نگاهی به سیر ژانر کودک در سینمای ایران
هفته دوم مهرماه در تقویم ملی، هفته کودک نامگذاری شده. در دهه هفتاد معمولا در این روز تلویزیون از صبح تا شب برنامه کودک پخش میکرد و به همین دلیل چنین روزی برای کودکان بسیار عزیز و به یادماندنی بود. اما امروز با ظهور شبکههای مجازی، نمایش خانگی و از سوی دیگر شبکههای ماهوارهای مخصوص کودک و نوجوان که ۲۴ ساعت در حال پخش انیمیشن، سریال کارتونی و برنامههای موزیکال هستند، روز کودک چندان معنای متفاوتی در تلویزیون پیدا نمیکند.
شاید همین پیشرفت تکنولوژی، بهرهمندی کودکان از انواع شبکهها، برنامهها و دسترسی آسان به انیمیشنهای مشهور دنیا در هر ساعت شبانهروز، باعث شده شیوه پرداخت به حوزه کودک متفاوت باشد. در جهان با وجود شرکتهای بزرگ انیمیشنسازی مانند والتدیزنی و پیکسار، در رقابتی تنگاتنگ هر سال محصول جدیدی تولید میشود که در قیاس با محصولات گذشته پیشرفتهای قابل ملاحظهای کرده. این پیشرفت تنها در ساختار و تکنولوژی ساخت فیلمها و انیمیشنهای مخصوص کودکان نیست، بلکه معمولا تغییرات نسل، بالارفتن آگاهی کودکان و فاکتورهای اینچنینی هم در آثار جدید حوزه کودک لحاظ میشوند. موضوعی که در آثار داخلی اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد.
سینمای کودک و نوجوان یا در واقع همان ژانر کودک، روزگاری یکی از مهمترین گونههای سینمایی در ایران بود. اما از دهه هشتاد به بعد، هرچه تکنولوژی پیشرفت کرد و بچهها راههای دیگری برای سرگرم کردن خود پیدا کردند، سینما هم به دلیل سومدیریتها و عدم استقبال از سوی تهیهکنندگان، دیگر نتوانست همگام با تغییر نسل، ژانر کودک را هم به مسیر قابل انتظاری حرکت دهد. سینمای کودک و نوجوان داخلی، سالها است دیگر نتوانسته مخاطب خود را راضی کند و در روزها و هفتههایی که مخصوص کودکان است و به نام آنها نامگذاری شده، ضرورت وجود این ژانر بیشتر حس میشود.
اما این داستان این روزهای سینما است. ژانر کودک در سینمای ایران روزگاری درخشان را سپری کرده و حالا به این نقطه کنونی رسیده. پرداختن به روزهای اوج این ژانر، علل موفقیت درآن دوره و مسیری که به سوی افول این ژانر در سالهای اخیر رسیده، موضوعی است که در ادامه به آن بیشتر میپردازیم.
شکلگیری کانون پرورش فکری، نقطه عطف
سینمای کودک در ایران تاریخچهای تقریبا ۷۰ ساله دارد. در دهه ۱۳۳۰، چند فیلم که مهمترین آنها «بیم و امید» به کارگردانی احمد گرجی بود، از الگوی جدیدی با محوریت یک شخصیت کودک، استفاده کرد. اما این آثار که گاهی به شهرتی بسیار زیاد مانند «سلطان قلبها» میرسید، در آن دوران در همان بدنه اصلی سینما ساخته و پخش میشدند. نه تهیهکنندهها و نه مخاطبان اصراری نداشتند که این فیلمها را در ژانری جداگانه قراردهند. این روند تا اواخر دهه ۴۰ ادامه پیدا کرد. اما در این زمان با تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و قوت گرفتن شاخه فیلمسازی در آن، در سال ۱۳۴۹ مرکز سینمایی کانون شکل گرفت. این مرکز شرایط را برای ساخت فیلم از سوی فیلمسازان جوان در حوزه کودکان فراهم میکرد. بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، امیر نادری و… افرادی بودند که کار خود را در کانون شروع کردند و اولین آثار خود را هم در این مرکز ساختند. از آثار برجسته این دوران «سازدهنی» ساخته امیر نادری است که توانست جوایزی از جشنوارههای خارجی را نیز بدست آورد.
