«فلش» چگونه به جنجالیترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ تبدیل شد؟
شرکت برادران وارنر به سالها فرصت، ۴۵ فیلمنامهنویس، ۲۲۰ میلیون دلار بودجه و حداقل دو بتمن نیاز داشت تا فیلم «فلش» (The Flash) را بسازد و این تنها نقطهی آغازین مشکلات و چالشهای بعدی آنها بود تا شاهد یکی از جنجالیترین فیلمهای ابرقهرمانی باشیم.
۱۲ ژوئن (۲۲ خرداد) اتفاق ویژهای رخ داد که برخی از تحلیلگران حوزهی سینما آن را بعید یا حتی غیرممکن میدانستند: فیلم فلش برای نخستین بار در لس آنجلس روی پرده رفت. چهرهی اول افتتاحیه، ستارهی پرهیاهویی به نام ازرا میلر بود که با موهای بسته و یک ژاکت کرمرنگ به فرش قرمز قدم گذاشت. این یک اعلام حضور ساده بود زیرا تهیهکنندگان به او گفته بودند که با رسانهها صحبتی نکند و فارغ از قدم زدن روی فرش قرمز، در تور تبلیغاتی فیلم هم حضور پررنگی نخواهد داشت. با این حال، میلر سکوت محض را کنار گذاشت و در ستایش کارگردان فیلم، اندی موسکیتی چند جملهای گفت: «فقط میخواهم بگویم که دوستت دارم استاد، فکر میکنم فوقالعادهای و باور دارم که ساختههایت ماندگار هستند». او سپس رؤسای جدید دیسی، جیمز گان و پیتر سفرن را تحسین کرد و آنها را دلیل اصلی «اینجا بودن» خود دانست.
برای کسانی که اخبار پیرامون میلر را در دو سال اخیر دنبال کردهاند، غافلگیرکننده بود که اصلا این فیلم اکران شود، آنهم با حضور میلر در فرش قرمز، کسی که همین سال گذشته به نظر میرسید عقلش را از دست داده است (او خود را غول بنگال و جادوگر دیوانه مینامید و اعضای سازمان کو کلاکس کلن را تهدید به مرگ میکرد). البته که مشکلات فلش تنها به میلر خلاصه نمیشود، این فیلم پروسهی کابوسواری را طی کرد تا به مرحلهی تولید برسد. اینکه یکی از بازیگران فیلم، مایکل شنون در مصاحبهای گفت از حضور در این پروژه «رضایت نداشته است» و تقریبا هیچکس به این مصاحبه اهمیتی نداد، بهخوبی نشان میدهد که حواشی پیرامون فلش تا چه حد گسترده بوده است.
تلاش برای ساخت فیلمی با محوریت بری آلن از دههی ۸۰ میلادی آغاز شد. آلن ابرقهرمانی در حدواندازهی بتمن یا سوپرمن نبود که مخاطبان متعددی را به سینماها بکشاند و بلیتها را به فروش برساند. قدرت اصلیاش این بود که سرعت بالایی دارد و گاهی هم میتواند در زمان سفر کند. در هر صورت، دیسی علاقهمند بود تا از شخصیتهای کمیکهایش درآمدزایی کند، بنابراین تلاشهایشان برای تولید فیلم فلش قابل درک بود. آنها اوایل قرن بیستویکم بار دیگر سعی کردند تا این پروژه را احیا کنند. قرار بر این شد که رایان رینولدز نقش اصلی و دیوید اس گویر (نویسندهی «شوالیه تاریکی») وظیفهی نگارش فیلمنامه و کارگردانی را برعهده بگیرد.
