قسمت «شهسوار هفت پادشاهی» از سریال «بازی تاجوتخت»؛ آخرالزمان در راه است (قسمتهای ماندگار سریالها)
فصل هشتم سریال «بازی تاجوتخت» را بیشتر با خاطرههای بد به یاد میآوریم. افت شدید سریال و حفرههای داستانی عجیب باعث نارضایتی شدید هواداران شد و تمام خاطرات خوشی که هواداران با این سریال محبوب داشتند را از بین برد. اما «شهسوار هفت پادشاهی»، قسمت دوم از فصل پایانی سریال، از آن قسمتهای دلنشین و دوستداشتنی بود که ارزشهایش زیر سایهی حواشی فصل هشتم محو شد و به نوعی قدرنادیده ماند.
بازی تاج و تخت (Game of Thrones): فصل هشتم، قسمت دوم – شهسوار هفت پادشاهی
این قسمت مقدمهای برای نبرد وینترفل است که از قسمت بعدی شروع میشود. آخرالزمان در راه است، نامیرایان در مسیرند و تا قبل از طلوع آفتاب به وینترفل میرسند. وینترفل آخرین سنگر مهم انسانهاست و در صورت سقوط، نامیرایان حاکم کل جهان خواهند شد. به همین دلیل تمام شخصیت و جنگجویان مهم جهان داستانی «بازی تاجوتخت» در وینترفل گرد هم جمع شدهاند تا شاید بتوانند معجزهای رقم بزنند. «شهسوار هفت پادشاهی» داستان آخرین شبنشینی این شخصیتها کنار هم است. شخصیتهایی که همه خودشان را برای خداحافظی با این جهان آماده کردهاند.
- ۱۰ قسمت سریال «بازی تاج و تخت» که باید قبل از «خاندان اژدها» دوباره تماشا کنید
- ۱۰ شخصیت بامزه سریال «بازی تاج و تخت»؛ از پادریک تا تیریون
- قسمت «مگس» از سریال «بریکینگ بد»؛ حیرتانگیز و نفسگیر (قسمتهای ماندگار سریالها)
آن زمان که این قسمت پخش شد، هنوز نمیدانستیم فصل هشتم چه فاجعهای قرار است باشد (میتوان امیدوار بود که مخاطبان جدیدی که به سراغ «بازی تاج و تخت» میروند هم چنین احساسی دارند. البته اگر آنها هم بدون هیچ پیشزمینهای سریال را میبینند)، به همین دلیل این قسمت با این حجم از احساسات و شکوه و غم، ما را برای نبرد آخرالزمانی آماده میکرد که قرار بود در قسمت سوم رخ دهد. برایان کاگمن نویسنده گفته بود این قسمت حکم یک نامهی عاشقانه برای شخصیتهای سریال را دارد. واقعا هم میتوان عصارهای از هشت فصل سریال را که در طول ده سال پخش شده، در این قسمت مشاهده کرد. تمام شخصیتهای مهم کل این هشت فصل، در «شهسوار هفت پادشاهی» فرصتی برای خودنمایی دارند. جیمی لنستر، برین تارث، برن استارک، تیان گریجوی، تورموند، سدریک، پادریک، تیریون، آریا، جورا مورمونت و غیره و غیره، تمام شخصیتهای مهم سریال در این قسمت گرد هم جمع شدهاند، آنها آخرین امید بشریت هستند. در نبردهای پیشین معمولا بعد از پانزده، بیست دقیقه مقدمهچینی برای شخصیتها، نبردهای پر کشتوکشتار شروع میشد. ولی سازندگان در فصل هشتم به این نتیجه رسیده بودند که نبرد وینترفل مهمترین نبرد این سریال است، به همین دلیل ارزشش را دارد که یک قسمت کامل به مقدمهچینی برای آن اختصاص داده شود. این از معدود تصمیمهای هوشمندانهی سازندگان «بازی تاج و تخت» در فصل هشتم بود!
