چرا باید سریال «میخواهم زنده بمانم» را ببینیم؟
سریال «میخواهم زنده بمانم» که بهعنوان هشتمین سریال شهرام شاه حسینی در مقام کارگردان شناخته میشود این روزها در حال پخش است و با دریافت بازخوردهای مثبت از سوی بینندگان و منتقدها، به یکی از محبوبترین سریالهای فعلی شبکهی نمایش خانگی تبدیل شده است.
سریالی که در تیم بازیگریاش چهرههای نامآشنا و پرکاری مثل حامد بهداد، سحر دولتشاهی، پدرام شریفی، علی شادمان، بابک کریمی و مهران احمدی دیده میشود.
با رونق سریالهای شبکهی نمایش خانگی دیجیکالا مگ در قسمتهای ابتدایی هر سریال نقاط ضعف و قوت آن را بررسی میکند و توصیه میکند که سریال تماشایی است یا نه.
داستان سریال به زندگی هما حقی (با بازی سحر دولتشاهی) میپردازد. دختری که در شرف ازدواج با نادر سرمد (با بازی پدرام شریفی) قرار دارد و میخواهد با همکاری اعضای خانوادهاش، تولد پدرش را جشن بگیرد و او را غافلگیر کند اما اتفاقی ناگهانی باعث غافلگیری هما و خانوادهی حقی میشود. اتفاقی که با تبدیل شدن به اصلیترین گره داستان، وقایع دیگری را بهوجود میآورد و همهی شخصیتها را بهنوعی درگیر میکند.
چرا باید سریال «میخواهم زنده بمانم» را ببینیم؟
«میخواهم زنده بمانم» از حیث فیلمنامه دارای انسجام قابل قبولی است و از همان ابتدا میتوان متوجه وجه تمایز داستانش با آثار تلویزیونی و همچنین ساختههای پیشین شهرام شاه حسینی شد.
بار ملودرام و عاشقانهای که در ابتدا شکل میگیرد، اصلا به سانتیمانتالیسم و ابراز علاقههای آبکی تبدیل نمیشود و میتوان از دیالوگهای هما و نادر و رفتارشان با یکدیگر، به پختگی فیلمنامه در این زمینه پی برد.
خوشبختانه لحن یکنواخت و تکرارشوندهی ساختههای تلویزیونی شاه حسینی به این اثر سرایت نکرده و میتوانیم در زمینهی داستان و بستر روایت شاهد تغییر لحنهایی بهموقع و حسابشده باشیم. تم اصلی سریال ملودرام است اما تیم نویسندگان با گرهافکنیهای مختلف در بطن قصه، بار درام را افزایش میدهند و مجددا به ملودرام بازمیگردند. پروسهای که بهشکل خوبی تغییر میکند و باعث پویایی لحن در اثر میشود. ن
یازی نیست برای افزایش بار عاطفی و نشان دادن تعلق خاطر افراد نسبت به یکدیگر، به دیالوگهای تصنعی یا اعمال عجیب و غریب متوسل شد. گاهی اوقات صاف کردن یقهی پالتوی کسی که با حالتی مضطربانه زیر باران نشسته است میتواند کار چند سطر دیالوگ را انجام دهد و موجب گسترش ابعاد ملودرام و بار درام شود.
شخصیتپردازی مناسب و شیمی باورپذیر میان آدمهای قصه نیز از جمله برگ برندههای این سریال بهحساب میآید. در قسمت اول کمی وارد جهان عاشقانهی هما و نادر میشویم و پس از مرور این سیر عاطفی به خانواده و پدر میرسیم. هما در فاصلهای مشخص میان دو مرد زندگیاش قرار گرفته است. هیچ دوئل یا مخالفتی در کار نیست اما با پیشرفت داستان و گذشت زمان متوجه میشویم که کفهی پدر هما یعنی همایون (بابک کریمی) سنگینتر است و همین موضوع باعث ایجاد پیچشهای گوناگون در قصه میشود.
«میخواهم زنده بمانم» با شخصیتهای دیگرش هم همینطور رفتار میکند. به آنها اعتماد دارد، برایشان احترام قائل است و وجوه مختلفی را برایشان تدارک میبیند. از امیر شایگان (حامد بهداد) و رفتارهای دوگانهاش گرفته تا کاوه (علی شادمان) و دیگر شخصیتها، اکثرا دارای نوعی ویژگی هستند که مخاطب را جذب میکنند و یا حداقل باورپذیرند.
