۲۵ نکتهی جالب دربارهی فیلم مخمصهی مایکل مان که نمیدانید
باورش سخت است، ولی فیلم مخمصه مایکل مان این ماه ۲۵ ساله میشود. این نئو نوآر به یاد ماندنی بلافاصله بعد از اکرانش در دل سینمادوستان جایگاه ویژهای پیدا و با کنار هم قرار دادن دو غول بازیگری یعنی آل پاچینو و رابرت دنیرو همه را مشتاق تماشایش کرد. هرچه نباشد، این اولین بار بود که بعد از «پدرخوانده قسمت دوم» پاچینو و دنیرو در یک فیلم ظاهر میشدند و علاوه بر آن در دو صحنه روبهروی هم قرار میگرفتند. آل پاچینو و دنیرو در دههی ۹۰ همچنان پیشتاز بودند و حضورشان موفقیت پروژهها را تضمین میکرد.
کارگردان فیلم مایکل مان که فیلمنامه را هم خودش نوشته بود، بعد از موفقیتهای فیلم «آخرین موهیکان» (The Last of the Mohicans) کمکم داشت از کارگردانی کمتر شناخته شده که پروژههای مستقل میساخت، به فیلمسازی مطرح تبدیل میشد. مخمصه از هر جهت فیلم ویژه و خبرسازی بود. در فصل فستیوالها و جشنوارهها اکران شد و هدفگذاریاش را روی جذب مخاطبهای جوانتر گذاشته بودند. فیلم بازخوردهای خیلی خوبی هم گرفت و مخاطبها و منتقدها واکنشهای مثبتی نشان دادند. برخی از سوی دیگر حس کردند فیلم زیادی مردانه و خیلی طولانی و بیحس است.
مخمصه از همان زمان تا کنون سال به سال هواداران بیشتری پیدا کرد و منتقدهای بیشتری به ارزش آن پی بردند. مایکل مان سبک منحصر به فردش را با ظرافت و هنرمندی تمام در تار و پود اثر حل کرد و فیلمی ساخت که ارزش تماشای چندباره دارد. در هر دورهای از زندگی که به سراغ این فیلم بروید، باز هم چیزی برایتان دارد و هر چند باری هم که دیده باشیدش و داستانش را از آخر به اول هم حفظ باشید، باز هم تماشای این فیلم نزدیک سه ساعته لذتی تکرارنشدنی خواهد داشت.
در فصل جوایز اما اکران دیرهنگام فیلم به ضررش تمام شد. با اینکه مخمصه در تمام ابعاد فنی و غیر فنی شایستهی جایزه بود و صداگذاری، فیلمبرداری و تدوینش همه را شگفتزده میکرد، ولی با بیمهری آکادمی اسکار مواجه شد. روی کاغذ وقتی با چنین فیلم درجه یکی مواجه میشویم، حدس میزنیم تمام جایزهها را درو کند و تاریخ بسازد. ولی مشخص نیست که چرا تقریبا هر مراسم مهم سینمایی آن را نادیده گرفت. یکی از نظریهها این است که حضور پاچینو دنیرو در کنار هم به قدری سنگین بوده است که انتخاب یک گزینه برای کاندیداتوری بهترین بازیگر نقش اول مرد کاری ناممکن و نشدنی شد. به هر حال وقتی دو نماد بازیگری مثل پاچینو و دنیرو در کنار هم باشند و هرکدام به اندازهی مساوی پرده را در اختیار خودشان بگیرند، انتخاب بینشان کار راحتی نخواهد بود.
هنوز هم وقتی به فیلمهای سال ۱۹۹۵ فکر میکنیم، مخمصه یکی از مطرحترین آثار آن زمان به نظر میرسد و به لحاظ کیفیت هم چند سر و گردن از همهشان بالاتر قرار میگیرد. تأثیرگذاری مخمصه هیچ وقت تمام نمیشود. مایکل مان با فیلمنامهی ریزبافتش کاری کرد که شخصیتها و داستان در راستای هم پیش بروند، گرههای داستانی و نقاط مهم شخصیتپردازی به طرز حیرتانگیزی در هم تنیده بودند و با پیشروی هر بخش داستان، در شخصیتها هم عمیق میشدیم. حتی شخصیتهای فرعی هم فرصت کافی برای معرفی به مخاطب داشتند و با انگیزهها و اهدافشان سرسری برخورد نمیشد.
