آناتومی یک ماموریت فرعی در Fallout: New Vegas | جعبهابزار بازیسازان (۲۳)
تقریباً سه سالی میشود که کانال یوتیوب مارک براون (Mark Brown) در ویدئوهایی کوتاه و آموزنده به بررسی و توصیف جنبههای مختلف بازیهای ویدئویی و مفاهیم مربوط به این حوزه میپردازد. ما هم تصمیم گرفتیم محتوای این ویدئوها را با کمی تصرف و تلخیص و منطبق کردن آن با مدیوم نوشتار، به فارسی برگردانیم. این سری مقالات برای کسانی که آرزوی بازیساز شدن را در سر میپرورانند، یا صرفاً میخواهند بازیهای ویدئویی را بهتر و عمیقتر درک کنند، بسیار مفید خواهد بود. با مجموعه مقالات «جعبه ابزار بازیسازان» همراه باشید.
به اولترا-لوکس (Ultra-Luxe) خوش آمدید: شیکترین هتل در نوار نیو وگاس.
میزبان چرخهای رولت:
رستورانهای هایکلاس:
باشگاه دستکشسفیدان:
و… رازی تاریک و مخوف.
در این مقاله قصد دارم یکی از ماموریتهای فرعی فالاوت: نیو وگاس (Fallout: New Vegas) را که در این هتل اتفاق میافتد تحلیل کنم و شرح دهم که سازندهی بازی آبسیدین (Obsidian) چه موقعیتهای نفشآفرینی بکر و متنوعی را در این ماموریت گنجانده است.
شاید از فالاوت ۴ مشخص نباشد، ولی یکی از شاخصههای اصلی سری فالاوت تعریف کردن داستانهای شخصی با توجه به ویژگیهای شخصیتی بود که در ابتدای بازی میساختید. از کریس آولون (Christ Avellone)، یکی از طراحان فالاوت ۲، نقل است: «به نظرم بازیکنان باید آزاد باشند تا سرنوشتشان را خودشان رقم بزنند. بازیساز صرفاً باید زمین بازیای در اختیار بازیکن قرار دهد که در آن نقشآفرینی کند و فرصتهایی را که پیش رویش قرار داده شده امتحان کند.»
اگر این ایده به مرحلهی اجرا برسد، یعنی بسته به رقم قابلیتهایتان (Stat)، آرایههایی که برداشتهاید (Perk)، اعتبارتان در یک مکان خاص، رابطهیتان با یک گروهک خاص یا جهتگیری اخلاقیتان فقط به بخشی از محتوای بازی دسترسی خواهید داشت. همچنین مهارت شما در شکستن قفل (Lock Picking)، هک کامپیوتر (Computer Hacking)، مخفیکاری (Stealth) و مبارزه (Combat) در انتخابهایی که انجام میدهید و داستانی که برایتان تعریف میشود، نقشی اساسی خواهد داشت.
برای درک بهتر ساز و کار این سیستم من این ماموریت فرعی را پنج بار با پنج بیلد (Build) شخصیتی مختلف انجام میدهم تا کشف کنم چه نتایج مختلفی در پی دارد و چه فرصتهای زیادی برای نقشآفرینی در اختیار مخاطب قرار میدهد. نام این ماموریت فراسوی گوشت گاو (Beyond the Beef) است و طبیعتاً از اول تا آخر آن اسپویل خواهد شد.
این ماموریت حول محور شخصی به نام هک گاندرسون (Heck Gunderson) میچرخد، یک بارون برهمن که به اولترا لوکس آمده تا برای خرید و فروش گوشت گاو معاملهای جوش دهد. ولی پسرش تد در هتل گم شده است.
دور اول
بیلد اول، یک شخصیت مخفیکار است، با مهارت مخفیکاری (Sneak)، داروشناسی (Medicine) و کارمای (Karma) بالا.
اولین کاری که انجام دادم، صحبت کردن با مارجری (Marjorie)، رهبر باشگاه دستکشسفیدان بود. او در حرفهایش به دو نکتهی جالبتوجه اشاره کرد: اول اینکه اعضای باشگاه سابقهی آدمخواری داشتهاند، اما این رسمورسوم را کنار گذاشتهاند. دوم اینکه اخیراً شخص دیگری هم ناپدید شده است. او گفت کارآگاهی مامور پیدا کردنشان شده و مورتیمر، مدیر هتل میتواند من را به کارآگاه مربوطه معرفی کند تا با او راجعبه قضیه صحبت کنم.
