احساسات از نگاه علم؛ عواطف ما چگونه شکل میگیرند؟
اگر به طور ناگهانی به بینی شما ضربهای وارد شود، ناگهان و بدون اختیار چشمانتان خیس و اشکآلود میشود، بعد از آن حس میکنید که پوستتان در ناحیهی بینی و اطراف آن شروع به داغ شدن میکند، دهانتان کمی خشک میشود و نبضتان بالا میرود. بعد با تمام وجودتان میخواهید در تلافی ضربهای که به بینی شما وارد شده، به شخص ضارب یا حتی یکی از اشیای پیرامونتان ضربهای وارد کنید و احتمالاً در حین انجام این کار فریاد هم خواهید کشید.
در نهایت، پس از گذشت چندین دقیقه متوجه خواهید میشوید که بر این هجوم ناگهانی محرکهای جسمی و ذهنی غلبه کردهاید و به حالت طبیعی خود بازگشتهاید. در واقع آنچه که شما در چنین موقعیتی تجربه میکنید احساس خشم است که پس از مدتی فروکش میکند و محو میشود.
اینکه چرا یک ضربهی خفیف به بینی منجر به یک مجموعه تغییرات فیزیولوژیکی و روانی پیچیده میشود، مدتها است که موضوع پژوهشهای مختلفی در حوزهی عصبشناسی و روانشناسی بوده است، اما اکثر روانشناسان معتقدند که یک حالت عاطفی پایه مانند خشم به عنوان یک محرک تکاملی در وجود ما شکل گرفته است.
در واقع بر مبنای مطالعات صورت گرفته چنین به نظر میرسد که در ساختار ذهنی انسانها و اکثر گونههای حیوانی مجموعهای از پاسخهای مشخص و قابل پیشبینی برای مواجهه با موقعیتهای مشخص، تعبیه شده است که ما در مورد اجرا یا عدم اجرای این واکنشها اختیار چندانی از خودمان نداریم. این موارد عواطف اساسی نامیده میشوند که شامل خشم، ترس، تعجب، انزجار، شادی و غم است.
با گذشت زمان، موارد دیگری هم به فهرست عواطف اساسی اضافه شده یا از آن کاسته شده است. در واقع این فهرست بر اساس این ایده شکل گرفته که عواطف انسانی جهانشمول بوده و برای تمام انسانها به یک شکل عمل میکنند. یعنی برای هر موقعیت خاص، مانند وارد شدن ضربه به بینی، هر فردی در هر فرهنگی یک وضعیت هیجانی مشابه با خشم را تجربه میکند.
نحوهی تفسیر ما از دنیای پیرامونمان و واکنش ما به این ادراکات، هویت وجودی ما را شکل میدهند و به نوبهی خود کیفیت زندگی ما را تعیین میکنند. مطالعهی عواطف از منظر روانشناسی به محققان این امکان را میدهد تا در مورد آنچه که واکنش انسانها را در مواجهه با برخی از محرکهای خاص برمیانگیزد و همینطور تأثیرات جسمی و روحی این واکنشها، اطلاعات ارزشمندی بهدست بیاورند.
در حقیقت همین پاسخهای مشخص و قابل پیشبینیای که برای مواجهه با موقعیتهای مشخص، در ذهن ما تعبیه شده و ما آنها را عواطف مینامیم، الگوهای رفتاری و در نگاه کلی سرنوشت بشر را تعیین میکنند. اما آیا راهی برای تسلط بر این واکنشهای خودکار هم وجود دارد؟
در ادامهی این مقاله از دیجیکالا مگ، ما عواطف و احساسات انسانی را از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار میدهیم. از سرمنشأ و نحوهی شکلگیری آنها تا واکنشهای فیزیولوژیک و روانی بدن نسبت به آنها. با ما همراه باشید.
عواطف چیست؟
عواطف اغلب با احساسات و خلق و خو اشتباه گرفته میشوند، اما این سه اصطلاح هم معنا و یکسان نیستند. طبق اعلام انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، هیجان به عنوان یک «الگوی واکنشی پیچیده که شامل عناصر تجربی، رفتاری و فیزیولوژیکی است» تعریف میشود.
