۱۰ شخصیت بازنده برتر تاریخ سینما که باید بشناسید
شخصیتها و قهرمانان فیلمها همیشه محبوب و خوشایند نیستند. بعضی از آنها در موقعیتها و امور مختلف زندگی دائم در حال تحقیرشدن و باختدادناند؛ در فرهنگ امریکایی به این دسته، شخصیتهای بازنده گفته میشود. بازنده لزوماً شخصیت شرور نیست؛ میتواند قهرمان قصه باشد و بازنده باشد، یا صرفاً شخصیت بازندهای در کنار شخصیت اصلی. اینجور شخصیتها بیشتر به خاطر موقعیتهای احمقانه و گاه حقارتباری که در آنها قرار میگیرند، در ژانر کمدی کارکرد گستردهتری دارند. اما گاهی میتوانند شخصیت اصلی فیلمی درام یا یک تراژدی باشند. مثل رندل مکمورفی «پرواز بر فراز آشیانهی فاخته» (One Flew Over the Cuckoo’s Nest) که حضوری قهرمانانه دارد اما در پایان همچون دیوانهای از قفس میپرد. شخصیتهای بازنده در تصویر کلی قصهگویی، بیشتر به این خاطر که با بیکفایتی رقتانگیزشان به برجستهکردن همتایان معروفشان کمک میکنند، مهم هستند. با ۱۰ بازندهی برتر تاریخ سینما آشنا شوید.
۱۰. در «چه بر سر بیبی جین آمد؟» (Whatever Happened To Baby Jane) بیبی جین به نسخهای وحشتناک از خودش تبدیل میشود
بتی دیویس باید برای بازی در نقش بیبی جین هادسون، شخصیتی به شکلی وصفناپذیر عجیب و غریب با گذشتهای پر فراز و نشیب، اسکار بهترین بازیگری را دریافت میکرد. در «چه بر سر بیبی جین آمد» که اولین تجربهی کارگردانی رابرت آلدریچ است، او که در کودکی ستارهی عرصهی نمایش بود، با از بین رفتن حلقهی نمایش وودویل، کمکم کنار گذاشته شده و به نسخهای وحشتناک از خود سابقش تبدیل میشود. سقوط او مصادف است با شکوفایی خواهرش در همین عرصه.
فیلم به ما نشان میدهد که او از روی حسادت خواهرش را با اتومبیل زیر میگیرد. اما در عوض بلانش فلج میشود و حالا سی سال آزگار جین باید از او مراقبت کند. البته در واقع شکنجهاش میکند. بلانش در نهایت اعتراف میکند که فلج شدنش تقصیر خودش است. این او بوده که اول میخواسته جین را بکشد. «بر سر بیبی جین چه آمد؟» نگاهی غمانگیز زندگی کودک بازیگران اوایل قرن بیستم دارد و البته تمام کودک بازیگران تاریخ که شاید از بیرون موفق و درخشان به نظر بیایند، اما از درون بازندهاند. بیبی جین بازندهای ترحمبرانگیز است.
۹. جری لوندگارد در «فارگو» (Fargo) حتی پس از آنکه نقشهاش درست پیش نمیرود هم عقبنشینی نمیکند
«فارگو» برادران کوهن را یکی از بهترین کمدی سیاههای تاریخ سینما میدانند. همین است که نسخهی تلویزیونیاش را هم ساختند. قصه به شکل فریبندهای ساده است. شوهری بدخواه از یک جفت تبهکار میخواهد همسرش را بربایند تا او بتواند از پدر زن ثروتمندش باج بگیرد. اما داستان خیلی پیچیدهتر از کلاهبرداری رقتانگیز جری لوندگارد، با آن دو آدمربای احمقی که استخدام کرده، پیش میرود.
مارچ گاندرسون، با بازی فرانسیس مکدورمند، به یکباره از راه میرسد و مأموریت پیدا میکند که به این پرونده رسیدگی کند. او در نهایت، رد جری را میزند، ولی پیش از آن، جری خودش باعث میشود همهچیز علیهش پیش برود، به بدترین شکل ممکن. البته او پیش از اینکه کار به اینجا بکشد، چند بار فرصت عقبنشینی پیدا میکند اما کوتاه نمیآید. و همین، جری لوندگار به یکی از رقتانگیزترین بازندگان برتر تاریخ سینما تبدیل میکند.
۸. ترویس بیکل در «راننده تاکسی» (Taxi Driver) نمونهی تلخ و تاریک اگزیستانسیالیسم سینمایی است
«راننده تاکسی» کارگردان مارتین اسکورسیزی و نویسنده پل شریدر را در کانون توجه جهانی قرار داد، بماند که حرفهی سینمایی جودی فاستر را که آن زمان تنها سیزده سال داشت هم ساخت. شخصیت ترویس بیکل که رابرت دنیرو نقشاش را بازی کرده است، با تنهایی فرسایشی، بیخوابی و اعتیاد به پورنوگرافیاش، نمونهای غمانگیز از اگزیستانسیالیسم سینمایی است.
