نقد فیلم «هتل»؛ هیاهویی برای یک کف دست «محبت»

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۸ دقیقه
نقد فیلم هتل

«هتل» از جمله فیلم‌های پسا کرونا بود که اکران ابدی داشت. نزدیک به یک سال، شاید هم بیشتر، روی پرده بود و خیلی راحت جا به فیلم‌های دیگر (کدام فیلم‌ها؟) نمی‌داد. به لطف همین اکران ابدی و برچسب «کمدی» و طبعاً چهره پژمان جمشیدی و محسن کیایی روی پوسترهای بدسلیقه فیلم، تبدیل به «دومین» فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران شد. بعد از همتایش «فسیل». این‌ها خود در فروش، رکورد یک همتای پیشتاز دیگر در کمدی سخیف را شکسته‌اند که امروز در برابر این فیلم‌ها «فاخر» به نظر می‌رسد. سازندگان «هتل» ادعا دارند که کمدی «عامه‌پسند» ساخته‌اند. عامه‌پسند همان‌طور که از اسمش پیداست، یعنی پسند مردم. مردم یعنی جمعیت قابل توجهی از ما انسان‌ها. اینجا مردم یعنی مردم ایران و دقیق‌تر ایرانی‌هایی که مخاطب سینما هستند و لزوماً کارشان مرتبط با سینما نیست. همین‌ها که رفته‌اند «هتل» را دیده‌اند و آن را به دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران تبدیل کرده‌اند. این یعنی مسعود اطیابی و تیم سازنده‌اش سلیقه مردم را می‌شناسند. یا بهتر است بگوییم پیش از این سلیقه‌ای را برای آن‌ها تعریف کرده‌اند که حالا دارند جوابش را می‌گیرند. حالا این سلیقه مردم چیست؟ نقد فیلم «هتل» را در این مطلب بخوانید.

نقد فیلم هتل

«هتل» داستان آقای باقری را دنبال می‌کند. کارمند یک شرکت ظاهراً خصوصی که احمق و در بعضی مواقع لوده است، اما بیشتر به نظر می‌رسد نقاب حماقت را به چهره زده باشد تا واقعاً ساده‌لوح باشد. چون لحظاتی در فیلم هست که نشان می‌دهد از هوش دست‌کم در وجه منفی‌اش بهره‌ای دارد، گرچه در ساحت کمدی از عنصر شانش هم زیاد بهره می‌برد. اما لودگی‌اش به هر حال ثابت است. چه با نقاب چه بی نقاب. چه احمق چه غیر احمق. آقای باقری تازه ازدواج کرده است، اصلاً فیلم با شب عروسی‌اش شروع می‌شود. با دختر جوانی که از اول تا آخر فقط چشم و ابرو بالا و پایین می‌کند، جیغ می‌زند و غمیش می‌آید. پدرش هم البته که رضا نیکخواه است. این روزها به هر طرف نگاه بکنی رضا نیکخواه را می‌بینی که بازیگر کمدی بامزه‌ای است، اما بیشتر در سریال‌های مهران مدیری خوب است.

در سال‌های اخیر هم به لطف حضور دائمی در شبکه نمایش خانگی تبدیل به کمدین محبوب شبکه‌های اجتماعی شده است. با این حال، از میان بازیگران و بازی‌های بد «هتل» می‌توان در یک یا دو مورد به او کردیت خنده‌دار بودن را دارد. اما در کل شخصیتش در این فیلم کاریکاتوری از خودش است. از هر آنچه پیش از این از او در کمدی‌های دیگر دیده‌ایم. این هم یکی از رسم‌های اخیر کمدی‌های بندتنبانی سینما و تلویزیون است. همین که یک بار یک نفر جایی مردم را خندانده باشد، دیگر همه‌جا هست. جز رضا نیکخواه چند نفر دیگر هم شامل این قاعده می‌شوند. اما در «هتل» اصلاً حضور نیکخواه به عنوان پدر زن در کنار دخترش هیچ معنایی ندارد. موجود بی‌هویتی است. قرار است از آن پدرزن‌هایی باشد که از داماد سوء‌استفاده می‌کند اما گاهی علیه دختر خودش عمل می‌کند. کلاً تمام شخصیت‌ها چنین وضعیت بلاتکلیفی دارند. صرفاً هر جا موقعیت ایجاب کند و قرار به خنده گرفتن به هر قیمتی از مخاطب باشد، شخصیت‌ها از قالب خود خارج می‌شوند.

