چرا «عصر یخبندان ۱» پس از ۲۰ سال هنوز بهترین فیلم مجموعه است؟
در حال حاضر، فرانچایز «عصر یخبندان» به فرنچایزی تبدیل شده که نشان میدهد چگونه فیلمها میتوانند در هر دنباله بدتر از دنباله قبل شوند. با در نظر گرفتن کیفیت نامطلوب دنبالههایی مانند «عصر یخبندان: دوره برخورد» یا «عصر یخبندان: ماجراجویی بزرگ باک وایلد»، قطعا رسیدن به چنین شهرت نامطلوبی، تصادفی نبوده است.
اما با در نظر گرفتن دنبالههای فوقالعاده به درد نخور این فرنچایز، میتوان دریافت که فیلم اولیه که هم اکنون به جشن بیستمین سالگرد خود نزدیک میشود فیلمی منحصربهفرد و استثنایی بوده و توانسته در طول این ۲۰ سال درخشش و شهرت نیکوی خود را حفظ کند.
- از عصر یخبندان تا پوآرو؛ ۵ فیلم و سریال خارجی که بهمن ۱۴۰۰ باید ببینید
- ردهبندی فیلمهای انیمیشن «عصر یخبندان» از بدترین تا بهترین
- نقد انیمشن «ماجراهای عصر یخبندان باک وایلد»؛ انقراض شخصیتهای محبوب
اولین فیلم «عصر یخبندان» یکی از منحصربهفردترین فیلمهای استودیوی آسمان آبی بود که اکنون از بین رفته است. کارگردان کریس وج، توانست با ارائه این فیلم به روایت داستانی بپردازد که در دوران خود چیزی فراتر از انیمیشنهای بچهگانه آن زمان بود. مهمتر از همه، در برخی از سکانسها این فیلم تداعیکننده انیمیشنهای همان دوران مانند شرک و داستان اسباببازیها بود. حال سوال این است که چرا این ویژگیها برای کمپانیهایی مانند پیکسار مثمر ثمر واقع شدند اما برای آسمان آبی فایدهای نداشتند؟
اولین فیلم سینمایی آسمان آبی، به خصوص در مقایسه با دنبالههای بعدی «عصر یخبندان» به نحو مطلوبی بر خویشتنداری اصرار داشت و به علاوه در این فیلم از سروصدای ممتدی که در دنبالههای بعدی مانند «عصر یخبندان: طلوع دایناسورها» به گوش میرسید خبری نبود و بسیاری از سکانسها از وجود دیالوگ اندکی بهره میبردند. این امر در دو صحنهای که در آن قهرمان داستان مانی ماموت (با صداپیشگی ری رومانو) در حال برقراری ارتباط با انسانهای بالغ بود محرز است. در هر دو صحنه هیچ دیالوگی وجود ندارد و فقط حرکات فیزیکی اجازه میدهند داستانگویی به ظریفترین شکل ممکن انجام شود و انیمیشن هوشمندانه در مرکز صحنه قرار گیرد و به زیبایی ارتباط شکل گرفته بین انسانها و موجودات ماقبل تاریخ را نشان دهد.
همانطور که مشاهده نمودیم نه تنها نمیتوان در دنبالههای بعدی شاهد وجود چنین سکانسهایی بود بلکه به صراحت میتوان گفت که در دنبالههای بعدی حتی برای خلق چنین صحنههایی تلاشی هم صورت نگرفت. وجود چنین صحنههایی در فیلم اول سبب شد که شاهد فیلمی باشیم که از نظر احساسی کاملا غنی بود چیزی که به ندرت در دنبالههای بعدی که تنها حیوانات ماقبل تاریخ را در مرکز توجه قرار داده بودند قابل مشاهده بود.
معجزه عدم وجود دیالوگ در صحنهای از «عصر یخبندان» که مانی، همسر و فرزندش را به دست شکارچیان از دست داد نیز کاملا مشهود بود. همین صحنه کوتاه یکی دیگر از دلایل شکوفایی و منحصربهفرد بودن فیلم اول «عصر یخبندان» است که در دیگر دنبالهها قابل مشاهده نبود. موضوع دیگر نقاشیهایی هستند که با دست بر روی دیوار غار کشیده شده بودند. این تصاویر نشان دهنده سبک خاصی هستند که به کرات در نقاشیهای غار شاهدشان بودهایم. این نقاشیهای ساده نه تنها مختص فیلم اول «عصر یخبندان» هستند، بلکه گویا مانی و خانواده ماموتش را نشان میدهند و بلافاصله بعد از آن مانی به یاد خانواده و فرزندش میافتد. چگونه میتوان چنین صحنه خارقالعادهای را دید و احساساتی نشد؟ در عین حال، ظاهر ساده انسانها، همانند شبحهایی بدون هیچگونه جزئیات خاصی، به طرز ماهرانهای نشان میدهد که مانی هم اکنون همه انسانها را همانند ماشینهای کشتار جمعی میبیند.
