چطور بعد از تجربه‌ی بد کودکی خود، والدین خوبی باشیم؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
والدین خوبی باشیم

از دیدگاه خرد متعارف و سنتی ترومای بین نسلی موهبتی است که نسل به نسل به ارث می‌رسد. اما بدون بزرگنمایی این موضوع، باید در عین حالی که پدر و مادر بسیار خوبی هستید، یاد بگیرید که پدر و مادر خوبی برای خودتان هم باشید و قبول کنید که همیشه انتخاب درستی نمی‌کنید. تقریباً همیشه برای مواقعی که انتخاب درستی نمی‌کنید، راه‌حل‌هایی وجود خواهد داشت. در ادامه بخوانید تا بیاموزید که چگونه والدین سمی‌ بر کودکان در بزرگسالی تأثیر می‌گذارند و چگونه تجربه‌ی بد کودکی در فرزندپروری شما نشان داده می‌شود. به علاوه، ابزارهایی را بیابید تا با عشق و توجه مسیر جدیدی را برای فرزندپروری ایجاد کنید.

ویژگی‌های والدین بد

والدین آزارگر و بدسرپرست زرادخانه بزرگی برای کمک به انجام کارهای مخرب خود دارند. ویژگی‌های والدین سمی‌ عبارت‌اند از:

  • دروغگویی و دستکاری (manipulation).
  • متهم کردن شما را به کارهایی که هرگز انجام نداده‌اید.
  • کینه‌توزی برای کارهایی که مدت‌ها پیش انجام داده‌اید.
  • قضاوت کردن.
  • خودداری از راحتی.
  • سوق دادن شما به موقعیت‌هایی که فقط آن‌ها می‌توانند شما را نجات دهند.
  • انتقاد کردن.
  • فریاد زدن.
  • کتک زدن.
  • مقایسه کردن.
  • تحقیر کردن.
  • دعوا کردن.
  • گسلایت کردن (Gaslighting).

هیچ چیز برای والدین سمی به اندازه‌ی کافی خوب نیست، مهم نیست چقدر تلاش می‌کنید. اگر بالاترین نمرات را بگیرید، می‌گویند چطور یک ستاره‌ی ورزشی نیستید؟ می‌گویند که همه چیز را درباره‌ی شما می‌دانند، اما به نظر می‌رسد وقتی می‌خواهید درباره‌ی احساسات خود صحبت کنید، هرگز گوش نمی‌دهند.

شما را با خود درخشانشان، خواهرتان، دوستانتان مقایسه می‌کنند و با این حال به نظر می‌رسد نسبت به هر شانسی که سر راهتان قرار می‌گیرد حسادت می‌کنند. آن‌ها شما را در مقابل دیگران تحقیر می‌کنند، سپس اصرار می‌کنند که فقط شوخی کردند. آن‌ها با یکدیگر دعوا می‌کنند. با شما دعوا می‌کنند. سعی می‌کنند شما را متقاعد کنند که این شما هستید، نه آن‌ها، که از نظر روانی ناپایدار هستید. به صورت زیرکانه یا نه چندان زیرکانه روشن می‌کنند که مشکل زندگی آن‌ها شما هستید و قبل از آمدن شما خوشحال بودند.

تاثیر والدگری بد بر کودکان

تجربه‌ی بد کودکی

کودکانی که والدین آن‌ها ویژگی‌های فوق را نشان می‌دهند در معرض خطر عواقب طولانی‌مدت جسمی، روانی، رفتاری و اجتماعی هستند. طبق گفته The Child Welfare Information Gateway (یکی از خدمات وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده)، پیامدهای درازمدت کودک‌آزاری و بی‌توجهی و تجربه‌ی بد کودکی عبارت‌اند از:

  • دیابت
  • بیماری ریه
  • سوء تغذیه
  • مشکلات بینایی
  • محدودیت‌های عملکردی
  • حمله‌ی قلبی
  • آرتروز
  • مشکلات کمر
  • فشار خون بالا
  • ضربه‌ی مغزی
  • سردردهای میگرنی
  • سرطان
  • سکته
  • بیماری روده
  • سندرم خستگی مزمن
  • کاهش عملکرد اجرایی و شناختی
  • سلامت روانی و عاطفی ضعیف
  • مشکلات اجتماعی
  • اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
  • رفتارهای جنسی پرخطر
  • بزهکاری نوجوانان
  • مصرف الکل و مواد مخدر
  • تکرار آزارگری در بزرگسالی.