عواطف در واقع نحوهی برخورد افراد با مسائل یا موقعیتهایی است که از نظر فردی برای آنها مهم و معنادار تلقی میشوند. تجارب عاطفی دارای سه جزء هستند: یک تجربه ذهنی، یک پاسخ فیزیولوژیکی و یک پاسخ رفتاری یا بیانی.
احساسات از یک تجربه عاطفی ناشی میشوند. تجاربی که فرد نسبت به آنها آگاه است، مثل گرسنگی یا درد تجارب احساسی نتیجه تجارب عاطفی هستند که ممکن است از خاطرات، باورها و عوامل دیگر هم تأثیر پذیرفته باشد.
خلق و خو نیز به عنوان «هر حالت عاطفی کوتاهمدت که معمولاً دارای شدت کمی است» توصیف میشود. خلق و خو با عواطف تفاوت دارد زیرا تجارب خلقی فاقد محرک هستند و نقطه شروع مشخصی ندارند. به عنوان مثال، توهین میتواند عواطف مرتبط با خشم را در شما برانگیخته کند، در حالی که حالت بدخلقی یا کجخلقی ممکن است بدون دلیل مشخصی، در شما ایجاد شود.
تعریف عواطف در واقع فرایندی است که هنوز به انتهای خود نرسیده است. بسیاری از محققان کماکان در حال ارائهی تئوریهایی با این مضامین هستند که چه عواملی احساسات ما را شکل میدهند. علاوه بر این نظریههای موجود نیز دائماً به چالش کشیده میشوند. با این حال، هم اکنون نیز حجم قابل قبولی از اطلاعات علمی و تجربی در این حوزه موجود میباشد که میتواند دید جامعی نسبت عواطف و احساسات انسانی به ما بدهد.
پردازش عواطف
اگرچه در مورد توالی عناصر تشکیلدهندهی عواطف انسانی اختلافنظرهایی بین محققین وجود دارد وجود دارد، اما همانطور که قبلاً ذکر شد، عواطف ما از سه بخش تشکیل شدهاند: تجربیات ذهنی، واکنشهای فیزیولوژیکی و پاسخهای رفتاری. در ادامه هر یک از این بخشها را با جزئیات بیشتری بررسی میکنیم.
تجربیات ذهنی
تمام عواطف انسانی با یک تجربه ذهنی شروع میشوند که به آن محرک نیز میگویند، اما این به چه معناست؟ اگرچه عواطف پایه توسط همه انسانها به یک شکل تجربه میشود، اما تجربهای که آنها را ایجاد میکند میتواند بسیار فردی و ذهنی باشد.
تجربیات ذهنی میتواند از چیزی به سادگی دیدن یک رنگ گرفته تا رویدادی پر اهمیت مثل از دست دادن یکی از نزدیکان یا حتی ازدواج متغیر باشد. مهم نیست که شدت این تجربهی ذهنی چقدر باشد، چون در هر صورت این رویداد میتواند احساسات بسیاری را در یک فرد برانگیزد، ضمن اینکه احساساتی که هر فرد به واسطهی این تجارب ذهنی تجربه میکند ممکن است با دیگری متفاوت باشد.
به عنوان مثال، ممکن است یک نفر به خاطر از دست دادن یکی از عزیزانش دچار احساس عصبانیت و پشیمانی شود در حالی که فرد دیگری ممکن است از این رویداد واحد به شدت غمگین شود.
واکنشهای فیزیولوژیکی
همه ما میدانیم افزایش ضربان قلب و خشک شدن دهان وقتی که میترسیم چه حسی دارد. این واکنش فیزیولوژیکی نتیجه واکنش سیستم عصبی خودمختار به عواطفی است که ما آنها را تجربه میکنیم.
سیستم عصبی خودمختار واکنشهای غیرارادی بدن ما را کنترل میکند و واکنش جنگ یا گریز را بسته به موقعیت در ما فعال میکند. به عقیدهی بسیاری از روانشناسان، واکنشهای فیزیولوژیکی بدن ما به عواطف مختلف به واسطهی فرایند تکامل و در پاسخ به شرایط و تهدیدات محیطی شکل گرفته است.