قطعا دستاندرکاران «عصر یخبندان» از روش تکاندهندهای برای به تصویر کشیدن زندگی مانی استفاده کردند و توانستند داستانش را به واسطه استفاده از مضامین متمایز بصری به مخاطب نشان دهند. با تماشای این فلش بک که چندان ربطی به موضوع داستان ندارد، انیمیشن دست به عمل فوقالعادهای میزند و جزئیات یک نقاشی ساده بر روی دیوار غار را به احساسات و عواطف و خاطرات مانی پیوند میدهد. چنین تنوع بصریای، جسارت تیم خلاق تولید کننده این فیلم را نشان میدهد، اما همین موضوع ساده در الباقی دنبالههای «عصر یخبندان» رعایت نشده است و همین امر یکی از موضوعاتی است که سبب شد سایر دنبالهها نتوانند آنطور که باید و شاید با واقعیت ارتباط برقرار نمایند و مخاطب را همانند فیلم اول به سمت خود جذب نمایند.
اولین فیلم «عصر یخبندان» از محدودیتهای انیمیشنهای کامپیوتری زمان خود رنج میبرد. در حول و حوش سال ۲۰۰۲، هزینههای انیمیشنی کردن تعداد زیادی از حیوانات برای یک فیلم یک تا دو ساعته آنقدر بالا بود که این فیلم فقط بر روی سه حیوان و یک بچه انسان متمرکز شد. سکانسهایی که شامل حیوانات مهاجر میشد محدود بودند و انبوه حیوانات معمولا از یکدیگر غیرقابل تشخیص به نظر میرسیدند. اما این فیلم توانست به تحولی در عرصه انیمیشنسازی تبدیل شود.
انیمیشن کامپیوتری «عصر یخبندان» فاقد زرق و برقهای انیمیشنهای امروزی مانند «روح» بود و حتی از برخی انیمیشنهای زمان انتشار خودش نیز مانند «کارخانه هیولا سازی» نیز عقبتر بود. اما توانست با تمرکز بر تعداد معدودی از کاراکترها تا حدی این نقص را برطرف نماید.
از آنجایی که هزینه پرداختن به تعداد انبوهی از شخصیتهای جدید بسیار زیاد بود، مخاطبان این فرصت را داشتند که به راحتی بر روی مانی، سید و دیگو تمرکز کنند و با پرداختن به کاراکترهای جدید گیج نشوند. تعداد کاراکترهای روی صفحه محدود بود، اما میتوان گفت که انیمیشن «عصر یخبندان» مصداق کامل ضربالمثل هر چه کمتر بهتر بود.
این ویژگی متمایز کننده زمانی بیشتر به چشم میآید که میبینیم سایر دنبالههای «عصر یخبندان» با پرداختن به تعداد زیادی از کاراکترها نتوانستند داستان مخاطب پسند فیلم اصلی را ارائه کنند. سیلی از کاراکترها در هر دنباله عصر یخبندان، شانس بیشتری را برای افراد مشهور فراهم کردند تا به این پروژه بپیوندند، اما این کاراکترها نتوانستند همانند مانی و سید و دیگو در دل و جان مخاطبان ریشه کنند. هیچکدام از کاراکترها نتوانستند آنطور که مانی و سید و دیگو در دل مخاطبان ریشه دواندند با آنها همراه شوند و وقتی صحبت از «عصر یخبندان» میشود قطعا هیچ مخاطبی نمیتواند به کاراکتری به جز این سه کاراکتر اشاره کند. اما با افزایش تعداد دنبالهها این کاراکترهای فراموشنشدنی در پسزمینه محو شدند و مخاطب را با حسرت روزهای زیبای «عصر یخبندان» اول تنها گذاشتند.
شاید یکی دیگر از ویژگیهای مایوس کننده دنبالههای «عصر یخبندان» این بود که هماره در تلاش بودند تا داستان و ویژگیهای فیلم اصلی را دنبال کنند و حتی در این مورد هم نتوانستند خوب عمل نمایند. در واقع این دنبالهها به جای اینکه از عشق مخاطب به نسخه اصلی به عنوان فرصتی برای کشف ژانرهای جدید یا داستانهای غیرمنتظره استفاده نمایند، معمولا همان خطوط داستانی را دنبال کردند و از شخصیتهای مشابه فیلم اصلی استفاده نمودند که برای مخاطب تکراری و زننده بود. حتی حضور مداوم اسکرات که مدام به دنبال فندقش بود هم دیگر مانند فیلم اصلی جذابیت نداشت و مانند یک جوک تکراری بود که هر روز آن را بشنویم.
در تلاش برای تولید دنبالههای بیشتر و بیشتر، دنبالههای بعدی «عصر یخبندان» معمولا طولانیتر و حرفهایتر ساخته میشدند، اما پوچ و توخالی بودند و داستان منسجمی نداشتند که برای مخاطب جذاب باشد. «عصر یخبندان» اول از نظر خلاقیت بسان دستگاهی بود که تمام پیچ و مهرههایش در جای خودش قرار گرفته باشند و خلاقیت موجود در آن نیز در طول داستان حرف اول را میزد. اما افسوس که تمام این خلاقیت و محبوبیت در بین مخاطبان، با ساخت دنبالههایی بیکیفیت و خالی از هرگونه خلاقیت از بین رفت. تنها کاربرد این دنبالهها این است که لااقل میتوان در بیستمین جشن سالگرد ساخته شدن این فیلم استثنایی از کاراکترهای موجود در آنها برای تقویت این بزرگداشت استفاده نمود.
منبع: collider
دنباله های بدرد نخور؟ فقط این قسمت اخری بد بود بقیه عالی بودن:/
عاشق سیدم 😂
واقعا فقط سید 😅😅😅😅😅😅