۶ کتاب برجسته تولستوی؛ از «جنگ و صلح» تا «آناکارنینا»
لئو تولستوی، نویسنده، فیلسوف و عارف بزرگ قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود. نام او را در ردیف بزرگترین نویسندگان ادبیات روسیه و از ستونهای ادبیات جهان قرار دادهاند. آثار ادبی این نویسنده، عموما درونمایهای فلسفی و گاهی اوقات سیاسی دارند. از سوی دیگر، غنای ادبی و ظرافت کلامی آنها بسیار بالاست. به همین دلیل خواندن این کتابها تجربه خاص و منحصر بفردی را برای خواننده ایجاد میکند. در این یادداشت به معرفی تعدادی از کتابهای تولستوی این نویسنده بزرگ روسی میپردازیم اما پیش از آن مختصری درباره زندگینامه تولستوی خواهیم گفت.
کودکی تولستوی
تولستوی در ۹ سپتامبر سال ۱۸۲۸ در خانوادهای اشرافی در منطقه یاسنایا پالینا ( ۱۶۰ کیلومتری جنوب مسکو) دیده به جهان گشود. پدر او کنت گراف نیکلای ایلیچ تولستوی و مادرش شاهزاده ماریا بود. اما تولستوی کودکی پر درد و رنجی داشته تنها دو ساله بود که مادرش فوت کرد و وقتی یازده سال داشت پدرش را از دست داد. به همین خاطر عمهاش تاتیانا سرپرستی او را بر عهده گرفت و تولستوی از همان ابتدا با چالش نگهداری زمینهای خانوادگیاش روبرو بود.
نوجوانی و ورود به دانشگاه
تولستوی در سال ۱۸۴۴ و زمانیکه ۱۶ ساله بود در رشته زبانهای شرقی دانشگاه قازان ثبتنام کرد و سه سال پس تحصیل در آن رشته، به سراغ رشته حقوق رفت. او فکر میکرد که با وکالت میتواند پول لازم برای اداره امور سیصد و پنجاه کشاورزش را داشته باشد. فراموش نکنیم که او یک اشرافزاده بود. اما یک سال پس از تحصیل در رشته حقوق، تولستوی درس خواندن را رها میکند و از این رشته انصراف میدهد و به زادگاهش بازمیگردد
ورود تولستوی به ارتش و آغاز داستاننویسی
تولستوی در سال ۱۸۴۷ دانشگاه را رها کرد و چهار سالی را در زادگاهش گذراند؛ او ۲۳ ساله بود که به ارتش پیوست و برای خدمت به مناطق مختلفی نظیر شبه جزیره کریمه و قفقاز فرستاده شد. او با حضور در ارتش و دیدن درد و رنج انسانها این فرصت را یافت تا درد و رنج مردم روسیه را مشاهده کند و درباره آنها بنویسد. به همین خاطر تولستوی به ادبیات علاقهمند شد. اولین اثر او در سال ۱۸۵۱ و در ماموریت قفقاز نوشته شد که کودکی نام دارد. این رمان یک سال بعد در مجلهاش به چاپ رسید. تولستوی در حین عضویت در ارتش به درجه ستوانی رسید و به سواستوپل در کریمه فرستاده شد. او در آنجا داستان «حکایتهای سواستوپل» را نوشت.
کنارهگیری از ارتش و سفر به اروپا
در سال ۱۸۵۶، هنگامیکه «لئو تولستوی» ۲۸ ساله بود؛ تصمیم گرفت که از ارتش کنارهگیری کند. زیرا احساس میکرد که جنگ با روحیات او سازگاری ندارد. او سفری شش ماهه را به کشورهایی نظیر انگلستان، فرانسه، سوئیس و ایتالیا آغاز میکند و در خلال این سفرها با برخی از شخصیتهای فرهنگی مهم دوران خود آشنا میشود و از آنها الهام میگیرد. او درباره فرهنگ و باورهای مردم اروپا میآموزد و به این نتیجه میرسد که روسیه نیز نیازمند اصلاح و تغییر رویه است؛ استبداد سلطنتی و سلطه کلیسای ارتودکس زمینهساز مشکلاتی در روسیه است و مردم به آموزش عمومی نیاز دارند. شخصیت تولستوی متاثر از سفر خود به اروپا به تدریج شکل میگیرد.
