هری پاتر: ۱۰ خط داستانی کتابها که از فیلمهایش حذف شدند
اقتباس از یک مجموعه کتاب معروف مثل هری پاتر برای ساخت یک سریال یا فیلم سینمایی کار سادهای نیست. اینکه سازندگان اقتباس بتوانند تعادلی بین وفاداری به منبع اصلی و حفظ اصالت اثر خودشان پیدا کنند، کاری است بسیار دشوار و برای همین تعجبی ندارد که بسیاری از بخشهای یک کتاب، در فیلمی که از آن اقتباس شده حضور نداشته باشد. هر چه نباشد مدیوم و رسانهی متفاوتی هستند و نمیتوان انتظار داشت همان تأکید و تمرکز روی جزئیات و قصههای فرعی که در رمان میبینیم، در فیلمها هم دیده شود.
در یک رمان، تلاش نویسنده برای خلق یک دنیای باورپذیر است تا خواننده را درونش غرق کند. دنیایی سرشار از لحظات ریز ودرشت که خیلی وقتها تصویرگر روزمرگیهای شخصیتهاست. اما وقتی صحبت از یک اقتباس تصویری به میان میآید، مسائلی مثل بازدهی بالا مطرح میشود. در یک فیلم یا سریال، هر صحنه باید هدفی داشته باشد و قصه را قدمی به جلو ببرد. این قضیه هم به خاطر هزینههای سرسامآور تولید است و هم حوصله و گنجایش تماشاگر. خوانندهی یک رمان خودش را برای خواندن تمام لحظات شخصیتهای داستان آماده کرده و دوست دارد حتی با کوچکترین روزمرگیهایشان آشنا شود. اما نمیتوان از مخاطب یک فیلم یا سریال توقع داشت ریتم آرام و کشندهای را تاب آورد تا لحظات بدون اتفاق کاراکترها را تماشا کند.
این وضعیت بیشتر از همه در فیلمهای هری پاتر مشهود است. در این مجموعه، سازندگان فیلمها مجبور شدند بخشهای زیادی از کتابها را کنار بگذارند تا فیلمهایی با ریتم بهتر و جذابتر بسازند. در نتیجهی این تصمیمها، بخشها و خط قصههای زیادی از رمانهای هری پاتر کنار گذاشته شد، یا تغییر پیدا کرد و کوتاهتر شد تا بتوانند قصهی یک جلد کتاب را در دو ساعت تا دو ساعت خردهای زمان فیلم بگنجانند.
۱۰. غول زیر شیروانی خانهی ویزلیها به شکل رون در میآمد
وقتی سه یار دیرین یعنی هری، رون و هرمیون تصمیم گرفتند تا برای نابودی جانپیچهای لرد ولدمورت قدم در مسیری پرخطر بگذارند، باید برای حفظ امنیت عزیزانشان اقدامهای مهمی انجام میدادند. دورسلیها را به خانهی امنی منتقل کردند و خاطرات پدر و مادر هرمیون هم با طلسم فراموشی پاک شد تا از یاد ببرند که هرگز دختری داشتهاند. با این حال، اعضای خانوادهی ویزلی به طور پیوسته در خطر بودند، چرا که از اعضای محفل ققنوس به حساب میآمدند و خانهشان هم به مقر جدید این گروه مبارز تبدیل شده بود.
رون با کمک برادرهای دوقلویش فرد و جرج، برای اینکه مرگخوارها را فریب دهند تا آنها گمان کنند که رون به دوستی و رفاقتش با هری و هرمیون پایان داده، کاری کردند تا غول ساکن در اتاق زیرشیروانی خانهشان شبیه رون شود. به این ترتیب که موهای غول را مثل رون نارنجیرنگ کردند و پیژامهای برایش پوشاندند و جوری صحنهسازی کردند که انگار رون مبتلا به یک نوع بیماری مخصوص دنیای جادوگران شده و شکل و شمایلش تغییر کرده.
