۸ فیلم هری پاتر از کمفروشترین تا پرفروشترین
در این مقاله ۸ فیلم هری پاتر را به ترتیب عملکردشان در گیشههای جهانی ردیف کردهایم و در کنار بررسی هر کدام، نگاهی انداختهایم به تفاوتهای بین فیلم و کتاب منبع اقتباسش.
- ۱۱ فیلم و سریال در دنیای هری پاتر که دوست داریم ساخته شوند
- نقد فیلم هری پاتر و سنگ جادو به مناسب بیست سالگی آن؛ نوستالژی نسل هزاره
- ۱۵ فیلم که طرفداران هری پاتر باید ببینند؛ جهانی از جادو و شگفتی
فرنچایز هری پاتر پدیدهای جهانی و شگفتانگیز است و کمتر مجموعهفیلمی توانسته موقعیت و جایگاه و محبوبیتی مثل آن پیدا کند. ۱۴ سال از انتشار آخرین جلد از کتابهای هری پاتر میگذرد و ۹ سال از اکران آخرین فیلمش گذشته، ولی ذرهای از محبوبیتش کاسته نشده است و هنور هم هواداران پرشمار و پیگیر و سرسختی دارد.
هری پاتر به اشکال و شیوههای گوناگون و متعددی در زندگی مردم حضور دارد و همچنان برای دستاندرکارانش پول در میآورد. از شهربازیها گرفته تا بازیهای کامپیوتری و رمانهایی که با شکلوشمایل و رنگهای متنوع بازنشر میشوند. چنین دوام و محبوبیتی در کمتر عنوانی سابقه دارد و همهاش مدیون دنیای پرجزئیات و حیرتانگیز و خلاقانهای است که جی.کی. رولینگ بیش از ۲۰ سال قبل خلق کرد. جهانی فانتزی و خیالانگیز سرشار از اسطورهها و موجودات جادویی که تاریخی غنی و مثالزدنی دارد.
تأثیر هری پاتر به کتابهایش خلاصه نمیشود. هالیوود خیلی زود متوجه محبوبیت فراگیر کتابهای هری پاتر شد و تصمیم گرفت اقتباسهای سینمایی از آن بسازد و اولین فیلم هری پاتر تقریبا یک سال بعد از انتشار چهارمین جلد کتاب اکران شد. پس از آن دنبالههایش را یکی پس از دیگری ساختند و به شکل معجزهآسایی کیفیت تک تک فیلمها را حفظ کردند و هیچکدام از فیلمهای هری پاتر از یک سطح استانداردی پایینتر نرفت.
این اتفاق پدیدهای تکرارنشدنی در دنیای سینما بود چرا که معمولا فیلمهای دنبالهدار در همان دو سه قسمت اولیهاشان دچار افت میشوند چه برسد به اینکه بخواهند مثل هری پاتر ۸ قسمت ادامه پیدا کنند.
فیلمهای هری پاتر چیزهایی را به تصویر کشیدند که خوانندگان کتابهایش سالها بود در تصورات و تخیلاتشان میدیدند. با نظارت و ایدهپردازیهای رولینگ، فیلمها هم مثل کتابها رشد پیدا کردند و گسترش یافتند. چهار کارگردان متفاوت این ۸ فیلم را کارگردانی کردند که هر کدام بدون اینکه ماهیت دنیا و شخصیتها را تغییر دهد و توالی داستانها را به هم بزند، سلیقه و نگاه خاص خودش را به دنیای جادویی و فانتزی هری پاتر آورد. این مجموعهفیلم ۸ قسمتی و تماشایی دستاوردی ویژه به حساب میآید چون هیچ فیلم بدی در آن به چشم نمیخورد.
فرنچایز هری پاتر امروز هم مثل گذشته محبوب و پرطرفدار است و فیلمهایش روی پلتفرمهای آنلاین گوناگون نظیر HBO Max مدام پخش میشوند و تماشاگران زیادی را جذب خودشان میکنند. برای همین هر وقت سراغشان برویم دیر نیست.
۸. هری پاتر و زندانی آزکابان (Harry Potter and the Prisoner of Azkaban) – 795٫۶۳ میلیون دلار
- بودجه: ۱۳۰ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۹۳٫۶۹ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۰۴
- کارگردان: آلفونسو کوآرون
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰%
هر چقدر دربارهی اهمیت هری پاتر و زندانی آزکابان و تأثیرش روی مجموعهفیلم هری پاتر بگوییم باز هم کافی نیست. این فیلمی بود که فرمول ساخت فیلمهای هری پاتر را تثبیت کرد و بقیهی دنبالهها پیرو مدل و فرم آن شدند.
بعد از ساخت و اکران تالار اسرار، تهیهکنندگان این مجموعهفیلم پرطرفدار با چالشی جدی روبهرو شدند. اینکه چطور میتوانستند رمانهایی طولانی و قطور را به فیلمهای سینمایی رضایتبخشی تبدیل کنند که هم به منبع وفادار باشند و هم بیش از حد طولانی نشوند؟ راهحلش بهنظر ساده بود؛ هر اتفاق و ماجرایی که مستقیما روی هری و داستان اصلی تأثیر میگذارد را نگه داشتند و بخشهای دیگر کتاب را کنار گذاشتند.
ولی این تنها بخشی از زندانی آزکابان نبود که روی ادامهی مسیر اقتباسهای سینمایی هری پاتر تأثیر گذاشت. نکتهی مهم دیگر این فیلم دست باز کارگردان برای خلاقیت بود، اینکه بتواند در عین وفاداری به کتاب، جهان شخصی خودش را هم بسازد. آلفونسو کوآرون حسوحال فیلمهای هری پاتر را دچار تغییرات بزرگی کرد بدون اینکه ایدههای کریس کلمبوس و دو فیلم قبلی را به کل زیر سؤال ببرد. او همزمان دنیای هری پاتر را گسترش داد و به شخصیتها و مکانها عمق بیشتری بخشید، و همه چیز را کمی عجیبوغریبتر کرد.
در هری پاتر و زندانی آزکابان همه چیز ملموس و باورپذیر اجرا شده و اتمسفری دلهرهآور روی تمام صحنهها سایه انداخته، از سکانس اتوبوس شوالیه گرفته تا گروه کُر هاگوارتز که Something wicked this way comes میخوانند (با همراهی قورباغهها) و نحوهی به نمایش در آوردن دمنتورها (زندانبانهای هولناک زندان آزکابان که ویدا اسلامیه با خوشذوقی نامشان را دیوانهساز ترجمه کرد). با دیدن هری پاتر و زندانی آزکابان میتوانیم دنیای جادویی رولینگ را کاملا حس کنیم.
خلاقیتهای بصری کوآرون و مدیر فیلمبرداریش مایکل سرسین به قدری خوب جواب داده که تقریبا هر فریم و نمای فیلم شبیه یک نقاشی است، چشمنواز و مسحورکننده. قسمت سوم همچنین یکی از بهترین موسیقی متنهای مجموعه را دارد. صحنهای که هری و پروفسور لوپین روی پل معلق هاگوارتز حرف میزنند و صحبتشان سمت مادر هری پاتر کشیده میشود، قطعهای سحرانگیز و از هوشبرنده پخش میشود که آدم را به دنیایی دیگر میبرد. نام این قطعه «پنجرهای به گذشته» (A Window to the Past) است و وقتی ریموس لوپین با حسرت و دلتنگی از لیلی پاتر و مهربانیهایش میگوید آن را میشنویم و انگار مثل او به سالها قبل میرویم. به زمانی که لیلی و جیمز پاتر نوجوان بودند و در هاگوارتز درس میخواندند و وقت میگذراندند. هیچ کلامی قادر به توصیف این حسوحال نیست و تنها باید تجربهاش کنید.