هشدار: در نقد فیلم «هتل» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

آقای باقری مثلاً قرار است آدم بی‌گناهی باشد که به خاطر حماقتش در موقعیت‌های خطرناک قرار می‌گیرد اما او هم در مواقعی هر جا که نفعش ایجاب کند، تغییر شخصیت می‌دهد. هم دغل است هم دستپاچه‌ و مضطرب، چون ریگ‌های زیادی به کفش دارد. اساساً آدم پنهانکار و ریگ به کفش‌داری است که ظاهراً در این فیلم خیلی عادی است. چون همه دارند به هم دروغ می‌گویند و برای هم نقش بازی می‌کنند. برای چه؟ به قول آقای رئیس به خاطر یک ذره «محبت». خود فیلم از دهان هر دو شخصیت اصلی‌اش اذعان می‌کند که همه این بازی‌ها را به خاطر یک کف دست «محبت»، پژمان جمشیدی واقعاً به کف دست اشاره می‌کند، راه انداخته و این تاج را با افتخار بر سرش می‌گذارد. چون ظاهراً اعتراف به ابتذال پذیرفتنی است. تا زمانی که اعتراف است، مشکلی ندارد. مثل همان برچسب «عامه‌پسندی» که بر خودش می‌زند. «من عامی‌ام، بنابراین حق دارم مبتذل باشم. کسی هم نمی‌تواند خرده‌ای به من بگیرد، چون خودم دارم می‌گویم که مبتذلم.»

بنابراین، اشکالی هم ندارد که آقای باقری به همسر جوان فعلی‌اش نگفته یک بار پیش از این، همین چند سال پیش، ازدواج کرده و با همسر سابقش در ارتباط است. البته این ارتباط با همسر سابق یک نوع ارتباط مبتذل دیگر است؛ چون اصلاً دوستانه نیست. نه تنها این زوج سابق هیچ احترامی برای هم قائل نیستند، بلکه به راحتی حاضرند در نقشه‌های شوم هم شریک شوند. به خاطر پول که خب این هم اشکالی ندارد. چون به هر حال پای منافع در میان است. اساساً وضعیت به گونه‌ای است که انگار این آدم‌ها هیچ احساسی ندارند. یک مشت موجود بدوی پول‌پرست‌اند که فقط غریزه‌شان برایشان تصمیم می‌گیرد و مثل نقل و نباب به هم دروغ می‌گویند. دروغ گفتن بقیه به هم به خاطر پول و همان یک کف دست «محبت» است. اما آقای باقری چرا این حقیقت را که پیش از این ازدواج کرده است، به همسرش نمی‌گوید؟ نمی‌دانیم. شاید چون مرسوم است و هیچ ایرادی هم ندارد که مردها به زن‌ها دروغ بگویند یا در برابرشان پنهان‌کاری کنند. یا شاید چون فکر می‌کند اگر بگوید همسر جوان «زیبایش» را از دست می‌دهد. اما یک دروغ مثل همیشه سرمنشاء دروغ‌های بعدی است.

