۷ نکته که ثابت میکنند غریبه در سریال «حلقههای قدرت» همان گندالف است
از همان فصل اول میتوانستیم اشاراتی به ماهیت واقعی غریبه پیدا کنیم. اما فصل دوم سریال «حلقههای قدرت» (The Rings of Power) حتی نشانههای بیشتری به ما دراینباره داده است که پازل هویت کاراکتر غریبه را برایمان روشنتر میکند. دنیل ویمن نقش غریبه را در «حلقههای قدرت» بازی میکند و شخصیت او تا همین حالا هم یک علامت سوال بزرگ بر دوش خود میکشد؛ آن هم در میان گروهی از کاراکترها که خیلی از آنها برای مخاطبان فیلمها و کتابهای «ارباب حلقهها» آشنا هستند؛ از گالادریل گرفته، تا الروند و سائورون. البته پایان فصل اول سریال «حلقههای قدرت» عملا حدس و گمانهای ما دربارهی ماهیت واقعی غریبه را تأیید کرد، آن هم با جملهای که مشخصا برای گندالف است، یعنی «خط دماغت را دنبال کن!». اما سریال هنوز جای بحثهای بیشتری را دربارهی غریبه باز گذاشته و بیشترش هم به جزئیات جهان تالکین بازمیگردد؛ مثل این نکته که گندالف در نوشتههای تالکین تا عصر سوم وارد سرزمین میانه نشد.
فصل دوم سریال «حلقههای قدرت» اما در پایان عصر دوم سرزمین میانه اتفاق میافتد و برای همین خیلی معنی نمیدهد که گندالف از همین حالا در آن حضور داشته باشد. با این وجود، از نویسندگان «حلقههای قدرت» بعید نیست که نسبت به این جزئیات بیتوجه بوده باشند؛ چون میدانیم آنها تغییرات زیادی در دنیای خودشان ایجاد کردهاند که با کتابهای تالکین تفاوت دارد و البته به خاطر همین کارهایشان، خشم بسیاری از طرفداران را هم به جان خریدهاند. یک تئوری این است که نویسندگان «حلقههای قدرت» بدون توجه به این مسئله که گندالف نباید فعلا آفتابی شود، تنها به این دلیل که او کاراکتر محبوبی است از همان اول گندالف را به داستانشان آوردهاند؛ تئوری دیگر این است که آنها فعلا با کاراکتر غریبه میخواهند زمینهسازیهای لازم برای داستانی را فراهم کنند که ببینندگان توقعش را نداشته باشند.
غریبه که در میان شخصیتهای برتر حلقههای قدرت هم حضور دارد، موجودی است که به سرزمین میانه فرستاده شده و آنطور که تام بامبادیل اعتقاد دارد، به سرزمین میانه آمده تا شر سائورون را از سر ساکنانش رفع کند؛ در واقع، تام بامبادیل دلیل اصلی حضور ایستاریها در سرزمین میانه را همین میداند و این نکتهای است که حتی نوشتههای تالکین هم تأیید میکنند. با این حال، گندالف راههای مخصوص خودش را برای مبارزه با نیروهای شر دارد که او را از جادوگران دیگری چون سارومان متمایز میکند. با تمام این اوصاف، سریال «حلقههای قدرت» نشانههای زیادی به ما داده که موجب شده با دیدن غریبه ذهنمان به سرعت به سمت گندالف برود و احتمالا باید به همین زودیها منتظر دیدن همان کاراکتر محبوب از کتابها و فیلمهای «ارباب حلقهها» باشیم.
۷. انتخاب غریبه بین سرنوشت و نوری
در قسمت ششم فصل دوم «حلقههای قدرت» غریبه با یک معضل بزرگ مواجه میشود. او تام بامبادیل را میبیند که به او میگوید سرنوشتش در این است که خود را برای مبارزه با شر بزرگی آماده کند. غریبه حالا این فرصت را دارد که در مورد قدرتهای عجیب خود با موجودی حرف بزند که نه تنها حرفهایش را میفهمد، بلکه از خودش هم بیشتر دراینباره میداند. او اشتیاق زیادی برای یادگیری دارد و میخواهد قدرتهایش را به کار ببندد تا بتواند از دوستانش محافظت کند. اما اگر سرنوشت او همان باشد که تام بامبادیل میگوید، پس او باید دوستان خود را پشت سر گذاشته و همین جا بماند تا برای شکست دادن سائورون در غرب و جادوگر تاریک در شرق آماده شود. نقطهی مقابلش این است که به نوری و دوستانش بازگردد و با وجود دانش اندکی که فعلا دارد، تمام تلاش خود را برای محافظت از آنها انجام دهد. غریبه اما تصمیم میگیرد که دوستانش نسبت به این هدف والا ارجحیت دارند؛ کاری که مطمئنا اگر گندالف در این موقعیت قرار گرفته بود انجام میداد و «حلقههای قدرت» زیرکانه بر آن تأکید میکند.