از وینست هانا و نیل مککالی که اصل کار بودند گرفته تا حتی جزئیترین کاراکترها مثل زندانی سابق و سیاهپوستی که از دوستان نیل بود و سرنوشت تلخ و دردناکی داشت، الان وقتی به تکتکشان فکر میکنیم چیز ویژه و مهمی از آنها به یادمان میآید. میدانیم مثلا همین زندانی سابق سیاه پوست که شاید ده دقیقه هم در فیلم ظاهر نشود، چقدر از وضعیت کنونیاش شاکی است و از اینکه کارفرمایش با او مثل برده برخورد میکند حسابی کفری شده و طاقت این همه توهین و تحقیر را ندارد و وقتی نیل با پیشنهاد همکاری در یک سرقت سراغش میآید، برق در چشمانش را درک میکنیم، که با چه شوق و اندوهی جواب مثبت میدهد. زندگی شخصی وینسنت هانا و نیل هم که جای خود دارد.
فضای خانهی وینسنت، رابطهاش با همسر و دخترخواندهاش و گرفتاریهایی که در تعامل با آنها دارد با سکانسهایی درجهیک تصویر شده که دیالوگهایی محشر و به یاد ماندنی دارند. شخصیت نیل هم که نقطهی مقابل وینسنت است؛ چه از نظر قانونی و خلافکار بودن، و چه از نظر کاراکتر، درست متناسب با ویژگیهایش تصویر میشود. نیلِ آرام کمحرف و دقیق و منظم، به ندرت کسی را به حلقهی داخلی خودش راه میدهد. گاردی مستحکم دور خودش چیده و هر تلاش ساده و بیغرضی را با لایهای از شک و تردید نگاه میکند. همهی اینها در کنار قصهی به شدت جذاب و نفسگیر جدال بین یک پلیس و سارق، باعث شده تا از تماشای مخمصه همیشه کیف کنیم و در نوبت دهم دیدنش هم لحظهای حوصلهمان سر نرود.
تأثیر مخمصه روی فیلمهای بعد از خودش هم انکارناپذیر است. از «شوالیه تاریکی» کریستوفر نولان تا «شهر» (Town) بن افلکی همگی آشکارا از مخمصه الهام گرفتهاند و خود نولان و افلک به وضوح از آن نام بردهاند. صحنهی معروف تیراندازی مرگبار در خیابان بعد از سرقت بانک به یکی از نمادهای اکشن تبدیل شده. نمونهای بهشدت درست و دقیق که حتی متخصصها و مأمورین واقعی پلیس هم به درخشان بودنش اذعان دارند. این صحنهی مهم و نفسگیر با چنان مهارتی ساخته شده است که در سالهای بعد از آن هیچ فیلمی موفق به تکرارش نشد و حتی نزدیک به آن هم نشدند. همه چیز بهشدت واقعی تصویر شده، از جاگیری سارقین و پلیسها حین تیراندازی گرفته تا صحنهپردازی عظیم و نزدیک به مستند. هرچقدر هم دربارهی این فصل بنویسیم، به اندازهی تماشایش نمیرسد. کافی است همین الان نگاهی دوباره به آن بیندازید تا ببینید مایکل مان چه حرکت عظیمی را هدایت کرده بود.
مخمصه با وجود گذر ۲۵ سال از زمان ساختش، هنوز هم سر پاست، و اگر بگوییم از خیلی از تولیدات این سالها هم بهتر و تماشاییتر است اغراق نکردهایم.
۲۵ نکتهی جالب از فیلم مخمصه
۱. در صحنهی تیراندازی بعد از سرقت بانک، مایکل مان تصمیم گرفت به جای اینکه صدای شلیک گلولهها را بعدا به فیلم اضافه کند، همه را سر صحنه ضبط کنند. در گوشه و کنار صحنه میکروفنهایی کار گذاشتند تا صدای تیراندازی را سر صحنه و زنده ثبت کنند. همین مسئله به تأثیرگذاری بیشتر صحنه کمک کرد چون صدایی که از تیراندازیها در این فیلم میشنویم شبیه هیچ فیلم دیگری نیست.