زندانی آزکابان همچنین فیلمی بود که در آن دنیل ردکلیف، روپرت گرینت و اما واتسون پختهتر شدند و شخصیتهایشان را با عمق بیشتری به تصویر در آوردند. شروع مسیری هیجانانگیز برای سه بازیگر نوجوان برای اینکه هری و رون و هرمیون را مال خود کنند.
بهویژه دنیل ردکلیف که مقابل گری اودلمن و دیوید تیولیس خوش درخشید و ترسها و نگرانیهای هری پاتر را به ما نشان داد. پسر یتیمی که همیشه بهدنبال جایگزینی برای پدرش میگردد و آن را در شخصیتهایی مثل استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاه و پدرخواندهی فراریش پیدا میکند.
یکی از چالشهای اساسی و بزرگ این قسمت پیدا کردن بازیگری جدید برای ایفای نقش آلبوس دامبلدور بود. بعد از مرگ ریچارد هریس (که در دو قسمت اول نقش داملبدور را بازی میکرد) از قسمت سوم به بعد مایکل گامبون جای او را گرفت و به زیبایی هر چه تمامتر به این شخصیت محبوب و مهم و بزرگ جان داد و حالا همهی ما دامبلدور را با شکلوشمایل مایکل گامبون و صدای گرم و گیرایش میشناسیم.
در هری پاتر و زندانی آزکابان با یک خط داستانی پیچیده طرف هستیم که با سفر در زمان و تغییر دادن گذشته هم سروکار دارد (البته تغییری که طبق تئوریهای سفر در زمان میدانیم از قبل رخ داده و همه فقط حکم چرخدندههایی را داریم که باید در زمان مناسب و مکان مناسب نقشمان را ایفا کنیم) ولی در کنار پیچیدگیهای داستانی، شخصیتپردازیها هم دستخوش تغییراتی مهم شده است.
حالا هری و رون و هرمیون بزرگتر شدهاند و دارند به بلوغ میرسند و برای همین هر کدام شخصیت مستقل خودش را بهنوعی بروز میدهد. کوآرون و تیم طراحی لباس فیلم با ظرافت و زیبایی سعی کردهاند این استقلال شخصیت را نشان دهند و هر کدام از قهرمانهایمان را با ظاهر و لباس خاص خودش میبینیم.
نکات مثبت هری پاتر و زندانی آزکابان تمامی ندارد. با اینکه در سالهای بعد و دنبالههایی که ساختند با آثار شگفتانگیز و تماشایی و زیبای دیگری روبهرو شدیم، ولی جایگاه این فیلم و کاری که کوآرون کرد انکارناپذیر باقی ماند و همیشه بهعنوان یکی از بهترین و تأثیرگذارترین فیلمهای هری پاتر و یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی شناخته میشود.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- در کتاب، وقتی هری سوار اتوبوس شوالیه میشود تظاهر میکند که نویل لانگباتم است و به جای نام خودش نام او را به متصدی اتوبوس میگوید.
- صحنهای که گروه کُر در مراسم ورودی هاگوارتز میخوانند در کتاب نیست.
- در کتاب میخوانیم که بعد از حملهی سیریوس بلک، برای مدتی تابلوی سر کادوگان را جای بانوی چاق میگذارند.
- در کتاب مسابقهی فینال کوییدیچ هاگوارتز را میخواندیم که طی آن تیم گریفیندور جام کوییدیچ را برنده میشود، ولی در فیلم به آن اشارهای نشده.
- در فیلم اشارهای به گذشته و خاستگاه سازندگان نقشهی غارتگر نشده، اینکه جیمز پاتر (شاخدار)، سیریوس (پانمدی)، ریموس لوپین (مهتابی) و پیتر پتیگرو (دمباریک) آن را طراحی کردهاند.
- در کتاب میخوانیم که کلبهی جنزدهی معروف هاگزمید که مردم از ترس اشباح قدم در آن نمیگذارند، در واقع پناهگاهی برای ریموس لوپین بوده و جیمز و سیریوس در هنگام ماه کامل او را به آنجا میبردند تا بعد از تبدیل شدن به گرگ، به کسی آسیب نرساند. نعرهها و شیونهای وحشتناک لوپین به این باور دامن زد که آن کلبه جنزده است و به این طریق مردم جرأت ورود به آنجا را نداشتند و ریسک حملهی لوپین به آدمهای بیگناه کمتر میشد.
- در کتاب، اولین واکنش احساسی هری نسبت به چو چانگ را حین بازی کوییدیچ بین گریفیندور و ریونکلا میدیدیم.
۷. هری پاتر و تالار اسرار (Harry Potter &The Chamber Of Secrets) – 878٫۷۵ میلیون دلار
- بودجه: ۱۰۰ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۸۸٫۳۶ میلیون
- محصول: ۲۰۰۲
- کارگردان: کریس کلمبوس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۲%
هری پاتر و تالار اسرار با ۱۶۱ دقیقه طولانیترین فیلم این فرنچایز محسوب میشود، البته این زمان طولانی اتفاقی نبود چون کریس کلمبوس تمام سعیش را کرد بخشهای زیادی از کتاب را پوشش دهد و بهندرت صحنهای را کنار گذاشته.
کریس کلمبوس در این قسمت دنیایی را که بهزیبایی در هری پاتر و سنگ جادو ساخته بود گستردهتر و عمیقتر کرد و حسوحالی معمایی و تاریک به داستان بخشید. حسوحالی که از کتاب و ایدههای بینظیرش میآمد.
با اینکه هری پاتر و تالار اسرار مدت زمان زیادی دارد و در جاهایی کمی از ریتم میافتد، ولی باز هم دوستداشتنی و درگیرکننده است و تماشاگر را تا انتها همراه خودش میکند. کلمبوس که شخصیت دابی را خیلی خوب درک کرده بود، یکی از جذابترین و محبوبترین کاراکترهای کامپیوتری سینما را به ما معرفی کرد. دابی یک جن خانگی بود که هم ظاهر و صدای بامزهای داشت و هم کارهای خطرناک و عجیبی میکرد.
در این قسمت مسائل و مضامینن عمیق و پیچیدهای مثل نژادپرستی در بین جادوگران مطرح میشد که دنیای هری پاتر را گستردهتر و ملموستر میکرد. یکی از جذابترین و بهیادماندنیترین بخشهای قسمت دوم جایی است که از گذشتهی تلخ و تکاندهندهی هاگوارتز مطلع میشویم. جایی از فیلم پروفسور مکگونگال با بازی درخشان مگی اسمیت دربارهی بنیانگذاران هاگوارتز حرف میزند و اینکه چطور تفکرات نژادپرستانهی سالازار اسلیترین منجر به اختلاف نظر شدید او با بقیه شد و در پی آن تالاری مخفی و مهیب در مدرسه ساخت تا بتواند کسانی را که به عقیدهی خودش خون اصیل جادوگری نداشتند از هاگوارتز حذف کند.