تاسیس مدرسه در روستاهای روسیه
«لئو تولستوی» نگاه ویژهای به آموزش و پرورش داشت؛ به نظر او آموزش میتوانست باعث افزایش آگاهی شود و اختلافات طبقاتی را کم کند. به همین ترتیب به تقلید از روسو، دبستانهایی را در روستاها ایجاد کرد. پیش از آن دسترسی به آموزش صرفا مختص طبقات بالای روسیه بود و مردم عادی از تحصیلات بهرهای نداشتند. مدارسی که تولستوی تاسیس کرد توسط تزار تحمل نشدند و با حکمی از جانب حکومت تزار تعطیل شدند. با این وجود این اقدامات نتوانستند تولستوی را از خدمت به مردم عادی بازدارند. او با نوشتن کتابهایی تلاش کرد که این خلل را جبران کند. میلیونها کودک روسی تا اوایل بیستم با آموزش الفبای تولستوی، سال اول دبستان را آغاز کردند به همین خاطر است که تولستوی در حال حاضر و با گذشت نزدیک به دو قرن از حیات خود، شخصیتی محبوب و پرطرفدار در روسیه به شمار میآید.
خانواده تولستوی و فرزندانش
تولستوی در سال ۱۸۶۲ و هنگامیکه ۳۴ ساله بود با دختری ۱۸ ساله و آلمانیتبار به نام «سوفیا آندره » ازدواج کرد. رابطه این دو عاشقانه و پر از فراز و فرودهای بسیار بود. پشتیبانی سوفیا از تولستوی باعث شد تا او امکان نوشتن رمانهایی نظیر آناکارنیا و جنگ و صلح را داشته باشد. تولستوی در سالهای پایانی زندگیاش در مسائل فلسفی گوناگونی غرق شده بود و همین باعث شد که رابطهاس با خانواده و به ویژه همسرش پرتنش شود. ثمره ازدواج تولستوی و سوفیا ۱۳ فرزند بود که سه تای آنها در کودکی از دنیا رفتند.
سالهای پایانی تولستوی
در سالهای پایانی تولستوی فشارهای حکومت تزاری بر او بیشتر شد و حتی پیشنویس تعدادی از رمانهای او را ضبط کردند. علاوه بر این تولستوی حال روحی خوبی نداشت او در روزهای پایانی عمرش به همراه پزشک خانواده و دختر کوچک خود، خانهاش را ترک کرد تا به سفری در جنوب روسیه برود. اما در طول مسیر و در سن ۸۲ سالگی درگذشت. حیات این نویسنده برجسته و شناختهشده در ۲۰ نوامبر سال ۱۹۱۰ در ایستگاه قطار استاپوفو به پایان رسید. او را دو روز بعد از درگذشتش به خاک سپردند. همسر او نه سال بعد و در سال ۱۹۱۹ درگذشت. تولستوی یکی از مهمترین شخصیتهای تاثیرگذار روسیه است و بسیاری انقلاب ۱۹۰۵ روسیه را که به موجب آن حکومت روسیه از صورت مطلقه فاصله گرفت و به مشروطه سلطنتی تبدیل شد؛ متاثر از سخنان تولستوی، بینش او و کتابهایش میدانند.
کتابهای تولستوی
از تولستوی بیش از ۱۰ رمان بلند و سی اثر ادبی و فلسفی دیگر بر جای مانده است. برخی از این آثار شهرتی جهانی دارند.
سبک نویسندگی تولستوی
تولستوی یکی از طرفداران و پیروان مکتب رئالیسم روسی است. رئالیستها از اتفاقات جهان واقعی برای نوشتن داستانهای خود الهام میگیرند. این مکتب در ابتدای قرن ۱۸ شکل گرفت و دوره بلوغ آن به قرن نوزدهم بازمیگردد. امروزه نیز بسیاری از نویسندگان خود را رئالیست میدانند. رئالیسم بیش از آنکه یک سبک نوشتاری باشد؛ جنبشی فرهنگی و هنری است. در ادامه این یادداشت با تعدادی از بهترین کتابهای تولستوی آشنا میشویم.