ما در بخش زیادی از این فیلم ۱۱۴ دقیقهای، شاهد مسیر مارپیچی نزولی این شخصیت هستیم، که امروز میراثی را از خود بر جای گذاشته که هنوز هم تأثیرگذار است. بیکل را همه با آن دیالوگ جلو آینهاش «تو داری با من حرف میزنی؟» به یاد دارند، که بعدها سر از فیلمهای بسیاری درآورد؛ یک نمونهاش در مونولوگ پومبا در «شیر شاه». جوکر خواکین فونیکس هم که آشکارا بر اساس شخصیت بیکل شکل گرفته است.
۷. جیم لونستین در «پای امریکایی» (American Pie) در شیطنتهای شهوانی زیادهروی میکند
اگرچه قرار نبود این فیلم جدی گرفته شود، اما این فیلم و شخصیتهایش برای فیلمبینها در کل دنیا هنوز نماد زندگی دبیرستانی امریکایی است. قهرمان فیلم، جیم لونستین، میخواهد پیش از رفتن به دانشگاه در رابطهاش با زنان تغییر مهمی در زندگیاش به وجود بیاورد، آرزویی که البته برآورده نمیشود تا پایانبندی غیر قابل پیشبینی فیلم.
این تا حدی به این خاطر است که او هیچ نمیداند با زنها چطور باید رفتار کند. جیم یک بازندهی تمامعیار است، اما درون مهربان و اتفاقات تصادفیاش که برایش میافتاد باعث میشود قابل تحمل باشد. او از دستهی بازندگان دوستداشتنی است.
۶. نوایل لانگباتم در «هری پاتر» (Harry Potter) در دستان دارکو مالفوی زیادی رنج میکشد
شخصیت بازندهی «هری پاتر» کسی نیست جز نوایل لانگباتم، پسری کمرو و خجالتی که به شکلی مجهول، به خانهی گریفیندور راه پیدا میکند. او غالباً از درگیری دوری میکند و ناخواسته به کسانی که به او زور میگویند، این فرصت را میدهد که زندگیاش را به جهنم تبدیل کنند. دراکو مالفوی از همه بیشتر از اذیت کردن و آزار دادن نویل لذت میبرد، حتی پس از اینکه گروه سهگانهی طلایی به دفاع از دوستشان میآیند.
اگرچه با توجه به اینکه نویل غیرتش را با «ایستادن در کنار دوستان [خودش]» ثابت میکند، مخاطبان نباید فریب ظاهر خجالتی نویل را بخورند. کمی بعدتر، او در نبرد هاگوارتز در مواجهه شجاعانه با لرد ولدمورت، به آن گریفیندور ایدهآلی که باید تبدیل میشود. او از جنس بازندگان مهربان است.
۵. دویی فین در «مدرسهی راک» (School Of Rock) یک شکستخوردهی بیکفایت در همه زوایای زندگی است به جز موسیقی راک
در «مدرسهی راک»، فیلم مهجور ریچارد لینکلتر، دویی فین به خاطر رفتار مشکلدارش و لودگیهای خودمحورانهاش از گروه موسیقی راک خودش اخراج میشود. بعد خودش را جای همخانهاش ند اسچینبلی جا میزند تا به جای او برود در مدرسهای راهنمایی، معلم جایگزین شود. اما او هیچ سواد آکادمیکی در این زمینه ندارد.
فین موفق میشود کار او را بدزد و پنهانی، به دور از هنجارهای معمول محیطی آموزشی، تصمیم میگیرد با بچههای مدرسه یک گروه موسیقی راک راه بیندازد. چگونه این کار را میکند؟ با رئیس مدرسه دوست میشود و او را دور میزند.
البته در ادامه، نقشههای او ناگزیر نقش بر آب میشود، اما شاگردانش که با فضای کلاس او و شخصیتش ارتباط خوبی برقرار کردهاند، هم او را از این وضعیت نجات میدهند و هم کار پرآتیهاش به عنوان یک معلم موسیقی راک. فیت شاید در بیشتر جنبههای زندگی به زعم امریکاییها ناموق باشد، اما نمیتوان گفت بیاستعداد است. او از جنس بازندگان خوششانس است.
۴. دود در «لبوفسکی بزرگ» (The Big Lebowski) به رغم سست و تنبل بودنش خوششانس است
برادران کوهن در خلق شخصیتهای تنبل و بیحال بینظیرند، و یکی از بهترین آنها جفری لبوفسکی است، یک بازندهی خوششانس دیگر. آدمی بینام بیکار که به جز مواد مصرف کردن و مشروب خوردن هیچ کار دیگری نمیکند. البته از قرار شخصیت لبوفسکی بر اساس شخصیتی حقیقی به نام جف دُد، یکی از پایهگذاران و از اعضای جبههی آزادی سیاتل شکل گرفته است.
