نقدها و نمرات فیلم «افق: حماسه آمریکایی»؛ کوین کاستنرِ ناامیدکننده (جشنواره کن ۲۰۲۴)
«افق: حماسه آمریکایی» (Horizon: An American Saga) اولین ساختهی کوین کاستنر پس از دو دهه بازنشستگی است؛ کارگردانی که در دههی ۹۰ میلادی با «رقصنده با گرگها» جایزه اسکار بهترین کارگردانی را به خانه برد و پس از اکران «چراگاه آزاد» (۲۰۰۳) از فیلمسازی کنارهگیری کرد. فیلم «افق: حماسه آمریکایی» که در بخش از خارج از مسابقه جشنواره کن ۲۰۲۴ به نمایش درآمد، متاسفانه نتوانسته امتیازات و نقدهای مثبتی دریافت کند.
«افق: حماسه آمریکایی» که بودجهی ۱۰۰ میلیون دلاریاش را کوین کاستنر شخصا تقبل کرده، قرار است یک وسترن حماسی بزرگ با شخصیتهای متعدد باشد. این فیلم همچنین قرار است قسمت اول از یک مجموعهی چهار قسمتی باشد و اخیرا پیشتولید بخش سوم آن آغاز شده است.
نقدهای فیلم «افق: حماسه آمریکایی» میگویند که کیفیتی در حد سریالهای تلویزیونی دارد
انتظارات از «افق: حماسه آمریکایی» بالا بود اما نقدهای اولیه آن نشان میدهند که منتقدان را کاملا ناامید کرده است. فیلم در حال حاضر با ۱۴ نقد، میانگین امتیاز ۲۹% را در سایت راتنتومیتوز بهدست آورده است. وضعیت در سایت متاکریتیک بهتر است و با ۱۳ نقد، میانگین امتیاز ۵۱ برای آن ثبت شده است (۳ نقد مثبت، ۹ نقد متوسط و یک نقد منفی).
به نظر نمیرسد که پس از اکران گسترده، نمرات فیلم افزایش چشمگیری داشته باشد اما تماشاگران به آن واکنش مثبتتری نشان دادهاند. فیلم در حال حاضر، امتیاز ۸.۱ را در وبسایت آیامدیبی دارد که احتمالا در ادامه پایینتر خواهد آمد اما میتواند کاستنر را به فروش خوب این اثر پرسروصدا امیدوار کند. گوشههایی از نقدهای فیلم «افق: حماسه آمریکایی» را در ادامه میتوانید مطالعه کنید.
تلگراف – رابی کالین
چند سال قبل، زمانی که «تاپ گان: ماوریک» در اوج بود، اصطلاح «سینمای پدرانه» برای توصیف معدود فیلمهای هالیوودی که از دوران ماقبل همهگیری جلوههای ویژه رایانهای و ابرقهرمانان الهام گرفته بودند، رایج شد. کوین کاستنر با اولین فیلم بلندش بعد از ۲۱ سال غیبت، شاید «سینمای پدربزرگانه» را اختراع کرده باشد. «افق: حماسه آمریکایی» یک وسترن از نسل فیلمهایی است که جان فورد در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میساخت: جدی، باوقار، انسانی و امیدوار؛ پر از شخصیتهایی با پرداخت مناسب و چشماندازهای وسیع و بدون ذرهای بدبینی.
در اولین نمایش فیلم در جشنواره کن، پروژه ۱۰۰ میلیون دلاری و پرشور کاستنر، با ۱۱ دقیقه تشویق ایستاده مواجه شد، که بدون شک برای او اطمینانبخش بوده است، زیرا این فیلمِ عمیقا سنتی را باید نوعی آزمونوخطا دانست. آنچه در کن اکران شد، تنها بخش اول از یک فیلم دو قسمتی بود که اواخر ژوئن در سینماهای بریتانیا به نمایش درخواهد آمد و قسمت دوم آن اواسط ماه اوت اکران خواهد شد. (کاستنر قول داده است پس از آن دو بخش دیگر فیلمبرداری شود.)
بخشی از لذت «افق»، وسعت باشکوه آن است؛ با این کوهها، تپهها و دشتها، چه کسی به جلوههای ویژه رایانهای نیاز دارد؟ اما فیلم حرف اصلیاش را در جزئیات میزند: ما اغلب شخصیتها را از طریق رویکرد آنها میشناسیم. با این حال، شاید شکوه کامل فیلم تا زمانی که داستانهایش در قسمت دوم تکمیل نشوند، آشکار نشود.