گندالف موجود قدرتمند و افسانهای است؛ اما از همین تصمیمات کوچک او میفهمیم که او روحی به شدت انسانی دارد و قدرت واقعیاش نه ناشی از تواناییهای جادوگری او، که ناشی از قلب مهربانش است. همانطور که در فیلمهای «هابیت» میبینیم، خلاف سارومان که به قدرت عالی اعتقاد دارد و برای رسیدن به آن تلاش میکند، گندالف خواهان دوستی و عشق است و همیشه در هر تصمیمی دوستیها را اولویت میدهد. برای همین هم است که در سریال «حلقههای قدرت» همین تصمیم کوچک غریبه باعث میشود فکرمان سمت گندالف برود. اتفاقا انتخاب نوری، غریبه را بیشتر به سمت سرنوشت حقیقی او سوق میدهد که او را به کاراکتر تالکین هم نزدیکتر میکند.
۶. استورها غریبه را گرندالف خطاب میکنند
یکی از اشارههای مستقیمتر سریال «حلقههای قدرت» به این که غربیه همان گندالف است زمانی اتفاق میافتد که نوری به خانهی استورها آورده میشود. گاندابل، که رهبری استورها را بر عهده دارد، با نوری و همراه غولپیکر پاپی یک مشکل اساسی پیدا میکند. گاندابل نمیتواند تشخیص دهد او دقیقا از چه نژادی است و برای همین او را یک گرندالف (Grand-Elf) گنده میخواند. برای اینکه به دلیل استفاده از این اصطلاح مشخص پی ببرید، باید این نکته را به شما بگوییم که اصلا هیچ نژاد یا گونهای به نام گرندالف در جهان تالکین وجود ندارد و احتمالش خیلی کم است که نویسندگان برای خودشان در دنیای «حلقههای قدرت» یک نژاد تازه به نام گرندالف ساخته باشند که ما از آن بیخبریم. برای همین، نویسندگان کمی با دیالوگها و اسامی بازی کردهاند wand تا ذهن شما را دوباره به سمت گندالف خودمان ببرند و شما را برای آشکار کردن هویت غریبه آماده کنند.
البته یک نکتهی جالب دربارهی این کلمه وجود دارد که به ریشهشناسی اصلی خود گندالف هم مرتبط میشود؛ چون در زبان مردان دنیای تالکین، گندالف به معنی الف واند (Wand-elf یا Elf-of-the-wand) است. از آنجایی که گندالف نامیرا به حساب میآید، این باور غلط بین مردم سرزمین میانه رواج شده بود که او هم الف است؛ با اینکه یک نگاه به قیافهاش کافی است تا بفهمید او بیشتر به آدمها شباهت دارد تا الفها. «حلقههای قدرت» شاید میخواسته با این باور غلط اما رایج بازی کند و برای همین این نکته را در سریال گنجانده که استورها با دیدن گندالف فکر کردهاند او باید حتما الف باشد. فقط کافی است که غریبه یک عصا یا چوبدستی هم بردارد که دیگر دقیقا با نام الف واند پیوند میخورد.
۵. غریبه و تام بامبادیل دربارهی «آتش پنهانی» حرف میزنند
موقعی که غریبه و تام بامبادیل با هم حرف میزنند، تام چندین بار نام «آتش پنهانی» را به میان میآورد و اشاره میکند که غریبه میتواند با تمرین یاد بگیرد که چطور از قدرت آن استفاده کند. این ایدهی تازهای است که در سریال «حلقههای قدرت» مطرح شده و در کتابهای تالکین نمیبینیم که گندالف دربارهی منشاء قدرت خود حرفی بزند. سریال اینطور القاء میکند که منشاء جادوی ایستاریها در واقع یک آتش پنهانی است که دربارهی ماهیت آن در کتابها توضیحی وجود ندارد؛ هر چند نامش به میان میآید. در مونولوگی که گندالف در مواجهه با بالروگ روی پل خازاد دوم میگوید (که در فصل پنجم کتاب دوم «یاران حلقه» میتوانید آن را پیدا کنید)، او از «آتش پنهانی» حرف میزند؛ هرچند مشخص است که در میانهی مقابله با بالروگ فرصت آن را ندارد که دربارهاش به تفصیل توضیح دهد. متن کامل این بخش در کتاب به این شکل آمده است:
گفت: «نمیتوانی بگذری.» اورکها ساکت ایستادند و سکوتی مرگبار برقرار شد. «من خادم آتش پنهانیام و سلاحام شعلهی آنور است، نمیتوانی بگذری. آتش تیره، شعله اودون کمکی به تو نمیکند. به میان سایهها برگرد! نمیتوانی بگذری!»