اما بر خلاف دد، دود (همان لبوفسکی) بیشتر به موسیقی علاقهمند است تا مبارزهی علیه جنگ. در «لبوفسکی بزرگ» جف لبوفسکی را تصادفاً با میلیونری به همین نام اشتباه میگیرند. این تصادف با خودش یک سری اتفاق ناخوشایند میآورد که در نهایت به نفع قهرمان تمام میشود. دود احتمالاً خوششانسترین و رستگارترین بازندهی تاریخ سینماست؛ و همین او را یکی از ده بازندهی برتر تاریخ سینما میسازد.
۳. تمام نسخههای بیف تانن در «بازگشت به آینده» (Back to the Future) در شکستدادن مارتی مکفلای و دکتر براون شکست میخورد
در «بازگشت به آینده» بیف تانن همه را عوضی صدا میزند، با اینکه کاملاً روشن است که خودش از همه عوضیتر است. او از جنس بازندگان بدطینت است. در رمان جورج جایپ بیف «پرسر و صدا و منفور» توصیف شده است، شخصیتی که در سالن سینما با صدای بلند حرف میزند یا در رویدادهای ورزشی بازیکنان را با الفاظ زشت صدا میزند.
درست است که طرفداران «بازگشت به آینده» این وجه شخصیت او را در فیلمها نمیبینند اما هیچ شکی نیست که بیف تنن پتانسیل چنین رفتار زشت و زنندهای را دارد. با اینکه بیف از هوش هیچ بهرهای نبرده، در «بازگشت به آینده ۲» در قالب پیرمردی آب زیر کاه ظاهر میشود، اما تمام نسخههای او هرگز موفق نمیشوند مارتی مکفلای و دکتر براون را شکست دهند. و این از او یک بازندهی تمامعیار میسازد.
۲. جمال مالک در «زاغهنشین میلیونر» (Slumdog Millionaire) تنها از نظر فنی به زعم جهان یک بازنده به حساب میآید
جمال مالک «زاغهنشین میلیونر» فقط روی کاغذ بازنده به حساب میآید. کل زندگیاش را فقط و فقط برای زنده ماندن جنگیده، و شجاعانه تلاش میکند تا به آن موفقیتی که سزاروارش است، برسد. او موفق میشود به مرحلهی نهایی نسخهی هندی مسابقهی «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» برسد و بعد متهم میشود که با تقلب به این مسابقه راه یافته است.
مخاطب اینجا به سرعت با جمال احساس همدردی میکند؛ بیشتر افراد میتوانند با تلاشهای او به طریقی احساس همذاتپنداری کنند. جمال در نهایت موفق میشود پرسش آخر را درست جواب دهد و جایزه را ببرد، و از بازندهای در کل زندگی به برندهای بی چون و چرا تبدیل شود. او از جنس بازندههایی که با کوشش به آنچه سزاوارش هستند، میرسد.
۱. راوی «باشگاه مشتزنی» (Fight Club) خشم فیزیکی را با اعتبار عاطفی در میآمیزد
قهرمان بینام فیلم جنجالی دیوید فینچر را ما فقط به عنوان راوی میشناسیم، شخصیتی که طراحی شده است تا نمایندهی معنای مردانگی در نظام کاپیتالیستی باشد. بازی ادوارد نورتون در نقش راوی و قهرمان چندشخصیتی قصهی زندگی خودش هم جذاب است هم غمانگیز، نقش او نشان میدهد که مردان برای کسب اعتبار عاطفی تا کجا پیش میروند.
راوی حتی ماهیت حقیقی تایلر دردن را تشخیص نمیدهد، و این نشان از حماقت او دارد. با این حال، نمیگذارد شخصیتش به همینجا ختم شود. با توجه به اینکه در نهایت یک نفر که او مذبوحانه در پی توجهش است، او را به رسمیت میشناسد و آن مارلا سینگر هلنا بونهام کارتر است.
منیع: cbr
گاو خونین شخصیت دنیرو
پالپ فیگشن شخصیت جان تراولتا
زیبای امریکایی شخصیت کوین اسپیسی
یورو تریپ کل گروه
انگل کل خانواده فقیر
ارباب حلقه ها گالم
پدرخوانده ۲ برادر خیانت کار مایکل
هاراکیری اون جوان که خودکشی میکنه
آکیرو شخصیت اصلی
الدبوی شخصیت اصلی
اینا بازنده ترن تا لیست شما
کاملا باهات موافقم.