هاروکی موراکامی از راه و رسم نوشتن میگوید؛ بدون امید و ناامیدی مینویسم
هاروکی موراکامی نویسندهی نامدار ژاپنی در دههی ۷۰ عمر همچنان پر کار است. او که تاکنون بیش از ۳۰ کتاب نوشته، چندین جایزهی معتبر را از آن خود کرده و آثارش به ۵۰ زبان مختلف ترجمه شده در این مطلب از روش منحصربهفردش در نوشتن گفته است.
راه و رسم نوشتن
نگفته پیداست که محتوای رمانهای من با رمانهای دیگر متفاوت است، نحوه و محل نگارش و مدت زمان تکمیل آنها نیز یکسان نیست. با این وجود، تا آنجا که میتوانم بگویم، الگوی کلی – توالی اساسی مراحل، قوانین من و… – چندان متفاوت نیست. این فرمول، اگر بتوان آن را چنین نامید، مرا به ایجاد روالی ثابت در زندگی و کارم سوق میدهد – آن وقت و تنها در این صورت است که نوشتن رمان امکانپذیر میشود. از آنجایی که نوشتن رمان پروژهای بلندمدت است که به انرژی زیاد نیاز دارد، ایجاد این پایهی محکم حیاتی است. اگر آن را خراب کنم، ممکن است قدرتم تا حدودی از بین برود.
اولین قدم در روند رماننویسیام، به طور استعاری، تمیز کردن میز است. موضع من این است که تا زمانی که رمان کامل نشود روی هیچ چیز دیگری کار نمیکنم، بنابراین باید آماده شوم. اگر مثلا چند مقاله مینویسم، فعلا باید متوقفاش کنم. مگر اینکه چیزی واقعا خارقالعاده پیش بیاید، همهی پروژههای جدید کنار میروند. من از آن دسته افرادی هستم که وقتی سرگرم کاری هستم، نمیتوانم کار دیگری انجام دهم. درست است که اغلب در حین نوشتن رمان روی ترجمهاش کار میکنم، اما آنها را سر فرصت انجام میدهم تا از نوشتن فاصله بگیرم. ترجمه فرآیندی فنی است که در بخش متفاوتی از مغز نسبت به نوشتن خلاق انجام میشود. پس بهجای اینکه مانع پیشرفت رمان شود، میتواند با کمک به حفظ تعادل ذهنیام، مثل کشش قبل از ورزش، به این روند کمک کند.
هنگام نوشتن رمان باید هر روز تقریبا ده صفحه نسخهی خطی ژاپنی (معادل هزار و ششصد کلمهی انگلیسی) تولید کنم. این کار تا حدود دو و نیم صفحه در کامپیوتر است. روزهایی که حوصله دارم بعد از ده صفحه متوقف میشوم. وقتی حوصله نوشتن ندارم، خودم را مجبور میکنم تا جیرهام را تامین کنم. چرا اینجوری انجامش میدهم؟ چون حفظ سرعت ثابت هنگام انجام دادن پروژه بسیار مهم است. اگر یک روز زیاد بنویسید و روز دیگر اصلا چیزی ننویسید کارساز نیست.
شاید بعضیها بگویند هنرمند نباید هنرش را اینگونه پیش ببرد. بیشتر شبیه کار در یک کارخانه است. موافقم – هنرمندان اینگونه کار نمیکنند. اما چرا رماننویس باید هنرمند باشد؟ چه کسی اینطور گفته؟ هیچ کس. پس چرا آنطور که دوست دارید ننویسید؟ علاوه بر این، هنرمند ندانستن خود، فشار زیادی از دوشتان برمیدارد. رماننویسها بیش از اینکه هنرمند باشند، باید خود را آزاد بدانند.
ایساک دینسن نویسندهی شناخته شده زمانی گفت: «هر روز کمی مینویسم، بدون امید و بدون ناامیدی.» ده صفحهام را همینطور مینویسم. هر روز صبح زود از خواب بیدار میشوم، یک فنجان قهوهی تازه دم میکنم و چهار یا پنج ساعت متوالی کار میکنم. ده صفحه در روز یعنی سیصد صفحه در ماه.
دوران سرگرم کنندهی بازنویسی
به محض اتمام اولین پیشنویس، فصل جدیدی آغاز میشود: بازنویسی. هیچ زمانی بهتر از دوران سرگرم کنندهی بازنویسی نیست.
پیش از انجام اولین بازنویسی، استراحت کوتاهی میکنم (بستگی به موقعیت دارد، اما معمولا حدود یک هفته). سپس از ابتدا شروع میکنم و مستقیم تا انتها شخم میزنم. در این مرحله، تغییرات گستردهای ایجاد میکنم و چیزی را دستنخورده باقی نمیگذارم. مهم نیست که رمان چقدر طولانی یا پیچیده باشد، من آن را بدون هیچ طرح مشخصی نوشتهام، بدون اینکه بدانم چگونه تمام میشود. شخصیتها ممکن است تغییر کنند. جدول زمانی ممکن است درهم پیچیده شود. اگر قرار است رمان روان و خواندنی شود، باید این اشکالات برطرف شوند. در این فرآیند، برخی از بخشهای طولانی ممکن است کوتاه شوند، در حالی که بخشهای دیگر ممکن است گسترش یابند. ممکن است قسمتهای تازه هم اضافه شوند.
در مورد رمان «تاریخچه پرندهی کوکی» به این نتیجه رسیدم که بخش بزرگی از آنچه نوشته بودم به درد نمیخورد. آن را جدا کردم و به عنوان پایهی رمان بعدی «جنوب مرز، غرب خورشید» استفاده کردم.
بازنویسی معمولا بعد از دو ماه تمام میشود. بعد از دو هفته استراحت بازنویسی دوم را شروع میکنم. مثل بار اول از ابتدا شروع میکنم و به پیش میروم. با این تفاوت که حالا روی جزئیات متمرکز میشوم. مثلا روی توصیفات و دیالوگها کار میکنم تا بخشهای سختخوان قابل فهم شوند و… وقتی کارم تمام شد، دوباره استراحت میکنم و سپس وارد بازنویسی سوم میشوم. این بار حذف نمیکنم. در عوض، مطمئن میشوم همه چیز سر جای خود است.
رمانها بنا به تعریف آثار طولانیتری هستند. به این معنی که اگر خیلی دشوار باشند، خواننده را خفه میکنند. به این دلیل برخی نقاط را رها میکنم تا مخاطب نفس بکشد. برخی از منتقدان دوست دارند یک بخش از متن را استخراج کنند و نویسنده را به خاطر شلختگی سرزنش کنند. عملی که به نظرم ناعادلانه است.
در این مرحله استراحت بیشتری میکنم. دو هفته تا یک ماه دستنوشته را در کشوی میزم میگذارم و فراموشش میکنم. در این فاصله سفر میروم یا ترجمه میکنم.
بعد از آن نوبت به بررسی جامع دیگر میرسد. به لطف دوری یک ماه از رمان، برداشتام از کار تغییر کرده است. نقاط ضعفی که قبلا متوجه نشده بودم ظاهر میشوند.
مرحلهی آخر
بعد از تکمیل بازنویسی و شکل گرفتن رمان به مرحلهی آخر میرسم. رمان را به خوانندهی اول – همسرم- نشان میدهم تا بخواند و برای ناشر ارسال شود.
منبع: penguin