۱۰ حقیقت تلخ درباره سهگانه شوالیه تاریکی
سهگانهی شوالیهی تاریکی هنوز هم یکی از بهترین مجموعه فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ سینما است و با اینحال هربار که تماشاگران این سری فیلمها را بازبینی میکنند، به حقایق تلخی پی میبرند که نمیتوان نادیدهشان گرفت.
هنگامی که سهگانهی شوالیهی تاریکی برای نخستینبار اکران شد، بسیاری از طرفداران تحت تاثیر اکشن، داستانها، شخصیتهای منفی، موسیقی متن و جلوههای ویژهی آن قرار گرفتند تا حدی که مطمئن بودند هرگز فیلمی بهتر از آن، با شخصیت محوری بتمن، ساخته نخواهد شد.
- فیلم وسترن اسپاگتی برتر تاریخ سینما
- ۲۵ بازی برتر و ماندگار دههی نود میلادی؛ دههی بازیگران تاثیرگذار
بسیاری از مخاطبان پس از انتشار «بتمن» (The Batman) محصول سال ۲۰۲۲ که سبک بصری مخصوص به خود را داشت و شخصیتپردازی متفاوتی از بتمن ارائه داده بود، نظر خود را تغییر دادند. سهگانهی شوالیهی تاریکی هنوز هم درخشان است اما به خصوص پس از انتشار فیلم «بتمن» سال ۲۰۲۲، بسیاری از نواقص این سهگانه، بیش از پیش، به چشم میآیند.
در ادامه نگاهی میاندازیم به ۱۰ حقیقت تلخ سهگانهی شوالیهی تاریکی اثر کریستوفر نولان.
۱۰. والدین بروس بیش از حد خوبند
در سهگانهی بتمن، والدین بروس به گونهای هستند که گویا دو قدیساند و هرگز خطایی از آنها سر نمیزند. توماس وین که به شرکت وین بیعلاقه است، یک پزشک جراح است و با اینحال وقت کافی پیدا میکند تا خط راه آهنی سراسری در گاتهام بسازد.
اینکه بروس والدین خود را از زاویهی مثبت ببیند منطقی به نظر میرسد، چرا که او، آن زمان، کودکی بیش نبوده است، اما از خودگذشتگی بیحدوحصر آنها باعث میشود که آنها خیلی برای ما انسانهای واقعی قابل لمس نباشند. در «بتمن» ۲۰۲۲ اما والدین بروس مثل انسانهای دیگر ناقصاند.
مارتا به دنبال یک بیماری روانی در بیمارستان بستری شده است و توماس برای کمک به همسر خود به سراغ آدم اشتباهی رفته. او سعی دارد از خانوادهی خود مراقبت کند، اما در این راه شکست میخورد. در «بتمن»، بروس در سراسر فیلم سعی میکند والدین خود را بیشتر بشناسد، در حالیکه بتمن در سهگانهی شوالیهی تاریکی تمام تمرکزش بر این است که به سطح بالای اخلاقیات پدر خود برسد و معنای مخفی پشت حرفهای او را درک کند؛ «ما چرا سقوط میکنیم؟»
۹. اثر سم ماندگار نیست
در «بتمن آغاز میکند» (Batman Begins)، دکتر جاناتان کرین سم ترس را میسازد. سمی که باعث میشود کسانی که در معرض آن قرار میگیرند، توهمات وحشتآوری را تحربه کنند. او گاهی این سم را بر روی بیماران تیمارستان آرکام آزمایش میکند و حتی گاهی از این گاز علیه مجرمان، پیش از این که در دادگاه شهادت دهند هم استفاده میکند، تا آنها را روانه تیمارستان کند.
«بتمن آغاز میکند»، معمولا نمای نقطه نظر قربانیان، پس از تحت تاثیر سم قرار گرفتن را به ما نشان میدهد. در این نماها دوربین به حدی لرزش دارد که معمولا تمرکز مخاطبان از تصاویر وحشتناک حشراتی که درحال بیرون آمدن از ماسک مترسک هستند، پرت میشود. این تصاویر بیش از این که ترسناک باشند، باعث ایجاد سردرد میشوند.