مبتنی بر کتاب سیلماریلیون، میتوانیم این را بگوییم که آتش پنهانی توسط ایلوواتار، خالق آردا (جهانی که سرزمین میانه در آن وجود دارد) به کار گرفته شده که از آن زندگی خلق میکنند؛ البته البته فقط خود ایلووتار واقعا قادر به خلق زندگی با استفاده از این آتش است. در عصر اول ملکور از این که فقط ایلوواتار میتوانست زندگی بیافریند، عصبانی شده بود و در مخالفت با این ایده، خودش اورکها را ساخت. به نظر میرسد سریال «حلقههای قدرت» هم میخواهد بر این نکته دست بگذارد که این آتش پنهانی منبعی از نیروی حیاتی گستردهای است که قدرت ایستاریها از آن است؛ یعنی ایستاریها میتوانند تکهای کوچک از آن را به عنوان جادوی خود به کار بگیرند. بنابراین، غریبه بدون شک یک ایستاری است.
۴. نوری به چوبدستی میگوید «گند»
بگذارید شفافتر توضیح دهیم. در اپیزود چهارم فصل دوم «حلقههای قدرت» یک نکتهی کوچک وجود دارد که امکان ندارد به گندالف اشاره نداشته باشد. در این اپیزود پاپی این سوال را مطرح میکند که چرا غریبه از جادویش استفاده نمیکند و برایشان غذا بسازد. نوری به او توضیح میدهد که غریبه میترسد بدون «گند» (gand) کنترل خود را از دست بدهد. اصطلاح «گند» آنقدر خاص است که نمیتواند به ریشهشناسی دیگری از گندالف مرتبط نشود، چون این کلمه حتی انگلیسی هم نیست. Gandr یک کلمهی اسکاندیناوی باستانی است که برای «گرز» یا «چوبدستی» به کار میرود که مشخص است در ریشه شناسی نام گندالف هم به دردمان میخورد. واقعا نمیدانیم چطور ممکن است از «گند» گفت و این اشارهای مستقیم به گندالف نباشد که زمینه را برای آشکارسازی ماهیت واقعیاش در «حلقههای قدرت» آماده میکند. یک اشارهی دیگر در «حلقههای قدرت» این است که غریبه تا آخر فصل چوبدستیاش را پیدا کند که به او اجازهی تحت کنترل درآوردن قدرتش را میدهد که در اپیزود تام بامبادیل هم اشاراتی به ان وجود داشت. با این نکتهها دیگر دیدن اینکه غریبه بالاخره عصای جادوگری خود را برداشته و خودش را به عنوان گندالف معرفی کند آنقدرها دور از ذهن به نظر نمیرسد.
۳. تام بامبدیل از نقل قول کلاسیک گندالف استفاده میکند
در قسمت ششم فصل دوم «حلقههای قدرت» تام بامبادیل از یک نقل قول معروف گندالف استفاده میکند که از فصل دوم کتاب اول «یاران حلقه» میآید. گندالف در گفتگو با فرودو وقتی دارد از تاریخ حلقه و گالوم و غیره حرف میزند میگوید: «حقش است! به جرأت میگویم که حقش است! خیلی از کسانی که زندهاند حقشان مرگ است و خیلی از کسانی که میمیرند حقشان زندگی است. تو میتوانی این زندگی را به آنها ببخشی؟ پس زیاد مشتاق نباش که در قضاوت، مردم را به مرگ محکوم کنی. چون حتی خردمندترین آدمها هم نمیتوانند فرجام کار را ببینند.» این جمله در فیلم ها هم وجود دارد که در آن گندالف در میانهی سفر در موریا در پاسخ به فرودو میگوید که گندالف را متهم کرده بود که باید گالوم را میکشت. این جمله مشخصا بر این تأکید دارد که جان همه برای خودشان عزیز است و هدفی پشت آن هست و گرفتن زندگی هر کسی، ممکن است مانع از این شود که او تأثیر مثبت خود را بر جهان بگذارد. در سریال هم تام جملهای شبیه به این (البته کمی جابهجا شده) به غریبه میگوید که همین منظور را میرساند.
