نقدها و نمرات فیلم «گرند تور»؛ فرار همهجانبه از عشق (جشنواره کن ۲۰۲۴)
فیلم «گرند تور» (Grand Tour)، جدیدترین ساختهی فیلمساز تحسینشدهی پرتغالی، میگل گومیس است که برای کسب نخل طلا در جشنواره کن ۲۰۲۴ رقابت میکند و تا اینجا نقدهای مثبتی دریافت کرده است.
«گرند تور» قصهی مردی را روایت میکند که از تعهد و عشق ترس دارد، بنابراین به کشورهای مختلف قدم میگذارد تا با نامزدش روبهرو نشود. ماجراها در دوران جنگ جهانی اول اتفاق میافتد و با مرد جوانی به نام ادوارد آغاز میشود که منتظر رسیدن کشتی لندن است، کشتیای که نامزد او، مولی در آن حضور دارد. اما ادوارد ناگهان دچار ترس، شک و تردید میشود و پیش از رسیدن مولی، به سنگاپور فرار میکند. با این حال، او گویی نمیتواند از این رابطه رها شود و مولی مثل سایه در تعقیب او است.
نقدهای فیلم «گرند تور» خبر از یک اثر سینمایی خاص میدهند
فیلم «گرند تور» تا اینجا نقدهای خوبی کسب کرده است و با ۱۲ نقد، میانگین امتیاز ۷۵% را در سایت راتنتومیتوز دارد که قابلقبول است.
تماشاگران اما تا اینجا دیدگاه منفیتری به فیلم داشتهاند و «گرند تور» در حال حاضر میانگین امتیاز ۶.۳ را در سایت آیامدیبی دارد که احتمالا با اکران گستردهی آن پایینتر خواهد آمد؛ در ادامه میتوانید گوشههایی از نقدهای فیلم را مطالعه کنید.
گاردین – پیتر بردشاو
پیتر بردشاو یکی از نقدهای مثبت فیلم «گرند تور» را نوشته و آن را یک تجربهی سینمایی منحصربهفرد و ارزشمند توصیف کرده است: فیلمساز مولف پرتغالی، میگل گومیس، بار دیگر فیلمی ساخته که در آن پیچیدگیهای هنرمندانه همراه با معصومیت و جذابیت عرضه میشود. این فیلم همزمان دنیوی و معنوی است؛ در حقیقت گاهی اوقات به طرز عجیبی کودکانه هم به نظر میرسد. این یک اثر سینمایی ظریف و خاص و است کمی زمان نیاز دارید تا با آن همراه شوید. شخصیتهای بریتانیایی توسط بازیگران پرتغالی به زبان پرتغالی بازی میشوند. و بله، این فیلم شش قسمت دلپذیر، به ازای یک قسمت آزاردهنده دارد. اما برخلاف فیلمهای دیگر بخش نخل طلای جشنواره کن، لبخندی ملایم روی صورت شما باقی میگذارد.
داستان فیلم، که با همکاری گومیس نوشته شده، میتوانست اقتباسی از کتابهای سامرست موآم باشد، اما در واقع یک فیلمنامه اورجینال است (فیلم همچنین مرا به یاد رمانهای جین گاردام یا اولین وو انداخت). در میانمار استعماری، در دوران جنگ جهانی اول، ادوارد یک کارمند خردهپای بریتانیایی در شهر رانگون (پایتخت پیشین میانمیار)، با ناراحتی منتظر رسیدن کشتی لندن است، کشتیای که زنی را حمل میکند که او به مدت هفت سال با او نامزد بوده است: مولی. اما ادوارد دچار ترس میشود و پیش از رسیدن مولی، به سنگاپور فرار میکند، جایی که در هتل، با پسرعموی عیاشِ نامزدش ملاقات دارد و آنجا برای اینکه رفتارهای عجیب خود را توجیه کند، میگوید که یک جاسوس است.