۲. وقتی کوین گیج، بازیگر نقش وینگرو (همان مرد مو بلند و ریشپروفسوری که سر سرقت ابتدای فیلم خرابکاری کرد و در ادامه به دنیرو از پشت خنجر زد) به خاطر حمل ماریجوانا به زندان رفت، همبندیهایش او را با نام وینگرو خطاب میکردند.
۳. آل پاچینو در مصاحبهای که روی نسخهی دیویدی فیلم وجود داشت گفته بود که برای صحنهی رستوران بین وینسنت هان و مککالی، دنیرو پیشنهاد داد تا بدون تمرین سر ضبط بروند و همه چیز در لحظه شکل بگیرد تا موقعیت دو شخصیت طبیعی و واقعی به نظر برسد. مایکل مان هم قبول کرد و صحنه را بدون هیچ تمرینی از قبل ضبط کردند.
۴. در سال ۲۰۰۲، صحنهی تیراندازی معروف مخمصه را به تفنگداران دریایی نشان دادند تا از طریق آن نحوهی صحیح عقبنشینی حین تیراندازی و قرار گرفتن زیر رگبار گلوله را یاد بگیرند.
۵. دنی ترخو که نقش یکی از اعضای باند سرقت دنیرو را بازی میکند، در زندگی واقعیاش مدتی در زندان فولسوم حبس کشیده است.
۶. شخصیت وینگرو بر اساس یک خلافکار واقعی ساکن شیکاگو خلق شده، وینگرو گویا با پلیس همکاری کرده و تعدادی از جنایتکاران معروف شیکاگو را لو داده. طبق گفتهی مایکل مان، وینگرو بعد از همکاری با پلیس غیبش میزند. بعدها جسد او را در شمال مکزیک پیدا میکنند که به دیوار کلبهای میخ شده بود.
۷. در نسخههای اولیهی فیلمنامه، وینسنت هانا عادت مصرف کوکائین داشت. به گفتهی آل پاچینو، رفتارهای انفجاری کاراکتر او در طول فیلم از همین میآمد.
۸. صحنهی گفتوگوی نیل و وینسنت هانا در رستوران باعث شد دنیرو برای بازی در فیلم ابراز تمایل کند. بعد از راه افتادن تولید، او و آل پاچینو و مایکل مان بیصبرانه منتظر بودند تا فیلمبرداری این صحنه فرا برسد.
۹. در صحنهی رستوران، مایکل مال دو دوربین را همزمان مسؤول ضبط نماهای دنیرو و آل پاچینو کرد و به همین دلیل روند مکالمهی آنها بدون قطعی و دخالت ضبط شد و سیال و طبیعی و روان ماند. دنیرو و آل پاچینو هم دستشان باز بود تا با خیال راحت بداههپردازی کنند.
۱۰. آل پاچینو و رابرت دنیرو اولین انتخابهای مایکل مان برای هانا و مککالی بودند.
۱۱. مایکل مان مخمصه را بهعنوان ادای دینی به یکی از دوستانش ساخت که کارآگاهی در شیکاگو بود. این کارآگاه مدتی فکر و ذکرش دستگیری سارقی به نام نیل مککالی شده بود. این کارآگاه و مککالی در دنیای واقعی هم یک بار طی یک شرایط عادی و فارغ از خشونت با یکدیگر ملاقات کرده بودند و باز هم مثل فیلم، در نهایت کارشان به جایی کشید که سارق به دست کارآگاه کشته شد.
۱۲. طبق گفتهی مایکل مان، نیل به این دلیل همیشه کت و شلوار خاکستری به تن میکرد که در بین جمعیت پنهان شود و خیلی توی دید نباشد و توجهها را سمت خودش جلب نکند.
۱۳. صحنهای که مککالی را در خانهاش میبینیم و به پنجره تکیه میدهد و اقیانوس را تماشا میکند، از یک نقاشی اثر الکس کولویل الهام گرفته شده است.
۱۴. در صحنهی تیراندازی بعد از سرقت بانک، مایکل مان به بازیگران نقش مأموران پلیس گفته بود که با دقت نشانه بگیرند و سلاحشان را در حالت نیمه اتوماتیک شلیک کنند. این نشان میداد که پلیس حواسش به عابرین و مردم عادی هست که یک وقت تیر نخورند. در مقابل، بازیگران نقش سارقین بیهوا شلیک میکردند و فقط به دنبال نجات خودشان بودند و با حالت تمام اتوماتیک، خیلی از مردم بیگناه و عابرین را در خطر قرار میدادند.