سازدهنی
- کارگردان: امیر نادری
- بازیگران: مسعود گودرزی، مهدی جوادی، شهلا درویشی
- محصول: ۱۳۵۲
«سازدهنی» فیلم رئالیستی و برخاسته از جامعه دهه ۵۰ ایران است. در این فیلم پسری به نام امیرو، پرقدرت با فیزیکی چاق، در یکی از شهرهای جنوبی، در میان دوستانش به فردی که زیر بار حرف زور نمیرود مشهور است. از آن سو پسر دیگری در همان محله زندگی میکند به نام عبدلو که ضعیف و خانه نشین است و مورد تمسخر قرار میگیرد. داستان مانند قصه زندگی پیش میرود و ورق بر میگردد. پدر عبدلو برای او سازدهنی میخرد و حالا این پسر ضعیف بر همه بچههای محل سلطه پیدا میکند. او در ازای قرض دادن سازدهنی، از بچهها کولی میگیرد. در این میان امیرو بیشتر از بقیه بچهها به ساز عبدلو علاقمند شده و باعث میشود با آنهمه قدرتی که در میان بچهها داشته به ذلت بیافتد. اما پس از مدتی بچهها با تمسخرش او را متوجه وضعیتش میکنند. امیرو سازدهنی را میدزدد و به دریا میاندازد تا همه از شر آن خلاص شوند. امیرنادری برای این فیلم چندین جایزه معتبر بینالمللی را دریافت کرد و از همه مهمتر پایههای اولیه سینمای قصهگوی کودک را بنیان کرد.
«نان و کوچه» ساخته عباس کیارستمی و «عمو سیبیلو» بهرام بیضایی هم از دیگر آثار قابل توجه دهه پنجاه سینمای کودک ایران بود. اما از اتفاقاتی مهم دیگری که در این سالها افتاد، تلاش برای ساخت انیمیشنهای ایرانی بود. تا آن دوران، نزدیک به ۴۰ سال از تولد کمپانی والت دیزنی میگذشت و اکثر کشورهای جهان صنعت انیمیشن داشتند، اما ایران در این زمینه بسیار عقب بود. نورالدین زرینکلک، فرشید مثقالی، علیاکبر صادقی و… افرادی بودند که خشتهای اولیه انیمیشن ایرانی را گذاشتند. اگرچه کارهایی که میساختند کوتاه بود، به مقبولیت عام نمیرسید و تنها در سطح روشنفکران جامعه دیده میشد.
دهه شصت، تولدی دوباره
در سالهای ابتدایی پس از انقلاب، سینما و سینماگران بلاتکلیف بودند و چندان مسیر مشخصی برای ادامه کار وجود نداشت. در این بین سینمای کودک که قدمهای ابتدایی خود را در دهه پنجاه برداشته بود، به حاشیه رانده شد. اما از سال ۱۳۶۰، با تاسیس واحد کودک و نوجوان در بنیاد سینمای فارابی، تغییرات بسیار زیادی در زمینه ساخت آثار مربوط به کودکان به وجود آمد. در چند سال اول، به دلیل شروع جنگ و حال و هوایی که بر جامعه هنری حکمفرما بود، آثاری درباره جنگ ساخته میشد و در حاشیه آن هم به کودکان پرداخته میشد. اما تا سال ۶۳ و ساخت فیلم «دونده» چندان اتفاق قابل توجهی در حوزه کودک نیافتاد.