۱. کتاب «چه باید کرد»
کتاب «چه باید کرد» تولستوی یکی از کارهای برجسته و از پرمعناترین آثار این نویسنده است. او در این کتاب تلاش میکند که با زبانی ساده و روان یکی از دشوارترین موضوعات جامعه خود، یعنی وضعیت طبقه فقیران روسیه را به تصویر بکشد. این کتاب را میتوان هم اثری ادبی و هم اثری سیاسی توصیف کرد. زیرا الهام گرفته شده از وضعیت واقعی زندگی انسانهاست و درد و رنج آنها را به تصویر میکشد. در حقیقت در این کتاب تولستوی صدای طبقه محروم و مطرود جامعه میشود و دلایل فقر و عقبماندگی جامعه روسیه را به تصویر میکشد و نظام طبقاتی این کشور را مورد سرزنش و نکوهش قرار میدهد. تبیین درست یک مسئله همیشه نیمی از راه حل است. این کتاب نیز راهحلهایی را برای رفع شکاف طبقاتی در روسیه پیشنهاد میدهد و به همین خاطر اثری انقلابی است. کتاب چه باید کرد تولستوی در سال ۱۸۸۶ نوشته شده است. تولستوی در آنزمان در اوج شهرت بوده است اما ترجیح میدهد که از شهرتش دست بشوید و زندگی سادهای را انتخاب کند. در سالهای نگارش این کتاب، تولستوی بخش اعظمی از ثروت خود را به کشاورزان میبخشد. همانطور که قبلا گفتیم؛ تولستوی همواره دغدغه وضعیت کشاورزانش را داشت و میخواست تا از درد و رنج آنها بکاهد. این کتاب در قالبی ادبی به مسائل اجتماعی روسیه میپردازد. این کتاب لئو تولستوی توسط دکتر «مهدی سمسار» به فارسی ترجمه شده است.
۲. کتاب «رستاخیز»
کتاب «رستاخیز» در سال ۱۸۹۹ نوشته شده است و تولستوی آـن را بر اساس داستانی واقعی نوشته شده است. دیمیتری جوانی است که به طبقه اعیان و اشراف تعلق دارد. او دلباخته یکی از ندیمههای عمه خود میشود و میان آنها رابطهای خارج از چهارچوب ازدواج شکل میگیرد. این دختر کاتیوشا نام دارد و چس از لکه دار شدن دامان خود، مصیبتهای زیادی بر سرش نازل میشود. او را از کارش اخراج میکنند و مارسوا به روسپیگری روی میآورد؛ اما بدبیاریهای او تمامی ندارند و کاتیوشا به ناحق به قتلی متهم میشود و او را به دادگاه میبرند. دادگاهی که در آن دمیتری یکی از اعضای هیات منصفه است و باید به عنوان وجدان جامعه نقش ایفا کند. او باید درباره محاکمه شدن این زن حکم بدهد. اتفاقی که رخ میدهد روح و وجدان دمیتری را متحول میکند. شخصت دمیتری به خود «لئو تولستوی» بیشباهت نیست. او نیز در دوران جوانی خود بالهوسیهای کمی نداشت و حتی هنگامیکه دفتر یادداشتهای روزانهاش به دست همسرش افتاد با او تنشهایی پیدا کرد.
کتاب «رستاخیز» «لئو تولستوی» داستان بیدار شدن دیرهنگام وجدانی است که سالها غافلانه عمل کرده است. در این یادداشت دمیتری به خود قول میدهد تا هر طور که شده کاتیوشا را نجات دهد و از زندگی مرفه و لوکس خود دست بکشد. این کتاب توانایی قدرتمند تولستوی در داستانسرایی را به ما نشان میدهد.
از داستان «رستاخیز» فیلمهای زیادی ساخته شده است. مترجمان گوناگونی این کتاب را به فارسی ترجمه کردهاند ولی ترجمه «سروش حبیبی» شهرت بیشتری دارد. انتشارات نیلوفر این کتاب را چاپ کرده است. «رستاخیز» ۵۸۴ صفحه دارد و برای خواندنش به ۱۵ ساعت زمان نیاز داریم.