نکتهی جالب در مورد این واکنشهای فیزیولوژیک این است که مطالعات نشان میدهند که واکنشهای فیزیولوژیکی خودمختار زمانی قویتر هستند که حالات چهرهی یک فرد با نمود احساساتی که تجربه میکند یکسان و منطبق باشد.
پاسخهای رفتاری
پاسخهای رفتاری به واکنشهای عاطفی، بیان واقعی و نمود ظاهری هیجانات است. پاسخهای رفتاری میتواند شامل لبخند، گریم، خنده یا آه کشیدن و بسیاری از واکنشهای دیگری باشد که بسته به هنجارهای اجتماعی و شخصیتی فرد میتوانند متفاوت باشند.
تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از حالات چهره، دارای الگوهایی جهانشمول هستند و در مورد همهی انسانها به یک شکل است، مانند خم کردن ابروها برای نشان دادن غم. هنجارهای اجتماعی و فرهنگی و همینطور تربیت فردی در شکلگیری واکنشهای رفتاری ما نقش مهمی دارند. برای مثال، نحوه ابراز عشق هم از فردی به فرد دیگر و هم در بین فرهنگها متفاوت است.
پاسخهای رفتاری برای اعلام احساسات ما به دیگران مهم هستند، اما تحقیقات نشان میدهد که این واکنشهای رفتاری برای سلامت روانی فرد هم اهمیتی حیاتی دارند.
علاوه بر این مطالعات صورت گرفته نشان میدهد که هنگام تماشای فیلمهایی که دارای بار عاطفی مثبت یا منفی هستند، سرکوب واکنشهای رفتاری منشعب از عواطف توسط بینندگان تأثیرات جسمانی قابل مشاهدهای روی شرکتکنندگان داشت.
از مهمترین این اثرات میتوان به افزایش ضربان قلب بینندگان اشاره کرد. این مسئله نشان میدهد که ابراز پاسخهای رفتاری به محرکهای عاطفی، اعم از مثبت و منفی، برای سلامت کلی شما بهتر از نگه داشتن آن پاسخها در درون خودتان است. بنابراین، لبخند زدن، خندیدن و ابراز احساسات منفی به روشی سالم مزایای بیشماری برای سلامتی جسمی و روانی شما به همراه دارد.
پاسخهای فیزیولوژیکی و رفتاری مرتبط با عواطف مختلف نشان میدهد که عواطف و هیجانات انسان پدیدهای فراتر از یک حالت ذهنی صرف است. عواطف روی تمام رفتارها و سلامتی ما تأثیر میگذارد. علاوه بر این، توانایی ما در درک واکنشهای رفتاری دیگران نقش بزرگی در ارتباط با هوش هیجانی ما ایفا میکند که بعداً با جزئیات بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت.
عواطف از منظر روانشناسی
طرح اولین نظریهها و فرضیههای مربوط به عواطف و هیجانات به قرنها قبل باز میگردد. در واقع، برای اولین بار در یک دایره المعارف چینی که در قرن اول میلادی نگاشته شده به مفهوم عواطف پایه اشاره شده است.
اندازهگیری و ارائه تعریف درستی از عواطف، نسبت به توصیف انواع دیگر پاسخهای انسانی به مراتب سختتر و دشوارتر است. بسیاری از مطالعاتی که در روانشناسی هیجانی انجام شده است در مورد عواطف اصلی، پاسخهای روانشناختی و رفتاری ما و نقش هوش هیجانی در زندگی ما است.
عواطف اصلی و عواطف پیچیده
در حوزهی روانشناسی عاطفی، احساسات به دو گروه اصلی و پیچیده تقسیم میشوند.
عواطف اصلی غالباً از روی حالات چهرهی فرد قابل تشخیص بوده و به طور خودکار اتفاق میافتند. چارلز داروین اولین کسی بود که اعلام کرد حالات چهره که از عواطف انسانی نشأت میگیرند در مورد تمام انسانها به یک شکل رخ میدهند و پدیدهای جهانشمول هستند. این رویکرد بعدها به یک ایده اساسی در تدوین نظریه تکامل او تبدیل شد و بر این مفهوم دلالت داشت که عواطف انسانی و بیان آنها پدیدهای بیولوژیکی و انطباقگرا است.