لحظاتی بعد از عروسی اصلاً شاید همزمان با عروسی (واقعاً زمان این‌ها مشخص نیست) همسر سابق آقای باقری با او تماس می‌گیرد که نقش‌اش را بازیگری بسیار شبیه به لیلا اوتادی بازی می‌کند. جز چهره بازی‌اش هم یادآور اوتادی در همین کمدی‌های این چنینی است. همسر سابق به آقای باقری پیشنهاد می‌دهد که در قبال بخشیدن کل مهریه و دویست میلیون تومان پول با او به کیش سفر کند و جلو عمه‌اش نقش همسرش را بازی کند تا عمه بپذیرد سهم‌الارث او را به‌اش بدهد، با این وعده که آقای باقری هم از این پول سهم خواهد داشت. آقای باقری برای این کار باید عروس تازه‌اش را به معنای واقعی کلمه بپیچاند، به نام مأموریت همراه همسر سابقش به کیش بیاید، یک نقش دروغین را در نقشه‌ای شیادانه بازی کند تا به پولی برسد که می‌خواهد با آن زندگی‌اش را با همین عروس تازه پیش ببرد.

آقای باقری یک رئیس هم دارد که از او شارلاتان‌تر است. ظاهراً کارمند ساده یک شرکت بوده و بعدها به شکلی که ما نمی‌دانیم، احتمالاً با دغلبازی با دختر صاحب شرکت ازدواج کرده و حالا همه چیز زیر دست اوست. ولی چون ازدواج اولش به خاطر عشق نبوده و به خاطر منفعت بوده حالا که به واسطه ثروت همسرش دم و دستگاهی دارد و پولی در جیب، می‌خواهد با کارمند شرکتش احتمالاً منشی‌اش برود کیش که دور از چشم همسر اولش با او ازدواج کند. نتیجه این می‌شود که هم آقای باقری هم آقای رئیس با هم از کیش و از یک هتل سر درمی‌آورند و چون همه برای رسیدن به کیش به هم و بقیه دروغ گفته‌اند، کسی از حضور دیگری در آنجا خبر ندارد. در هتل طبعاً همدیگر را می‌بینند و این آغاز مجموعه اتفاقاتی است که در ادامه برای این‌ها موقعیت‌های مثلاً خنده‌دار اما در واقع تراژیک به وجود می‌آورد.

حب اشکالی ندارد. این‌ها همه شوخی است. کمدی است دیگر. کمدی هم یعنی خنده به تراژدی. باید بشود با همه چیز شوخی کرد. فیلم عامه‌پسند هم همه جای دنیا که نه، در هالیوود که اخبارش در دسترس است، از اساس برای گیشه ساخته می‌شود. اقتصاد زهواردررفته سینمای ایران هم واقعاً نیاز به کمک همین سینمای بدنه دارد. اما این میان یک نکته وجود دارد لزوماً فقط این کمدی‌های به اصطلاح عامه‌پسند، در واقع مهمل، گیشه را به آتش نمی‌کشند. ما در دهه شصت کمدی‌ای مثل «اجاره‌نشین‌ها» را داریم که رکورد گیشه جابه‌جا می‌کند، از کارگردانی که سالگرد سلاخی شدنش نزدیک است. یا «کلاه‌قرمزی و پسرخاله» را داریم که تا سال‌ها لقب پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را با خود به یدک می‌کشید. این‌ها همه تا قبل از نیمه دهه هشتاد و آغاز سیر عمیقاً نزولی فرهنگ و هنر با سردمداری سینما (تلویزیون که کلاً فراموش‌شده است)در کشورمان است.

آنچه امروز موفقیت این فیلم‌ها در گیشه را نگران‌کننده می‌کند، فضایی است که در سینمای ایران اشغال کرده‌اند. آن‌قدر که به نظر می‌رسد کاملاً آگاهانه همچون هیولایی این سینما را بلعیده‌اند و با حذف سینما و سینماگران جدی این فیلم‌ها را تبدیل به نُرم سینما کرده‌اند. کاملاً انحصاری. امروز مخاطبان سینما، کسانی که هنوز برای تفریح و سرگرمی به سالن‌های سینما می‌روند که اغلب در مراکز تجاری قرار دارند، فقط به امید همین کمدی‌های آسان پول بلیت و پاپ‌کورن یا چیپس با سس مکزیکی را می‌دهند. چرا که فقط دلشان می‌خواهد بخندند. در شرایط فعلی نباید هم بتوانند فیلم جدی را تاب بیاورند؛ کمدی یا درام فرقی ندارد. این نسل از مخاطبان سینما یا سینماروها اصلاً تریبت نشده‌اند که بخواهند چیزی جز این کمدی‌ها که تا همین چند وقت پیش به فیلم‌های سوپری معروف بودند، ببیند.