جملاتی از کتاب «رستاخیز » تولستوی
کمی بعد زنی جوان با قد کوتاه و بالاتنهای پر و پیمان که روی بلوز و دامن سفیدش، نیمتنهای خاکستریرنگ پوشیده بود. با گامهایی تروفرز و چرخشی سریع آمد رو در روی نگهبان ایستاد. جورابهای نخی و دمپاییهای زندانیان را بهپا داشت. روسری سفیدی به سرش بسته بود که طرههایی از موهای مشکیاش – احتمالا به عمد- از زیر آن بیرون زده بود. چهرهاش مانند کسانی که مدتها در فضایی بسته و هوایی محبوس گذراندهاند. شبیه جوانههای سیب زمینی در زیرزمین انبارشده پریدهرنگ و حتا سفید بود. دستهای سفید و کموبیش چاقالویش و همچنین گردنش که ازیقه پیراهنش دیده میشد. سفید بودند. تضاد عجیبی میان پریدهگی رنگ و سفیدی پوستش با چشمان سیاه درخشان و نگاه بسیار تندش وجود داشت. کیسههای کوچکی زیر پلکهای زیرینش تشکیل شده ویکی از چشمهایش هم کمی تاب داشت اگرچه سینهاش را جلو داده بود. اما پشتش کمی خمیده بهنظر میرسید.
۳. کتاب «آنا کارنینا»
کتاب «آناکارنینا» یکی از بزرگترین عاشقانههای ادبیات جهان است. اما عشق تنها قسمتی از این رمان پرماجرا و پرحادثه را روایت میکند. این داستان یک عاشقانه معمولی نیست و در آن بحث درباره موضوعات اجتماعی، مذهبی و اخلاقی وجود دارد و افراد بر اساس شهود و نگرش اخلاقی خود با شخصیتهای داستان همذاتپنداری میکنند. آناکارنینا همسر مقامی دولتی و قدرتمند و زنی بسیار زیبا و جذاب است. او دلباخته افسری به نام کنت ورانسکی میشود و از آنجاییکه دلباخته این فرد است بر روی هنجارهای سنتی جامعه روسیه پا میگذارد و برای زندگی در کنار معشوق خود، همسر و فرزندش را ترک میکند. اما این حرکت جسورانه در جامعه سنتی روسیه برای او مشکلاتی به همراه میآورد و آناکارنینا باید بتواند در برابر این فشارها مقاومت کند. تولستوی این داستان را در سال ۱۸۷۷ نوشته است. داستان «آناکارنینا» در نوع خود بینظیر است زیرا برای اولین بار در روسیه هنجارهای اخلاقی حاکم را به چالش میکشد و تصویری نو از زنان نشان میدهد. درست است که آناکارنینا همسر خود را ترک میکند اما در واقع، وفادار به حقیقت است. افراد دیگری نیز در طبقه اشراف وجود دارند که به همسران خود خیانت میکنند. اما آناکارنینا اهل خیانت نیست و برخورد صادقانهای با همسرش دارد. او میخواهد از طریق عشق به خوشبختی برسد و در عین حال زنی مستقل و قدرتمند است. در فضای قرن نوزدهم کمتر نویسندگانی وجود دارند که زنان را در داستانهایشان اینچنین ترسیم کنند. در کنار شخصیت آناکارنینا فرد دیگری به نام کنستانتین لوتین نیز وجود دارد که بیشباهت به تولستوی نیست. او رضایت روحی خود را به نوع دیگری جستجو میکند و سخت کار کردن و تشکیل خانواده را عامل رسیدن به رضایت درونی میداند.
پایه و اساس رمان «آناکارنینا» روابط میان سه زوج است. آنا و کارنین، کارنین شوهری سرد و بیاحساس و با نگرش سنتی است. استیوا و دالی که در حقیقت داستان با آنها آغاز میشود. استیوا برادر آنا است و مرتکب خیانت شده است و استیوا از آنا کمک میخواهد تا زمینه بخشیده شدن توسط دالی را فراهم کند.