در واقع وجود این عواطف و هیجانات برای بقای سایر گونههای زیستی مثل حیوانات نیز حیاتی است. در حقیقت عواطف اصلی در بقای ما طی فرایند تکامل نقشی اساسی داشتهاند و به اطرافیان نیز این پیغام را ارسال میکردهاند که رفتارشان را با یکدیگر منطبق کنند تا امکان بقا برای همه فراهم شود.
دکتر پل اکمن، استاد رشتهی روانشناسی در دانشگاه آکسفورد شش مورد از عواطف اصلی را شناسایی کرده که میتوان آنها را از طریق حالات چهرهی فرد تفسیر کرد.
این عواطف شامل شادی، غم، ترس، خشم، تعجب و انزجار هستند. او این فهرست را در سال ۱۹۹۹ مورد بازبینی قرار داد و عواطف دیگری مثل شرمساری، هیجانزدگی، تحقیر، شرم، غرور، رضایت و سرگرم شدن را به آن اضافه کرد، اگرچه این موارد اضافه شده به طور گسترده توسط دیگران مورد استناد و استفاده قرار نگرفت.
عواطف اصلی ششگانه
عواطف اصلی انسانی شامل شش مورد زیر میباشد.
- غم
- شادی
- ترس
- عصبانیت
- تعجب
- انزجار
علاوه بر دکتر پل اکمن، در دهه ۱۹۸۰ میلادی، رابرت پلاچیک، هشت مورد از عواطف اصلی انسانی را شناسایی کرد و آنها را در غالب جفتهای متضاد دستهبندی کرد؛ از جمله شادی و غم، خشم و ترس، اعتماد و انزجار، و تعجب کردن و انتظار چیزی را داشتن.
این طبقهبندی تحت عنوان «چرخ احساسات» شناخته میشود و میتوان آن را با «چرخ رنگها» مقایسه کرد، زیرا برخی از عواطف در ترکیب با هم میتوانند احساسات پیچیدهی جدیدی ایجاد کنند.
اخیراً، مطالعهی جدیدی که در مؤسسهی علوم اعصاب و روانشناسی دانشگاه گلاسکو انجام شده، نشان میدهد که بهجای شش مورد، ممکن است عواطف اصلی قابل تشخیص تنها چهار مورد باشد. این مطالعه نشان داد که خشم و انزجار حالتهای مشابهی را در چهرهی فرد ایجاد میکنند، همینطور تعجب و ترس.
این مسئله نشان میدهد که تفاوتهای بین این عواطف مبتنی بر عوامل جامعهشناسی است نه عوامل بیولوژیکی. اما علیرغم تمام این رویکردهای مختلف و تناقضهای بین آنها، اکثر تحقیقات نشان میدهد که مجموعهای از عواطف اصلی وجود دارد که در مورد همهی انسان نمود یک شکل و مشابهی دارند و بر مبنای ویژگیهای چهره قابل تشخیص هستند.
عواطف پیچیده ظاهر متفاوتی دارند و ممکن است به راحتی قابل تشخیص نباشند، مانند حس فراغ، حسادت یا پشیمانی. عواطف پیچیده در واقع شامل عواطفی است که از ترکیب دو یا چند حالت عاطفی مختلف تشکیل شدهاند. به عنوان مثال نفرت تلفیقی از ترس، خشم و انزجار است.
از سوی دیگر، عواطف اصلی از ترکیب عواطف دیگر شکل نگرفتهاند و دارای هویتی مستقل هستند. سایر عواطف پیچیده عبارت است از عشق، خجالت، حسادت، قدردانی، گناه، غرور، نگرانی و بسیاری موارد دیگر.
نمود ظاهری عواطف پیچیده در چهرهی افراد مختلف بسیار متفاوت است و به راحتی قابل تشخیص نیستند. مثلاً نمود ظاهری حس اندوه در بین فرهنگها و افراد مختلف، کاملاً متفاوت به نظر میرسد. برخی از احساسات پیچیده، مانند حسادت، ممکن است اصلاً در حالت چهرهی فرد تغییری ایجاد نکنند.