دکتر نریسا بائر (Nerissa Bauer, M.D)، متخصص رفتاری اطفال که وبلاگ Let’s Talk Kid’s Health را می‌نویسد، می‌گوید: «اگر این نوع تجارب در دوران کودکی شما اتفاق افتاده باشد، حتی اگر شما یکی از بسیاری هستید، احساس انزوای فوق‌العاده‌ای تجربه خواهید کرد. به خاطر سپردن و به اشتراک گذاشتن آنچه از سر گذرانده‌اید می‌تواند دردناک، شرم‌آور و دشوار باشد. به هر حال، اکثر دوستان شما احتمالاً به والدین خود نزدیک هستند. ممکن است درد تجربیات شما را دست‌کم بگیرند و به شما توصیه کنند که فقط درباره‌ی آن صحبت کنید و خودتان از پسش برآیید.

مغز ما مهارت عجیبی در ذخیره‌ی پیام‌هایی دارد که در دوران کودکی دریافت کرده‌ایم. کودکی که هرگز نمی‌داند چه زمانی قرار است والدینی با خوی دمدمی به او حمله کنند و به او گفته شده که دوست‌نداشتنی و بی‌اهمیت است، سال‌ها این پیام‌ها را ذخیره کرده است.

به گفته کارن یانگ (Karen Young)، مربی رشد کودک و نویسنده‌ی وبلاگ روانشناسی هی زیگموند، کودکان والدین بدسرپرست ممکن است بی‌اعتماد، عصبی و بدبین به وابستگی، بزرگ شوند. طبیعت انسان که حتی بزرگسالان توانا و باهوش از درک آن ناتوانند این است که ما هنوز مانند یک کودک کوچک در یک محیط ناامن با دنیا ارتباط داریم.

تجربه‌ی بد کودکی در افرادی که والدین ظالم یا کنترلگر دارند، آن‌ها را در برابر تکرار این الگو، آسیب‌پذیر می‌کند. آن‌ها بسیار نگران هستند که خودشان هم این کار را انجام دهند. در مقابل، برخی نگران هستند که ممکن است برای جلوگیری از تکرار اشتباهات والدین خود آنقدر در جهت دیگری حرکت کنند که به نوع دیگری آسیب برسانند.

به عنوان مثال، والدینی که دائماً در معرض انتقاد بزرگ شده‌اند، ممکن است فرزند خود را تحقیر کنند و به همان اندازه آسیب‌رسان یا بیش از حد سهل‌گیر باشند و هرگز رفتار خود را اصلاح نکنند. برای دیگران، کودکی دشوار می‌تواند منجر به کمبود اعتماد به نفس ناتوان‌کننده شود، یا ترس از اینکه به فرزندانشان همان طور که خودشان صدمه دیده‌اند، آسیب بزنند.

چگونه تجربه‌ی بد کودکی در فرزندپروری شما نشان داده می‌شود؟

 والدین خوب

برای کسانی که بدون الگوهای خوب در خانه بزرگ شده‌اند یا کسانی که بیش از تعداد معدودی از آنچه پزشکان بالینی ACE (تجارب نامطلوب دوران کودکی) می‌نامند، داشته‌اند، کار سخت‌تر است. با توجه به مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری (CDC)، ACE‌ها عبارت‌ند از:

  • تجربه‌ی خشونت، سوء‌استفاده یا بی‌توجهی.
  • شاهد خشونت در خانه یا اجتماع بودن.
  • سابقه‌ی تلاش برای خودکشی یا فوت یکی از اعضای خانواده بر اثر خودکشی.
  • بزرگ شدن در خانواده‌ای با مشکلات مصرف مواد.
  • بزرگ شدن در خانواده‌ای با مشکلات روانی.
  • بزرگ شدن با بی‌ثباتی مانند جدایی والدین یا بودن یکی از اعضای خانواده در زندان.

تقریباً همه‌ی افراد کمی از این تجارب دارند، اما بسیاری از ACE‌ها می‌توانند اثرات منفی مادام‌العمر داشته باشند، از جمله سلامت جسمی و عاطفی ضعیف‌تر.

در یک نظرسنجی که توسط CDC انجام شد، تقریباً ۶۱درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند که حداقل یک ACE را در دوران کودکی تجربه کرده‌اند و تقریباً یک نفر از شش نفر چهار تا یا بیشتر را گزارش کردند. زنان بیشتر احتمال دارد که تحت ACE قرار گرفته باشند، مانند بزرگسالان سیاه‌پوست و لاتین. افراد چند‌نژادی بیشترین احتمال را دارند که ACE را تجربه کنند.

ترس از ناامید کردن فرزندانتان

روزهایی وجود دارد که ویتنی، مادر دو فرزندی که از ما خواست نام خانوادگی‌اش را به اشتراک نگذاریم، می‌ترسد که تربیت بچه‌هایش را «خراب کند» زیرا خودش احساس می‌کند «نقص دارد و خراب شده است». هیچ چیز در زندگی او شایسته‌ی این توصیف نیست. او یک معلم دبیرستان، نویسنده، همسر و مادر است. او میراث پدر و مادری است که او را بزرگ کردند تا همه چیز را امتحان کند و او با تمام قدرت، همیشه و هرگز ضعف نشان نداد.