لوین و کیتی سومین زوج داستان هستند، لوین همانطور که ذکر شد خود را وقف خانواده کرده است؛ اما کیتی که خواهر دالی است و همسر اوست؛ رابطه عاشقانهای با ورونسکی دارد. این کتاب به خوبی مناقشات اشرافی جامعه روسیه را نشان میدهد و بسیار جذاب و خواندنی است. مجله تایم جایگاه اول بین ده کتاب برتر تاریخ را که توسط نویسندگان معروف انتخاب شده است، به کتاب «آناکارنیا» داده است.
در سال ۲۰۱۲ از این کتاب یک فیلم سینمایی به کارگردانی «جو رایت» ساخته شد. البته از این داستان، فیلمهای صامت روسی، مجارستانی و بریتانیایی نیز شاخته شده است. برنارد رز در سال ۱۹۹۷ یک فیلم سینمایی از آنا کارنینا ساخت و تمام آن را در مسکو و سنپطرزبورگ فیلمبرداری کرد. این اثر ادبی به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است. ترجمههای زیادی از آن به زبان فارسی نیز وجود دارد که در این میان ترجمه «سروش حبیبی» از دیگران پرطرفدارتر است. این کتاب ۹۹۷ صفحه دارد و برای خواندن آن به ۲۵ ساعت زمان نیاز است.
جملاتی از کتاب «آناکارنینا»
گمان میکنم که این دو مساله از هم جدایی ناپذیرند و دوری باطل تشکیل میدهند. زن به سبب کافی نبودن آموزش از حقوق خود محروم میشود ولی همین کافی نبودن آموزشِ زن به علت محروم بودن او از حقوق خویش است. نباید فراموش کرد که شرایط بندگی زنان به قدری سخت و قدیمی است که ما اغلب نمیخواهیم شکاف عمیقی را که آنها را از ما جدا میکند درک کنیم.
انسان کسی را میتواند نجات دهد که خود اصرار به سقوط نداشته باشد.
ما همه برای این خلق شدهایم که رنج بکشیم و همه به این امر آگاهیم و راههایی پیدا میکنیم که خود را گول بزنیم.
۴. کتاب «مرگ ایوان ایلیچ»
مواجهه با مرگ چیز آسانی نیست و انسانها زمانیکه به آن نگاه میکنند نظرات و نگرشهای متفاوتی دارند. کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» داستان زندگی مرد موفقی است که در زندگی خود چیزی کم ندارد؛ اما او به یک بیماری سخت مبتلا شده است و به این نتیچه میرسد که مرگش دور از ذهن نیست. او قبلا به صورت گذرا به مرگ فکر کرده بود ولی الان میداند که مرگش اجتنابناپذیر است. این داستان به نحوه مواجهه ایوان ایلیچ به مرگش اشاره میکند. تولستوی تلاش دارد تا در این داستان، حال و هوای ایوان را با دقت و جزئیات تمام توصیف کند. او در ۵ مرحله رفتارهای ایوان را توصیف میکند. مرحله اول انکار است؛ او به خود میگوید شاید پزشک اشتباه کرده است، در گام بعد او خشمگین میشود و ریشه بیماریاش را در اطرافیان خود جستجو میکند. مرحله سوم او معامله نام دارد. او در این مرحله با وجود ماورایی که همان خدا باشد ارتباط برقرار میکند و از او میخواهد تا مرگش را به تاخیر بیاندازد تا در عوض مسیحی خوبی شود. این مرحله زیاد به طول نمیانجامد و جای خود را به مرحله افسردگی میدهد؛ ایوان ایلیچ در اینجا به عزای فرصتهای از دست رفته مینشیند و گذشته خود را مرور میکند و برایش افسوس میخورد. مرحله پنجم و آخرین مرحله پذیرش نام دارد؛ در اینجا درد از میان رفته است و به نظر میرسد که انسان از احساسات منفی تهی میشود. این کتاب به زبانهای زیادی برگردانده شده است. ترجمه «صالح حسینی» از انتشارات نیلوفر، از بهترین ترجمههای فارسی «مرگ ایوان ایلیچ» به شمار میرود. «حمیدرضا آتشبرآب» از نشر هرمس نیز این کتاب را به فارسی برگردانده است. این کتاب ۱۵۲ صفحه دارد و برای خواندن آن حدودا به چهار ساعت زمان نیاز داریم.