دونده
- کارگردان: امیر نادری
- بازیگران: مجید نیرومند، موسی ترکیزاده
- محصول: ۱۳۶۳
انقلاب پیروز شده و جنگ مشکلات بسیار زیادی برای مردم آبادان به وجود آورده است. در این شهر پسری زندگی میکند به نام امیرو که آرزوهای بزرگی دارد و با واکس زدن کفشها روزگار میگذراند. او در تلاش برای رسیدن به آرزوهایش است که متوجه میشود بهترین روش برای رهایی از این شرایط، درسخواندن است. در این میان پیروزی در مسابقهی دو در کنار پالایشگاه آبادان، امیرو را به یک قهرمان واقعی تبدیل میکند. امیر نادری همانطور که پیش از انقلاب با فیلم «سازدهنی» مسیر جدیدی را در سینمای کودک به وجود آورد، در روزهایی که سینمای ایران درگیر روزهای بلاتکلیفی بود، با ساخت «دونده» روح مبارزه طلبی را در دنیای کودکان به تصویر کشید. این فیلم اولین اثر ساخته شده پس از انقلاب است که به عنوان نماینده ایران به جشنوارههای خارجی راه پیدا کرد و جوایز متعددی را با خود به همراه آورد.
دومین فیلم امیر نادری در حوزه کودک در حکم تولدی دوباره برای سینمای کودک و نوجوان ایران بود. یکسال پس از آن مرضیه برومند آن هم از کانون پرورش فکری با جمع کردن عدهای از بازیگران جوان، فیلم سینمایی عروسکی ساخت به نام «شهر موشها». این فیلم به عنوان یکی از اولین فیلمهای رکودشکن گیشه پس از انقلاب شهرت پیدا کرد.
شهر موشها
- کارگردان: مرضیه برومند
- بازیگران: فاطمه معتمدآریا، ایرج طهماسب، حسن پورشیرازی، حمید جبلی
- محصول: ۱۳۶۴
در اواسط دهه شصت برای تشویق کودکان به مدرسه رفتن، سریال عروسکی در تلویزیون ساخته شد به نام «مدرسه موشها». این مجموعه با وجود شخصیتهای بامزه و شیرینی که هرکدام نماد یک طیفی از کودکان بودند، بسیار مورد استقبال قرارگرفت. در همان دوران، مرضیه برومند تصمیم گرفت، فیلم سینمایی براساس این شخصیتها بسازد. این فیلم درباره یک گربه سیاهی است که قرار بود به شهر موشها حمله کند. پدر و مادرها بچهها را به مدیر مدرسه سپردند تا او بچهها را از راهی دیگر به منطقهای امن ببرد. در میان راه گربه به بچه موشها حمله میکند و پس از یک مبارزه آنها جان سالم به در میبرند. این فیلم یکی از پرفروشترین آثار دهه شصت در سینما بود و موسیقی و تکه کلامهای شخصیتهای آن به یکی از پررنگترین نوستالژیهای بچههای متولد دهه شصت و اواخر دهه پنجاه تبدیل شد.
ساخت فیلمی با ویژگیهای «شهر موشها» انتظارات را از ژانر کودک بالا برد. از اواسط دهه شصت دو مسیر متفاوت از هم تعریف شد که هردو اتفاقا در ساختارهای سینمای کودک قرار میگرفتند. یکی آثاری با لحن متفاوت و برآمده از واقعیت محض زندگی کودک ایرانی بود که عباس کیارستمی به عنوان کارگردانی صاحب سبک در این مسیر فعالیت میکرد. او تا اواخر دهه شصت، چند اثر مشهور کارنامه خود را دقیقا با همین ساختار و براساس شخصیت کودکان ساخته مثل «خانه دوست کجاست؟» و «مشق شب». یا پوران درخشنده که فیلمهایی برای شناخت بهتر دنیای ناشنوایان ساخت مانند «پرنده کوچک خوشبختی» یا « رابطه». همچنین آثار کارگردان جوانی به نام ابولفضل جلیلی که سبک متفاوتی داشت و اما کمتر دیده شد مانند فیلم «گال».
اما در مسیر دوم سینمای کودک، سینما به معنای ابزاری برای خیالپردازی و ایجاد فضایی شاد برای بچهها بود. آثار مشهور و ماندگاری هم در این مسیر خلق شد که شاید خاطرهانگیزترین آنها «دزد عروسکها» ساخته محمدرضا هنرمند و «پاتال و آرزوهای کوچک» بود.