من با مورتیمر صحبت کردم و کلید اتاق کارآگاه را دریافت کردم، اما وقتی وارد اتاقش شدم، با جسدش مواجه شدم.
در جسدش یک کبریت کتابی پیدا کردم، اما قبل از اینکه فرصت کنم آن را بخوانم، چندتا اراذل به من حمله کردند. خوشبختانه به لطف مهارت مخفیکاری بالایم توانستم چندتا تفنگ را دزدکی وارد کازینو کنم و موفق شدم اراذل را با تفنگی مجهز به صداخفهکن بکشم.
در کبریت کتابی نوشته شده بود که شخصی را ساعت ۴ در اتاق بخار ملاقات کنم. شخص موردنظر چانسی (Chauncey) است، یکی از اعضای درجهپایین دستکشسفیدان که به من گفت قضیه از چه قرار است: مورتیمر میخواهد فرهنگ آدمخواری را در باشگاه احیا کند، تد گاندرسون را در یخچال گوشت زندانی کرده و میخواهد پسر بیچاره را بهعنوان شام برای مهمانان آن شب سرو کند.
قبل از اینکه از محوطه خارج شوم، قاتلی چانسی را نفله کرد. خوشبختانه تفنگی که قایمکی آورده بودم هنوز همراهم بود و با آن کلک قاتل را کندم. هدف من بعدی من این بود که خود را به تد که در آشپزخانه زندانی شده بود برسانم. برای همین خود را یک Stealth Boy مجهز کردم، در پشت بار را با مهارت شکستن قفل باز کردم و قایمکی از پشت یک نگهبان گذشتم. کلید یخچال را از جیب سرآشپز دزدیدم، او را کشتم و جسدش را در آبدارخانه پنهان کردم. در شرابی که آن شب قرار بود در مهمانی سرو شود دارو ریختم و از طریق دستگاه آوابر (Intercom) به پیشخدمت دستور دادم شام را سرو کند. حالا فقط مانده بود تا با کلیدی که دزدیدم، تد را آزاد کنم.
پس از آزاد کردن تد، از کنار نگهبانهای بیهوش گذشتم و تد را به پدرش هک رساندم و ماموریت تمام شد.
دور دوم
بیلد دوم، یک شخصیت شرور است، با مهارت سخنوری (Speech) و تعمیر (Repair) بالا و کارمای پایین.
در دور دوم، مستقیماً سراغ مورتیمر رفتم و ماموریت را از او گرفتم، چون با شروع کردن ماموریت از طرف او، هدف ماموریت میشود جایگزین کردن تد با انسانی دیگر. مورتیمر کلید زیرزمین را به من داد و در راه رفتن به زیرزمین به نگهبانی برخورد کردم که به لطف مهارت تعمیر بالایم توانستم او را متقاعد کنم تعمیرکارم و دستبهسرش کردم. سپس در یخچال را باز کردم و باز هم به لطف مهارت سخنوری بالا تد را متقاعد کردم صحنه را بیسروصدا ترک کند. حالا باید جایگزینش را پیدا میکردم.
من به خانهی کارلایل سنتکلیر (Carlyle St. Clair) سفر کردم. میتوانستم با قنداق تفنگ یا چوب بکوبم فرق سرش، بیهوشش کنم و او را داخل زبالهدان بیندازم، ولی اگر با کارلایل بیچاره حرف بزنید، میتوانید متقاعدش کنید با پای خودش به باشگاه برود.
در آخر با مورتیمر حرف زدم و ماموریت تمام شد. مورتیمر از اینکه موفق شدم کارلایل را با میل خودش به آنجا بکشانم، حیرتزده شده بود و شدت قالتاق بودنم را تحسین کرد!
دور سوم
برای دور سوم تصمیم گرفتم یک کار متفاوت انجام دهم. از سازندگان فالاوت نقل است که نیمی از بازی در ذهن بازیکن اتفاق میافتد. برای همین برای دور سوم تصمیم گرفتم نقش بوکسوری را بازی کنم که مهارت مبارزهی تنبهتن (Unarmed)، چانهزنی (Barter) و اعتبار (Fame) بالا در نوار وگاس دارد.