گاردین – پیتر بردشاو
بعد از سه ساعت اسبسواری طاقتفرسا، باید گفت که وسترن خوشساخت اما عجیبوغریب کوین کاستنر در زمینهی روایت یک داستان رضایتبخش چندان موفق نیست. این ظاهرا قرار است تنها قسمت اولِ یک حماسهی چندقسمتی باشد که کاستنر کارگردان، نویسنده مشترک و بازیگر آن است. اما به نوعی برای خطوط داستانی متعدد و حل نشدهاش هیجان خاصی ایجاد نمیکند. در واقع، این حماسه با ریتمی خستهکننده به پایان میرسد و ناگهان به یک مونتاژ بسیار عجیب برای قسمت دوم تبدیل میشود، جایی که کاستنر به شخصیتهایی که تاکنون ندیدهایم، مشت میزند؛ انگار کسی بهطور تصادفی دکمهی جلو زدن را فشار داده باشد و ما کل بخش دوم را در ۲۵ ثانیه تماشا میکنیم.
عجیبترین بخش [قصه] مربوط به شخصیت کوین کاستنر است: خونسرد، کارآمد و بیاحساس به سبک سنتی. شخصیت او، هیز الیسون، جذاب و آرام صحبت میکند و وقتی به شهر میرسد، بلافاصله وارد عجیبترین و غیرقابل باورترین رابطهی ممکن با مریگولد (با بازی اَبی لی ۳۶ ساله، در مقابل کاستنر ۶۹ ساله) میشود. پس از درگیری خشونتآمیز هیز با کالب (جیمی باور)، این زوج عاشقِ غیرقابلباور با هم و با یک کودک راهی سفر میشوند. با اینکه به نظر میرسد هیزِ خسته علاقهای به روابط ندارد، اما مریگولد او را واقعا جذاب میداند.
بنابراین فیلم به طور بیهدف و کسلکنندهای پیش میرود و به جز چند لحظهی نسبتا سرگرمکننده، ۱۸۰ دقیقه شما را در این فکر نگه میدارد که چه زمانی و آیا اصلا قرار است جالب شود یا خیر. از برخی جهات، «افق: حماسه آمریکایی» مرا به یاد وسترن «چراگاه آزاد» (۲۰۰۳) کاستنر انداخت، اما آن فیلم اجرای بسیار جالبتری از کاستنر و بازیهای درجهیکی از رابرت دووال و مایکل گمبون را داشت. بازیگری، اینجا چندان چشمگیر و کنترلشده نیست. اینجا چیز زیادی در افق دیده نمیشود.
کلایدر – چیس هاچینسون
باید به تلاشهای کوین کاستنر احترام گذاشت، او توانسته چیزی که اساسا یک مقدمهی سه ساعته است را به اثری تبدیل کند که گاهی اوقات تا حدودی سرگرمکننده میشود. با این حال، «افق: حماسه آمریکایی» به طرز ناامیدکنندهای سرگردان و آشفته است. برخی از بخشها به شکل مستقل میتوانند جذاب باشند، و یادوخاطرهی وسترنهای کلاسیک را زنده میکنند اما برای اینکه کنار هم قرار بگیرند، بیش از حد پراکنده هستند. برای هر لحظهای که یک ارجاع بصری کوتاه به چیزی شبیه «جویندگان» (۱۹۵۶) پیدا میکنید، باقی فیلم به عناصر خستهکننده خلاصه میشود. درست زمانی که فکر میکنید در حال شناختن شخصیتها هستید، ناگهان به مکان و فضایی دیگر نقلمکان میکنید تا این فرآیند دوباره شروع شود.
خود کاستنر در یک ساعت اول ظاهر نمیشود و معرفی او نیز آخرین چیزی نیست که فیلم ارائه میدهد. اتفاقات متعددی به شکل همزمان در حال رخ دادن است، اما بخش کمی از آن [رویدادها] به چیزی اساسی، بهیادماندنی یا معنادار تبدیل میشود. قابل درک است که بخش زیادی از این موضوع به خاطر این باشد که این اولین فیلم از چندین فیلمی است که کاستنر قصد ساختن آن را دارد، اما در هر صورت، فیلم افتتاحیه باید بتواند تا حدودی به تنهایی سرپا بماند. با وجود همه انتقاداتی که فیلمهای اخیر مانند «تلماسه: بخش یک» یا «مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی» برای روایت نیمی از قصه دریافت کردند، این فیلمها در مقایسه با «افق»، شاهکار به نظر میرسند. [اینجا] احساس میکنید در حال تماشای قسمت پایلوت یک سریال تلویزیونی هستید، که بامزه است زیرا ظاهرا کاستنر به دلیل کار روی این پروژه نتوانست به سریال «یلواستون» بازگردد.