هری و رون و هرمیون در این قسمت همچون سه کارآگاه سراغ حل معماهای مخوف هاگوارتز میروند تا بفهمند وارث سالازار اسلیترین کیست و چه کسی تالار اسرار را دوباره باز کرده و هیولای وحشتناکش باسیلیسک را به جان دانشآموزان دورگه انداخته است.
هر قسمت از هری پاتر عناصر و ویژگیهای حیرتانگیز و جذاب خودش را دارد و تالار اسرار هم پر است از اتفاقات و شخصیتها و موقعیتهای جادویی و سحرآمیز. دفترچهی تام ریدل که شبیه یک هوش مصنوعی تعاملی کار میکند و حتی در مقطعی هری را به گذشته میبرد، معجون مرکب پیچیده که ظاهر هری و رون و هرمیون را تغییر میدهد، باسیلیسک که ماری غولآسا و مخوف است و آنقدر خوب طراحی شده که حتی الان و با گذشت نزدیک بیست سال با دیدنش تحت تأثیر قرار میگیریم و بیشمار چیز ریز و درشت دیگر.
جهان هری پاتر جهانی چندلایه و پرجزئیات است که هر فیلم تنها بخشی از آن را به تصویر کشیده و برای همین هوادارانش هرگز از گشتوگذار در راهروها و طبقات هاگوارتز سیر نمیشوند.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- در کتاب، آقای ویزلی (پدر رون) است که در کوچه دیاگون عینک هری را تعمیر میکند نه هرمیون.
- در فیلم میبینیم که هرمیون با واژهی Mudblood آشناست، نوعی توهین که نژادپرستهای دنیای جادوگران خطاب به کسانی میگویند که از پدر و مادر جادوگر زاده نشدهاند. اما در کتاب هرمیون معنای این واژه را نمیداند و رون دربارهاش به او توضیح میدهد.
- در فیلم اشارهای به خاستگاه آقای فیلچ (سرایدار هاگوارتز) و اینکه جادوگر نیست نمیشود. فیلچ یک squib است، یعنی کسی که پدر و مادر جادوگر دارد ولی خودش از قدرتهای جادویی بیبهره مانده. اتفاقی که باعث شده فیلچ شخصیتی عصبی پیدا کند و از بقیهی دانشآموزان بدش بیاید. در صحنهای از کتاب میخوانیم که هری در دفتر فیلچ نگاهش به دفترچهی راهنمایی مخصوص این دست از آدمها میافتد و فیلچ را حسابی خشمگین میکند. دلیل حمله به گربهی او هم همین ماجراست و وارث اسلیترین که قصد پاکسازی هاگوارتز را دارد او را هم هدف قرار میدهد. فیلچ که میداند هری از ماهیت او باخبر است، او را متهم میکند که حمله به خانم نوریس (گربهاش) کار او بوده.
- در کتاب نیک تقریبا بیسر یک مهمانی با حضور ارواح برگزار میکند تا بتواند در انجمن ارواح بدون سر پذیرفته شود. او از هری هم دعوت میکند تا در مهمانی شرکت کند. همین مهمانی است که باعث میشود هری از بقیهی مدرسه جدا بماند و هنگام پیدا شدن گربهی فیلچ و نوشتهی روی دیوار، به او مظنون شوند.
۶. هری پاتر و جام آتش (Harry Potter And The Goblet Of Fire) – 896٫۶۸ میلیون دلار
- بودجه: ۱۵۰ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۱۰۲٫۶۸ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۰۵
- کارگردان: مایک نیوول
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸%
جی کی رولینگ با هری پاتر و جام آتش دنیای داستانش را جدیتر، عمیقتر و تاریکتر کرد و مسائلی بزرگ و مهم را در آن جای داد. قهرمانهای داستان حالا نخستین گام بلندشان را سمت دنیای بزرگسالان برمیداشتند و با اتفاقها و بحرانهای به مراتب جدیتری مواجه میشدند.
مایک نیوول در ساخت قسمت چهارم هری پاتر با چالشهای بزرگی روبهرو بود. حالا دیگر دنیای جادوگری هری پاتر به هاگوارتز محدود نمیشد و با جهانی گستردهتر و پیچیدهتر طرف بودیم. در اینجا میفهمیدیم که هاگوارتز تنها مدرسهی جادوگری در دنیا نیست و دانشآموزانی از دو مدرسهی دیگر برای شرکت در مسابقات سه جادوگر در هاگوارتز حاضر میشدند. مدرسهی بوباتون از فرانسه و مدرسهی دارمسترانگ از مجارستان.
همچنین در این فیلم بود که برای اولین بار لرد ولدمورت را به تصویر میکشیدند و به همین دلیل توقع و انتظار هواداران حسابی بالا بود. خوشبختانه رالف فاینس در نقش ارباب تاریکی درجهیک ظاهر شد و حتی از انتظارها هم فراتر رفت.
هری و رون و هرمیون حالا بالغتر شدهاند و کشمکشهای جدیدی برایشان به وجود میآید. فصل مراسم رقص موقعیتی عالی بود تا وضعیت تازهی قهرمانهایمان را ببینیم. آنها از دوران معصومیت قبل گذر کرده بودند و کشش و تنش بین جنسهای مخالف را حس میکردند. هری و رون مثل اکثر نوجوانهای این سنی مضطرب و بیتجربه بودند و هنگام پیدا کردن دختری که در مراسم رقص همراهشان باشد موقعیتهای بامزهای خلق میکردند.
البته فیلم در جاهایی از ریتم میافتد و بهنظر میرسد ابعاد متفاوتش درست کنار هم چفت نشده، اما همهی اینها در پردهی سوم جبران میشود و حضور ولدمورت با اینکه میتوانست ترسناکتر و تأثیرگذارتر از اینها باشد، باز هم تکاندهنده و بهیادماندنی است.
مضمون این قسمت هم در راستای سیر تحول شخصیتی هری است. او بار دیگر با چالشهایی عجیبوغریب و سخت مواجه میشود و در موقعیتهای مرگباری قرار میگیرد. انگار این جادوگر نوجوان انتخاب دیگری ندارد و هر بار او را در شرایطی مهلک میگذارند که انتخاب دیگری به جز ادامه دادن ندارد. هری پاتر از همان بدو تولد بهعنوان پسری که زنده ماند و پسر برگزیده شناخته شد و شهرتی آویزهی گردنش کردند که خودش نه تمایلی به حفظش داشت و نه نقشی در ایجادش. در ادامهی زندگیش هم مدام با موقعیتهای هولناکی رو در رو میشد که خودش نقش چندانی در ایجادشان نداشت.
هری پاتر و جام آتش یکی از بهترین رمانهای هری پاتر است، ولی این لزوما باعث نشده تا بهترین فیلم هری پاتر هم با اقتباس از آن ساخته شود. بخشهای مهمی از کتاب جا مانده که اگر در فیلم میبود عمق بیشتری به شخصیتهایی نظیر بارتی کراچ میداد.