وقتی به اولترا لاکس رفتم، از هِک ماموریت را دریافت کردم، با مارجوری صحبت کردم، از مورتیمر کلید را گرفتم، جسد را کشف کردم و اراذل بهم حمله کردند. این بار، با دستان خالی آنها را کشتم.
سپس با چانسی ملاقات کردم و مارجوری را متقاعد کردم من را بهعنوان یکی از اعضای باشگاه دستکشسفیدان بپذیرد. بهلطف اعتبار بالای من در نوار نیو وگاس، مارجوری من را بهعنوان عضو افتخاری پذیرفت.
من سرم را انداختم پایین و وارد آشپزخانه شدم و کسی نبود تا جلویم را بگیرد. با به کار بردن مهارت چانهزنی روی سرآشپز، به دیگ غذا دسترسی پیدا کردم و با استفاده از دستور پخت سرآشپز، استیک باکیفیتی پختم که مورتیمر را متقاعد کرد دارد گوشت انسان میخورد.
سپس تد را آزاد کردم و در قسمت پشتی محل مهمانی باشگاه پنهان شدم. مورتیمر به مهمانان اعلام کرد غذایی که خوردند، گوشت تن تد گاندرسون بود، ولی من به همراه تد وارد صحنه شدم و نقشهاش را نقش بر آب کردم. مورتیمر جلوی همه به همه چیز اعتراف کرد و ما او را لو دادیم. تنها کاری که مانده بود انجام دهم این بود که اینقدر به صورتش مشت بزنم تا بمیرد.
دور چهارم
بیلد دوم، یک شخصیت آدمخوار و شرور است (بله، حتی شرورتر از شخصیت دور دوم)، با مهارت تیراندازی (Guns) بالا و کارمای بسیار پایین.
من رفتم با مورتیمور صحبت کردم و به او گفتم که من هم از خوردن گوشت انسان لذت میبرم. سر همین او ماموریت را به من محول کرد. من رفتم به آشپزخانه، در یخچال را باز کردم و تد را کشتم. نمونهای از خونش را گرفتم و جسدش را خوردم.
بعد رفتم به پنتهاوس هک (پدر تد)، نگهبانانش را کشتم و خون پسرش را روی رختخوابش و سینک دستشوییاش مالیدم.
سپس مامورین هتل را مطلع کردم تا به جرم کشتن پسرش او را دستگیر کنند. در آخر، شخصیت همراهم بون (Boone) را در یخچال زندانی کردم و او را بهعنوان جایگزینی برای تد به مورتیمر معرفی کردم. مورتیمر بابت از خودگذشتگی بزرگ من ابراز افسوس کرد!
دور پنجم
بیلد دوم، یک دیوانهی تمام عیار است، با مهارت تیراندازی (Guns) و تیراندازی با سلاح انرژیمصرفکن (Energy Weapons) بالا و کارمای پایین.
دنبال کردن سرنخ و قایمباشک بازی کردن در اتاقهای هتل کار کسلکنندهای به نظر میرسد، برای همین من نه گذاشتم، نه برداشتم و به هک گفتم پسرش تد دست دستکشسفیدان است و او به من یک تفنگ ساچمهای داد. من هم مثل دیوانهها در هتل راه افتادم و هرکس را که بین من و تد قرار داشت کشتم.
بسیار خب، از بررسی این ماموریت با پنج شخصیت مختلف چه چیزی دستگیرمان شد؟ اجازه دهید موردی بهشان اشاره کنم:
- مهم نیست در ابتدای بازی چه ارقامی را برای قابلیتهایتان انتخاب کرده باشید. راههای تمام کردن این ماموریت آنقدر زیاد هستند که مهارتها، قابلیتها و سبک بازیتان هرچه باشد، برای یکی از این راهها ایدهآل خواهد بود. آرایهای کماستفادهای مثل آدمخواری، کسب اعتبار در بخش دیگری از نوار وگاس، برخوردار بودن از همراه انسان و حتی پایبندی شخصیتتان به خوبی یا بدی، همه عواملی هستند که در شیوهی به پایان رسیدن ماموریت موثرند.