اینکه این فضای کاملاً انحصاری چنین محتوایی را به نام فیلم کمدی یا فیلم عامه‌پسند به خورد مخاطبان می‌دهد، تیشه‌ای است که عده‌ای کاملاً آگاهانه با اهداف مادی و مشخصاً شرّ به ریشه سینمای ایران زده‌اند. سینمایی که قرار بود دقیقاً همینی که الان هست نباشد، که از «فیلم فارسی» فاصله بگیرد و برای اینکه چنین شود، یک عده انسان دلسوز آرمانگرا با وجود تمام محدودیت‌ها و فشار بی‌امان سانسور برایش زحمت کشیدند. این زحمت امروز به معنای واقعی کلمه نقش بر آب شده است و این نمی‌تواند ناآگاهانه باشد. این سلیقه مخاطب نیست؛ خوراکی است که به مخاطب داده شده است. پیش از این با شبکه‌هایی مثل فارسی وان و سریال‌های آبدوغ خیاری لاتین، کره‌ای و ترکی آماده شده‌اند و امروز نسخه دم‌دستی ملغمه‌ای از سینمای تجاری قبل انقلاب و کپی فیلم‌های کمدی دست چندم هالیوودی با چاشنی سانسور را دوست دارند. (کاش اقلاً در اجرا کیفیت فیلم‌های هالیوودی را داشتند.) «هتل» البته سانسور را هم مثلاً دست می‌اندازد که به نوبه خودش خنده‎‌دار است و برخورنده. چون این ابتذال است که دارد خودش را مسخره می‌کند. به جای دور زدن سانسور آشکارا نکات سانسوری را برجسته می‌کند، مثلاً هر جا مردان در موقعیتی قرار می‌گیرند که باید همسرانشان را در آغوش بگیرند، چون جلو دوربین نمی‌توانند این کار را بکنند، یک مرد حاضر در صحنه را بغل می‌کنند و با صدای بلند می‌خندند. وقتی ابتذال به ابتذال می‌خندد.

محسن کیایی در هتل

امروز، مخاطب سینمای ایران با مجموعه‌ای از فیلم‌های کمدی بند تنبانی مواجه است که آمار و ارقام نشان می‌دهد طرفدار هم دارند. فیلم‌هایی که فیلمنامه‌هایشان را معمولاً چند نفر می‌نویسند. یک سری شخصیت اول مرد دارند، یکی اصلی است دیگری سایدکیک یا زوج کمدی که احمق اما باهوش حقه‌بازند. این‌ها یا دلقک‌بازی درمی‌آورند، با رقص و خوانندگی‌های بد و استفاده از موسیقی یک سری آدم بیچاره که دستشان از همه جا کوتاه است و کسی هم به‌شان جواب پس نمی‌دهد. یا مثلاً در یک سری موقعیت کمدی قرار می‌گیرند که به جای موقعیت بیشتر ترکیبی از پست‌ها و ریل‌های اینستاگرامی است یا در بهترین حالت شوخی‌های زیر هجده سال که نقطه اشتراک تمام این فیلم‌هاست. نقش این شخصیت‌ها را هم معمولاً یا پژمان جمشیدی و محسن کیایی بازی می‌کنند یا بهرام افشاری و هادی کاظمی، قبل‌ترها جواد عزتی و احمد مهرانفر. رضا عطاران و رفقایش اگر در گذشته این فیلم‌های تجاری را بازی می‌کردند، اقلاً بازیگران خوبی بودند. یا حتی جواد عزتی و احمد مهرانفر.