به خاطر همین حذفیات حالا بخشهایی از فیلم برای کسانی که کتابها را نخواندهاند گیجکننده بهنظر میرسد. البته نیوول سعی کرده اشارات ریز و ظریفی در فیلم بگنجاند (نظیر حرکت زبان بارتی کراچِ پسر که در جایی نزدیک است هویت او را لو دهد، یعنی وقتی که بارتی در قامت آلاستور مودی با پدرش مواجه میشود و ناخودآگاه همان حرکت زبان را انجام میدهد و بارتی کراچِ پدر را به شک میاندازد) ولی باز هم کافی به نظر نمیرسد.
هری پاتر و جام آتش اصلا فیلم بدی نیست، ولی بعضی انتخابهای خاص باعث شده تا کمی دور از دیگر فیلمهای هری پاتر بایستد و حس کنیم با دنیای نسبتا متفاوتی طرف هستیم.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- در فیلم اشارهای به شغل پرسی ویزل در وزارت سحر و جادو و پشت کردنش به خانواده نشده است.
- بعد از اینکه داملبدور اسم هری را از جام آتش بیرون میکشد، بهآرامی از هری میپرسد که آیا او اسمش را در جام انداخته یا نه. در فیلم دامبلدور با خشم و خروشی عظیم به هری حمله میکند و همین سؤال را از او میپرسد.
- رییس دپارتمان مسابقات و بازیهای جادویی یعنی لودو بگمن در فیلم نیست و شخصیتش را با بارتی کراچ تلفیق کردهاند.
- در کتاب میخوانیم که ریتا اسکیتر، خبرنگار سمج و مهارناپذیر یک حیواننماست و میتواند هر وقت دلش بخواهد تبدیل به سوسک شود تا یواشکی و دور از چشم همه سوژههایش را زیر نظر بگیرد و گزارشهای داغ دستهاول بنویسد. البته او به صورت غیرقانونی حیواننما شده و خودش را به وزارتخانه معرفی نکرده است. ماجرایی که بعدها هرمیون کشف میکند و علیه او به کار میگیرد.
- در کتاب میخوانیم که هرمیون جنبشی برای رفاه حال جنهای خانگی به راه میاندازد تا آنها حقوق برابر داشته باشند و این قدر به خاطر جادوگران بیگاری نکشند.
- در فیلم آشپزخانهی هاگوارتز و جنهای خانگی مشغول کار در آن را نمیبینیم. هری و رون و هرمیون در بخشهایی از کتاب سراغ این مکان هاگوارتز میروند و در آنجا دابی را میبینند که در کنار بقیهی جنهای هاگوارتز کار میکند.
- در کتاب با وینکی، جن خانگی بارتی کراچ آشنا میشویم که در جام جهانی کوییدیچ هم حضور دارد. وینکی رازهای تاریک و تلخی از زندگی بارتی کراچ و پسرش میداند و حضور او ابعاد جذاب و پیچیدهای به ماجراهای جلد چهارم اضافه کرده.
- در کتاب این دابی است که گیاه مخصوص را به هری میدهد تا بتواند زیر آب نفس بکشد، ولی در فیلم نویل اینکار را میکند.
- در کتاب، بعد از اینکه هری برندهی مسابقات سه جادوگر میشود، جایزهی هزار گالیونی خودش را به فرد و جورج میدهد تا مغازهی وسایل شوخیهای جادوییاشان را به راه بیندازند.
- بارتی کراچ پسر سرگذشت تلخ و واقعا غمانگیزی دارد که در فیلم اشارهای به آن نشده. بعد از اینکه او را به آزکابان میفرستند، مادرش که تحمل دیدن پسرش را در چنین زندان مخوفی ندارد، خودش را به شکل او در میآورد و مقدمات فرار پسرش را فراهم میکند. مادر بارتی در زندان از دنیا میرود و چون هنوز ظاهر بارتی کراچ جونیور را داشته، همه گمان میکنند که اوست که مُرده. بارتی کراچِ پدر به صورت مخفیانه پسرش را در خانه نگه میدارد و همیشه از این وحشت دارد که بقیه از راز او باخبر شوند.
- در کتاب هری و رون و هرمیون به صورت حضوری با سیریوس بلک ملاقات میکنند (البته مخفیانه) و سیریوس در شکلوشمایل همان سگ سیاه بدون اینکه کسی متوجه شود سر قرار ملاقت میآید. اما در فیلم او را فقط در شومینهی سالن اجتماعات گریفیندور میبینیم.
- در مرحلهی نهایی مسابقات سه جادوگر، چندین مانع بزرگ وجود دارد که در فیلم اصلا نمیبینیم. مثلا در مقطعی هری با عنکبوتهایی غولآسا مبارزه میکند، و در جایی هم با یک ابوالهول مواجه میشود که معماهای سختی برایش طرح میکند و باید آنها را پاسخ بدهد.
۵. هری پاتر و شاهزادهی دورگه (Harry Potter and the Half-Blood Prince) – 934٫۷۶ میلیون دلار
- بودجه: ۲۵۰ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۷۷٫۸۴ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۰۹
- کارگردان: دیوید یتس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴%
دومین فیلمی که دیوید یتس در دنیای هری پاتر ساخت هم بامزهترین فیلم مجموعه بود هم تلخترین و تکاندهندهترین. همزمان که موقعیتهایی شبیه فیلمهی کمدی رمانتیک میدیدیم، با مسائلی عمیق و پیچیده و دردآور مواجه میشدیم که زمینه را برای قسمت پایانی و نبرد نهایی آماده میکرد.
جیم برادبنت در نقش پروفسور اسلاگهورن عالی ظاهر شده و شخصیتی بامزه خلق کرده که هیچوقت زیادهروی نمیکند و از فیلم بیرون نمیزند. هر جا قصه نیاز داشته جدی و حتی تلخ شده و اتفاقا یکی از مهمترین افشاگریهای داستان هم بر عهدهی اوست. از سوی دیگر رون و هری و هرمیون در موقعیتهای کمدی جالبی قرار میگیرند و وجههی تازه از رابطهی آنها را میبینیم. هر چند خود دنیل ردکلیف از نقشآفرینیش در این فیلم نفرت دارد و حس میکند بامزهبازیهایش خوب در نیامده، ولی اکثر تماشاگران با نظر او مخالف هستند.
از سوی دیگر، هری پاتر و شاهزادهی دورگه سراغ تعدادی از تلخترین داستانهای دنیای هری پاتر رفته. همه چیز سمت پایان تراژیک و شوکهکنندهی فیلم میرود که در آن مرگ داملبدور به غمانگیزترین حالت ممکن تصویر شده (تصویر دریایی از چوبدستیها که به احترام مدیر هاگوارتز بالا آمدهاند و نور میتابانند، هرگز از یادمان نخواهد رفت) و اشارههای ظریف و مهمی هم در صحنههایی از فیلم میبینیم. نظیر گفتوگوی مبهمی که اسنیپ با دامبلدور بالای برج دارد و بعدها معنایش را میفهمیم.
همهی اینها به کنار، هری پاتر و شاهزادهی دورگه احتمالا سنگینترین و تأثیرگذارترین موسیقی متن تمام مجموعه را دارد. آهنگساز قسمت ششم نیکلاس هوپر است و قطعات حیرتانگیزی برایش ساخته. قطعاتی تاریک، درگیرکننده و پر از احساس. موسیقیهایی که به شکلی مبهم و کنجکاویبرانگیز درونیات شخصیتهای مهمی از داستان را برملا میکند.