ادوارد که حالا زندگی ولگردی را در پیش گرفته، به بانکوک، سایگون (ویتنام)، مانیل (فیلیپین) و اوزاکا (ژاپن) میرود که از آخری توسط مقامات ژاپنی اخراج میشود، زیرا آنها فکر میکنند با دفتر اطلاعات نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا رابطه دارد. سپس به شانگهای، چونگچینگ و تبت میرود، جایی که پانداها را در میان درختان میبیند و با یک نمایندهی انگلیسی ملاقات میکند که به او میگوید کار امپراتوری تمام است و غربیها هرگز ذهن شرقی را درک نخواهند کرد.
نیمه اول فیلم که قصهی ادوارد را دنبال میکند نسبتا راکد است، اما نیمه دوم به ماجراجویی هیجانانگیزتر و حتی حماسیتر مولی اختصاص دارد. در این بخش فرصت داریم تا این زن پیچیده و شجاع را با خندههای عجیب و تمایل او به غش کردن در مکانهای عمومی که شاید صرع باشد، بشناسیم. «گرند تور» شبیه یک حماسه عاشقانه، پرخرج و طنزآمیز است؛ با کمی تعلیق در لحظاتی که مولی -برخلاف احتمالات- به نامزد ترسوی خود (که به وضوح لیاقت این زن فوقالعاده را ندارد) نزدیک میشود. آیا قرار است شاهد دیدار مجدد و باشکوه عاشقان باشیم؟
ورایتی – جسیکا کیانگ
در این روزگار آشفته، بارهای سنگینی بر دوش داریم و گذرمان از زندگی اغلب دشوار و پوچ است. اما برای هرکسی که احساس بدبینی شدید دارد و ذوق ماجراجوییاش کم شده است، میگل گومیس، فیلمساز منحصربهفرد پرتغالی، با «گرند تور» همچون یک ستارهی دنبالهدار ظاهر میشود. «گرند تور» یک سفرنامهی دلنشین، سرزنده و بزرگ است که به شما یک پادزهر [برای بدبینیهایتان] ارائه میدهد: دوز قدرتمندی از حس ماجراجویی نسبت به زندگی. همانطور که یکی از شخصیتها، یک راهب ژاپنی که عادت دارد با یک سبد حصیری روی سرش راه برود، میگوید: «خودتان را به دنیا بسپارید و ببینید چقدر با شما سخاوتمند است.»، خودتان را به «گرند تور» بسپارید و پاداشهای مشابهی بهدست بیاورید.
گومیس و همکاران نویسندهاش، با این پروژهی جاهطلبانه در شرق آسیا، با شیطنت در زمان جولان میدهند. ما هرگز به طور کامل متوجه نمیشویم که چرا ادوارد نمیخواهد با نامزد هفت سالهاش، مولی ازدواج کند. به نظر نمیرسد او هم دلیلی برای این کار داشته باشد. تنها چیزی که میدانیم این است که وقتی این دیپلمات ردهپایین بریتانیایی (که مانند تمام شخصیتهای بریتانیایی، چه اهل لندن باشند و چه دلتنگ یورکشایر، به زبان پرتغالی صحبت میکند) در سال ۱۹۱۸، نزدیک نیمه شب و در حالی که مست است، به ایستگاه قطار میرسد. فردای آن روز که برای استقبال از مولی، به بندر میرود، ناگهان ترس بر او چیره میشود و حتی قبل از اینکه دخترک را ببیند، با کشتی بعدی به سنگاپور فرار میکند.
اما مولی در تعقیب او است و برایش نامه میفرستد، بنابراین ادوارد مجبور است به حرکت ادامه دهد. او با یک قطار به سمت بانکوک و سپس به عنوان مسافری مخفی با یک قایق ماهیگیری به سایگون میرود. در مانیل (فیلیپین) خماری را تجربه میکند و به همراه چند ملوان، با یک کشتی جنگی آمریکایی به اوزاکا قدم میگذارد. او که از ژاپن به ظن جاسوسی بیرون رانده شده، به شانگهای، سپس به چونگچینگ، سپس چنگدو و سپس به اعماق سیچوان میرود، با این هدف که به تبت برسد. در همین حوالی، در نیمهی راه، داستان به عقب برمیگردد و به جای ادوارد، مولی را دنبال میکنیم که با سماجت به دنبال ادوارد است و ماجراها، عشقها و ناکامیهای خاص خودش را تجربه میکند.