نقش مردان احمق حقه‌باز را که کاری جز فریب دادن زنان ندارند، بیشتر جمشیدی و کیایی بازی می‌کنند. با توجه به اسم بزرگ هر دو در تیتراژ پایانی بالاتر و پررنگ‌تر از بقیه یعنی باید آن‌ها را به عنوان یک زوج کمدی هم‌تراز بپذیریم. شخصیت‌های زن هم همه همچو شیء با هر شخصیت و نقشی که دارند، چه مثبت چه منفی، در چند ویژگی مشترک‌اند. همه بدون استثنا سطحی‌اند. جهانشان در دو چیز خلاصه می‌شود؛ ظاهر و مرد. مردانی چشم‌چران و تنوع‌طلب یا در بهترین حالت دروغگو. اصلاً چون این مردان این چنین‌اند، زنان تبدیل به این موجودات بی اعتماد به نفس بیکاره همیشه شکاک و همیشه عصبی شده‌اند. اما چون باید شوهر داشته باشند و شوهرشان را حفظ کنند یا آن‌قدر احمق‌اند که به سادگی اموالشان را به دست او سپرده‌اند، در کنار این مردها می‌مانند. می‌مانند و با زنان دیگر بر سر همین مردها می‌جنگند.

در دهه هشتاد اگر چنین فیلم‌هایی ساخته می‌شد، مثلاً فیلمی مثل «زن‌ها فرشته‌اند» شهرام شاه‌حسینی که یکی از سردمداران کمدی‌های آبدوغ‌خیاری گیشه‌پسند در دهه هشتاد است، دست‌کم نقش شخصیت‌های زن را چند ستاره بازی می‌کردند که خب تجربه بازیگری‌شان بیشتر است یا خیلی خوشگل‌اند و شخصیتشان فقط بیکاره یا منشی شرکتی که با رئیس مرد خود (همان شوهر دغلباز) رابطه مخفی دارد نیست. البته که آن فیلم‌ها هم از اساس ضد زن هستند اما ببینید کار به کجا رسیده که آن‌ها در برابر کمدی‌های امروز خوب به حساب می‌آیند. در آن فیلم‌ها زن‌ها اقلاً شغلی دارند، پرستیژی دارند، برای خودشان شخصیتی دارند و در نهایت، هم یک اتحاد زنانه‌ای علیه این مردان بی‌وفا و دروغگو بینشان شکل می‌گیرد. یا فیلمی مثل «نقاب» کاظم راست‌گفتار با فیلمنامه پیمان قاسمخانی و بازی امین حیایی و پارسا پیروزفر که آن هم حول محور فریب و سوء‌استفاده از زنان می‌چرخد، فیلمنامه و بازی‌های قوی‌ای دارد و کسی شرور بودن شخصیت‌های اصلی‌اش را توجیه نمی‌کند یا عادی جلوه نمی‌دهد. پایان سختی و سزاواری را هم برایشان درنظر می‌گیرد.

فیلم‌های «هتل»وار که معمولاً در یک لوکیشن اتفاق می‌افتند، به کمدی بزن‌بکوب شباهت دارند و متشکل از یک سری آدم‌اند که دنبال هم می‌دوند تا مچی از هم بگیرند و یکدیگر را به دام بیندازند. تکلیف مردها که مشخص است. مجوز دغلبازی و ابتذالشان صادر شده است و قرار هم نیست در نهایت از سوی زنان مجازات شوند و درس عبرت بگیرند. زن‌های این فیلم‌ها اصلاً از هوش کافی برای حتی درک دغلکاری‌های آشکار مردانشان برخوردار نیستند. انگار عامدانه طوری در نظر گرفته شده‌‌اند -شخصیت‌پردازی که ندارند- که به اصطلاح فقط «روی اعصاب» باشند. واکنش‌های هیجانی نشان دهند، زود از کوره در بروند و بددهنی کنند، زود گول بخورند و به سطحی‌ترین شکل ممکن رمانتیک شوند. سطح توقعشان از توجه هر چند دروغین مردانه از لباس و طلا و ژست‌های آبدوغ‌خیاری عاشقانه بالاتر نرود. و به طور کلی، موجودات کم‌هوشی باشند که به راحتی بازی می‌خورند اما برایشان مهم هم نیست. در نهایت کنار همین شوهران فریبکار باقی می‌مانند. حالا شاید این قدرت را داشته باشند که تمام زنان دور و بر مردشان را حذف کنند.