۱۵. مخمصه یکی از فیلمهای پسندیدهی کریستوفر نولان است. او در سهگانهی شوالیه تاریکی شهر گاتهام را با الهام از این فیلم طراحی کرد و در کارگردانی صحنههای اکشن هم گوشه چشمی به آن داشت.
۱۶. دنی ترخو با توجه با سابقهای که در سرقت و خلافکاری داشت، تا مدتها بهعنوان مشاور در فیلمهای جنایی همکاری میکرد.
۱۷. مایکل مان برای اینکه بازیگران برای ایفای نقش سارق آماده شوند، ول کیلمر، تام سیزمور و رابرت دنیرو را به زندان ایالتی فولسوم میبرد تا با جنایتکارهای واقعی صحبت کنند.
۱۸. از آل پاچینو و رابرت دنیرو در سال ۱۹۹۵ طی مصاحبهای پرسیدند که وقتی بچه بودند و در بازیهایشان، نقش پلیس را بازی میکردند یا دزد. دنیرو جواب داد نقش پلیس را بازی میکرده، و پاچینو گفت نقش پلیسی را بازی میکرده که از بانک سرقت میکند.
۱۹. فیلمبرداری اولیه ۱۰۷ روز به درازا کشید و تمام صحنهها را در لوکیشن واقعی گرفتند. مایکل مان تمایلی به فیلمبرداری در دکورهای استودیویی نداشت.
۲۰. مایکل مان از زمانی که «خیابانهای پایین شهر» (Mean Streets) را دیده بود دوست داشت با رابرت دنیرو کار کند.
۲۱. رابرت دنیرو در طول فیلم فقط ۵ بار لبخند میزند. یکبار وقتی است که دونالد بریدان (دنیس هیسبرت، همان مرد سیاهپوستی که در سرقت بانک رانندهی تیم دنیرو شد و در نهایت مُرد) را در غذاخوری میبیند، یکبار وقتی ایدی را در رستوران میبیند، یکبار هم وقتی به همراه اعضای تیم و خانمهایشان قرار شام دارند، یکبار وقتی از هانا و تیمش عکس میگیرد و هانا متوجه میشود و در آخر هم وقتی در دقایق پایانی فیلم بعد از کشتن وینگرو، از هتل بیرون میآید و سمت ایدی که در ماشین منتظرش نشسته میرود.
۲۲. آهنگساز فیلم الیوت گلدنتال برای صحنهی فینال فیلم قطعهای ساخته بود، ولی مایکل مان به جای آن از قطعهی «God Moving Over the Face of the Water» اثر Moby استفاده کرد.
۲۳. مخمصه دومین فیلم سینمایی بود که ناتالی پورتمن بازی کرد.
۲۴. مایکل مان در ابتدا جانی دپ را برای بازی در نقش کریس شیهرلیس در نظر گرفته بود، ولی قیمتی که پیشنهاد داد بسیار بالا بود و مان در انتها به سراغ ول کیلمر رفت. مایکل مان بعدا در فیلم «دشمنان ملت» (Public Enemies) با جانی دپ همکاری کرد.
۲۵. یکی از جملههای معروف نیل (دنیرو) در مخمصه این است که وقتی میبینیم اوضاع ناجور شده و ممکن است در خطر بیفتیم، باید این توانایی را داشته باشیم که در عرض ۳۰ ثانیه از خیر همه چیز بگذریم و از مهلکه بگریزیم. در لحظات پایانی فیلم و وقتی از هتل سمت ایدی میآید چشمش به هانا میافتد. از لحظهای که هانا را میبیند تا زمانی که تصمیم میگیرد از ایدی دور شود بیست ثانیه طول میکشد و وقتی در نهایت از ایدی فاصله میگیرد و پا به فرار میگذارد، چهل ثانیه گذشته.
منبع: Flickering Myth
سلام . هنرمند ارجمند و کارگردان توانا جناب آقای مایکل مان ، به پاس آثار زیبا و ماندگارتان درعرصه سینمای ملل ، سپاس . ( فیلم مخمصه از آن دست فیلم هاییست که تماشای چند باره اش هم دلچسب است ، صحنه آخر فیلم را دوست ندارم کاش به نیل فرصت فرار می دادی ، دوست ندارم کسی به دنیرو شلیک کند .)