پاتال و آرزوهای کوچک
- کارگردان: مسعود کرامتی
- بازیگران: رضا کیانیان، منصوره شادمنش، احمد آقالو، علیرضا رییسان
- محصول: ۱۳۶۸
از فیلمهای مشهور سینمای کودک ایران که به یکی از فانتزیهای کودکانه رنگ واقعیت داده بود. در این فیلم پسری به وسیله یک عروسک شگفتانگیز به نام پاتال، آرزوهای عجیب خود را برآورده میکند. آرزوهایی مثل این که پدرش به جای او به مدرسه برود. از طرف دیگر آشنایی خواهرش و دوستانش با پاتال، باعث میشود تا آنها هم آرزوهای خود را از این عروسک بخواهند. پس از مدتی اوضاع به هم ریخته میشود و بچهها آرزو میکنند که شرایط به حالت عادی برگردد. «پاتال و آرزوهای کوچک» از آثار قصهگو همراه با بها دادن به حس خیالپردازی کودکان بود که در جشنواره فیلم فجر آن سال مورد توجه قرار گرفت. این فیلم پس از ۲۰ سال دوباره اکران شد. فرشته طائرپور تهیه کننده آن قرار بود قسمت دوم آن را بسازد که این پروژه هیچوقت انجام نشد.
اواخر دهه شصت این نوع از فیلمهای ژانر کودک طرفداران بسیار زیادی پیدا کرد و تقریبا هر سال بخش بزرگی از فروش سینمای ایران، در دستان تهیهکنندگان ژانر کودک و مخصوصا آثار خیالانگیز بود. آثاری مثل «گلنار» و «گربه آوازخوان» به کارگردانی کامبوزیا پرتوی یا «بهترین بابای دنیا» به کارگردانی داریوش فرهنگ در این دسته جا میگیرند. اما شاید به یاد ماندنیترین فیلم سینمای کودک در پایان دهه شصت که ترکیبی از ژانر کودک و تخیلی است، فیلم «سفر جادویی» ابوالحسن داودی بود. فیلمی که همزمان مسائل تربیتی کودکان را با سفر در زمان ترکیب کرده بود و توانست به فروش بسیار بالایی برسد.
دهه هفتاد، روزهای طلایی
با گذشت دو دهه از عمر سینمای کودک و همچنین مستقل شدن آن از جشنواره فجر در سال ۱۳۷۰، اهمیت این گونه در سینمای ایران روز به روز بیشتر میشد. بسیاری از فیلمسازان بزرگ و مطرح سینما هم شانس خود را در این حوزه امتحان میکردند و این باعث شد آثاری مهم در این ژانر خلق و ماندگار شود. از ویژگیهای مهم این دهه، حضور سینمای کودک ایران در جشنوارههای بینالمللی و حتی راه یافتن به اسکار بود.
سالهای ابتدایی دهه هفتاد با ساخت دو فیلم موفق «مریم میتیل» به کارگردانی فتحعلی اویسی و «چکمه» ساخته محمدعلی طالبی، که دقیقا از دو طیف متفاوت سینمای کودک بودند، نشان آن بود که این ژانر قرار است یکی از گونههای قوی سینمای ایران باقی بماند. «مریم و میتیل» فیلمی بود که به تخیل و دنیای رنگی بچهها بسیار نزدیک بود و از سوی دیگر «چکمه» از دل کوچه پس کوچههای پایین شهر داستانی ساده اما جالب را درباره یک چکمه پلاستیکی روایت میکرد.
از اواخر دهه شصت، ایرج طهماسب در تلویزیون برنامهای را برای کودکان اجرا میکرد به نام «صندوق پست». در بعضی از قسمتها عروسکهایی میهمان برنامه بودند به نام کلاه قرمزی و چند شخصیت دیگر. سال ۱۳۷۳ طهماسب به همراه حمید جبلی تصمیم گرفتند فیلم سینمایی درباره این شخصیتهای عروسکی بسازند. فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» با فروش بسیار بالای در تابستان آن سال، همه متر و معیارهای گیشه را در آن روزها تغییر داد. این موضوع نشان داد چقدر این ژانر محبوب است و پتانسیل برای ایدهپردازیهای جدید دارد.