- داستانی که برایتان تعریف میشود، به طور کامل تحتتاثیر ارقام قابلیتها و مهارتهایتان نیست، چون در طول انجام ماموریت از حق انتخاب برخوردارید. بعضیوقتها باید در لحظه تصمیم بگیرید؛ مثلاً نگهبانی را که موفق نشدید با زبان متقاعدش کنید، با تفنگ نفله کنید یا وسط انجام ماموریت نقشهیتان را عوض کنید، ولی اینها همه نکات مثبت بازی به حساب میآیند. خیلی کم پیش میآید که یک مسیر از پیشتعیینشده به شما تحمیل شود، برای همین همیشه میتوانید وسط انجام ماموریت مسیرتان را تغییر دهید.
- همیشه چند راه برای رسیدن به یک هدف خاص وجود دارد. مثلاً برای ورود به آشپزخانه میتوانید قفلش را باز کنید، کلیدش را بدزدید، با مورتیمر همکاری کنید، وانمود کنید که دارید با مورتیمر همکاری میکنید یا عضو افتخاری باشگاه دستکشسفیدان شوید.
بعضی از این راهها پرخطرتر و پرهزینهترند، ولی همهیشان نمایندهی خلقوخوی شخصیتی هستند که دارید با او نقشآفرینی میکنید.
- در اغلب موارد، عواقب تصمیمهایتان برایتان مورد پیشآگاهی قرار میگیرد. مثلاً مورتیمر راجعبه نیروهای دفاعی نیرومند مستقر در پنتهاوس به شما هشدار میدهد، برای همین میدانید که باید با آمادگی قبلی به آنجا حمله کنید یا اگر شخصیتتان مبارز قدرتمندی نیست، کلاً از رفتن به آنجا پرهیز کنید.
البته همه چیز هم قابلپیشبینی نیست. مثلاً اراذلی که پس از مشاهدهی جسد کارآگاه به شما حمله میکنند و قاتلی که چانسی را کشت، عناصری کاملاً غافلگیرکننده هستند. عناصر قابلپیشبینی و غیرقابلپیشبینی در کنار هم سطح چالش هر ماموریت را تعیین میکنند.
- در بازی چند انتخاب پیش رویتان قرار داده میشود، ولی تمام انتخابات و انشعاباتی که ازشان ناشی میشود، دوباره به مسیر اصلی برمیگردند تا تعداد احتمالات تولیدشده از حدی که مدنظر قرار دادنشان فراتر از توان ذهنی سازندگان باشد، فراتر نرود. از کارهایی که راهحل متعدد دارند، میتوان به دزدکی وارد شدن به آشپزخانه و ملاقات با چانسی در اتاق بخار اشاره کرد.
البته این ماموریت بینقص نیست. پاداشی که هک و مورتیمر به شما میدهند با هم فرقی ندارند، برای همین تصمیمگیری راجعبه اینکه به کدامشان کمک کنید، آنطور که باید و شاید هیجانانگیز نیست. همچنین این ماموریت بسیار پرباگ است. با این وجود، فراسوی گوشت گاو نمونهای برجسته از یک ماموریت نقشآفرینی است. زمینهی داستانی آن هوشمندانه است و سلسلهوقایع نهفته در دل ماموریت غافلگیرکننده و پیشبینیناپذیر هستند. این ماموریت هم با روح و هویت نیو وگاس جور است، هم به درونمایهی اصلی بازی (طمع بهعنوان نیرویی مخرب) میپردازد. در این ماموریت بازیکن فرصتهای بیشماری پیدا میکند تا ذهنیت فردیاش را بروز بدهد، گرایش اخلاقی شخصیتها و وقایع داستان بین سیاه، سفید و خاکستری در نوسان است و ماموریت واکنشهای غیرمنتظرهای به انتخابهای شما نشان میدهد. حتی خارج از ماموریت هم برخی از شخصیتها به ماجراجویی شما در اولترا لوکس واکنش نشان میدهند.
همچنین باشگاه دستکشسفیدان و خانوادهی گاندرسون سروکلهیشان در ماموریتهای دیگر هم پیدا میشود و عنصری یکبارمصرف نیستند.
اگر بازیساز هستید و میخواهید به بازیکن فرصتی دهید تا داستان خودش را در بطن بازی تعریف کند، فراسوی گوشت گاو و شیوهی طراحی آن نمونهی خوبی از ماموریت فرعیای است که باید سرلوحهی کار خود قرار دهید.
منبع: مارک براون – یوتیوب
موهام سوخت !!!!!