مطابق انتظار، نقشهها و برنامهریزیها به جایی نرسید تا اینکه در سال ۲۰۱۴، برادران وارنر در اقدامی محکوم به شکست، تصمیم گرفت تا با دنیای سینمایی مارول رقابت کند. آنها فهرست فیلمهای آتی خود را منتشر کردند که فلش هم یکی از آنها بود، اثری که ادعا میشد سال ۲۰۱۸ روی پرده خواهد رفت و ازرا میلر نقش اصلی را بازی میکند. میلر انتخاب جالبی به نظر میرسید، نقشآفرینی قابلقبول او در فیلم «باید درباره کوین صحبت کنیم» باعث شده بود تا برخی از او بهعنوان یکی از ستارگان آتی سینما نام ببرند.
میلر در فیلم «بتمن در برابر سوپرمن: طلوع عدالت» (۲۰۱۶) و «جوخهی انتحار» (۲۰۱۶) حضور کوتاهی داشت اما هیچکدام از این دو فیلم به موفقیت بالایی نرسیدند و بازخوردهای مثبتی دریافت نکردند. همزمان، توسعهی فیلم مستقل فلش چندان خوب پیش نمیرفت، هر فیلمسازی که ساخت آن را میپذیرفت، مدتی بعد پروژه را ترک میکرد و بازنویسی چندبارهی فیلمنامه هم به نتیجهی ایدهآلی ختم نمیشد. انتخاب اول دیسی، فیل لرد و کریستوفر میلر، خالقان «مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی» بود که این پروژه را ترک کردند تا «سولو: داستانی از جنگ ستارگان» را بسازند (اما از آن فیلم هم اخراج شدند تا ران هاوارد بر صندلی کارگردانی بنشیند).
سپس گلچینی از فیلمسازان بزرگ و کوچک برای فیلم انتخاب شدند یا با آنها مذاکره صورت گرفت اما بازهم نتیجهبخش نبود، از رابرت زمهکیس و سم ریمی تا متیو وان و ریک فامویوا. آخری سکان هدایت فیلم را در ماه ژوئن ۲۰۱۶ پذیرفت (مدتی کوتاه پس از اکران ناامیدکنندهی طلوع عدالت) اما پروژه را در ماه اکتبر همان سال ترک کرد و گفت: «من ایدهای را [به استودیو] پیشنهاد دادم که همسو با نوع نگاه، طنز و قلب من بود. اگرچه عدم همخوانی رویکردهای ما ناامیدکننده است و همکاری نکردیم اما از اینکه چنین فرصتی به من داده شد سپاسگذارم».
تا اینجا دیگر کاملا مشخص شده بود که مقایسهی دنیای توسعهیافته دیسی با دنیای سینمایی مارول یک شوخی است و اکثر این فیلمها ضمن اینکه از نظر کیفی در سطح پایینتری قرار دارند، در گیشه هم به فروش قابلقبولی دست پیدا نمیکنند. تیر خلاص را باید «لیگ عدالت» بدانیم که به اصطلاح قرار بود پاسخ دیسی به «انتقامجویان» (۲۰۱۲) باشد اما به یک فاجعهی تاریخی تبدیل شد. پس از فرازونشیبهای فراوان، زک اسنایدر اخراج شد و جای خود را به جاس ویدون داد تا فیلم به مراتب بدتری بسازد. در نسخهی ویدون، بهای چندانی به فلش داده نشد، با این حال او از معدود نکات مثبت این فیلم آشفته و زشت بود. پس از اینکه میلر بازی در مجموعهی «جانوران شگفتانگیز» را پذیرفت (پروژهای که آن هم جنجالی شد)، دیگر بر کسی پوشیده نبود که مراحل فیلمبرداری فلش به همین زودی آغاز نمیشود.