۹. ماجرای سازندگان نقشهی غارتگر
پدر هری یعنی جیمز پاتر، در دوران نوجوانی و وقتی در هاگوارتز مشغول به تحصیل بود، حلقهای از دوستان صمیمی تشکیل داد که شامل سیریوس بلک، ریموس لوپین و پیتر پتیگرو میشد. این چهار نفر لقبهای جالبی هم برای خودشان گذاشته بودند که به حیوانی ربط داشت که میتوانستند به آن تبدیل شوند. جیمز پاتر ملقب به شاخدار بود، چرا که میتوانست به گوزن تبدیل شود. به سیریوس بلک پانمدی میگفتند چون تبدیل به سگی سیاه و بزرگ میشد. لقب ریموس لوپین مهتابی بود چرا که گرگینه بود و در زمان ماه کامل به گرگ تبدیل میشد. به پیتر پتیگرو هم دمباریک میگفتند چون خودش را به شکل موش در میآورد.
با اینکه در فیلمها اشارههای ریزی به آنها میشد، ولی هیچوقت به شکل کامل و مفصل به آنها نپرداختند و تماشاگران فیلمها اگر کتابها را نخوانده باشند، متوجه نمیشوند که این چهار نفر کسانی بودند که نقشهی غارتگر را طراحی کردند.
۸. جشن مخصوص نیک تقریبا بیسر
نیک تقریبا بیسر که شبح گروه گریفیندور است، یکی از معروفترین شخصیتهای مُردهی دنیای هری پاتر به حساب میآید. او در طول داستانهای هری پاتر با هری و رون و هرمیون رابطهی دوستانهای دارد و حتی در کتاب دوم، آنها را به جشن پانصدمین سالمرگ خودش دعوت میکند.
هری، رون و هرمیون به جای اینکه در مراسم هالووین مدرسه شرکت کنند، به جشن سالمرگ نیک تقریبا بیسر میروند. دیگر مهمانهای شاخص این مراسم عبارت بودند از مارتل گریان، پیوز (شبح شیطان و خرابکار هاگوارتز)، گروهی از اشباح بیسر معروف به فرقهی بیسر، و همچنین اشباح دیگر گروههای هاگوارتز که شامل بارُن خونآلود، بانوی گری، و راهب چاق میشد.
۷. ریتا اسکیتر حیواننمایی بود که به شکل سوسک در میآمد
بعد از اینکه هری بهعنوان چهارمین شرکتکنندهی مسابقهی معروف و مرگبار سهجادوگر انتخاب میشد، ریتا اسکیتر خبرنگار سمج و فضول پیام امروز مدام با او مصاحبه میکرد. ریتا اسکیتر در هری پاتر و جام آتش با گزارشهای اغراقشدهاش دروغپراکنی میکرد و کلی ماجرا برای هری پاتر و دوستانش به وجود میآورد. هرمیون که از گزارشها و خرابکاریهای ریتا اسکیتر به ستوه آمده بود، به این فکر افتاد که او چگونه از پنهانیترین ماجراهای مدرسهشان باخبر میشود. هرمیون سرانجام در پایان سال تحصیلی چهارم از راز ریتا اسکیتر پرده برداشت و متوجه شد که او حیواننماست و خودش را به شکل سوسک در میآورد تا سر از کار مردم در بیاورد و در موردشان گزارش بنویسد.
هرمیون بعد از این جریان، ریتا اسکیتر را تهدید میکرد تا دهانش را بسته نگه دارد و دیگر گزارشهای دروغ ننویسد. تا اینکه در کتاب محفل ققنوس، از اسکیتر خواست مقالهای به نفع هری پاتر بنویسد تا افکار عمومی بالاخره باورش شود ولدمورت بازگشته. البته اسکیتر از این ماجراها عبرت نگرفت و بعد از مرگ دامبلدور، کتابی جنجالی نوشت که برای فروش بیشتر دست به دامان هر چیزی میشد، کتابی با نام زندگی و نیرنگهای آلبوس دامبلدور که به بخشهای ناگفتهی زندگی این جادوگر بزرگ میپرداخت.
