روانشناسی دیکتاتورهای خلاق؛ چگونه استنلی کوبریک و پرینس با مشت‌های آهنین شاهکار ساختند؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه

هاروی کایتل تنها توانست چند روز در فیلمبرداری فیلم «چشمان کاملا باز» (Eyes Wide Shut) استنلی کوبریک دوام بیاورد. به گفته گری اولدمن او قرار بود در نقش سیدنی بازی کند. هنگامی که درحال فیلمبرداری از صحنه‌ای بودند که فقط قرار بود از در رد شود، و بعد از شصت و هشتمین برداشت، هاروی کایتل فقط گفت: «من دارم می‌رم، تو دیوانه‌ای لعنتی.» و رفت.

وقتی از کوبریک پرسیدند که دقیقاً در این صحنه به دنبال چیست  او با نوعی کنایه‌ی ادعایی پاسخی داد که حتی می‌توانست باعث شود یک بودایی عهد سکوت را بشکند، موهایش ناگهان رشد کند و سپس فریادزنان آن‌ها را بکند. کوبریک به بازیگرانی که دوره‌اش کرده بودند و می‌خواستند بدانند او به دنبال چیست گفت: «تا زمانی که آن را نبینم نمی‌دانم.»

اگرچه این ممکن است اعصاب خورد کن به نظر برسد، اما جوابی نبود که بتوان از احمقی که نمی‌داند چه کار می‌کند توقع داشت. به‌هرحال کوبریک یکی از معتبرترین و مشهورترین کارگردانان تمام دوران‌ها است. همانطور که اولدمن اضافه کرد: «من واقعا عاشق فیلم‌های کوبریک هستم، اما نمی‌دانم چگونه با او کار می‌کردم. به عبارت دیگر، اگر کار شما ساختن شاهکارها است، واقعاً نمی‌توانید با پیکاسو پشت دوربین بحث کنید، حتی اگر قوانین و اعتقاداتش در حال خفه کردن شما باشد.»

کوبریک و کروز در فیلم چشمان کاملا باز

پرینس، خواننده‌ی آمریکایی، هم در کمال‌گرایی با کوبریک تفاوتی نداشت. پاتریک والن، مدیر تولید سابق پرینس، زمانی به هالیوود ریپورتر گفت: «او همیشه بهترین‌ها را می‌خواست.» والن یکی از معدود کسانی بود که یک بار به پرینس «نه» گفت و بعد از آن خیلی سریع آموخت که دیگر هرگز چنین کاری نکند. او همواره لحظه‌ای را که به هنرمند کوچک گفت که درخواست نورپردازی‌اش غیرممکن است به خاطر داشت: «او به چشمان من نگاه کرد و گفت: پس فقط با یک ثانیه فکر کردن به من می‌گویی که نشدنی است؟ فقط در یک ثانیه توانستی همه‌ی احتمالات و راه حل‌ها را بررسی کنی؟»

و این آخرین باری بود که ویلان به پرینس «نه» گفت. با این حال، پرینس به همان اندازه که از ویلان توقع داشت، از خودش هم متوقع بود. او تمام آلبوم‌های تمام‌شده را در سطل زباله ریخت، گروهش را اخراج کرد تا تمام جنبه‌های کوچک را خودش ضبط کند و «دو ساعت و نیم می‌نواخت، چهل‌وپنج دقیقه استراحت می‌کرد، سپس تا ساعت ۶ صبح در یک باشگاه می‌نواخت و هرروز این برنامه تکرار می‌شد.»

پرینس

کمال‌گرایی این دونفر تنها در جنبه‌های هنری و معنوی نبود. کوبریک و پرینس هر دو می‌دانستند که چگونه استعداد خود را با تجارت مرتبط کنند. مثلا کار کردن با گروه‌های پشتیبانی کوچک‌تر از هر کارگردان دیگری یکی از مشخصه‌های شناخته شده‌ی کوبریک است، به‌طوری‌که تمام انرژی گروه تنها صرف تولید بهترین نتیجه روی صفحه نمایش می‌شد و نه کنترل عوامل اضافی، مانند خدمه‌ی پذیرایی یا کسی که قهوه‌اش را نگه می‌دارد.