به سال ۲۰۱۹ میرویم، حالا دو قسمت از مجموعهی ترسناک «آن»، اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهی استیون کینگ به اکران درآمده است و هر دو به موفقیتهای بزرگی رسیدهاند. دیسی به سراغ اندی موسکیتی میرود تا رهبری این پروژهی طلسمشده را برعهده بگیرد (در باب طلسم تنها همین نکته را بدانید که در نهایت ۴۵ نویسنده به انجمن نویسندگان آمریکا اعلام کردند که در طول سالها در نگارش فیلمنامهی آن نقش داشتهاند!). اکثر فیلمسازان میدانند که باید از چنین فیلمهایی دوری کنند و آنهایی که نمیدانند، به سرنوشت جاش ترانک و «چهار شگفتانگیز» (۲۰۱۵) دچار میشوند اما اندی موسکیتی چالش را دوست دارد، پس شجاعت به خرج داد و ساخت فیلم را قبول کرد. او تابستان سال ۲۰۱۹ در مصاحبهای گفت که میخواهد «یک داستان انسانی زیبا» بسازد و این پروژه «سرگرمکننده» خواهد بود. مشخص نیست که منظورش از سرگرمکننده لحن و فضای فیلم بود یا پروسهی تولید اما اگر تولید بوده، احتمالا میتوانید حدس بزنید که هیچکس در مراحل ساخت این فیلم خوشگذرانی نکرده است.
تا سال ۲۰۲۰، میلر به عنوان یک بازیگر خوشآتیهی مدرن حاشیهی زیادی نداشت. او سال ۲۰۱۲ از گرایش جنسی متفاوت خود پرده برداشت، از جنبش منهم حمایت کرد و افراد پشت پردهی صنعت سینما که از بازیگران و دستاندرکاران سوءاستفاده میکنند را «هیولا» نامید و یک رابطهی عاشقانهی در ظاهر موفق هم داشت.
همهچیز خوب به نظر میرسید تا اینکه آن ویدیوی جنجالی در ماه آوریل ۲۰۲۰ منتشر شد و میلر را در حال خفه کردن یک زن در ایسلند نشان داد. ناگهان همه متوجه شدند که این بازیگر عجیبوغریبِ در ظاهر مظلوم، آنقدرها هم بیآزار و معصوم نیست. با اینکه از او شکایت نشد اما برای دیسی و برادران وارنر خجالتآور بود که ستارهی اول فیلم جدیدشان را در چنین موقعیتی ببینند.
مراحل فیلمبرداری سرانجام در ماه آوریل ۲۰۲۱ آغاز شد، تقریبا هفت سال پس از معرفی رسمی فیلم و میلر همچنان نقش اصلی را برعهده داشت. از آنجایی که قصه با فرضیهی چندجهانی پیوند خورده بود، قرار شد تا فیلم شامل دو بری آلن، دو بروس وین و یک نسخهی جدید از سوپرگرل باشد. در این برهه، فیلم حواشی زیادی نداشت، یکی از فیلمبرداران در ماه ژوئیه مجروح شد و خبر آمد که مایکل کیتون قصد بازی در فیلم را نداشته زیرا نگران بوده است که به کووید ۱۹ دچار شود. فیلمبرداری در ماه اوت به پایان رسید و بازهی زمانی ژوئیه ۲۰۲۳ برای اکران فیلم در نظر گرفته شد تا سازندگان بتوانند جلوههای ویژهی فیلم را بهبود ببخشند. به نظر میرسید که دیسی یک کار غیرممکن را انجام داده و طلسم فلش را شکسته است اما خیر، این نفرین کهن همچنان پابرجا بود.
با اینکه میلر در جریان فیلمبرداری حاشیهای ایجاد نکرد اما پس از اتمام پروژه، رفتارهای عجیبی از خود نشان داد که برای هر ستارهی سرشناسی خطرناک است و میتواند به کابوس هر استودیویی تبدیل شود. در نیمهی اول سال ۲۰۲۲، میلر زنجیرهای از رویدادهای نامتعارف را رقم زد، از آزار و اذیت مشتریان یک کافه و این ادعا که پلیسهایی که او را دستگیر کردهاند، جنسیت وی را اشتباه تشخیص دادهاند تا نشانه رفتن اسلحه به سوی یک مادر و دختر ۱۲ سالهاش در در ملأعام!