۶. رون و هرمیون دانشآموزهای ارشد میشدند
درست قبل از اینکه سال تحصیلی پنجم شروع شود، نامههای رون و هرمیون به همراه اقلامی جدید و تازه به دستشان میرسید: دو نشان درخشان دانشآموزان ارشد. در این مقطع، هری گمان میکرد از آنها جدا مانده و به خاطر عدم صلاحیتش انتخاب نشده. رون و هرمیون بعد از اینکه دانشآموز ارشد میشدند، اختیارهای بیشتر نسبت به سایرین پیدا میکردند و میتوانستند از کسانی که در مدرسه مشکل و دردسر ایجاد میکردند، امتیاز کم کنند یا تنبیهی برایشان تعیین کنند. مسئولیتهای بیشتری هم بر دوششان گذاشته شده بود، مثلا باید در راهروهای قلعهی هاگوارتز گشت میزدند و در جلسات مخصوص دانشآموزان ارشد شرکت میکردند.
این مسئله باعث میشد تا رابطهی سه یار باوفای دنیای هری پاتر قدری شکراب شود، چون هری مدام حس میکرد از آنها جدا مانده. همچنین جلد پنجم همزمان بود با شدت گرفتن ارتباط ذهنی ولدمورت با هری، و هری پاتر در بخشهای زیادی از کتاب با افکاری منفی و خطرناک کلنجار میرفت و از طرفی هم فکر میکرد دامبلدور او را نادیده گرفته.
۵. ماجراهای رون و کوییدیچ
در کتاب هری پاتر و محفل ققنوس، رون ویزلی موفق میشد که دروازهبان تیم کوییدیچ گریفیندور شود. بزرگترین دشمن رون اما، عدم اعتماد به نفسش بود. رون مدام فکر میکرد مهارت و استعدادی ندارد و به خاطر همین در جریان مسابقات تیم گریفیندور دچار دردسر میشد.
وقتی تماشاچیان هوادار اسلیترین شروع به خواندن شعار «ویزلی شاه ماست»کردند، اوضاع ناجورتر هم شد. اسلیترینیها که به خاطر عملکرد ضعیف رون در دروازهبانی خوشحال بودند، سعی میکردند با این شعار روحیهی او را حسابی تضعیف کنند و اینطور نشان دهند که انگار رون ویزلی ناخواسته به نفع اسلیترین بازی میکند. رون سرانجام موفق میشد بر عدم اعتماد به نفسش غلبه کند و تیم گریفیندور را به جام قهرمانی برساند.
۴. رابطهی عاشقانهی لوپین و تانکس، و تولد پسرشان تدی
بعد از بازگشت ولدمورت و شکلگیری دوبارهی محفل ققنوس، لوپین و تانکس با همدیگر آشنا شند. همکاریشان با یکدیگر باعث شد تا دوستی عمیقی بینشان شکل بگیرد و چیزی نگذشت که رابطهشان عمیقتر شد و شکلی عاشقانه به خودش گرفت. البته لوپین همیشه سعی میکرد احساساتش را سرکوب کند چون حس میکرد لیاقت تانکس را ندارد و به خاطر اینکه گرگنماست، نمیتواند رابطهای عاشقانه با این زن داشته باشد. بعد از اتفاقهای هری پاتر و شاهزادهی دورگه، لوپین و تانکس سرانجام رابطهشان را جدی کردند و بعد هم پنهانی ازدواج کردند.
وقتی دومین جنگ بزرگ جادوگران به نقطهی اوج خودش رسید، تانکس متوجه شد که حامله است. خبری تلخ و شیرین که برای مدتی بین او و لوپین جدایی انداخت. پسر آنها تدی، پیش از نبرد هاگوارتز به دنیا آمد. لوپین و تانکس حین نبرد با ولدمورت کشته شدند و تدی یتیم شد.