نظریههای مرتبط با عواطف و هیجانات
همانطور که اشاره شد، احساسات ابعاد مختلفی دارند و جای زیادی برای بحث و ابراز نظر افراد مختلف دارند. بنابراین، نظریههای زیادی هم در حوزهی عواطف و احساسات انسانی طرح شده است. اگرچه برخی از این نظریات مستقیماً نظریات دیگر را رد میکنند، اما بسیاری از آنها هم بر مبنای رویکردهای یکدیگر طرح شده است.
در اینجا برخی از نظریههای رایج در حوزهی روانشناسی عواطف و احساسات آمده است. این نظریات تأثیر مهمی در شکلگیری ساختار نظری حوزهی روانشناسی عواطف و هیجانات داشتهاند.
نظریهی جیمز لانژ
نظریه جیمز لانژ یکی از اولین نظریههای حوزهی عواطف در روانشناسی مدرن است. این نظریه که توسط ویلیام جیمز و کارل لانژ در قرن نوزدهم طرح شده، این فرضیه را مطرح میکند که محرکهای فیزیولوژیکی (برانگیختگی) باعث واکنش سیستم عصبی خودمختار میشود که این مسئله به نوبهی خود باعث میشود افراد عواطف و هیجانات گوناگون را تجربه کنند.
واکنشهای سیستم عصبی میتواند شامل افزایش ضربان قلب، انقباض عضلات، تعریق و موارد دیگر باشد. بر اساس این نظریه، پاسخ فیزیولوژیکی قبل از رفتار هیجانی قرار میگیرد. با گذشت زمان، نظریه جیمز لانژ در غالب نظریههای مختلفی توسعه پیدا کرده است، که عمدتاً نشان میدهند احساسات ترکیبی از پاسخ فیزیولوژیکی و روانی است.
نظریهی بازخورد چهره
نظریهی بازخورد چهره بر این نکته تاکید دارد که حالات چهره در تجربه کردن عواطف مختلف نقش بسیار مهمی دارند. این نظریه بر مبنای آثار و نظریات چارلز داروین و ویلیام جیمز شکل گرفته است.
آنها چنین فرض میکردند که حالات چهره بر احساسات ما تأثیر میگذارد، نه اینکه حالات چهره میتوانند واکنشی به یک حالت عاطفی خاص باشند. بر مبنای این نظریه عواطف و هیجانات ما به طور مستقیم با تغییرات فیزیکی عضلات صورت ما مرتبط است. بنابراین، کسی که خود را مجبور به لبخند زدن میکند، خوشحالتر از کسی است که اخم کرده است.
نظریهی کانن بارد
نظریهی کانن بارد که توسط والتر کانن و فیلیپ بارد در دهه ۱۹۲۰ توسعه یافت، در واقع در رد نظریهی جیمز لانژ طرح شد. این نظریه بیان میکند که تغییرات جسمی و عاطفی به طور همزمان رخ میدهند نه اینکه یکی از آنها به واسطهی دیگری باشد و پس از آن رخ بدهد.
این نظریهی توسط متخصصان حوزهی مغز و اعصاب نیز تأیید میشود چون آنها هم بر این باورند که هنگامی که فرد با یک رویداد برانگیزاننده مواجه میشود، اطلاعات به طور همزمان به آمیگدال و قشر خاکستری مغز منتقل میشود. اگر چنین باشد، در واقع برانگیختگی و تجربهی عواطف یک رویداد همزمان است.
نظریهی شاختر سینگر
نظریهی شاختر سینگر برای اولین بار، عنصر استدلال را وارد فرآیند پردازش عواطف کرد. بر مبنای این نظریه وقتی رویدادی را تجربه میکنیم که باعث برانگیختگی فیزیولوژیکی ما میشود، ما سعی میکنیم تا دلیلی برای برانگیختگی خود پیدا کنیم. سپس، در پاسخ به خلأ ذهنی ما عواطف و هیجانات مختلف را تجربه میکنیم.
نظریهی ارزیابی شناختی
ریچارد لازاروس مبدع این نظریه در حوزهی مطالعهی عواطف و هیجانات بود. بر اساس نظریهی ارزیابی شناختی، فرایند تفکر قبل از تجارب عاطفی رخ میدهد. بنابراین، فرد ابتدا یک محرک را تجربه میکند، فکر میکند و سپس همزمان یک واکنش فیزیولوژیکی و هیجان را تجربه میکند.