و بدتر از همهی اینها، والدین یک کنشگر سرخپوست نوجوان به نام تاکاتا آیرون آیز از میلر شکایت و ادعا کردند زمانی که دخترشان تنها ۱۲ ساله بوده، با او رابطه داشته است. طبق ادعای والدین، میلر تاکاتا را شستشوی مغزی کرده بود و او را بهواسطهی خشونت، تهدید و مواد مخدر کنترل میکرد.
دیگر تردیدی وجود نداشت که میلر مشکلات اساسی دارد، او یا با یک فروپاشی روانی شدید روبهرو است و باید هرچه سریعتر تحت نظارت قرار بگیرد یا یک آدم خطرناک و خشن است که باید از جامعه دور شود تا به کسی آسیبی وارد نکند. مشکل اما این بود که این آدم ناخوشاحوال یا خطرناک، چهرهی اول یکی از گرانقیمتترین پروژههای دیسی و وارنر است. مجلهی ونتیفر در سپتامبر ۲۰۲۲ با انتشار مقالهای، ابعاد تازهای از وضعیت روحی و روانی میلر را فاش کرد، از جمله اینکه او باور دارد بهطور همزمان، ناجی موعود و شیطان است و فراماسونها هیولاهایی را فرستادهاند تا او را نابود کنند و رابطهاش با تاتاکا آیرون آیز میتواند آخرالزمان و پایان جهان را رقم بزند!
ادعاهای میلر به یک حس خودشیفتگی و خودپرستی مزمن آغشته بود، جوانی که حرفهایش و اعمالش همخوانی ندارند «و فکر میکند که با فروتنی و یک آگاهی معنوی در حال قدم زدن در جهان است اما در حقیقت از هیچچیز خبر ندارد و به هیچچیزی هم اهمیت نمیدهد». رسانههای بزرگ در این مقطع بهوفور به حواشی میلر پرداخته بودند اما مقالهی ونتیفر برای فیلم فلش به مثابه تیر خلاص بود. استودیوی وارنر و دیسی حالا در یک مخمصهی بزرگ گرفتار شده بود و باید انتخاب میکرد.
آسانترین راه این بود که فیلم در سکوت خبری و بدون دامن زدن به حواشی، بایگانی شود (همان کاری که با فیلم «بتگرل» کردند) یا اینکه فیلم را اکران کنند و امیدوار باشند که خدا به آنها کمک کند. راه دیگری وجود نداشت، اینکه بخواهند بازیگر نقش اصلی را جایگزین کنند، نیازمند بودجهی عظیم و فیلمبرداری دوبارهی سکانسهای متعددی بود (زیرا میلر نقش دو شخصیت مختلف را همزمان بازی میکند) و وارنر میدانست که در شرایط فعلی، آدمهای زیادی به تماشای چنین فیلمی علاقهمند نیستند. بنابراین تصمیم گرفته شد: نمایش باید ادامه یابد.
در قدم اول، جلوی ماجراجوییهای مخاطرهآمیز میلر گرفته و او به مرکز بازپروری فرستاده شد. میلر در این رابطه بیانیهای منتشر کرد که در بخشی از آن آمده است: «با بحرانهای شدیدی که اخیرا پشت سر گذاشتهام، حالا درک میکنم که به مشکلات روانی پیچیده دچار هستم و دورهی درمان را آغاز کردهام. از همهی کسانی که از رفتارهای گذشتهی من ناراحت و نگران شدهاند عذرخواهی میکنم. من کاملا متعهد هستم تا به یک مرحلهی اثربخش، سالم و ایمن در زندگیام برسم».
با کنار رفتن میلر، وارنر نفس آسودهای کشید و هیاهوسازی رسانهای را آغاز کرد. برای مثال، دیوید زاسلاو، مدیرعامل فعلی برادران وارنر ادعا کرد که فلش «بهترین فیلم ابرقهرمانی است که تابهحال دیدهام» و اینکه آن را سه بار تماشا کرده است. با انتخاب گان و سفرن بهعنوان رؤسای جدید دیسی، مراحل پایانی تولید فیلم فلش با یک مشکل دیگر هم روبهرو شد. هنری کویل که ۲۵۰ هزار دلار دریافت کرد تا حضور کوتاهی در نقش سوپرمن داشته باشد، از فیلم حذف شد زیرا گان اعلام کرد که آنها میخواهند بازیگر تازهای را برای سوپرمن انتخاب کنند و کویل جایی در برنامههای آتی آنها ندارد.