گومیس این فیلم خارقالعاده را به روشی خارقالعاده هم فیلمبرداری کرده است. به دلیل محدودیتهای دوران کووید، بخشهای مدرن فیلم از راه دور کارگردانی شد، در حالی که بخشهای مربوط به دوران گذشته، چه در جنگلهای بامبو، چه در هتل رافلز و چه کشتیای که کاپیتانش به شش زبان مختلف با صحبت میکند، در استودیوی صدا ساخته شدند. اما حتی جدای از ناهماهنگیهای عمدی گاهبهگاه -مانند افتادن یک تلفن همراه در جنگلی که مولی در آستانهی رسیدن به ادوارد است- و با وجود تلاقی جسورانهی ژانرها و کلیشهها، «گرند تور» تجربهای منسجم، هرچند بسیار پیچیده است.
ددلاین – دیمون وایس
پس از سه فیلم درخشانِ «امیلیا پرز»، «ماده» و «آنورا»، میگل گومیس، کارگردان مولف پرتغالی، با جرعهای سینمایی از کلروفرم بازگشته تا گرد و خاک بخش اصلی جشنواره کن را فرو بنشاند. این فیلم یک سیاحتِ گزافهگو و تجربی در شرق دور است که به مسائل استعمار و جنسیت میپردازد، اما با رویکردی غیرمستقیم که درک آن بدون رجوع به کنفرانس مطبوعاتی فیلم دشوار است. بدون شک طرفداران طنز سرد و خشک گومیس، از غیرمتعارف بودن، کمدی کنایهآمیز و فیلمبرداری سیاه و سفید خیرهکنندهی «گرند تور» قدردانی خواهند کرد. اما تماشاگران ناآشنا با این سبک، شاید برای این سفر طولانی به یک بالش نیاز داشته باشند.
فیلم در دو دورهی زمانی روایت میشود. روایت داستانی -و خیالی- در سال ۱۹۱۸ اتفاق میافتد و با ورود ادوارد، کارمند بریتانیایی دولت، به ایستگاه قطاری در میانمار آغاز میشود. با وجود اینکه ظاهرا ادوارد هفت سال است که نامزدش، مولی را ندیده، او مست است، لباس دامادی بر تن دارد و دستهای گل حمل میکند. اما لزوما این چیزی نیست که ما روی پرده میبینیم. در عوض، در طول فیلم، ما عمدتا داستان را با صدای چند راوی ناشناس، زن و مرد، از هر کشوری که شخصیتهای اصلی در آن زمان حضور دارند، میشنویم. عادت کردن به این شیوه کمی زمان میبرد.
گومیس فیلم را با سبک بصری خاص خودش ساخت است، یک بازگشت آگاهانه به سینمای صامت. به همین منوال، بازیگران اصلی نیز اجراهای تئاتری ارائه میدهند که بههیچوجه طبیعی (یا بریتانیایی) نیستند و صحنههای خود را در شلوغی بازی میکنند. کشمکشهای یک مرد تعهدگریز و زنی که به دنبال اوست، تا حدودی سرگرمکننده است، شبیه به فیلمهای اولیهی گای مدین (فیلمساز کانادایی)، اما زیرمتن سیاسی آن، مانند «تابو» (ساختهی پیشین گومیس) را به راحتی نمیتوان توصیف کرد. گومیس اکنون آنقدر طرفدار دارد که تعدادی از آنها آثارش را به خاطر کنکاشهای پیچیدهاش در باب تاریخ و فرهنگ دنبال کنند. با این حال، برای بقیهی ما [که اطلاعات و شناختی از سینما و فرهنگ کشورش نداریم] کارمان کمی سختتر است.
منبع: screendaily