تلخترین و مهمترین قطعهی این موسیقی متن، آهنگی است به نام In Noctem که تا حدودی به معنی شبانگاهان است. زمان این آهنگ ۲ دقیقه بیشتر نیست، ولی در همین ۲ دقیقه انگار تاریخی از رنج و غم و حسرت نهفته است، غم و حسرتی که بعدها و وقتی واقعیت ماجرای سوروس اسنیپ و آلبوس دامبلدور و حتی تام ریدل را میفهمیم تأثیرش دوچندان میشود.
در آهنگ گروه کُر با لحنی که خبر از وقایعی ناگوار میدهد میخوانند: « روح مرا در این شب در آغوش بگیر/ باشد که ستارگان راهنمای مسیرم شوند/ و من همچنان که تاریکی بر روز سایه میافکند به شکوه ستارگان خیره میشوم/ نغمهای برایم بخوان، نغمهای از زندگی/ نغمهای که بدون حسرت و اندوه ساخته شده/ به کسانی که دوستشان داشتم بگویید/ بگویید که هرگز فراموش نخواهم کرد»
اگر به گذشتهی دامبلدور و اسنیپ نگاهی دوباره بیندازیم، متوجه میشویم که نیکلاس هوپر با چه دید وسیعی موسیقی متن این فیلم را ساخته. دامبلدور ناخواسته موجب مرگ دلخراش خواهرش شد، و اسنیپ هم که با قلبی شکسته عشقش به لیلی ایونز مادر هری را در سینه پنهان کرد و همیشه در تنهایی روزگار گذراند، بهعنوان یک ضدقهرمان. صحنهای در تدوین اولیهی فیلم بود که تمرکز بیشتری روی این قطعه داشت ولی بعد تصمیم گرفتند حذفش کنند، چون شخصیت اسنیپ را لو میداد (در نسخهی فعلی هم وقتی سخنرانی دامبلدور را در شروع سال تحصیلی میشنویم، این قطعه پخش میشود) حیف است اگر نبینیدش؛
دیوید یتس با ایجاد توازنی دقیق بین همین دو لحن کمدی و تلخ، قسمت ششم هری پاتر را به اتفاقی ویژه تبدیل کرد. ما با دیدن این فیلم هم میخندیم و هم اشک میریزیم و متأثر میشویم. از نظر فنی و بصری هم دیوید یتس و فیلمبردار فیلم برونو دلبونل تصمیمهای جالبی گرفتند که شکلوشمایل تازهای به دنیای هری پاتر میداد. طیف رنگی هری پاتر و شاهزادهی دورگه به عمد سرد و بیروح است و حسوحال غمزدهای دارد.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- در کتاب میخوانیم که عمارت خاندان بلک و کریچر جن خانگیاشان به هری ارث میرسد.
- صحنهای که دامبلدور به خانهی دورسلیها میآید تا هری را با خود ببرد در فیلم نیست.
- در کتاب بیل و فلور دلاکور را میبینیم که در خانهی ویزلیها هستند و برای عروسیاشان آماده میشوند.
- در کتاب بعد از اینکه دراکو مالفوی هری را روی کف قطار رها میکند، این تانکس است که او را مییابد ولی در فیلم لونا لاوگود را به جایش میبینیم.
- صحنهای که در کریسمس مرگخوارها و بلاتریکس لسترنج به خانهی ویزلیها حمله میکنند در کتاب نیست.
- در فیلم به این واقعیت که فنریر گریبک لوپین را به گرگینه تبدیل کرده اشارهای نمیشود.
- در فیلم جینی کتاب شاهزادهی دورگه را در اتاق ضروریات پنهان میکند. در کتاب میخواندیم که خود هری اینکار را میکند.
- در دقایق پایانی فیلم اسنیپ میگوید که من شاهزادهی دورگه هستم، ولی در کتاب با جزئیات بیشتری به این مسأله پرداخته شده. اسنیپ اسم خودش را شاهزادهی دورگه گذاشت چون نیمی جادوگر و نیمی ماگل و نام خانوادگی مادرش پیش از ازدواج Prince به معنی شاهزاده بود.
- در کتاب میخوانیم که حین نبرد در هاگوارتز، فنریر گریبک بیل ویزلی را گاز میگیرد.
- در کتاب جینی و هری پاتر با هم رابطه دارند، ولی در جایی از داستان هری از او جدا میشود تا جانش در امان باشد.
۴. هری پاتر و محفل ققنونس (Harry Potter and the Order Of The Phoenix) – 942٫۶۴ میلیون دلار
- بودجه: ۱۵۰ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۷۷٫۱ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۰۷
- کارگردان: دیوید یتس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۷%
از قسمت پنجم دیوید یتس برای کارگردانی فیلمهای هری پاتر آمد و تا آخرین قسمت هم باقی ماند. هری پاتر و محفل ققنوس مضامین سیاسی سنگینی داشت و شرایط چالشبرانگیزی را در دنیای جادوگران به تصویر میکشید. همچنین این قسمت تنها هری پاتری بود که فیلمنامهاش را استیو کلووز ننوشته بود و مایکل گلدنبرگ جایش را برای مدت کوتاهی گرفت. هرچند کلووز از قسمت بعدی دوباره به تیم هری پاتر بازگشت.
در قسمت پنجم هری پاتر دلورس آمبریج بهعنوان نمایندهی رسمی وزارت سحر و جادو به هاگوارتز میآید تا علاوه بر تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه، روی اعمال و رفتارهای آلبوس دامبلدور نظارت کند و اگر چیز مشکوکی دید مستقیم به گوش کرنلیوس فاج برساند. آمبریج شخصیتی بهغایت نفرتانگیز است که هاگوارتز را به جهنم تبدیل میکند.
با دیدن هری پاتر و محفل ققنوس متوجه میشوید که از اول بنا داشتهاند این یکی را متفاوت جلو ببرند و مسیر تازهی فیلمهای هری پاتر را تثبیت کنند. فیلم در تابستانی گرم و آتشین آغاز میشود و کشمکش بین دادلی و هری را میبینیم که به حملهی دیوانهسازها ختم میشود. در ادامه و با معرفی محفل ققنوس متوجه میشویم که هری در مسیر پرخطری که پیش رویش است تنها نیست و همراهان و همرزمانی دارد، ولی همچنین میفهمیم که از تمام ماجرا باخبر نیست و رازهایی در میان است که کسی به او نمیگوید.
یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین بخشهای این قسمت رابطهی هری پاتر و پدرخواندهاش سیریوس بلک است که نقشی اساسی در تصمیمات او ایفا میکند. صحنههای دو نفرهی بین هری و سیریوس گرم و صمیمانه اجرا شده و مستقیم قلب مخاطب را هدف قرار میدهد. کسانی که کتاب را خوانده بودند با حسرت به این صحنهها نگاه میکردند چون میدانستند چه اتفاق تلخی در ادامه انتظارشان را میکشد، و کسانی هم که از ماجراهای کتاب خبر نداشتند بعد از به پایان رسیدن فیلم با یادآوری این لحظات حسابی متأثر میشدند.