شاه حسینی در زمینهی کارگردانی پیشرفتهای قابل قبولی داشته است. قابها دیگر توی ذوق نمیزنند و جای دوربین در اغلب اوقات حس لازم را بهوجود میآورد. کارگردان بازیها را هم کنترل کرده است و بدون شک با یکی از بهترین نقشآفرینیهای سحر دولتشاهی و حامد بهداد مواجهایم. سایر بازیگران هم به لطف کارگردان، کنترلشده و اندازه ظاهر میشوند. با توجه به این موارد میتوان حدس زد که کلیشههای رایج سریالسازی در مدیوم تلویزیون باعث عدم خلاقیت و ایدهپردازی میشود و شاید برخی کارگردانان در شبکهی نمایش خانگی بتوانند حرفهای بیشتر و بهتری برای گفتن داشته باشند.
به تمامی این نکات مثبت، موسیقی و صدای همایون شجریان را هم اضافه کنید تا «میخواهم زنده بمانم» چیز خاصی کم نداشته باشد و در صدر فهرست اولویتهایتان برای تماشای سریال قرار گیرد.
چرا نباید سریال «میخواهم زنده بمانم» را ببینیم؟
در واقع دلایل محکم و دندانگیری برای این تیتر وجود ندارد اما اگر بهشدت سختگیر و مشکلپسند هستید و ممکن است با ضعفهای جزئی از تماشای یک اثر منصرف شوید، احتمالا این بخش برایتان مفید خواهد بود.
داستان سریال در دههی ۱۳۶۰ شمسی جریان دارد اما اگر روراست باشیم «میخواهم زنده بمانم» عاری از زمان و مکان است. از دههی ۱۳۶۰ شمسی تنها یکسری اتوموبیل قدیمی میبینیم یا در کافههای مختلف، بارها موسیقیهای کلاسیک آن دوران را میشنویم. کاملاً مشخص است که کارگردان و نویسندگان تنها برای افزایش حس نوستالژی اثر و علاقهی شخصیشان به روایت قصهای در آن دورهی بهخصوص چنین کاری را انجام دادند وگرنه از لحاظ داستانی میتوانیم وارد دههی هفتاد، هشتاد و نود شمسی شویم و اتفاق خاصی رخ ندهد.
این ایراد آسیبی به کلیت سریال نمیزند و کماکان میتوان از تماشای آن لذت برد اما مسئلهی نداشتن زمان و مکان بهتدریج میتواند جهان اثر را زیر سوال ببرد و مخاطب را به طرح پرسشهایی مهم وادار سازد. سوالاتی دربارهی دلایل قرار داشتن قصه در یک برههی زمانی خاص که رفته رفته بکر بودن سریال را کمرنگ میکند. این مجموعه در زمینهی فضاسازی و انتقال حس و حال هم چندان موفق عمل نمیکند و اگر توقع فضاسازیای در حد سریال موفق حمید نعمتالله یعنی «وضعیت سفید» را دارید، ساختهی شهرام شاه حسینی ناامیدتان خواهد کرد.
جمعبندی
در مجموع «میخواهم زنده بمانم» سریال جذابیست که با توجه به سه قسمت ابتداییاش، بسیار موفق ظاهر میشود و مخاطب را به تعقیب داستان در قسمتهای بعدی ترغیب میکند. این سریال با داستانی ساده و باورپذیر پیش میرود و بدون شعارزدگی و ژست روشنفکری حرفش را میزند و قصهاش را روایت میکند که این مورد مزیت بزرگی بهحساب میآید. این سریال جزو معدود آثاری است که از بازیگرانش بهعنوان ویترینی برای فروش بیشتر و افزایش مخاطب استفاده نمیکند و با مشاهدهی چند قسمت ابتدایی، میتوان به دقت کارگردان در زمینهی بازیگیری از بازیگران پی برد.
«میخواهم زنده بمانم» در این سه قسمت امیدوارکننده ظاهر میشود و میتوان با خیال راحت دیدنش را توصیه کرد. انتظار میرود که سریال در قسمتهای بعدی دچار افت کیفی نشود و با توجه به تعدد نسبی شخصیتها، کشمکشهای بیشتر و پیچشهای داستانی جدیتری را شاهد باشیم که علاوهبر رشد آدمهای قصه و روابطشان، باعث ایجاد خردهپیرنگها و وجوه روایی قویتری شود.
بایدی در کار نیست انگار فیلم درسی یه که باید ببینیم تیش نه که خیلی هم جالبه؟
سلام خدمت آقای شاه حسینی و بازیگران خوب و عالی و بقیه ی عوامل خوب و زحمتکش من هنوز نتوانسته ام به سریال رمانتیک و عاشقانه میخواهم زنده بمانم بپردازم ولی چند سکانس دیدم که خیلی زیبا بود واقعا ممنونم با بازی خوب آقای پدرام شریفی????????????????????????????????????????
مزخرفه فیلمش و موضوع کلیشه ای وتکراری