- چرا فیلم «شزم! خشم خدایان» به یک شکست بزرگ تبدیل شد؟
- بدترین فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ بر اساس نظر منتقدان
- آیا بتمن فاشیست است؟
با این سرگذشت باورنکردنی، فلش حالا تنها یک اثر بلاکباستری سرگرمکننده با بودجهی ۲۲۰ میلیون دلاری نبود بلکه فیلم مهمی به حساب میآمد. آنهایی که فیلم را زودتر تماشا کردهاند میگویند لحظات درخشانی در آن به چشم میخورد و چند ابرقهرمان محبوب دیسی را هم ملاقات خواهید کرد. حتی نویسندهی مشهور ژانر وحشت، استیون کینگ که از دوستان اندی موسکیتی است، در صفحهی شخصیاش نوشت که فیلم فلش را تماشا کرده است و برای آن تبلیغ کرد: «من اهمیتی به فیلمهای ابرقهرمانی نمیدهم اما این یکی منحصربهفرد است».
ناگهان در رسانهها پیچید که فلش شاهکار و از بهترینهای سالهای اخیر است تا اینکه نقدهای رسمی فیلم منتشر شد و واقعیت را فاش کرد؛ میانگین امتیاز منتقدان در سایت راتنتومیتوز در حال حاضر ۶۶ درصد است که پایینتر از اکثر فیلمهای مارولی است. افزون بر این، حواشی میلر هم ظاهرا مخاطبان را هیجانزده نکرده است تا حداقل به خاطر کنجکاوی به سراغ فیلم بروند (افتتاحیهی ۵۵ میلیون دلاری فیلم بسیار پایینتر از پیشبینیها بود). اینکه به نظر میرسد فلش در برنامههای آتی دیسی هم نقش پررنگی ندارد باعث شده است تا برخی از طرفداران احساس کنند که این فیلم هم همانند «شزم! خشم خدایان» و «بلک آدام» بیمعنا است زیرا تاثیری بر آیندهی دنیای دیسی نخواهد داشت.
تیم سازنده همچنان شجاعانه از فیلم و ستارهی اول آن دفاع میکند. اندی موسکیتی مدتی قبل دربارهی میلر گفت: «ملاقات با ازرا یک تجربهی هنرمندانه و خلاقانهی شگفتانگیز بود. من فکر میکنم یکی از بهترین تجربههای همکاری من با یک بازیگر بوده است». با همهی این فرازوفرودها، حاشیهها، دفاعیهها، تخریبها، تلاشها و هزینهها، مدتی بعد که فیلم فلش را تماشا کردید، احتمالا این سوال برای شما پیش میآید که آیا اصلا ارزشش را داشت که دیسی بری آلن را به دنیای سینما بیاورد؟
منبع: Telegraph
به نظرم نقد بدی بود چون فقط توش فاجعه یا اینکه دیسی یه شوخی هست رو گذاشتید مارول هم حواشی زیادی داره برا اینکه از فیلم لذت ببریم نباید به حواشی اون پی ببریم از این رو مارول بیشتر تخیلی یا درک نشده است ولی چون کیفیت مناسب و بازیگران و شخصیت های زیادی دارد طرفداران بیشتری به خود جذب کرده است ولی دسی داستان های بهتر و کیفت کمتری دارد به هر حال هردو خیلی خوبن البته دیسی بهتر
از ازرا بخاطر نقش آفرینی در دوتا از فیلم های مورد علاقه م یعنی the perks of being a wallflower و fantastic beasts خیلی خوشم میومد اما حیف که این اتفاقا افتاد.