صحنهی اوج فیلم و رو در رویی حماسی دامبلدور و لرد ولدمورت یکی از حیرتانگیزترین و خیرهکنندهترین لحظات در فیلمهای هری پاتر است که همه را شگفتزده کرد. نبردی در ابعادی عظیم که فقط این دو جادوگر بزرگ از پسش بر میآمدند. دیوید یتس با هنرمندی تمام مبارزهای را که رولینگ روی کاغذ آورده بود به تصویر کشید و حتی آن را چند پله تماشاییتر کرد. این مبارزهی توفانی از لحاظ جلوههای ویژه، طراحی مراحل مبارزه و فیلمبرداری پدیدهی جذابی بود و مهارتهای کارگردانی دیوید یتس را به همه ثابت میکرد.
تعجبی نداشت که یتس طی سه فیلم بعدی هم کارگردان هری پاتر ماند و این مجموعهفیلم بینظیر را به سرانجامی لذتبخش رساند.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- در این قسمت هیچ اشارهای به کوییدیچ نمیشود و هیچ صحنهای صرف آن نشده. در کتاب بخشهایی از داستان به کوییدیچ اختصاص داده شده، از جمله جایی که رون دروازهبان تیم گریفیندور شد و آمبریج هری و فرد و جرج را از حضور در مسابقات منع کرد.
- در کتاب هاگرید به هری دربارهی تسترالها میگوید (موجودات اسبمانندی که بال دارند و ظاهرشان شبیه اسکلت است، و تنها کسانی قادر به دیدنشان هستند که مرگ یک انسان را دیده باشند)، ولی در فیلم میبینیم که لونا لاوگود آن توضیحات را به هری میدهد.
- در فیلم آن خاطرهی بدنام اسنیپ را به شکل کامل نمیبینیم. در کتاب میخوانیم که دقیقا چه اتفاقی افتاد و واکنش لیلی پاتر هم شرح داده شده.
- در کتاب قرار عاشقانهی چو چانگ و هری را میخوانیم که خوب پیش نمیرود و منجر به دعوای آن دو میشود. در فیلم اما این ماجرا تصویر نشده.
- در کتاب میخوانیم که پیشگویی پروفسور تریلانی دربارهی پسری که لرد ولدمورت را شکست خواهد داد، هم دربارهی هری پاتر صدق میکند و هم دربارهی نویل لانگباتم. ولی در فیلم اشارهای به قضیهی نویل نمیشود.
- در کتاب، وقتی هری در ذهنش تصویر سیریوس را میبیند که جانش تهدید شده، از طریق شومینهی دفتر آمبریج با عمارت بلک ارتباط برقرار میکند تا ببیند حال سیریوس خوب است یا تصویری که دیده واقعی بوده. او بعد از برقراری تماس و ظاهر شدن سرش در شومینهی آشپزخانهی سیریوس، با کریچر جن خانگی او مواجه میشود و از او میپرسد سیریوس کجاست. کریچر هم به دروغ به او میگوید که سیریوس بیرون رفته، در حالی که سیریوس خانه بوده. همین باعث میشود تا هری برای نجات او سمت ساختمان وزارت سحر و جادو برود.
- در کتاب فصلی وجود دارد که هری و رون و هرمیون و خواهران و برادران ویزلی برای ملاقات آرتور ویزلی به بیمارستان سنت مونگو میروند که بیمارستانی مخصوص جادوگران است. در آنجا با گلیدروی لاکهارت مواجه میشوند که بعد از اتفاقات کتاب دوم حالا دیوانه شده و بستری است و هیچچیزی به یاد ندارد. همچنین در جایی دیگر با پدر و مادر نویل لانگباتم آشنا میشویم که لحظهی واقعا تلخ و دردناکی است. مغز پدر و مادر نویل به خاطر شکنجههای بیرحمانهی بلاتریکس لسترنج دچار آسیبی دائمی شده و حالا در این بیمارستان بستری شدهاند.
- ماجراجوییهای هری و رون و هرمیون و لونا لاوگود و جینی و نویل در وزارت سحر و جادو در کتاب مفصلتر است و آنها به جاهای متفاوتی از دپارتمان اسرار سرک میکشند. مثلا در جایی به اتاقی میرسند که در آن آکواریومی وجود دارد با موجوداتی عجیبوغریب شبیه مغز. این مغزها بازوهایی شبیه اختاپوس دارند و در ادامه طی اتفاقهایی از آکواریوم بیرون میافتند و به رون حمله میکنند.
۳. هری پاتر و یادگاران مرگ قسمت اول (Harry Potter and the Deathly Hallows part I) – 960٫۴۳ میلیون دلار
- بودجه: ۱۲۵ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۱۲۵٫۰۲ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۱۰
- کارگردان: دیوید یتس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۷ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۷%
قضاوت کردن دربارهی فیلمی که خودش به ما گفته نیمی از یک داستان کامل است و قرار نیست سرانجام کار را نشان دهد کار راحتی نیست. ولی به هر حال خودشان این فیلم را بهعنوان اثری مجزا منتشر کردند و باید به صورت یک فیلم کامل بررسی شود.
کسانی که کتاب را خوانده بودند انتظار چنین فیلمی را داشتند و میدانستند که نیمهی اول آخرین جلد هری پاتر ریتم و ضرباهنگ ملایمی دارد و بیشتر مقدمهچینی برای فینال و پایانبندی حماسی داستان محسوب میشود. اما هری پاتر و یادگاران مرگ قسمت اول هم جادوی خودش را دارد و اگر با آن راه بیایید حسابی سرگرم و متأثرتان میکند. از همان دقایق ابتدایی و با موسیقی متن فوقالعادهی الکساندر دسپلا میفهمیم با یک هری پاتر کاملا متفاوت طرف هستیم.
حالا هری و رون و هرمیون به جای اینکه به موقعیت همیشگی و آشنایشان در هاگوارتز برگردند، دل به دریا میزنند و قدم در یک ماجراجویی خطرناک و مرگبار میگذارند. سه قهرمان جوان ما در دنیایی بیرحم و خشن پیش میروند و به جز خودشان روی کس دیگری نمیتوانند تکیه کنند. تماشای تنش موجود بین سه یار قدیمی هم تلخ و تکاندهنده بود هم مهم و پیشبرنده. وقتی رون تحت تأثیر گردنبندی که بخشی از روح ولدمورت را درون خودش پنهان کرده تبدیل به شخصیتی بدبین و عصبی میشود و با هری دعوا میکند، فصلی تازه را در رابطهی این سه قهرمان میبینیم.
بخش اول هری پاتر و یادگاران مرگ شاید صحنههای حماسی و بزرگ و پرهیجان نداشته باشد، ولی پر است از موقعیتهای پیچیده و عمیق که به شخصیتها بعدی تازه میبخشد. اصلا یکی از مضامین اصلی این بخش از داستان سردرگمی است، اینکه هری و رون و هرمیون دقیقا نمیدانند چه بکنند و کجا بروند، و نمیدانند هر لحظه چه خطر و تهدیدی انتظارشان را میکشد. دیوید یتس با مهارتی مثالزدنی موفق شده این حسوحال را به تصویر بکشد و بیننده را وارد بخشی تازه از دنیای هری پاتر کند.
به خاطر همین وقتی هدف و مقصود این بخش داستان را درک کنید، دیگر به نظرتان کُند و کسلکننده نمیرسد. برعکس، میفهمید ریتم فیلم درست به اندازه است، نه زیاد تند نه زیاد کند. بخش اول یادگاران مرگ دقیقا همان جوری است که باید باشد و همان حسی را منتقل میکند که مد نظر جی کی رولینگ بود. به جای کشمکشهای بیرونی و صحنههای اکشن و مبارزههای جادویی، کشمکشهای درونی و ترسها و تردیدهای قهرمانهایمان را میبینیم.