«هتل» همین است. خط داستانی مشخصی ندارد. برای هیچ‌چیزش هیچ زحمتی کشیده نشده است. حتی برداشت‌هایی که آشکارا باید دوباره گرفته شوند، همین‌طور دست‌نخورده باقی مانده‌اند؛ در لحظاتی که طبعاً با هدف خنده گرفتن از مخاطب ساخته شده‌اند. چون مهم نیست. چون مخاطبان همین که چهره پژمان جمشیدی و محسن کیایی را با یک سری عروس روی پوستر ببینند یا آنونس از شوخی‌های جنسی نه چندان نو و مبتکرانه برایشان کافی است. بنابراین، یک سری عوامل سینما دور هم جمع شده‌اند و با هم به کیش رفته‌اند و فیلم ساخته‌اند. چون پیش از این هم با همین گروه چند کار موفق دنباله‌دار ساخته‌اند، این بار دیگر خیلی هم زحمت به خودشان نداده‌اند که بازیگر خارجی یا بازیگران مشهور بیشتری بیاورند. در کیش هم فیلمبرداری آسان است. یک ساحل است و یک سری پاساژ و هتل. هتل می‌شود مکان اصلی فیلمبرداری که یک سری آدم هی در آن رفت و آمد کنند و یک سری دیالوگ مهمل به هم بگویند. یک سری هم این میان به پاساژ می‌زنند که ظاهراً اسپانسر فیلم است. چون به یکباره وسط فیلم با کلیپ تبلیغاتی پاساژ مواجه می‌شویم. آنجا هم باز دور هم می‌چرخند و قایم موشک بازی می‌کنند و دیالوگ مهمل رد و بدل می‌کنند.

قرار است به بازی و اداهای جمشیدی و کیایی بخندیم که هر کدام شاید یکی دو جا واقعاً موفق شوند موقعیت کمدی خلق کنند که آن هم در اجرا ضعیف است. پژمان جمشیدی برای کمدی خوب است. اینکه همه جا او را می‌بینیم لزوماً تقصیر خودش نیست؛ از او می‌خواهند که باشد و خب چرا قبول نکند. اما خوب بودنش به فیلمنامه و کارگردان خیلی مرتبط است. او خودش آشکارا با جایگاه فعلی‌اش مشکلی ندارد. اینجا هم مشخص است دستش برای بداهه آزاد است. احتمالاً برای هر دو بازیگر نقش‌های اصلی چنین بوده است. بنابراین، فیلم از اساس با تکیه بر این دو بازیگر و نه شخصیت‌هایشان، دقیقاً خودشان پیش می‌رود. همان تند تند دیالوگ گفتن‌های همیشگی، همان تکه‌پرانی‌ها، همان شلوغ کردن‌ها، همان همیشگی‌ها. محسن کیایی هم کپیِ البته لاغری از خودش است. عده‌ای معتقدند او هم همچون مهران غفوریان بعد از لاغر شدن دیگر خنده‌دار نیست. چون در مورد او پیش از این در فیلم‌های کمدی اقلاً وقتی لاغر نبود، احمق دغل بود. حالا فقط دغل است؛ آن هم از بدترین نوعش.