کلاه قرمزی و پسر خاله
- کارگردان: ایرج طهماسب
- بازیگران: ایرج طهماسب، حمید جبلی، فاطمه معتمدآریا
- محصول: ۱۳۷۳
لقب یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران هنوز هم پس از گذشت نزدیک به ۳۰ سال، در اختیار این فیلم است. «کلاه قرمزی و پسرخاله» داستان عروسکی است که از روستا به تهران میآید تا به دیدار آقای مجری برود. در این میان تلاش او برای پیدا کردن شغل هم داستانهای بامزهای دارد. حضور این عروسک و پسرخالهاش در یک دعوای خانوادگی هم دیگر چیزهایی است که اتفاقات جالبی را در فیلم رقم میزند. ایرج طهماسب به همراه یار دیرینهاش حمید جبلی تصمیم گرفتند، شخصیت کلاه قرمزی که در تلویزیون به محبوبیت رسیده بود را به سینما وارد کنند. این تصمیم باعث شد این عروسک با آن لباس ساده و قیافه تقریبا خنگش، به یکی از مشهورترین شخصیتهای دنیای آثار نمایشی ایران تبدیل شود.
ساخت «الو الو من جوجوام» به کارگردانی مرضیه برومند، در ادامه همین روند بود و توانست به فروش خوبی در گیشه برسد. با وجود این موفقیتهای پشت سرهم، از میانه دهه هفتاد، کارگردانهای حوزه کودک تصمیم گرفتند رئالیسم را بیشتر وارد قصههای کودکان بکنند. از سوی دیگر با رسیدن به مرحله نوجوانی نسل قبل، فیلمها بیشتر به سوی دنیای بچههای بالای ۱۰ سال رفت. «شاخ گاو» ساخته کیانوش عیاری، «بچههای آسمان» و «رنگ خدا» مجید مجیدی و «دختری با کفشهای کتانی» رسول صدرعاملی، محصول همین دوران است. فیلمهایی که بیشتر از آنکه برای کودکان جذاب باشد، به نوجوانان میپرداخت و موفقیتهای جهانی برای سینمای ایران به همراه داشت.
در این دوره کارگردانهایی مانند کیومرث پوراحمد بیشترین سهم از سینمای کودک را داشتند. او در سال ۱۳۷۰ سریال «قصههای مجید» را در تلویزیون در حال پخش داشت که تصمیم گرفت یک اپیزود بلند آن را به شکل سینمایی راهی پرده کند و نتیجه این کار فیلم «شرم» بود. اما در میانه دهه هفتاد، با پیروی از فرم مورد استقبال در سینمای کودک یعنی روایت یک درام با محوریت کودک فیلم «خواهران غریب» را ساخت. در آن سالها کمکم داشت فضای خیالانگیز مورد نیاز کودکان در سینمای کودک کمرنگ میشد. اثری مانند «خواهران غریب» هم با وجود موزیکال بودن و داشتن سکانسهای جذاب برای کودکان، اما در مجموع فیلمی برای بیان احساسات بزرگسالان بود.
دهه هشتاد، آغاز افول
دهه هشتاد را شاید بتوان ضعیفترین دوران سینمای کودک در چند دهه اخیر دانست. مسیر اصلی سینما به سمت ستارهسازی و جوانگرایی رفته بود و تولید کمدیهای خانوادگی و آثار اجتماعی در اولویت کارگردانها قرار داشت. به همین دلیل ژانر کودک کمکم به حاشیه رانده شد. حتی افرادی مانند مرضیه برومند هم که در دهههای گذشته از افراد صاحب سبک در سینمای کودک بودند نتوانستند کمک چندانی به این ژانر کنند. فیلم شکست خورده «مربای شیرین» ساخته برومند و یا «یکی بود یکی نبود» و «کلاه قرمزی سروناز» به کارگردانی ایرج طهماسب، نه در گیشه و نه در میان کودکان نسل جدید چندان مورد توجه قرار نگرفت.