مزایای درک عواطف و هیجانات
همانطور که گفته شد، عواطف و هیجانات به انسان کمک کردهاند تا تکامل یابد و در گذر زمان زنده بماند. طبق گفتهی دکتر اکمن، مبدع چرخ احساسات، «اگر ما عواطف و احساساتمان را نداشتیم، زندگی برای ما بسیار خطرناک میشد.
علاوه بر این زندگی بسیار کسلکننده و یکنواخت میشد. زیرا اساساً احساسات و هیجانات هستند که ما را هدایت میکنند. هیجان، لذت و حتی عصبانیت. به همین دلیل است که درک عواطف و احساسات برای ما اهمیت دارد، زیرا آنها نقش مهمی در نحوهی رفتار ما دارند.
دکتر اکمن استدلال میکند که عواطف و هیجانات اساساً عناصری سازنده و مفید هستند. آنها الگوهای رفتاری خاصی را به ما پیشنهاد میدهند که به طور کلی برای بقای گونهی ما ضروری است. آنها رفتار ما را به گونهای هدایت میکنند که در نهایت به یک نتیجه مثبت برسیم.
با این حال، اگر عواطف و هیجاناتی که آموختهایم پاسخ صحیحی برای موقعیت ما نباشد، یا اگر عواطف و هیجانات ناخودآگاه ما باعث واکنشهایی شوند که ما قادر به درک آن نباشیم، در چنین مواردی عواطف و هیجانات میتوانند عناصری مخرب شوند.
ارتباط برقرار کردن با عواطف و احساسات خود و تبدیل این درک و شناخت به اقدامات عملی، آگاهی عاطفی نامیده میشود. توانایی انجام همین اقدامات با دیگران نیز به عنوان هوش هیجانی شناخته میشود.
هوش هیجانی
مؤلفه های هوش هیجانی عبارتاند از:
- ارزیابی احساسات خود و دیگران به همراه ابراز عواطف: شناخت یا بیان نشانههای کلامی یا غیرکلامی در مورد احساسات
- تنظیم و مدیریت عواطف خود و دیگران: مدیریت عواطف به گونهای که همه طرفین ارتباط به سمت یک نتیجه مثبت هدایت شوند.
- استفاده از عواطف به شیوهای انطباقی: استفاده از عواطف و تفسیر احساسات برای به دست آوردن نتایج مثبت.
کسانی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند، ذهن و قلب خود را به روی تجربیات هیجانی مثبت و منفی باز میکنند، احساسات و عواطف خود و دیگران را شناسایی میکنند و آنها را به درستی به دیگران منتقل میکنند.
این افراد میتوانند از درکشان نسبت به احساسات و عواطف خودشان و دیگران برای حرکت به سمت رشد فردی و اجتماعی استفاده کنند. کسانی که هوش هیجانی پایینی دارند ممکن است قادر به درک و کنترل احساسات خود یا دیگران نباشند. این مسئله میتواند مشکلات ارتباطی زیادی برای این افراد ایجاد بکند.
هوش هیجانی بالا با عملکرد کاری بهتر ارتباط مستقیمی دارد، این افراد غالباً رهبران بهتری هستند که هم برای خودشان و هم برای دیگران فضایی شاد و دلنشین ایجاد میکنند.
هوش هیجانی مزایای شخصی قانعکنندهای نیز با خود به همراه دارد که اساسیترین آنها شامل این موارد است: آرامش و وضوح ذهنی، انعطافپذیری و روابط رضایتبخشتر. هوش هیجانی مانند هوش منطقی در موفقیت کلی فرد نقش مهمی دارد. در واقع، برخی از محققان استدلال میکنند که هوش عاطفی نسبت به هوش منطقی نقش بزرگتری را در ارتباط با موفقیت و دستاوردهای فرد ایفا میکند.
منبع: UWA Online, HowStuffWorks
افکار و احساسات انسان به قدری پیچیده هستن که سالهای سال زمان میبره تا بخوایم از نظر علمی و تجربی بشناسیمشون…
سلام. لطفا کتاب هایی را که در این حوزه کمک کننده هستند، معرفی کنید . به عنوان مثال کتاب هایی که ترجمه شده و در سایت موجود هستند و یا حتی کتاب هایی که هنوز ترجمه نشده اند.