سال‌ها بعد، در مبارزه با یک اختلال خوردن، درمانگرش به او گفت که با «باورهای اصلی معیوب» مبارزه می‌کند، از جمله اینکه باید کامل باشد. پسر بزرگ‌تر او هنوز ۴ ساله نشده است. او معتقد است اولین کارش این است که به فرزندش کمک کند تا بفهمد شکست در کاری با بچه‌ی بد بودن یکسان نیست و اینکه عشق مادرش حق اصلی اوست و او هرگز نیازی به کسب آن نخواهد داشت.

او درباره‌ی پدر و مادرش که خیلی آن‌ها را دوست دارد، می‌گوید: «مردم کارهای اشتباه می‌کنند نه به این دلیل که افراد بدی هستند.» زمانی که ویتنی نارس به دنیا آمد، آن‌ها کمی بیشتر از یک نوجوان بودند. پزشکان گفتند که او با تاخیر رشد مواجه خواهد شد. پدر و مادرش تصمیم گرفتند به آن‌ها ثابت کنند که اشتباه می‌کنند. آن‌ها خیلی به فرزندشان فشار آوردند.

مایکل دگروتول (Michael Degrottole) می‌گوید پدرش دوست نداشت که در کنار خانواده‌اش باشد. «او نامهربان و به طرز وحشتناکی متعصب بود و می‌توانست بی‌رحم باشد. نه چندان با من، زیرا من بچه‌ای خجالتی و حساس بودم که از او حمایت می‌کردم. اما وقتی برادرم مقابل او ایستاد، کتک خورد.»

دگروتول قبل از اینکه خودش بچه‌دار شود، عاشق کارش با خانواده‌های کودکان با نیازهای ویژه بود، اما نمی‌دانست که می‌خواهد پدر شود یا نه. او می‌گوید: «من نمی‌خواستم شکست بخورم.» او تا نزدیک به ۵۰ سالگی صبر کرد تا به اولین فرزندش خوش آمد بگوید و اکنون که پدر سه فرزند است، پدری متعهد و دوست‌داشتنی است. با این حال، مواقعی وجود دارد که دهانش را باز می‌کند و صدای پدرش را می‌شنود. «من باید جلوی خودم را بگیرم و به خودم بگویم که خیلی تند نروم.»

مصمم به بهتر شدن

کریستین، مادر سه فرزندی که از ما خواست نام خانوادگی‌اش را به اشتراک نگذاریم، در کودکی تصمیم گرفت که به جای بی‌نظمی و عصبانیت مادرش، مانند پدر الکلی‌اش صبور و یکنواخت باشد. بزرگ شدن و مادر شدن هم بر قصد او تاکید کرد و بر آن صحه گذاشت.

او متوجه شد که در حالی که مادرش هرگز رفتار پدرش را دقیقاً تایید نکرده، در لحظه مداخله‌ای هم نداشته است. با این حال او اکنون می‌داند که فرزندپروری چقدر می‌تواند دشوار باشد. او می‌گوید: «من عصبانی می‌شوم. اشکالی ندارد که نشان دهید عصبانی هستید. این فقط رفتاری انسانی است. اما وقتی این کار را انجام می‌دهم، واقعاً سعی می‌کنم مطمئن شوم که بچه‌هایم بدانند عصبانیت من مختص آن موقعیت است، نه درباره‌ی شخص آن‌ها و ادامه هم ندارد. بخش دشوار کار این است.»

چگونه الگوی والدگری بد را بشکنیم

شکستن حلقه‌ی والدگری بد مستلزم کاری آگاهانه است. این کار شامل ارزیابی تمایلات خود، یافتن حمایت و برداشتن گام‌های کوچکی است که باعث ایجاد تغییرات بزرگ و پایدار می‌شود.

فهرستی از ریسک‌های فرزندپروری خود تهیه کنید

اولین قدم برای بهتر شدن، ساختن فهرستی صادقانه از نقاط قوت و ضعف خود است. شما می‌دانید که فرزندان خود را دوست دارید. شما می‌دانید که هرگز نمی‌خواهید آن‌ها مانند شما تعجب کنند که قابل توجه یا حتی شایسته هستند.