از پذیرایی بدشان می‌آمد؟ معلوم است که نه! ولی ثروتی که پرینس و کوبریک برای خود دست و پا کرده بودند هرگز نباید مانع از خلق ایده‌های هنری آن‌ها می‌شد. همانطور که همه ما می‌توانیم تصور کنیم، این روش نیازمند خودداری باورنکردنی است، بدون شک اگر پرینس گروهی داشت، حتی به قیمت چند نت‌ عجیب و غریب و غلط، همه چیز برای او آسان‌تر می شد. این معامله‌ای است که اکثر ما به آن تن می‌دهیم.

به گفته‌ی مهندس صدای معتمد پرینس، سوزان راجرز، او حتی روش خاصی در کار با بسیاری از هنرمندان زن داشت تا به آن‌چه می‌خواست برسد. راجرز می‌گوید: «بدیهی است که او مردی دگرجنس‌گرا بود و از داشتن زنان زیبا در اطرافش لذت می‌برد، اما او همچنین باید مرد آلفا می‌بود و کاری را که می‌خواست انجام شود انجام می‌شد.»

با این وجود، جنبه‌ی منفی شخصیتی پرینس و کوبریک این است که آنها تنیس‌باز یا حتی تک‌نواز آکوستیک نبودند که بتوانند به تنهایی از پس کارهایشان بر بیایند. آنها به دیگران نیاز داشتند تا دیدگاه‌های کمال‌گرایانه‌ی خودشان را محقق کنند. خوب، پس چطور این‌کار را می‌کردند؟ اولاً، آنها فقط نگران دیدگاه‌های خود نبودند، بلکه می خواستند دید دیگران را نیز بهتر کنند. همانطور که راجرز همچنین اظهار داشت: «صحنه‌ی مینیاپولیس؟ این صحنه، یک مرد بود که رقابت خود را خلق کرد تا شخصاً صحنه باشد. چه کسی به چنین کاری دست می‌زند؟»

کوبریک در صحنه‌ی مینیاپولیس فیلم اسپارتاکوس

کوبریک همچنین می‌خواست بر نقدهای ضعیفی که برای فیلم‌های «ترس و هوس» (Fear and Desire) و «بوسه‌ی قاتل» (Killer’s Kiss) دریافت کرده بود، چیره شود. این حس نیاز به رقابت در این دو به این معنی بود که آنها نمی‌توانستند هنرمندانی باشند که سال‌ها پشت یک پروژه بنشینند تا سرانجام راضی شوند. بنابراین، آنها باید مشغول می‌شدند و دیگران را آگاه می‌کردند که باید به این حمله بپیوندند، اما در نهایت، آنها پیروز خواهند شد و سپس می‌توانند از فضل محصول فراوان خود لذت ببرند.

با این حال، حقیقت روانشناختی این است که بیشتر این تلاش‌ها صرفاً برای آرام کردن روان خودشان بود. از یک طرف، ممکن است بگویید: «اگر کوبریک نمی توانست به کایتل اعتماد کند که هنگام عبور از دری با او همراه شود، پس چگونه می‌توانست در صحنه‌ای محوری به او اعتماد کند؟» اما واقعیت این است که عبور از آن در وسواسی بیهوده بود که هیچ تاثیری روی نتیجه فیلم نداشت.

روانشناسان در حال حاضر بیشتر به این قبیل رفتارهای وسواسی به عنوان «عمیق، تاریک و ناکارآمد» اشاره می‌کنند. با این حال، درمورد این دو هنرمند بزرگ نیز اشاره می‌شود که کاری که آنها در این فرآیند انجام می‌دادند، جستجو یا حفظ وضعیت جریان خلاقانه بود. پرینس لزوماً نمی خواست نت باس را کامل کند و کوبریک لزوماً بدنه‌ی درب عالی را نمی‌خواست، آنها فقط می‌خواستند در صحنه احساس درستی داشته باشند. و وقتی به آن دست ‌یافتند، توانستند آثاری تقریباً بی‌نقص خلق کنند.

منبع: FAROUT



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X