نسل تغییر کرده بود و کودکان جدیدی قرار بود به سینما بروند. اما سینما همگام با آنها حرکت نمیکرد و این موضوع باعث شد در دهه هشتاد هیچ اثر قابل توجهی در زمینه کودک ساخته نشود. نتایج رقابتهای جشنواره سینمای کودک هم اگر از اوایل دهه هشتاد تا پایان آن مورد بررسی قرار گیرد، متوجه این ضعف آشکار خواهید شد. در این سالها بیشتر آثار خارجی راه یافته به جشنواره مورد تحسین قرار میگرفتند. از طرفی اثری با کیفیت پایین و قصه پردازی ضعیف مانند «نصف مال من نصف مال تو» به کارگردانی وحید نیکخواهآزاد از سینمای ایران در این جشنواره شرکت میکرد و در کمال تعجب حتی برنده جوایز هم میشد.
دهه ۹۰، اصرار بر تکنولوژی داخلی
با شروع دهه جدید، چندسالی چندان تغییرات زیرساختی سینمای کودک مورد توجه کارگردانها و مدیران نبود. در این میان افرادی مانند حسین قناعت متوجه شده بودند که اگر تغییر نسل و استفاده از تکنولوژی را وارد آثار کودکان کنند، میتواند اتفاق بهتری را رقم زد. به همین دلیل فیلمی مانند «نگین دات کام» به کارگردانی قناعت ساخته و به اکران رسید. اما آن هم نسبت به نمونههای مشابه قبلی خود چندان مورد توجه قرار نگرفت. ایرج طهماسب هم که در ابتدای دهه ۹۰ یکهتاز تلویزیون در تولید برنامهای با استقبال بالا با همان شخصیت دوستداشتنی کلاه قرمزی بود، تصمیم گرفت یکبار دیگر شانس خود را در سینمای کودک امتحان کند. طهماسب فیلم «کلاه قرمزی و بچه ننه» را ساخت، اما فیلم اصلا از لحاظ کیفی قابل مقایسه با نمونههای قبلی خود نبود. همین موضوع باعث شد که بازگشت او به سینما با شکست مواجهه شود.
از سالهای میانی دهه ۹۰، دو اتفاق مهم در سینمای کودک افتاد. اولی ساخت «شهر موشهای ۲» توسط مرضیه برومند بود. برومند اینبار پس از ۳۰ سال، با تغییراتی که در شخصیتها و روند داستان داده بود، یکی از آثار موفق گیشه و مورد اقبال از سوی بیشتر طیفهای جامعه را تولید کرد.
شهر موشهای ۲
- کارگردان: مرضیه برومند
- بازیگران: لیلی رشیدی، نیما فلاح، هنگامه مفید
- محصول: ۱۳۹۳
پس از گذشت ۳۰ سال از فیلم «شهر موشها» مرضیه برومند قسمت دوم آن را ساخت. البته به دلیل اینکه محمدعلی طالبی، کارگردان هنری قسمت اول از ماجرای ساخت بیاطلاع بود، مشکلات حقوقی و حاشیههایی برای فیلم به وجود آمد. اما «شهر موشهای ۲» مانند قسمت اول توانست در گیشه بسیار موفق عمل کند. شخصیت موشها حالا بزرگ شدهاند و کپل، کاراکتر محبوب قدیمی، با نارنجی ازدواج کرده، رستورانی تاسیس کرده و دو بچه دارد. در این فیلم هم گربه مانند گذشته شخصیت بدی است که همه از او فراری هستند.
دومین اتفاق در سینمای کودک، رفتن تولیدات به سوی انیمیشنسازی بود. تولیدات داخلی که در ابتدا چندان مورد توجه قرار نمیگرفت، اما کمکم راه خود را حتی به جشنواره فیلم فجر هم باز کرد. این روند تا امروز ادامه دارد و آثار مهمی هم در این حوزه تولید شده مانند «فیلشاه»، «مبارک» یا «پسر دلفینی» که همین چند هفته پیش توانست رکورد جدیدی در گیشه ثبت کند. این آثار توانست پس از یک دهه افول سینمای کودک، کمی به آن جان ببخشد و از رکود طولانی مدت آن را خارج کند.