چند لحظهی واقعا درخشان در این فیلم حضور دارد. یکیش بحثوجدلی است که بین رون و هری در میگیرد و حرفهایی بینشان ردوبدل میشود که بیننده را حسابی شوکه میکند. دیگری جایی است که هری و رون و هرمیون به خانهی پدر لونا لاوگود میروند و او ماجرای سه برادر و یادگاران مرگ را برایشان تعریف میکند و همزمان که هرمیون از روی کتاب داستان حکایتهای بیدل نقال ماجرای آنها را میخواند، تصویرش را به شکل انیمیشنی تلخ و تأثیرگذار میبینیم. لحظهی پدیدار شدن سپر مدافع اسنیپ در دل تاریکی جنگل و هدایت هری سمت شمشیر گریفیندور هم که نیاز به گفتن ندارد و همه میدانیم چقدر تأثیرگذار و دیدنی از آب در آمده.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- خداحافظی دورسلیها و هری در فیلم نیامده، از جمله جایی که دادلی از هری به خاطر نجات دادن جانش تشکر میکند.
- دربارهی گذشتهی رگولوس بلک، برادر سیریوس که قبلا مرگخوار بوده اشارههای زیادی در فیلم نمیشود در حال که در کتاب اطلاعات خوبی دربارهی آن میخوانیم.
- در کتاب میخوانیم که ویکتور کرام هم به عروسی فلور و بیل میآید و هرمیون از دیدنش خوشحال میشود و همین ماجرا حسادت رون را برانگیخته میکند.
- در جایی از کتاب لوپین به هری دربارهی بارداری تانکس میگوید ولی در فیلم اشارهای به آن نشده. همچنین ماجرای به دنیا آمدن فرزند لوپین و تانکس و اینکه هری پدرخواندهی اوست جایی در فیلم ندارد.
- صحنهای که هری و هرمیون در چادر با آهنگ رادیو میرقصند در کتاب نیست.
- آینهای که هری در اواخر فیلم به کار میگیرد تا کمک خبر کند، آینهی سیریوس است. در کتاب محفل ققنوس صحنهای داریم که سیریوس قطعهای از آینهی جادوییش را به هری میدهد ولی در فیلم پنجم چنین صحنهای را نگذاشتهاند. برای همین احتمالا تماشاگرانی که کتابها را نخواندهاند کمی گیج شدند.
۲. هری پاتر و سنگ جادو (Harry Potter and the Sorcerer’s Stone) – 974٫۷۱ میلیون دلار
- بودجه: ۱۲۵ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۹۰٫۲۹ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۰۱
- کارگردان: کریس کلمبوس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱%
هری پاتر و سنگ جادو شاید به اندازهی بقیهی فیلمهای هری پاتر تأثیرگذار و درخشان و شگفتانگیز نباشد، ولی فیلمی است که پایههای این دنیای جادویی و بینظیر و دوستداشتنی را گذاشت و زیرساخت مستحکمی ایجاد کرد تا بقیهی عناوین فرنچایز روی آن بنا شوند.
کریس کلمبوس نه تنها بازیگرهای اصلی هری پاتر را انتخاب کرد و به هری و رون و هرمیون جان بخشید، بلکه جهان فانتزی و تخیلی رولینگ را بهقدری باورپذیر و ملموس به تصویر کشید که با دیدن فیلم حس میکنیم قدم به هاگوارتز گذاشتهایم و ما هم بخشی از دنیای داستان حساب میشویم.
قسمت اول هری پاتر از زاویه دید یک پسربچهی ۱۱ ساله روایت میشود، برای همین طبیعی بود که به نسبت بقیهی قسمتها لحن ملایمتری داشته باشد. ولی این بهانهای برای کلمبوس نبود تا فیلمش را کودکانه و کارتونی بسازد و مخاطبانش را دست کم بگیرد. فیلم توازن و تعادل واقعا خوبی بین عناصر کودکانه و مضامین جدی برقرار کرده و همین باعث شده تا مخاطبانش محدود نشوند.
یکی از بخشهای مهم و حیاتی قسمت اول، رفاقت عمیقی بود که بین هری و رون و هرمیون ایجاد میشد و اگر کلمبوس نمیتوانست آن را بهخوبی الان در بیاورد، تمام برنامههای آیندهی فرنچایز سست و به هم ریخته میشد. تصور کنید دوستی و رفاقتی که سنگ بنای تمام اتفاقهای این دنیاست به شکلی بیمایه تصویر میشد و مخاطبان نمیتوانستند با آن ارتباط بگیرند. دیگر تمام ماجراهای هفت فیلم بعدی معنا و مفهوم خودشان را از دست میدادند و سازندگان هر چقدر هم تلاش میکردند نمیتوانستند آن را ترمیم کنند.
کلمبوس در مرحلهی اول با انتخاب درست بازیگرها و در مرحلهی دوم با ایجاد موقعیتهای همدلیبرانگیز و ملموس و گرم و صمیمی، تماشاگران را با رابطهی عمیق این سه نفر آشنا کرد و چیزی نگذشت که همه شیفتهی این سه نوجوان شدند و هواداران پرشمار هری پاتر هیچ کسی را به جز آنها نمیتوانستند به جای شخصیتهای محبوبشان تصور کنند.
هری و رون و هرمیون تنها شخصیتهای مهمی نبودند که نیاز به بازیگری درست و خوب داشتند. سوروس اسنیپ، استاد درس معجونسازی و کسی که در ابتدا به نظر میرسد کینهای دیرینه نسبت به هری دارد، از کلیدیترین و جذابترین و پیچیدهترین شخصیتهای هری پاتر و کلا در تاریخ داستانها است. آلن ریکمن فقید استادانه و ماهرانه این کاراکتر را بازی کرد و از همان قسمت اول به همهی ما ثابت کرد که انگار برای این نقش زاده شده.
مخاطبان کتابها و فیلمهای هری پاتر تا پیش از قسمت پایانی از ماهیت اسنیپ آگاه نبودند و نمیدانستند چه راز بزرگی را پنهان کرده و چه شخصیت بینظیری است. اما خود آلن ریکمن از همان ابتدا همه چیز را میدانسته. جی کی رولینگ که از اهمیت این شخصیت و نقشی که در ادامه ایفا میکرد آگاه بود، اطلاعاتی را دربارهی اسنیپ به آلن ریکمن منتقل کرد و به او گفت که اسنیپ در واقع شخصیتی مثبت و قهرمانی فداکار است. آلن ریکمن هم از این اطلاعات بهترین بهره را برد و ظرافتهایی مثالزدنی در ایفای نقشش رعایت کرد که در نگاه اول شاید به چشم نیایند، ولی لایههای بیشتری به شخصیتش اضافه کردهاند.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- دنیل ردکلیف در واقعیت چشمهای آبی دارد ولی چشمهای هری پاتر در کتابها سبزرنگ است. ردکلیف به لنز حساسیت داشت و برای همین رنگ چشمانش را تغییر ندادند.
- رون ویزلی در کتابها بر خلاف ظاهر روپرت گرینت به شکل پسری قدبلند که بینی دراز و چشمانی آبی دارد توصیف شده.
- خاله پتونیا و دادلی در کتابها بلوند هستند، ولی در فیلمها موهای تیره رنگ دارند.
- موتور پرندهای که هاگرید در ابتدای فیلم سوار بر آن میآید، موتور سیریوس بلک است. ولی در فیلمها اشارهای به این قضیه نمیشود.
- در کتاب، هری اولین بار در کوچهی دیاگون با دراکو مالفوی ملاقات میکند و دست رد به پیشنهاد رفاقتش میزند. در فیلم اما این اتفاق را در هاگوارتز و پیش از گروهبندی میبینیم.
- کلاه گروهبندی قبل از هر مراسم آوازی میخواند، ولی در فیلمها این را نمیبینیم.
۱. هری پاتر و یادگاران مرگ قسمت دوم (Harry Potter and the Deathly Hallows part II) – 1٫۳۴۲ میلیارد دلار
- بودجه: ۱۲۵ میلیون دلار
- فروش افتتاحیه: ۳۸۱٫۱۹ میلیون دلار
- محصول: ۲۰۱۱
- کارگردان: دیوید یتس
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸٫۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶%
بخش اول یادگاران مرگ بیشتر زمینهچینی بود، ولی بخش دوم از همان دقایق اولیه با هیجانی فوقالعاده آغاز میشود و لحظهای هم آرام نمیگیرد. آخرین فیلم مجموعهی هری پاتر یک پایانبندی درخشان و تأثیرگذار بود که همه چیز را به سرانجامی دلپذیر و رضایتبخش میرساند. هواداران هری پاتر با دیدن قسمت آخر هم از نظر احساسی ارضا شدند هم عطش سیریناپذیرشان برای دیدن صحنههای اکشن و مبارزات حماسی خوابید. نتیجهی خطهای داستانی گوناگون مشخص شد و روابط شخصیتها به نقطهی باثباتی رسید.
مسؤولیت سنگین و دشواری روی دوش دیوید یتس بود تا یکی از محبوبترین پدیدههای دنیا را به سرانجام برساند، و موفق هم شد. فیلم آخر هری پاتر بهقدری خوب و تماشایی و تأثیرگذار از آب در آمد که حتی سرسختترین و مشکلپسندترین هواداران هری پاتر هم زبان به تحسینش گشودند.
داستان حماسی و عظیم هری پاتر دقیقا در جایی به پایان خود میرسید که همه چیز آغاز شده بود؛ هاگوارتز. بخش دوم یادگاران مرگ هم صحنههای مبارزهی عظیم و نفسگیر و هیجانانگیز داشت و هم فصلهای احساسی قدرتمند که حتی سنگدلترین آدمها را هم به گریه وا میداشت. بعد از ۷ فیلم و چندین سال قرار بود با شخصیتهایی که عاشقشان شده بودیم خداحافظی کنیم و دیوید یتس بهخوبی از اهمیت و عمق احساسی این ماجرا با خبر بود. برای همین لحظاتی ماندگار در فیلمش خلق کرد که هر بار تماشایشان میکنیم جوری تحت تأثیر قرار میگیریم که سابقه نداشته.
یکی از زیباترین و احساساتبرانگیزترین صحنههای فیلم جایی است که هری خاطرات اسنیپ را میبیند و متوجه اسرار تلخ و هولناکی میشود. هواداران هری پاتر وقتی این فصل از کتاب را میخواندند حسابی بهتزده و متأثر شدند، ولی شاید فکرش را هم نمیکردند که قرار است با دیدن نسخهای که یتس برایشان آماده کرده چندین برابر بیشتر احساساتی شوند. این فصل با ترکیبی جادویی از تصویر و افکتهای صوتی و موسیقی محشر، تماشاگران را شگفتزده کرد و کاری کرد تا همه با چشمانی اشکبار بقیهی فیلم را دنبال کنند. بار احساسی این فصل بهشدت بالاست و اطلاعات مهم و سنگینی به یکباره به هری (و تماشاگر) منتقل میشود.
صحنههای دلخراش زیادی در این فیلم حضور دارند و مرگ تعدادی از شخصیتهای محبوبمان را میبینیم، و یتس تمام اینها را جوری مدیریت کرده که به ورطهی سانتیمانتالیسم نیفتند و تأثیر و اهمیتشان را درک کنیم.
بخش دوم یادگاران مرگ هم یک پایان بینظیر و تکرارنشدنی برای داستان هری پاتر بود و هم به خودی خود یک فیلم تماشایی محسوب میشد. ریسکها و خطرات زیادی پیش روی سازندگان بود و اگر جایی را اشتباه میرفتند ممکن بود نتیجهی کاملا متفاوتی بگیرند. ولی با توجه به اینکه تیم پشت فیلمهای هری پاتر پیش از این ۷ بار دیگر ثابت کرده بودند که چقدر در کارشان مهارت دارند و با چه شور و عشق فراوانی سراغ دنیای هری پاتر آمدهاند، میتوانستیم انتظار داشته باشیم که پایانبندی درخشانی برایش رقم خواهند زد.
چند تفاوت بین فیلم و کتاب
- در کتاب برادر دامبلدور توضیحات بیشتری دربارهی خواهرشان و تجربیات تلخ و دلخراش و مرگ ناراحتکنندهاش حرف میزند.
- در کتاب این ایدهی هری است که اژدهای گرینگوتز را رها کنند، ولی در فیلم این ایده به فکر هرمیون میرسد.
- در کتاب دربارهی گذشتهی داملبدور توضیحات مفصلی میخوانیم، از دوستی جنجالیش با گلرت گریندلوالد تا تراژدی خواهرش آریانا. ولی در فیلم سراغ این مسائل نرفتهاند.
- در کتاب در نبرد نهایی هاگوارتز پرسی ویزلی هم حضور دارد.
- در انتهای فیلم میبینیم که هری ابرچوبدستی را به دو نیم تقسیم و آن را پایین دره پرتاب میکند. ولی در کتاب میخوانیم که او با استفاده از ابرچوبدستی، چوبدستی خودش را تعمیر میکند و بعد آن را به قبر دامبلدور بازمیگرداند.
منبع: forbes
به نظر من اگه فیلماش عین کتابش میبود یعنی تفاوت هایی نداشت خب دیگه کسی کتاباشون نمیخوند
جی کی رولینگ از عمد این جوری کرده که یک فرق هایی داشته باشه تا ارزش کتابش کم نشه
قسمت آخر عالی بود
منم همینطور دوست داشتم اما خوب نشد متاسفانه….
نه خیر قسمت آخر هری پاتر اصلا رضایت بخش نبود هری و آرمیدن باید با هم ازدواج می کردن از جنی متنفرم
به شدت باهات موافقم کلا با ویزلی ها حال نمی کنم . لیاقت هرمیون بالاتر از رون بود
دو قلوها ولی خیلی کیوت و نمکی بودن
خداییش فیلمش بیشتر حالت خلاصه کتاب رو داره یه تفاوت های اساسی هم داره همون نکته ای که واسه فیلم دوم هری پاتر اشاره کردین هرمانی گرنجر که اجازه نداشته بیرون از مدرسه جادو کنه
شخصیت اسنیپ عالیه