد هیل برخلاف ظاهرش، چندان سیاه و تلخ نیست (هیل خود را «جین آستینِ ادبیات جنایی» توصیف میکرد).
«مایکل اینس» یکی دیگر از نویسندگانی است که با رمان «هملت، انتقام!» (۱۹۳۷) اثری معمایی-جنایی ارائه میدهد؛ برای درک بهتر این قصه، ضروری است که با قصهی هملت آشنایی کاملی داشته باشید یا «ادموند کریسپین» در رمان «باروتک» (۱۹۴۸)، قصهی کشف و سرقت یکی از نمایشنامههای گمشدهی شکسپیر را روایت میکند. در دو دههی اخیر هم «جنیفر لی کارل» به سراغ ایدهی مشابهی رفته است و در رمان «راز شکسپیر» قصهی جستجو برای یکی دیگر از نمایشنامههای گمشدهی ویلیام شکسپیر یعنی «کاردینو» را بازگو میکند، این رمان کارل اگرچه به ادبیات تجاری نزدیک است اما خوشبختانه از سبکوسیاق «دن براون» (خالق «رمز داوینچی») دوری میکند. در همهی این آثار، ردپای شکسپیر به شکلهای دیگر نیز به چشم میخورد.
در حال حاضر، چهرههای تاریخی بزرگ زیادی باقی نماندهاند که نویسندگان در داستانهایشان به سراغ آنها نرفته باشند اما اگر کسی قصد دارد تا یک مجموعهی جنایی پیرامون شکسپیر بنویسد، باید نیمنگاهی به «لطف بخشش» (۱۹۸۹) نوشتهی «فی کلرمن» داشته باشد که این نویسندهی بزرگ را به یک کارآگاه تبدیل کرده است. او، «تام استاپارد» و دیگر کسانی که فیلمنامهی «شکسپیر عاشق» (۱۹۹۸) را نوشته بودند، به دادگاه کشاند زیرا براین باور بود که آنها ایدهاش را به سرقت بردهاند (در حقیقت، این فیلم تفاوتهای واضحی با رمان کلرمن دارد و اثر هوشمندانهتر و سرگرمکنندهتری است). یک پیشنهاد خوب دیگر، «شهید» (۲۰۰۹) به قلم «رُوری کلمنتس» است که بعدها به یک مجموعه رمان تبدیل شد. این کتاب به برادرِ شکسپیر (یک شخصیت ساختگی) میپردازد که بهعنوان جاسوس برای «والسینگام» کار میکند؛ ویلیام هم حضوری افتخاری در قصه دارد.
«آنتونی برجس» (خالق «پرتغال کوکی»)، در کتاب زندگینامهی شکسپیر مینویسد: «دلگرمکننده است که میبینم شکسپیر گاهی همچون یک انسان زنده در دیوارنگاریها یا شوخیهای دورهمی پدیدار میشود». اما از این خوشحالکنندهتر، این است که میبینیم آثار و زندگی او هنوز هم به نویسندگان مدرن انگیزه میدهد و آنها را تشویق میکند تا بیشتر بنویسند و بهتر بنویسند. این نویسندگان تنها به دلیل علایق شخصی یا ادای دین از شکسپیر استفاده نمیکنند، آنها میدانند که او برای خوانندگان دنیای ادبیات چه چهرهی مهمی است.
منبع: The Telegraph