این جمله درست در اوایل «ارباب حلقهها» مطرح میشود. اما آخر داستان تأثیر خود را میگذارد؛ چون باعث میشود فرودو از کشتن گالوم صرف نظر کند که در نهایت تأثیر مستقیمی بر نابود کردن حلقه میگذارد. اگر در لحظهی آخر گالوم تلاش نمیکرد که حلقه را از دست فرودو پس بگیرد، شاید فرودو هم هرگز قدرت آن را نمییافت که از حلقه دل بکند و آن را در آتش بیندازد. تکرار این نقل قول در سریال «حلقههای قدرت» شاید این موضوع را نشان می دهد که گندالف فلسفهی تام بامبادیل را شنیده و بر اساس دیدگاه او نسبت به زندگی خودش هم تغییراتی در آن ایجاد کرده است؛ چون همانطور پیش از این توضیح دادیم، تام بیشتر از آنکه فردگرایانه به هر چیز نگاه کند، دنبال تحقق یک هدف والاست. اما گندالف ارزش زیادی برای جان هر کس قائل است.
۲. نوری، پاپی و غریبه دربارهی نام او حرف میزنند
در فصل دوم «حلقههای قدرت»، نوری، پاپی و غریبه در مورد نامهای احتمالی این شخصیت بحث میکنند، بدون اینکه واقعا بتوانند به یک نتیجهی درست و درمان برسند؛ انگار که غریبه میخواهد این نام، بار معنایی خاص خودش را داشته باشد، نه اینکه همینطور چشمبسته هر چه به نظرش قشنگ رسید را برگزیند. او میخواهد نامش از ستارهها آمده باشد و ربطی به قدرتهایش پیدا کند. این برای توسعهی شخصیت غریبه خیلی مهم است؛ چون فصل دوم به این میپردازد که هویت غریبه چیست و چه فلسفهای دارد. غریبه اگر حتی نام خود را نداند، از این مطمئن است که او نیرویش را دارد که در جهان رد پای مثبتی بر جای بگذارد. اما اینکه چطور و چگونه از قدرت خود برای خوبی استفاده خواهد کرد برای همهی آنها مجهول است. گندالف هم شخصیتی با خرد و هوش عالی است که در کنار منطق، از قلب خود پیروی میکند و افرادی مانند هابیتها را به کارهایی میگمارد که هیچکس به مخیلهاش هم نمیرسد؛ چون اعتقاد دارد برای غلبه بر شر نیاز به قدرت والا نداریم، بلکه به ایمان و اراده نیاز داریم. گندالف میداند که چیزی فراتر از نیروهای شر بر سرنوشت سرزمین میانه تأثیر میگذارد. برای همین هم انتخاب نامی برای خودش باید هم یک مسئولیت بزرگ باشد. شاید با نجات دادن استورها و کسب احترام آنها، در آخر کار بالاخره بتواند نامی بامسما برای خودش پیدا کند.
۱. غریبه محبت خاصی به هارفوتها دارد
یک عنصر مهم در پیشرفت شخصیتی غریبه در سریال «حلقههای قدرت» این است که هر چه میگذرد، محبت او نسبت به هارفوتها بیشتر میشود، درست مثل گندالف با هابیتها و این شاید یکی از شباهتهای حلقههای قدرت و ارباب حلقهها باشد. در «هابیت» گندالف از راه رسیده و خلاف انتظارات، به یک هابیت اعتماد میکند و او را برای یک ماجراجویی خطیر گزینهی مناسبی میداند. در «ارباب حلقهها» هم او حلقه را به دست هابیتهای کوچکی میسپارد که جانشان به شدت برای گندالف عزیز است. گندالف به عنوان کسی شناخته میشود که کل سرزمین میانه را زیر پا گذاشته و با پادشاهان بزرگ مردان، الفها و دورفها سفر کرده و حشر و نشر داشته، اما علاقهی او به هابیتها با تمام دیگرانی که مثال زدیم فرق دارد. به نظر میرسد «حلقههای قدرت» میخواهد منشأ این محبت خاص گندالف به هابیتها را نشان دهد؛ البته از طریق مراودات او با گونهی دیگر آنها، هارفوتها. غریبه به محض ورود خود به سرزمین میانه از سوی هارفوتها با استقبال مواجه میشود و حتی به دست آنها نجات پیدا میکند. کاراکترهایی مثل نوری و پایی هم مشخصا اهمیت زیادی در شکلگیری این محبت ویژه در غریبه دارند و نشان میدهند که زیبایی درونی و جسارت آنها میتواند از هر گروه دیگری که در سرزمین میانه زندگی میکنند بیشتر باشد. حتی میتوان گفت هارفوتها کلید پیشرفت شخصیت غریبه در سریال «حلقههای قدرت» هستند.
منبع: Screenrant