بی‌سلیقگی در جای جای «هتل» موج می‌زند. از بازی بازیگران نقش‌های فرعی به‌خصوص آن‌ها که نقش دختران فریب‌خورده را بازی می‌کنند تا حتی سیاهی‌لشگری که قرار است یک لحظه به زمین بیفتد و کمدی فیزیکی تولید کند، تا طراحی صحنه و لباس، موسیقی. استفاده از لهجه که اصلاً معلوم نیست قرار است چه نقشی در فیلم داشته باشد. تا همین چند سال پیش به این نقش‌ها لهجه مازندارنی می‌دادند تا خنده بگیرند. از بعد از «پایتخت» اوضاع فرق کرده است. سراغ مشهدی‌ها و شیرازی‌ها هم می‌روند. کاش اقلاً تهیه‌کننده فیلم برای کمدی عامه‌پسندش کمی بیشتر احترام قائل می‌شد، برای همه نقش‌ها بازیگر می‌آورد، چون این‌ها که حتی نابازیگر هم نیستند. احتمالاً فامیلی آشنایی هستند. بازیگر حرفه‌ای اقلاً این ویژگی را دارد که نقش خودش را خوب بازی کند یا در این مورد که کمدی است، بار طنز خودش را به فیلم اضافه کند. اگرچه اینجا نه ریما رامین‌فر توانایی این کار را دارد نه رضا نیکخواه که هر دو بازیگر حرفه‌ای به حساب می‌آیند.

«هتل» ترجیح می‌دهد همچون شخصیت‌هایش نهایت سود را از فرصتی به دست‌آمده ببرد. جز این چیز دیگری برایش مهم نیست. به همین خاطر وقتی به یکباره در یک سوم پایانی، آنجا که قرار است سرنوشت شخصیت‌ها معلوم شود و بالاخره این دغلکاران به سزای اعمالشان برسند، به یکباره لحن عوض می‌کند و مثلاً دغدغه اجتماعی یا حتی سیاسی پیدا می‌کند، مسخره می‌شود. آخر فیلم مبتذل چطور می‌تواند معترضانه هم باشد؟ در آن سکانس بی‌کیفیت کلنگ‌زنی در پروژه ستاره یا مهتاب شرقی! مثلاً می‌خواهد دست روی فساد موجود در پروژه‌های شهری و مسائلی همچون ربا، زمین‌خواری و آسیب به محیط زیست می‌گذارد. شخصیت‌ها را هم می‌گذارد جلو دوربین تا مستقیماً رو به دوربین یعنی رو به تمام زمین‌خواران و رباخواران و دشمنان محیط زیست دست آن‌ها را رو کند و شماتت‌شان کند. به این می‌گویند اعتراض مبتذل. یکی از مشکلات اساسی دیگری که این فیلم‌ها دارند که قاعدتاً باید تحمیلی باشد و در اکثر موارد، حتی در سریال کمدی خوبی مثل «پایتخت» منجر به دوپارگی یا در مورد «هتل» چندپارگی فیلم می‌شوند، این چپاندن خلافکاران و به دام انداختن‌های کودکانه‌شان در انتهای فیلم است. در «فسیل» هم این اتفاق می‌افتد. در «هتل» هم همین است.

معمولاً این بخش چنان از فیلم بیرون می‌زند که سازندگان هرچه تلاش هم بکنند نمی‌توانند در فیلمنامه جای درستی برایش در نظر بگیرند که یک جوری به خط سیر داستان چفت شود. نمی‌شود. در «هتل» ما یک جا یک قاچاقچی را می‌بینیم، چون کیش هم به هر حال خلافکار دارد، و بعد در فصل پایانی دسته خلافکاران را می‌بینیم که مخفیگاهشان در همان زمین پروژه دروغین قصه قرار دارد. به یکباره فیلم لحن جدی پیدا می‌کند، چون خب هدف این است که در نهایت این قاچاقچیان به دست مأموران پلیس بیفتند. آن هم به لطف یک سری آدم از همه جا بی‌خبر که دغدغه‌شان یک کف دست «محبت» است و اصلاً خبر ندارند دور و برشان چه می‌گذرد. این چنین می‌شود که قصه این غافل‌ها به حال خودش رها می‌شود، چون این افتضاح را اصلاً چطور می‌توان جمع کرد، موقعیتی که از زبان خود آقای باقری هم حتی قابل توضیح نیست. آن‎‌ها مشغول بازی‌های احمقانه خودشان هستند و پلیس و قاچاقچی‌ها هر دو فکر می‌کنند آن‌ها دشمن‌اند. یعنی پلیس فکر می‌کند این‌ها قاچاقچی‌اند و قاچاقچی‌ها فکر می‌کنند مأموران مخفی پلیس‌اند که برایشان دام پهن کرده‌اند و چه پایانی بهتر از این که مأموران قانون پرونده دغلکاران و قاچاقچی‌ها را یک‌جا ببندند.