مبارک
- کارگردان: محمدرضا نجفی امامی
- بازیگران: الناز شاکردوست، منوچهر آذر، داود نصر
- محصول: ۱۳۹۵
این فیلم یکی از معدود تجربههای رئال انیمیشن موفق در ایران است. «مبارک» داستان زندگی مرد نقالی است که قصه شخصیتهای شاهنامه را تعریف میکند، گلپری نوه این نقال، در دنیای واقعی با شخصیتهای کارتونی که از دل شاهنامه بیرون آمدند مواجهه میشود. در این میان اژیدهاک دستور قتل میدهد و قصه با روایتهای شاهنامه ترکیب میشود. حضور الناز شاکردوست به عنوان بازیگر اصلی این فیلم، به فروش بالای آن کمک بسیاری کرد. قصهپردازی و پرداخت آن هم توانست مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد.
اما با وجود گامهای قابل اعتنایی که در ساخت انیمیشنها ایرانی در این دهه برداشته شد، از سوی دیگر مسیری توسط برخی از کارگردانهای تازه وارد به حوزه کودک شکل گرفت که نتنها به ژانر کودک کمک نمیکرد بلکه، مخاطب هم چندان از آن راضی نبود. فیلمهایی که با استفاده از گریمهای سنگین و ترکیب داستانهای افسانهای با قصههای روزمره قصد ایجاد خیالپردازی برای کودکان داشتند. نمونههایی مانند «آهوی پیشونی سفید»، «شهر گربهها» ساخته جواد هاشمی یا «بازیوو» و «پاستاریونی» و… همه در تلاشهایی ناموفق در زمینه ساخت آثار ژانر کودک محسوب میشوند. مشکل اصلی این فیلمها اصرار بر استفاده از فضاسازی عجیب و غریب به جای قصهپردازی بود.
علاوه بر این ساخت آثار درام براساس همان فرمول قدیمی، یعنی کودک محور بودن، همچنان در دهه ۹۰ هم در بخش سینمای کودک ادامه داشت. این فیلمها قصهای برای کودکان، تعریف نمیکنند، بلکه تنها کودک قهرمان فیلم است. اتفاقا در این دهه آثار قابل توجهی مانند «بیست و یک روز بعد» محمدرضا خردمندان یا «تنهای تنهای تنها» احسان عبدیپور از این دست بودند. اما این آثار بیشتر توسط بزرگسالان دیده و مورد تحسین قرار گرفت تا اینکه کودکان را سرگرم کند.
اگر شروع حرفهای سینمای کودک در ایران را ابتدای دهه ۵۰ در نظر بگیریم، حالا نزدیک به نیم قرن است که از عمر این گونه سینمایی میگذرد. با فراز و فرودهایی که سینمای کودک در این مسیر طی کرده، هنوز هم یکی از مهمترین بخشهای سینما است. اما به طور واضحی از اهمیت آن نسبت به دهه شصت و هفتاد کاسته شده. در همین هفتهای که گذشت به عنوان روزهایی که مخصوص کودکان است، میبینیم که جز «پسر دلفینی» گزینه قابل توجهی در سینماها و حتی در تلویزیون برای این قشر مهم جامعه وجود ندارد.
پسر دلفینی
- کارگردان: محمد خیراندیش
- صداپیشهگان: ناهید امیریان، ثریا قاسمی، نادر سلیمانی
- محصول: ۱۳۹۹
با وجود اینکه فیلم «پسر دلفینی» سال ۹۹ از جشنواره فیلم فجر کنارگذاشته شد، اما این اثر در روزهای گذشته توانسته با بیش از ۱۰ میلیارد فروش به یکی از پرمخاطبترین فیلمهای گیشه تبدیل شود. داستان «پسر دلفینی» تقریبا برداشتی از روی قصه قدیمی تارزان است. با این تفاوت که در اینجا دلفینی در ته دریا، پس از سقوط یک هواپیما، نوزادی را پیدا و او را بزرگ میکند. پس از چند سال پسر که به واقعیت وجود خود آگاه میشود تصمیم میگیرد از دریا خارج شده و به دنبال مادر واقعیش بگردد. «پسر دلفینی» محصول موسسه فرهنگی هنری اوج است، اما از سوی این سازمان چندینبار اعلام شده که حق انتشار آن را واگذار کرده.