۵. کتاب جنگ و صلح
تولستوی با نوشتن رمان «جنگ و صلح» خود را جاودانه کرده است. کتاب «جنگ و صلح» تولستوی معروفترین اثر اوست. داستان این کتاب به دوران جنگهای ناپلئونی و رویارویی نظامی میان روسیه و فرانسه اختصاص دارد. این اثر را میتوان به عنوان آخرین حماسه دنیای مدرن دانست. کتاب فوق در سال ۱۸۶۷ به چاپ رسیده است با این وجود هنوز هم در صدر لیست کتابهای مهم و پرطرفدار دنیا قرار دارد.
در این رمان بیش از پانصد شخصیت به مخاطبان معرفی میشوند و ذهن شما را تحت تاثیر خود قرار میدهند. ماجرا در یک مهمانی آغاز میشود و در زمانیست که هنوز صلح برقرار است؛ اشراف زندگی پرتجمل خود را دارند و ناچبئون دارد کشورها و سرزمینها را یکی پس از دیگری فتح میکند. در این مهمانی جوانان از فتوحات ناپلئون سخن میگویند و تحت تاثیرش قرار گرفتهاند اما هرگز باور ندارند که روسیه نیز گرفتار جنگ با او خواهد شد و آرامش آنها نیز به هم خواهد ریخت و اوضاع سرزمین آنها نیز آشفته خواهد شد.
نویسنده در این کتاب صرفا از جنگها سخن نمیگوید. بلکه به زندگی انسانها در زمان سختی اشاره دارد. این کتاب فقط درباره زندگی اشراف نیست. بلکه زندگی مردم عادی را نیز روایت میکند. این کتاب انسجام بالایی دارد و نمیتوان گفت که حتی یکی از شخصیتهای آن اضافی است. کتاب فوق به بحثهای اخلاقی، مذهبی و فلسفی نیز میپردازد و نمیتوان آن را یک اثر داستانی صرف به شمار آورد. این کتاب توسط سروش حبیبی و در چهار جلد ترجمه شده است.
۶. کتاب «اعتراف»
کتاب «اعتراف» از «لئو تولستوی» یکی از مهمترین آثار این نویسنده است. این کتاب در سختترین شرایط نویسنده و زمانی که دچار تغییر و تحول روحی شده بود در سال ۱۸۸۴ به چاپ رسید. همانطور که ذکر کردیم تولستوی متاثر از روسو بود و به سبک او کتاب اعترافات نوشت. او در این کتاب تلاش میکند که به سوالهایی درباره معنا و مفهوم زندگی پاسخ دهد. تولستوی را بیشتر به داستانهای تاثیرگذارش میشناسند اعتراف اما اثری فلسفی است و اندیشه تولستوی را نشان میدهد.
او در این کتاب مسیحیت ارتودکس را نقد میکند و باورها و نگرشهای آن را به چالش میکشد. تولستوی از این مسئله ناراضی است که آموزههای کلیسای ارتودکس را بدون هیچ پشتوانه منطقی از کودکی به خورد ذهن آنها میدهند. کتاب فوق در ۱۰۱ صفحه نوشته شده است و برای خواندنش به حدودا دو ساعت زمان نیاز است. این اثر تولستوی با وجود فلسفی بودن نثر ساده و خواندنیای دارد و به خوبی اندیشهها، باورها و نگرشهای او به زندگی را نشان میدهد. با اینکه یکصد سال از نگارش این کتاب میگذرد؛ پرسشها و پاسخهای آن هنوز تازه، تاثیرگذار و بااهمیت است. این کتاب توسط «آبتین گلکار» و به همت نشر گمان در مجموعه معنای زندگی ترجمه شده است. «نسرین مجیدی» و «سعید فیروزآبادی» از نشر روزگار و جامی نیز آن را ترجمه کردهاند.