۸. تغییر بازیگر نقش ریچل داس
در دو فیلم ابتدایی سهگانهی بتمن، سه بازیگر نقش ریچل داس را بازی کردند. در «بتمن آغاز میکند»، اما لاکهارت در نقش ریچل کودک و کتی هولمز در نقش ریچل بزرگسال مقابل دوربین رفتند و در «شوالیهی تاریکی» (The Dark Knight)، مگی جیلنهال جایگزین کتی هولمز شد. نکتهی جالب این است که رنگ چشم این سه بازیگر هم با یکدیگر متفاوت است؛ رنگ چشمهای اما لاکهارت قهوهای، برای کتی هولمز خاکستری و برای مگی جیلنهال آبی هستند.
علاوه بر اینها دیدن این که در فیلم دوم، فردی متفاوت نقش ریچل بزرگسال را ایفا میکند به کلی تمرکز مخاطبان را به هم ریخت. در فیلم هیچ توضیحی برای این تغییر ارائه نمیشود، اما کتی هولمز دوست داشت تا بیرون از سری فیلمهای بتمن به دنبال موقعیتهای شغلی دیگر باشد.
۷. غم از دست دادن هیث لجر هنوز هم احساس میشود
وقتی که مردم دربارهی بهترین جوکر تاریخ سینما بحث میکنند، معمولا اسم هیث لجر صدرنشین میشود. اگرچه «شوالیهی تاریکی» سال ۲۰۰۸ اکران شد، نقشآفرینی لجر هنوز هم یکی از بهترینهای تاریخ است؛ او به خوبی نقش مردی را ایفا کرد که فقط میخواهد شاهد سوختن دنیا باشد. لجر میتوانست تمام مخاطبان و حتی بازیگران همکار خود را به وحشت بیاندازد.
وقتی که جوکر ریچل را ملاقات میکند، احساس ناراحتی مگی جیلنهال کاملا واقعی است. در انتها، فیلم شخصیت جوکر را حفظ میکند و جوانههای احتمال بازگشت او، در قسمت بعدی، را در دل مخاطبان میکارد، اما متاسفانه هیث لجر در تاریخ ۲۲ ژانویهی ۲۰۰۷، بیش از شش ماه قبل از اکران «شوالیهی تاریکی» فوت کرد و ما هرگز نتوانستیم شاهد بازگشت او باشیم.
۶. جدیگرفتن صدای مخصوص بتمن سخت است
یکی از رایجترین شکایتها دربارهی سهگانهی شوالیهی تاریکی، صدای مخصوص بتمن است. پیش از هرچیز باید اذعان کنیم، این نکته که بتمن مجبور است صدای خود را تغییر دهد قابل درک است؛ او نمیتواند ریسک آشکار شدن شخصیت خود را که اگر از صدای خودش استفاده میکرد به آسانی قابل تشخیص میبود، به جان بخرد.
بااینحال صدای دورگهی بتمن، با وجود گذشتن این همه سال، هنوز هم صدای مناسبی برای این شخصیت نیست؛ چرا که کمی بیش از حد مصنوعی و اغراقآمیز به نظر میرسد. با توجه به این که بتمن به راحتی میتواند به تکنولوژیهای پیشرفته و ابزار مدرن دسترسی پیدا کند، هیچکس نمیداند چرا او از ابزاری برای تغییر صدای خود، مانند بتمن بن افلک، استفاده نمیکند.
۵. فهمیدن جملات بین گاهی اوقات مشکل است
درحالی که جدی گرفتن صدای بتمن سخت است، بین صدایی دارد که حتی فهمیدنش هم مشکل است. اگرچه «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» دوبله شده است، با اینحال کیفیت صدای او شبیه به کسی است که از پشت یک ماسک به طور ناواضح ناله میکند.
این نکته باعث تاسف است، چرا که بین یکی از مثالهای مناسب برای یک ضدقهرمان درخشان است که هم به شدت خطرناک است و هم به شدت باهوش. نحوهی نفس کشیدن و صحبت کردن این شخصیت یادآور شخصیت دارث ویدر «جنگ ستارگان» (Star Wars) است، با این تفاوت که فهمیدن صدای دارث ویدر بسیار آسانتر بود.
۴. حضور دو چهره کوتاه است
درحالی که هیث لجر برای نقشآفرینی درخشان خود به عنوان شخصیت منفی اصلی فیلم بسیار مورد تقدیر قرار گرفت، هاروی دنت هم توانست یکی از شخصیتهای منفی فرعی به یادماندنی را خلق کند. دو چهره نماد پیروزی جوکر است و یادآور این نکته که جوکر میتواند بهترین مردان را هم به تباهی بکشاند.