مواقعی که ممکن است تمایل به تکرار الگوها داشته باشید چه وقتی است؟ اینجا چند سوال وجود دارد که می‌توانید از خود بپرسید تا به شما در کشف مواقعی که می‌توانید رشد کنید کمک کند:

  • آیا زود از کوره در می‌روم؟
  • آیا داشتن دیسیپلین در من به سرعت به فریاد زدن یا مسخره کردن می‌انجامد؟
  • آیا تمایل دارم که اصرار کنم همیشه حق با من است؟
  • آیا می‌توانم وقتی آسیب می‌بینم آرام باشم؟
  • آیا فرزندی دارم که استرس مزمن خود را از طریق افسردگی ابراز می‌کند یا روش ابراز ناراحتی‌اش از طریق ایجاد مشکل است؟

اگر هر یک از این ویژگی‌ها شما را در حال حاضر یا در گذشته توصیف می‌کند، تنها نیستید و در این آگاهی شما، امید بهبود وجود دارد.

دریافت پشتیبانی

بسیاری از والدین به کمک نیاز دارند. خوشبختانه، ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که برای دریافت کمک به والدین کمتر انگ زده می‌شود.

مشکلات عاطفی به اندازه‌ی هر بیماری جسمی واقعی هستند. فقط یک الگوی خوب لازم است که می‌تواند مربی، متخصص اطفال، خاله، معلم یا کسی باشد که خوبی‌ها را در شما ببیند. این یک نفر می‌تواند همه چیز را عوض کند.

قدم‌های کوچک بردارید

اگر همیشه والدینی صمیمی و خوش‌برخورد نبوده‌اید، ممکن است در ابتدای تغییر به سمت مراقبت محبت‌آمیز، احساس دست و پا چلفتی بودن کنید. شروع بهبودی می‌تواند مانند آغاز یک تمرین روتین باشد: دردناک، حتی ناامن، با انگیزه بسیار زیاد برای بازگشت به حالت قبل.

با هم بنشینید و از شب‌های خوب خود بگویید و واقعاً به این امید باشید که آن شب هم خوب شود.

شما در حال باز کردن مسیر مغزی جدیدی هستید. زمانی که احساس می‌کنید در یک مبارزه‌ی واقعی هستید به یاد داشته باشید که وقتی بخشی از یک چیزی را تغییر می‌دهید، بقیه‌ی آن هم شروع به تغییر می‌کند. با خودتان صبور باشید. هر تجربه‌ی مثبت به ایجاد مسیرهای قوی‌تر کمک می‌کند.

طبق CDC، تجربیات مثبت دوران کودکی عبارت‌اند از:

  • داشتن روال و ساختار.
  • دریافت ستایش.
  • داشتن والدینی که گوش می‌دهند.
  • داشتن والدینی که با بچه‌هایشان حرف می‌زنند و بازی می‌کنند.

تحقیقات نشان می‌دهد که نبود این تجربیات مثبت، بیشتر از وجود تجربیات بد، مخرب است. بنابراین، هر بار که فرزندتان برای واکنش مثبت و قابل پیش‌بینی به شما تکیه می‌کند، انعطاف‌پذیری عاطفی او قوی‌تر می‌شود.

با والدین خود مرزبندی کنید

اگر پدر و مادر خودتان هنوز هم بخشی از تصویر باشند چه؟ اگر به نظر شما مناسب است، می‌توانید راه‌هایی برای تعامل با والدین خود پیدا کنید. شاید آن‌ها گذشته‌ی خود را پاک کرده‌اند. شاید آن‌ها می‌خواهند بخشی از زندگی فرزندان شما باشند.

اگر روال گذشته هنوز جریان دارد، اگر می‌توانید به آرامی بهانه‌های خود را بیاورید و آن‌ها را ترک کنید. حتی اگر والدین شما با نوه‌های خود کاملاً رفتار مناسب و محبت‌‌آمیز داشته باشند. اگر اصلاً تمایلی به دیدن والدین خود ندارید، اشکالی ندارد. اگرچه بخشش به‌عنوان یک آیین در فرهنگ مدرن جایگاه محبوبی دارد، اما برای پیشرفت و والدگری خوب، لازم نیست گذشته را فراموش کنیم.

حرف آخر

مطمئناً ساده‌ترین راه برای تبدیل شدن به والدین عالی این است که خودتان والدین خوبی داشته باشید. اما اگر نداشته‌اید، با تجربه‌ی بد کودکی، شایستگی که به سختی به دست می‌آورید، ممکن است عمیق‌تر از شایستگی دیگر والدین باشد. حتی ممکن است پدر و مادر بهتری باشید زیرا از نزدیک آسیب‌هایی را که فرزندپروری بد می‌تواند داشته باشد، دیده‌اید.

شما از والدینی که دوران کودکی خوش‌بخت‌تری داشته‌اند، انگیزه‌ی بیشتری برای انجام کار درست دارید. شما کاملاً آگاه هستید که نه‌تنها جوانان امروزی، بلکه والدین فردا را نیز  تربیت می‌کنید.

منبع: Parents



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما