چگونه دیوید فینچر «منک» مدرن را به سبک کلاسیک ساخت؟
اگر تا به امروز فیلم «منک» ساختهی کارگردان نامی، دیوید فینچر را دیده باشید، حتما از خود پرسیدهاید که چرا و چگونه فینچر باید فیلمی با این دقت و ظرافت آن هم در دنیای امروز هالیوود که پر از فیلمهای رنگارنگ و داستانهای به روز است بسازد؟ چرا باید حتی این فیلم به سبک کلاسیک ساخته شود؟ اگر از طرفداران فیلمهای فینچر باشید، حداقل متفاوت بودن این فیلم برایتان عجیب نخواهد بود، اما اگر میخواهید پاسخی برای سوالهای بالا بیابید، در ادامه با ما همراه باشید.
فینچر مجبور بود برای دستیابی به صحنههای زیبا و تاثیرگذار در روایت داستان فیلمنامهنویس «همشهری کین» (Citizen Kane)، هرمان منکیهویچ، از پیشرفتهای دیجیتالی استفاده کند، و به نقل از خودش: «۳۰ سال پیش چنین کاری غیر ممکن بود.»
هرمان منکیهویچ، نویسندهی فیلمنامهی همشهری کین، هرگز به دنبال کسب اعتبار برای به تصویر کشیدن یکی از بزرگترین ایدهها در تاریخ سینما نبود. در واقع، به نظر میرسید که منکویتس در بیشتر دوران فعالیت خود در هالیوود، از اواخر ۱۹۲۰ تا اوایل دههی ۵۰، حس مالکیتی یکسان نسبت به تمامی فیلمنامههایش داشت.
اما آنچه دیوید فینچر را مجذوب خود کرد این بود که وقتی زمان اختصاص اعتبار به فیلمنامهی همشهری کین رسید، که منکویتس در سال ۱۹۴۰ با اورسن ولز نوشت (یا بسته به دیدگاه شما بدون او)، به طور ناگهانی و غیرقابل توصیفی این کار برایش اهمیت ویژهای پیدا کرد. دقیقا دلیل این اتفاق، موضوع یازدهمین فیلم بلند فینچر، یعنی منک است.
فینچر دربارهی منک که مسالهی تالیف همشهری کین را که در مقالهی پالین کیل در ۱۹۷۱ در نیویورکر نوشته شده مطرح میکند، میگوید: «من به داوری صنفی پس از مرگ علاقهای نداشتم، نکتهی جالب برای من این بود که در اینجا مردی وجود دارد که ظاهرا چیزی غیر از تحقیر کاری که برای امرار معاش خود انجام میداد، نداشت و تقریبا تا آنجا که میتوانست همهی پلهای پشت سرش را خراب کرد … یک چیزی تغییر کرده بود.»
منک با فیلمبرداری سیاه و سفید و به سبک فیلمهای ۱۹۳۰، رابطهی بین منکیهویچ (با بازی گری اولدمن) که در حال نوشتن اولین پیشنویس همشهری کین در یک خانهی دور افتاده در صحرا و سکانسهای فلشبک زندگی او در هالیوود در دههی ۳۰ است را با دوستش ویلیام راندولف هرست، روزنامهنگار پولدار (با بازی چارلز دنس)، که الهامبخش همشهری کین بود، و معشوقهاش، ماریون دیویس (با بازی آماندا سایفرد) نشان میدهد.
فینچر به عنوان کارگردانی که به توجه عمیقش به جزئیات شناخته شده، حتی بیش از هرکس دیگری حق داشت هرطور که میخواهد این فیلم را بسازد، زیرا او منک را از روی فیلمنامهی پدر روزنامهنگارش، جک فینچر ساخت، که در سال ۲۰۰۳ درگذشت. جک فینچر این موضوع را در زمان بازنشستگی در سال ۱۹۹۰ مطرح کرد، درست زمانی که دیوید در آستانهی کارگردانی اولین فیلم خود، «بیگانه ۳» (Alien 3) بود، و این دو در طول آن سال تلاش میکردند که فیلم را، با تامین مالی بالقوه و با اصرار برای فیلمبرداری به صورت سیاه و سفید بسازند.
در اوایل سال ۲۰۱۹، هنگامی که تد ساراندوس، مدیر عامل شرکت نتفلیکس، از فینچر، که سریال «خانهی پوشالی» (House of Cards) و «شکارچی ذهن» (Mindhunter) را برای سرویس پخش آنلاین ساخته بود، پرسید که میخواهد بعدا چه کاری انجام دهد، وی فیلمنامهی پدرش را، با کمترین احساس تعهد فرزندی نسبت به پدرش که مدتها تصور میکرد ناامید کننده خواهد بود به او نشان داد.
فینچر میگوید: «نه اینکه قصد داشته باشم کسی را از افسانهی دلگرم کنندهی قبیلهی فینچر آگاه کنم، بلکه این فرصتی بود برای انجام کاری که همیشه دوست داشتم انجام دهم و هرگز فکر نمیکردم شرایطش محیا شود.»
فیلمنامهی منک
فینچر، اریک راث فیلمنامهنویس را که با او خانهی پوشالی را تهیه کرده بود، به خدمت گرفت تا دستنوشتهی پدرش را به شکل فیلمنامه در آورد. راث که برای فیلمنامهی «مورد عجیب بنجامین باتم» (A Curious Case of Benjamin Button) ساختهی فینچر نامزد اسکار شد و برای فیلمنامهی «فارست گامپ» (Forrest Gump) برندهی این جایزه شد و توانست اعتبار تهیهکنندگی منک را هم از آن خود کند میگوید: «تمام سعیم این بود که به کار جک فینچر احترام بگذارم، که از نظر من کار بسیار دلهرهآوری بود. یک فیلمنامهی قدرتمندی که شاید نیاز به نگاه هالیوودیتری داشت، و از آنجا که من سالها به عنوان فیلمنامهنویس زندگی کردهام، میدانم چه تغییراتی لازم است.»
فینچر برای همکارانش توضیح داد که میخواهد منک را، با استفاده از تکنیکهای دههی ۳۰ هالیوود، از دیالوگهای مسلسلوار گرفته تا تاریک و روشن شدن پایان و شروع سکانسها و طراحی صدای مونو بسازد. او گفت میخواهد فیلمی بسازد که اگر در کنار همشهری کین قرار گیرد، باعث تعجب شود که با ۳۰ سال فاصله ساخته شده است.
در فیلم منک فرض شده است که مخاطبان دانش اساسی در مورد تاریخ سینما دارند و بازیگران و کاراکترهای کلاسیک هالیوود مانند لوئیس بیمیر (با بازی آرلیس هاوارد)، دیوید او سلزنیک (با بازی توبی لئونارد مور)، اروینگ تالبرگ (با بازی فردیناند کینگزلی) و بن هت (با بازی جف هارمز) را میشناسند.
فینچر بعد از متوجه شدن این موضوع که بینندگان سریال شکارچی ذهن چطور در گوگل برای یافتن اطلاعاتی دربارهی کاراکترهای سریال جنایی واقعی، به جستجو پرداختند، احساس اطمینان کرد که میتواند از نمایش طولانی مدت در منک چشم پوشی کند، چرا که حتی اگر کسی کاراکترها را نشناسد یا بعد از دیدن فیلم بخواهد دربارهی آن شخصیت اطلاعاتی کسب کند، حتما به گوگل مراجعه خواهد کرد. او معتقد بود که اگر قرار باشد برای شناساندن هر کاراکتر به صورت مجزا وقت صرف شود، این فیلم ۲ ساعت و ۴۵ دقیقه به طول خواهد انجامید. در حالی که اکنون زمان واقعی آن ۲ ساعت و ۱۱ دقیقه است.
فیلم منک همچنین روایتگر یک داستان فرعی کاملا بجا در مورد دخالت منکویتس در تاسیس روزنامههای پروپاگاندای MGM است که باعث تقویت شانس فرانک مریام، کاندیدای حزب جمهوریخواه در سال ۱۹۳۴، با بدنام کردن رقیب سوسیالیستش، آپتون سینکلر (با بازی بیل نای) میشود. هنگامی که جک فینچر برای اولین بار در اوایل دههی ۹۰ پیشنهاد اضافه کردن بخش سیاسی مربوط به آن دوران را به پسرش داد، حدود ۲۵ سال قبل از این بود که اصطلاح «اخبار جعلی» به طور گسترده استفاده شود، اما این داستان فرعی نشان داد که کلمات منکویتس در روزنامههای اشاره شده توانست از جهاتی که حتی خودش هم پیشبینی نکرده بود اهمیت پیدا کند.
انتخاب بازیگر نقش منک
در انتخاب بازیگر نقش منکویتس، فینچر میگوید او بازیگری را میخواست که بتواند نه تنها هوشمندی و ذکاوت نویسنده را نمایان کند بلکه در به تصویر کشیدن هرچه بهتر آن چهرهی مست و سست، توانمند باشد. او پس از کند و کاو بسیار که چه کسی شهامت بیشتری برای ایفای این نقش دارد، به گری اولدمن رسید.
فینچر از همهی بازیگرانش میخواست اجرایی واقعی به سبک آن دوران را ارائه کنند، که قبل از بازیگری متد (Method Acting) بیان میشود. فینچر طبق معمول با کارگردانی وسواسگونهاش به دنبال این بود که بازیگران دیالوگها را همانگونه که باید ادا کنند، و در صحنه همانطور که باید حرکت کنند، و تنها در این صورت بود که با خیال راحت به ادامهی کار میپرداخت.
از نظر سایفرد، بازیگر نقش ماریون دیویس، این حساسیت و توجه به جزئیاتی که فینچر به دنبالش بود، به معنای رعایت لهجهی ظریف بروکلینی دیویس، تمرکز بر روی یک بطری مشروب که همهجا همراهش است، و پر کردن جای سوزان الکساندر، زنی بی استعداد و مست و عشق پول میشد. سایفرد دربارهی دیویس میگوید: «او بسیار آگاه و باهوش است. میداند دقیقا در اطرافش چه اتفاقی در حال رخ دادن است، حرفهای بی پایه و اساس را تحمل نمیکند و میتواند با هرمن همگام شود، درست بر خلاف سوزان الکساندر»
طراحی فضای فیلم
برای طراحی فضای فیلم منک، مدیر فیلمبرداری اریک مسرسشمیت، که دستیار اول نورپردازی در «دختر گمشده» (Gone Girl) و شکارچی ذهن بود، از سکانسهای خارجی فیلمهای سیاه و سفیدی مانند «شب شکارچی» (Night of the Hunter) و «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) الهام گرفت. او زاویهی پایین دوربین را که به کارگردانی ولز در همشهری کین مشهور است، انتخاب کرد، البته نه خیلی زیاد. آنطور که مسرشمیت میگوید آنها قصد داشتند به سبک مدرن خودشان فیلمبرداری کنند، نه اینکه مانند ولز با حفر چاله در زمین و از پای مردم فیلمبرداری را انجام دهند. به نوعی یک تعادل در این بین برقرار کردند.
از قضا، پیشرفتهای دیجیتال اخیر دستیابی به آن ظرافت و زیبایی که فینچر به دنبالش بود را آسان کرد. او توانست در برداشتها و تدوین سکانسها، بوسیلهی همین تکنولوژیها به زیبایی، صحنههای سیاه و سفید بی نقصی را ارائه دهد، تا جایی که خودش معتقد است : «اگر قرار بود این کار را ۳۰ سال پیش انجام دهند، مطمئنا غیر ممکن بود!»
برای لوکیشنهای کلاسیک مناسب، فینچر و برت چند مقصد در لسآنجلس را انتخاب کردند که نسبت به دههی ۳۰ تغییر چندانی نکرده باشد، از جمله ایستگاه قطار گلندیل با نمای اسپانیایی، سالن رقص هتل بیلتمور و فروشگاه هنری بولاک در ویلشایر. از مهمترین وسایلی که فینچر به دنبالش بود، جعبهی مشروبات الکلی بود که جزئی از تدارکات خانهی ویلایی منک محسوب میشد. چون باید به اندازهی کافی بزرگ و در عین حال سبک باشد تا یک آدم مست اما به اندازهی کافی هوشیار بتواند آن را حمل کند.
طراحی لباس
برت و طراح لباس تریش سامرویل، رنگها و پارچههای بسیاری را آزمایش کردند تا ببیند که در تصاویر سیاه و سفید چگونه به نظر میرسند. آنها متوجه شدند که رنگهای خاصی در تصاویر سیاه و سفید جلوهی بهتری پیدا میکنند بدون اینکه باعث جلب توجه بازیگران شوند و صحنه را به کارناوال شبیه کنند. سامرویل همچنین با تعهد بیشتری بر روی اولدمن برای بازی در نقش منکویتس کار کرد تا بتواند اندام مست و پف کردهاش را به خوبی نشان دهد و حتی لباسهایش را کمی تنگتر در نظر گرفتند تا ماهیچههایش از بین آن بیرون بزند و به کاراکتر مورد نظر فینچر نزدیکتر باشد.
موزیک فیلم
برای موزیک، فینچر ترنت رزنور و آتیکوس راس را وارد صحنه کرد که برای کارشان در فیلم «شبکهی اجتماعی» (The Social Network) اسکار گرفتند و امسال در فیلم «روح» (Soul) با کمپانی پیکسار همکاری کردند. اگرچه آنها مرتبا با فینچر همکاری میکنند، اما آهنگسازانی که بیشتر به عنوان ترانهسرا برای گروه راک «ناین اینچ نیلز» (Nine Inch Nails) شناخته میشوند، شاید نزدیکترین انتخاب برای این سبک فیلم نبودند. رزنور خاطرنشان میکند: «اگر فینچر به ما میگفت که میخواهد صدای موزیک به شکلی باشد که انگار دقیقا در آن دوران (۳۰ سال پیش) ضبط شده، میگفتیم که ما انتخاب درستی برای این کار نیستیم. اما او از ما خواست چیزی متناسب با آن دوران بسازیم و صرفا یک تقلید محض نباشد.» رزنور و راس برای اطمینان از اینکه در مسیر درستی قرار گرفتهاند حدود ۹۰ دقیقه موسیقی برای فینچر ارسال کردند، که تعدادی شامل اجرای گروهی پر شور و حال و برخی اجرای بداهه نوازی پیانو بود که میدانستند فینچر علاقهی زیادی به اجرای بداهه نوازی پیانو دارد، که در نهایت او از آنها خواست تا از همهشان استفاده کنند.
فینچر فیلمبرداری را درست قبل از همهگیری کرونا به پایان رساند و مابقی کارهای آن عمدتا از راه دور انجام شد. داشتن نزدیک به ۳۰ سال دغدغه به منظور ساخت یک فیلم برای شخصی وسواسی مانند فینچر میتواند سخت باشد، اما این فیلمساز میگوید: «فراز و نشیب زیادی وجود داشت، نمیدانم آیا در ۳۰ سالگی اعتماد به نفس انجام این کار را داشتم یا نه. دیدگاه من در آن دوران کمی هیجانیتر بود. احتمالا دوست داشتم بر روی این فیلمنامه کار کنم. اما حالا هم احساس خوبی دارم. از نتیجهی کار راضیم.»
منبع: Hallywoodreporter