۳. بیمارستان سنت مونگو
بیمارستان سنت مونگو مخصوص بیماریها و جراحات جادویی در قرن ۱۶۰۰ تأسیس شد و بیش از سیصد سال مشغول ارائهی خدمات به جادوگرها بود. هری، رون و هرمیون بعد از اینکه آرتور ویزلی به خاطر حملهی مار ولدمورت مجروح میشد، به این بیمارستان میآمدند تا سری به او بزنند. هری و رون و هرمیون به همراه جینی ویزلی، در طبقهی چهارم این بیمارستان به گشت و گذار پرداختند و به صورت اتفاقی با گیلدروی لاکهارت، معلم سابقشان در هاگوارتز برخوردند. لاکهارت که متقلبی خودشیفته بود، به خاطر برگشت طلسم فراموشی خودش حالا مردی دیوانه شده بود که هیچ خاطرهای از گذشته نداشت. علاوه بر لاکهارت، آنها با پدر و مادر نویل لانگباتم هم ملاقات میکردند.
در بخش دیگری از بیمارستان، میدیدیم که پدر و مادر نویل در وضعیتی غمگین و ناراحتکننده به سر میبرند. آنها که از اعضای سابق محفل ققنوس بودند، طی جنگ اول جادوگران زیر شکنجههای دیوانهوار و زجرآور بلاتریکس لسترنج و دیگر مرگخوارها قرار گرفتند و به جنون رسیدند. حالا آنها حتی به زور میتوانند پسرشان نویل را شناسایی کنند و در بیمارستان بستری هستند.
۲. گذشتهی بارتی کراوچ و نحوهی فرارش از آزکابان
در فیلم هری پاتر و جام آتش مشخص میشد که بارتی کراوچ خودش را به شکل آلاستور مودی در آورده تا به هری پاتر نزدیک شود و نام او را در جام آتش بیندازد. با این حال، در فیلم هیچ اشارهای به گذشتهی او و اینکه چطور موفق شده از آزکابان فرار کند نشده. در حالی که در کتاب به شکلی مفصل دربارهی تمام این مسائل توضیح داده شده. در کتاب میخوانیم که بارتی کراوچ پسر، به درخواست مادر در حال مرگش از زندان فراری داده شده و خود بارتی کراوچ پدر ترتیب این کار را داده. مادر بارتی با ترفندی به جای پسرش به آزکابان رفت و بارتی کراوچ پسر را از آنجا بیرون آوردند.
بعد از اینکه بارتی کراوچ از آزکابان بیرون میآمد، پدرش او را تحت طلسم فرمان قرار میداد و به همین خاطر تا سالها نمیتوانست کاری کند. تا اینکه بالاخره موفق شد با طلسم فرمان پدرش مبارزه کند. او سپس با کمک جن خانگیشان وینکی، موفق شد که به جام جهانی کوییدیچ بیاید و از این فرصت استفاده کند و بگریزد و به کمک اربابش ولدمورت برود.
۱. هرمیون انجمنی برای حمایت از جنهای خانگی تشکیل داد
بعد از اینکه هرمیون میدید بارتی کراوچ پدر چه برخورد سنگدلانهای با جن خانگیاش وینکی دارد، حسابی ناراحت میشد و به فکر میافتاد که انجمنی برای حمایت از جنهای خانگی تأسیس کند. هرمیون هری و رون را هم مجبور میکرد که به مبارزات او بپیوندند و برای بهبود حال و وضعیت جنهای خانگی تلاش کنند.
هرمیون وقتهای خالیاش را صرف دوختن کلاه و جوراب برای جنهای خانگی میکرد به این امید که تا میتواند تعداد زیادی از آنها را از خدمترسانی برای جادوگران آزاد کند. اما خود جنها از اقدامات او استقبال نمیکردند و به نظر میرسد از خدمترسانی به جادوگران لذت میبرند.
منبع: CBR
حد خودتو بدون😠
واقعاً چرا انجمن تهوع هرمیون رو نذاشتند؟
حد خودتو بدون😠
نویسنده یه پاترهد به تمام معناست، دمت گرم
هم کتاب هاشو خوندم و هم فیلم هاشو دیدم. مطلب بسیار مفید بود.
دقیقا ، من بعد اینکه کتاب رو خوندم و بعد فیلم دیدم حسابی تعجب کردم !
عالی
جلمه بندی ها افتضاح! زمان فعل ها اشتباه! این مقاله ارزش نگاشی نداره!
چشم آقای نویسنده
وا، عزیزم شما خیلی دقیق میخوای دیگه