هاروی یک شخصیت منفی غمگین بود که بعد از از دست دادن ریچل، حس عدالت و قضاوت خویش را هم از دست داد. او مانند بروس، وقتی که در شرایط بدی قرار داشت، عدالت را با انتقام اشتباه گرفت. او در سی دقیقهی آخر «شوالیهی تاریکی» به عنوان یک شخصیت منفی میدرخشد، اما چقدر حیف است که شخصیتی به این خوبی فیلم مخصوص خودش را ندارد.
۳. رابطهی عاشقانهی بتمن با ریچل، ضعیف بود
ریچل که دوست کودکی بروس بود، الهامبخش او شد تا کاری خوب برای مردم گاتهام انجام دهد. اگر این دو نفر دوست باقی میماندند همهچیز بهتر بود. در عوض، ریچل در انتهای «بتمن آغاز میکند»، درست پیش از اینکه به او بگوید فقط در صورتی با او خواهد بود که گاتهام دیگر نیازی به بتمن نداشته باشد، بروس را بوسید.
در «شوالیهی تاریکی»، بروس به ریچل گفت که میخواهد همهچیز را کنار بگذارد و از او پرسید که آیا حرفهایش جدی بوده است یا نه. جواب ریچل مثبت بود و آنها یکبار دیگر همدیگر را بوسیدند. کمی پس از آن، ریچل نظر خود را تغییر داد، نامهای برای بروس نوشت، او را پس زد و به او گفت که میخواهد با هاروی دنت ازدواج کند. این بدترین راه برای پایان دادن به یک رابطهی عاطفی است و او باید، در بدترین حالت، این خبر را رو در رو به بروس میداد.
۲. نام واقعی جان بلیک، رابین است
جان بلیک یک کارآگاه در نیروی پلیس گاتهام است که نقش مهمی در راستای جلوگیری از تحقق برنامههای بین ایفا کرد. در پایان «شوالیهی تاریکی برمیخیزد»، مشخص میشود که نام حقیقی او رابین است. از آنجایی که چنین شخصیتی در کتابهای کمیک بتمن وجود ندارد، این آشکارسازی خیلی ضعیف صورت گرفت و نتوانست تاثیر مناسبی بر مخاطبان بگذارد.
بتمن بالاخره بازنشسته شده بود و این اطلاعات هیچ تاثیری بر داستان فیلم نداشت. اگر او قصد داشت تبدیل به قهرمانی با هویت مخفی، مانند بتمن، شود، منطقی نبود که با نام قانونی خود به مبارزه با جرم و جنایت بپردازد.
۱ . «کلین اسلیت» باورپذیر نیست
کتوومن به دنبال «کلین اسلیت» بود؛ برنامهای روی یک حافظهی خارجی که بلافاصله هویتها را از تمام پایگاههای اطلاعاتی تمام دنیا پاک میکند. وقتی که او با وجود دزدیدن اثر انگشت بروس وین نتوانست برنامه را پیدا کند، باور کرد که چنین برنامهای برای حقیقی بودن، زیادی خوب است. در حقیقت، حافظهی خارجی دست بروس بود؛ خبری که باعث شد سلنا یکبار دیگر تلاشهای خود را از سر بگیرد.
امروزه، باور وجود برنامهای شبیه به «کلین اسلیت»، بیش از پیش، باورناپذیر است. بیشتر برنامهها و تارنماها مشتاقاند که هرچقدر میشود اطلاعات دریافت کنند و با توجه به این نکته که تکنولوژی تا چه اندازه بر دنیا مسلط شده است، تقریبا برای هیچکس ممکن نیست که بتواند از تمام پایگاههای اطلاعاتی موجود غیب شود.
منبع: CBR
بد نیست آدم گاهی از چیزهایی که دوست دارد فاصله بگیرد و عینی تر به آن نگاه کند. اتفاقی که برای من افتاد و در دیدار دوباره -بعد چند سال – هیچ کدام از این سه فیلم، فیلم خوبی به نظرم نرسید. بیش از همه پرداخت سردستی صحنه ها و ریتم کند و کشدار فیلم ها اذیتم کرد. دیگری نوسان شخصیت ها بین واقعیت و کامیک بوک های کودکانه بود که افتضاح درآمده. از آن دیالوگ های قصار هم که دیگر صحبت نکنید که کهیر می زنم. بامزه تر این که هم چنان هر سه از فیلم مت ریوز بهترند.
متن خوبی بود فقط کاش طنز بیشتری داشت و موارد بزرگتر را هم بیان می کرد.