از نظر موضوعی یا روایی، شخصیتها به ندرت با یکدیگر مرتبط هستند. ماجراها شبیه یک مجموعه داستان به نظر میرسند که به طرز دستوپا شکستهای کنار هم قرار گرفتهاند. این [فیلم] ممکن است آغازگر یک آینده کاملا جدید برای وسترنهای حماسی باشد، اما هنوز راه درازی در پیش است تا بتواند به واقعیت تبدیل شود. پس از این شروع [ناامیدکننده]، قضاوت در مورد اینکه آیا اصلا به آنجا خواهد رسید، دشوار است. این فیلم نه به عنوان یک نسخهی جدید از «رقصنده با گرگها» و نه حتی یک «چراگاه آزاد» دیگر از کاستنر به یاد نخواهد ماند. «افق: حماسه آمریکایی» که امضای مشخصی هم ندارد، از هر نظر وسترن ارزانقیمتی است. یک فیلم تکراری، فراموششدنی و فاقد هرگونه ایدهی جدید.
هالیوود ریپورتر – دیوید رونی
دیوید رونی یکی از نقدهای منفی فیلم «افق: حماسه آمریکایی» را نوشته و او نیز بهشدت از کیفیت تلویزیونی آن انتقاد کرده است: کوین کاستنر به اندازهای در این عرصه حضور داشته که بتواند تفاوت بین یک فیلم وسترن سینمایی مثل «رقصنده با گرگها»، یک مینیسریال مثل «خانواده هتفیلد و مککوی» یا یک سریال طولانی مثل «یلواستون» را تشخیص دهد. همه آن پروژهها برای او موفقیتآمیز بودهاند و او هم برای آنها مفید بوده است. ارتباط او با ژانر اصیل آمریکایی و سرزمینهای ناهموار آن، غیرقابل انکار است. پس چرا داستان حماسی جدید او، «افق: حماسه آمریکایی» چنین دستوپا شکسته است؟ این فیلم شبیه یک مینی سریال است که میخواهد خودش را یک فیلم سینمایی نشان دهد.
این فیلم سه ساعتهی طاقتفرسا مملو از صحنهها و شخصیتهای غیرضروری است که به جایی نمیرسند و زمان زیادی طول میکشد تا رشتههای داستانی آشفتهاش به هم وصل شوند. شرکت برادران وارنر بخش اول را ۲۸ ژوئن در سینماهای آمریکا اکران میکند و بخش دوم ۱۶ اوت به دنبال آن اکران میشود و طبق گزارشها فصل سوم وارد مرحله تولید شده است. یک مونتاژ پرانرژی با صحنههای اکشن قسمت بعدی، بخش اول را به پایان میرساند و به این حس آزاردهنده که در حال تماشای یک سریال تلویزیونی اپیزودیک هستیم، دامن میزند.
درپ – استیو پاند
برای دومین سال متوالی، یکی از نمایشهای پرسروصدای جشنواره کن، یک فیلم جریان اصلی بوده که از امضاهای ژانر وسترن بهره میبرد. اما ارتباط زیادی میان فیلم دورهی ۱۹۲۰ ساختهی مارتین اسکورسیزی، «قاتلان ماه گل» که یکی از آثار موفق جشنوارهی سال گذشته بود، و «افق: حماسهی آمریکایی» ساختهی کوین کاستنر که یکشنبه شب در سالن بزرگ لومیر به نمایش درآمد، وجود ندارد.
اسکورسیزی برای نزدیک شدن به آن مکان و دورهی زمانی، مجبور بود به سختی فکر کند که چه چیزی را میتواند به ژانری بیاورد که احساس میکرد با کارگردانانی مثل جان فورد و هاوارد هاکس در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ به اوج خود رسیده و عملا با وسترن «این گروه خشن» ساختهی سام پکینپا در اواخر دههی ۶۰ به پایان رسیده است. با این حال، کاستنر علاقهای به ارائهی برداشتی تازه از این ژانر ندارد؛ «افق» با افتخار و بهشکلی باشکوه، قدیمی است؛ یک فیلم وسترن برای کسانی که از اینکه دیگر فیلمهایی به این سبک ساخته نمیشوند، ناله و شکایت میکنند، مثل خود کاستنر.
این از آن جنس فیلمهایی نیست که اغلب به کن میآید، و کاستنر به طور کلی مردی کمحرف است که شاید نتواند سنت جشنواره در باب ایستادنهای طولانیمدت و تشویقهای اجباری در تمام نمایشهای اولیه را در آغوش بگیرد. کمتر کارگردانی به اندازهی کاستنر با تشویق ایستاده قبل از نمایش، احساس ناراحتی کرده است، او با خجالت لبخند زد و انگشت اشارهاش را چرخاند، گویی میگفت: «حالا فیلم را پخش کنید.»
اما بعد از [پخش] آن، همانطور که تشویقها بیشتر و بیشتر میشد، او قبل از اینکه به اصل مطلب برسد، با چشمانی اشکآلود از تماشاگران تشکر کرد. او قول داد: «سه فیلم دیگر هم در راه است.»
منبع: screendaily