۱
بی‌ارزش
نکات مثبت
  • ندارد
نکات منفی
  • فیلمنامه ضعیف چندپاره
  • شخصیت‌پردازی و بازی‌های ضعیف
  • فقدان خط داستانی مشخص
  • محتوای مبتذل با شوخی‌های سخیف دم‌دستی جنسی
  • طراحی صحنه و لباس ضعیف
  • کارگردانی ضعیف

سؤالی مهمی که باید از کسانی پرسید که سینمای تجاری هالیوود را زیر سؤال می‌برند و با سینمای تجاری پیش از انقلاب ایران هم مشکل دارند، این است؛ این فیلم‌ها تمام ویژگی‌های این دو جنس سینما را دارند، با این تفاوت که به لحاظ کیفی فرسنگ‌ها با اولی فاصله دارند و فرقشان با دومی این است که شوخی‌های جنسی در آن‌ها جای صحنه‌های اروتیک را گرفته است. قرار بود سینمای ما دقیقاً همین‌ها نباشد، چرا امروز کسانی که در به ثمر رسیدن این مهم نقش داشته‌اند کاملاً حذف شده‌اند یا فیلم‌هایشان رنگ پرده به خود نمی‌بیند اما به این فیلم‌ها، فقط به همین فیلم‌ها، اکران‌های ابدی تعلق می‌گیرد؟ آیا ابتذال تا زمانی که مستقیماً به چیزی اشاره نکند، مجاز است؟ آیا این فیلم‌ها که به راحتی به نام کمدی به دروغ، خیانت و فساد مجوز می‌دهند، در اجتماع بی اخلاقی و بی بند و باری به وجود نمی‌آورند و بنیان خانواده را نشانه نمی‌گیرند؟ آیا سینمایی که زمانی می‌رفت تا به خاطر همان فساد از تاریخ فرهنگ و هنر ما حذف شود اما به لطف زحمات سینماگران مهم و دغدغه‌مند به یکی از بهترین و محترم‌ترین سینماهای منطقه و حتی جهان تبدیل شد، حتی با وجود سانسور، امروز پرفروش‌ترین فیلم‌هایش باید «هتل» و امثالهم باشد؟ چه کسی مسئول این وضعیت است و تا کی قرار است ادامه داشته باشد؟

شناسنامه فیلم «هتل» (Hotel)

نویسنده و کارگردان: مسعود اطیابی
بازیگران: پژمان جمشیدی، محسن کیایی، ریما رامین‌فر، صدف اسپهبدی، مه‌لقا باقری، غلامرضا نیکخواه، مریم وحیدزاده، فرزانه قاسم‌زاده، کارن رفعتی، سام نوری
امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۳ از ۱۰
محصول: ۱۴۰۲
خلاصه داستان:
رامین (پژمان جمشیدی) بعد از یک ازدواج ناموفق، با مهتاب (مریم وحیدزاده) آشنا شده و با او ازدواج می‌کند. او در روز عروسی‌اش با تماسی از جانب سهیلا (صدف اسپهبدی)، همسر سابقش، روبه‌رو می‌شود که از او می‌خواهد در قبال بخشیدن کل مهریه و مقداری پول، با او به سفر رفته و وانمود کنند که هنوز با یکدیگر زن و شوهر هستند تا بتوانند از عمه سهیلا (ریما رامین‌فر) پول قرض کنند.

نقد فیلم «هتل» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما