کدام بازیگر مجموعهی «هری پاتر» بهترین دامبلدور بود؟
۳ بازیگر متفاوت، نقش آلبوس دامبلدور شگفتانگیز را در جهان «هری پاتر» ایفا کردند و به زودی قرار است یک نفر دیگر هم به این لیست اضافه شود و تلاش کند که بهترین عملکرد را داشته باشد. چرا که اچبیاو به زودی ساخت سریال «هری پاتر» را آغاز خواهد کرد و بازیگری که در نقش دامبلدور بازی کند، رقبای سرسختی در میان بازیگران آثار قبلی دارد. کتابهای «هری پاتر» جی. کی. رولینگ جهانی شگفتانگیز خلق کردند که در آن، همه چیز به کمک جادو پیش میرفت. در نبرد بین نیکی و بدی، هری مهمترین درس زندگی را از آلبوس دامبلدور، مدیر مدرسهی جادوگری هاگوارتز میآموزد.
دامبلدور اگر قدرتمندترین جادوگر جهان «هری پاتر» نباشد، قطعاً یکی از قدرتمندترینهاست. جود لا اخیراً در فیلم «جانوران شگفتانگیز و زیستگاههای آنها، نقش جوانیهای آلبوس دامبلدور را بازی کرد. قبلتر هم ریچارد هریس در دو فیلم نخست مجموعه، آلبوس دامبلدور بود و پس از او، مایکل گمبون در باقی فیلمها دامبلدور بود. آنها همگی به شیوههای مخصوص خودشان و در جایگاه خودشان خوش درخشیدند. اما از میان آنها، چه کسی بهترین دامبلدور بود؟
دامبلدور ریچارد هریس بیشترین وفاداری را به کتابها داشت
ریچارد هریس با ایفای نقش در «هری پاتر و سنگ جادو» و «هری پاتر و تالار اسرار»، نقش خود را در خاطرات بخش زیادی از هواداران هری پاتر حک کرد. کهولت سن و وخامت سلامی او، باعث شد که نتواند در ادامهی مجموعه حضور داشته باشد و در نهایت، در سال ۲۰۰۲ و در سن ۷۲ سالگی از دنیا برود. با وجود حضور اندک او در مجموعه، نکات بسیاری دربارهی دامبلدوری که او خلق کرد وجود دارد. دامبلدور او نزدیکی خیلی زیادی به دامبلدوری داشت که رولینگ در کتابها توصیف کرده بود. البته این بحث هم وجود دارد که اگر هریس در باقی فیلمها هم بازی میکرد، اوضاع همینطور نمیماند.
خصوصیات فیزیکی دامبلدور در فیلمها مشابه همان چیزیست که از جادوگران پیر خردمند با ریشهای بلند در ذهن داریم. در حالی که این کاراکتر چیزهای خیلی بیشتری نسبت به جادوگرانی که در بقیهی فیلمهای فانتزی میبینیم، برای عرضه دارد. بهخصوص در دو کتاب اول، هری دامبلدور را از فاصلهای دور مورد ارزیابی قرار میدهد. از زاویهی دید او، خوانندگان کتاب دامبلدور را به عنوان شخصیتی مرموز، آرام و تودار میشناسند. در حالی که این خصوصیات درست هستند، اما مخاطب به مرور زمان و با پیشرفتن داستانها متوجه میشود که دامبلدور ویژگیهای دیگری هم دارد. این شناخت از دامبلدور به حدی افزایش مییابد که در «هری پاتر و شاهزادهی دورگه» مخاطبان دامبلدور را به عنوان جادوگری اجتماعی، مهربان و همدل میشناسند.
هریس در ساخت این نسخهی دامبلدور که دور و بافاصله بود و در ابتدای مجموعه وجود داشت، بسیار عالی عمل کرد. او به خوبی این احساس را به هری منتقل میکرد که هرموقع که به او نیاز داشته باشد، به کمکش خواهد رفت. حتی اگر حضور فیزیکی نداشت. لحظات اندکی که میان دنیل رادکلیف و هریس وجود داشت، بیعیبونقص بود. این بازیگر کهنهکار در انتقال احساس صمیمیت بدون حرفزدن، استاد بود. مهربانی نهفته در حرکات او، بلندتر از هر کلمهای بود. در میان بهترین صحنههای مجموعهی هری پاتر، میتوان به بازدید هری از دفتر دامبلدور در «هری پاتر و تالار اسرار» اشاره کرد. میراث هریس در نقش دامبلدور اگرچه کوتاه است، اما بسیار ارزنده است و قطعاً مخاطب را در حسرت کوتاهبودنش میگذارد.
مایکل گمبون برای ایفای نقش دامبلدور زمان بیشتری داشت
در حالی که هریس احتمالاً وفادارترین دامبلدور بود، گمبون بلاشک بهترین دامبلدور است. بیشتر تناقضاتی که در شخصیت دامبلدور وجود داشت، تقصیر بازیگر نبود. و گمبون زمان کافی داشت تا دامبلدور را کامل کند و شخصیتش در «هری پاتر و شاهزادهی دورگه» به اوج عاطفی برسد.یکی از مزایایی که گمبون نسبت به هریس داشت، سنش بود. او در زمانی که به مجموعهی «هری پاتر» پیوست ۶۲ سال داشت و این به آن معنا بود که در قیاس با هریس، امکانات بدنی بیشتری برای عرضه به کاراکتر دامبلدور داشت و این مسئله در نهایت و در دوئل بینظیری خود را نشان داد که دامبلدور و ولدمورت در «هری پاتر و محفل ققنوس» با هم داشتند.
گمبون در شش فیلم از هشت فیلم «هری پاتر» حضور داشت و آنچنان با دامبلدور پیوند خورد که در انتها تشخیص تفاوتهای کاراکتر و بازیگر را برای ما دشوار کرد. چیزی که خیلی کمک کرد این بود که او درست زمانی به مجموعه پیوست که هری و دامبلدور به هم نزدیک میشدند. دنیل رادکلیف هم به مرور زمان بالغتر شده بود و بازیگر توانمندی شده بود و باعث این میشد که صحنههای مشترک هری و دامبلدور، بار احساسی بالاتری داشته باشند و در انتقال این احساس موفقتر عمل کنند. به تدریج فاصلهی بین این دو شخصیت از بین رفت و طرفداران با جنبهی احساساتی دامبلدور آشنا شدند. او قدرتمندترین جادوگر جهان بود، با این حال بیشتر عمر خود را درگیر جبران اشتباهات گذشتهاش بود. به کمک هری، او بالاخره این شانس را پیدا کرد که مسیر نجات گذشته را تا انتها پیش برود.
یک تصور غلط رایج این است که دامبلدور گمبون به طول کامل از آن تصویر مدیر مهربان و خوشچهرهای که رولینگ توصیف کرده فاصله میگیرد. مثالی هم که برای آن زده میشود، معمولاً صحنهی بدنام فیلم «هری پاتر و جام آتش» است که در آن دامبلدور با خشونت به سمت هری میآید و با لحنی تند از او میخواهد اعتراف کند که خودش نامش را در جام آتش انداخته یا خیر. در کتاب، رولینگ این بخش را به شکلی دیگر توصیف کرده. دامبلدور در کتاب به آرامی و با مهربانی این پرسشها را از هری مطرح میکند. مشکل این صحنه این است که به طور کلی با کتاب تفاوت دارد و گمبون هم صرفاً همان چیزی را تحویل میدهد که مایک نیوول کارگردان از او میخواسته.
از این تناقضات را میتوان در عملکرد دیوید یتس، کارگردان چهار فیلم آخر هم پیدا کرد. دامبلدوری که او در فیلمش میسازد، خشمگین و انتقامجوست و احساساتش را به گونهای ابراز میکند که مخاطبان کمتر در کتابها به آن بر خوردهاند. شفافیت در عملکرد گمبون به بینندگان این امکان را میدهد تا با آنچه از سر شخصیت میگذرد بیشتر ارتباط بگیرند و به آنها کمک میکند بفهمند که چگونه او برای هری نقش یک پدر را ایفا میکند.
از این نظرها، دامبلدور گمبون لزوماً با آن مدیر صبوری که در کتابها خواندهایم برابری نمیکند، اما به شخصیتش عمق و انسانیت میافزاید. به طور طبیعی، تماشای وجوه آسیبپذیر قدرمتندترین جادوگر جهان برای همه دلپذیر نخواهد بود. اما با این وجود تاثیرگذار است. به دلیل همین نزدیکی میان دامبلدور و مخاطب است که صحنهی مرگ او در «هری پاتر و شاهزادهی دورگه» آنچنان تکاندهنده میشود.
کجای کار دامبلدوری که جود لا ارائه کرد، میلنگید؟
جود لا یک بازیگر عالی و باسابقه است که میتوانست دامبلدور بزرگی را بسازد و بهترین نسخهای که میتواند از او باشد را ارائه کند. با این حال، امکاناتی که او برای این کار در اختیار داشت چندان کافی نبودند. مخصوصاً در قیاس با امکاناتی که مجموعهی «هری پاتر» در اختیار داشت. مجموعهی «جانوران شگفتانگیز» در تلاش بود که داستان نیوت اسکمندر را دنبال کند و گذشتهی دامبلدور و گلرت گریندلوالد را روایت کند و جود لا تقریباً تا زمانی که فیلم «جانوران شگفت انگیز: رازهای دامبلدور» عرضه نشده بود، چندان امکان این را نداشت که در نقش دامبلدور بدرخشد.
ناهماهنگیهای رفتار دامبلدور که در مجموعهی «هری پاتر» مشکلساز شده بود، در مجموعهی «جانوران شگفتانگیز» هم حفظ شده و گسترش یافته. این علاقه به کاوش در رابطهی پیچیده و غمانگیز دامبلدور و گریندلوالد وجود دارد، اما همهی آن در حد یک داستان عاشقانه باقی میماند. فاصلهی میان دو شخصیت به عنوان یکی از جنبههای روایت مورد استفاده قرار میگیرد اما هرگز عمیقاً مورد کاوش قرار نمیگیرد. در مجموع، بزرگترین مشکل دامبلدور جود لا این است که او فضای کافی برای درک کامل شخصیتش نداشت.
دامبلدور لا از جهاتی به آن دامبلدوری شبیه است که هریس ایفایش میکرد؛ چرا که مخاطبان از دریچهی نگاه نیوت اسکمندر به دامبلدور نگاه میکنند و فاصلهی میان نیوت و دامبلدور باعث نوعی رمزآمیزی میشود. عملکرد لا از این زاویه خیلی خوب است. مشکل زمانی ایجاد میشود که جنبهی عاطفی شخصیت دامبلدور آشکار میشود و مخاطبان نمیتوانند میان این جنبه با پیشفرضهایی که از فیلمهای قبلی داشتند، ارتباط برقرار کنند.
منبع: CBR
مایکل گمبون حتی بدرد نقش گاندلف هم نمیخورد چه برسه به دامبلدور خصوصا طراحی مسخره کاراکترش . اصلا انگار از نظر سینماگرا هریس زیادی خوب به نظر میومد. چرا دامبلدور از یک جادوگر سفید تبدیل شد به یک جادوگر خاکستری ؟ حتی نقشی که گمبون با آن لباسهای همیشه خاکستری که میپوشید روی نویسنده کتابها هم تاثیر کرد و تصمیم گرفت در کتابهای بعدی یک جنبه های منفی هم به دامبلدور بده تا اونجا که حتی اونو همجنس گرا اعلام کرد البته این شاید بخاطر داخل شدن نویسنده در جمع کثیف ثروتمندا و سلبریتی ها هم باشه بر خلاف اوایل کتاب که فقیر بود