سایهی خوفناک نامیرایان در تکتک لحظههای این قسمت حس میشود. تکتک خندهها و شوخیها و حتی تلخکامیهای این شخصیتها، زیر سایهی این واقعیت است که تا چند ساعت دیگر، یک نبرد آخرالزمانی با ترسناکترین موجودات جهان را در پیش دارند. معلوم نیست فرداشب همین موقع، کدام یک از این شخصیتها زنده ماندهاند. نکتهی قابل توجه این است که مخاطب در طول این چند سال، با تمام این شخصیتها زندگی کرده است، مسیر پر پیچوخمی را که این شخصیتها طی کردهاند، با تمام وجود مشاهده کرده است. برای مثال جیمی لنستر یکی از پیچیدهترین و عمیقترین منحنیهای شخصیتی کل این سریال را دارد. شاهزادهای خوشگذران و شهوتران در ابتدای سریال (که باعث فلج شدن برن هم میشود)، بعد از اینکه اتفاقات و دشواریهای فراوانی را از سر گذراند، حال به یک جنگجوی فداکار و از جان گذشته تبدیل شده است. در مورد تکتک این شخصیتها میتوان چنین چیزی را مشاهده کرد از تیان گریجوی و ماجراهای دردناکش با رمزی بولتن گرفته تا سانسا استارک و تمام سختیهایی که به جان خرید.
اما در پایان این قسمت یک صحنهی تماشایی وجود دارد که تاثیرگذاری آن را دوچندان میکند. نیمهشب است و تیریون، پادریک، جیمی، برین، تورموند، سرداووس و چند نفر دیگر گرد هم جمع شدهاند. تیریون از جمع میخواهد که یک نفر آهنگی به یاد این دورهمی بخواند. به یکباره در حالی که هیچکس انتظار ندارد، پادریک آهنگ «جنی الدستونز» را میخواند. آهنگی قدیمی در دنیای وستروس، درباره شاهزادهای به نام جنی الدستونز که به خاطر عشقش از تاج و تخت چشمپوشی میکند و در نهایت، به شکل غمانگیزی میمیرد: «در سرسرای پادشاهان درگذشته/ جنی با ارواحش می رقصید/ ارواح آن هایی که از دست داده بود، آن هایی که پیدا کرده بود/آن هایی که بیش از همه او را دوست داشتند…» و همچنان که پادریک تکرار میکند: «و او هیچوقت نمیخواست از آنجا برود»، ما تصاویری از شخصیتهای مختلف میبینیم که در تنگنایی آخرالزمانی گیر افتادهاند و راهی جز رفتن، پیش روی خود ندارند. این آهنگ یک حسن ختام عالی برای قسمتی است که قرار است یک مقدمهی تماشایی برای نقطهی اوج سریال در قسمت سوم باشد. آن برزخ احساسی و فکری که شخصیتهای مختلف دنیای «بازی تاج و تخت» در آن گرفتار شدهاند، به زیباترین و ظریفترین شکل ممکن در این قسمت پیاده شده است. شاید نبرد وینترفل نتوانست به رقیب قدری برای نبرد هملز دیپ از سهگانهی «ارباب حلقهها» تبدیل شود (همچنان نبرد هلمزدیپ به عنوان یکی از باشکوهترین و حماسیترین نبردهای سینمای فانتزی در نظر گرفته میشود)، ولی سازندگان «بازی تاج و تخت» با قسمت «شهسوار هفت پادشاهی»، خیلی خوب موفق شدند همان حس درد و رنج و ترس و اضطرابی را به تصویر بکشند که پیش از وقوع نبرد هلمزدیپ در میان شخصیتهای «ارباب حلقهها» حس میشد.
«شهسوار هفت پادشاهی» در زمان نمایش، ۱۰.۲۹ میلیون مخاطب داشت. اما بعدا و بعد از اتمام فصل هشتم، تعداد کل مخاطبان این قسمت به حدود شانزده میلیون نفر رسید. گویا تازه بعد از قسمتهای فاجعهی بعدی بود که مخاطبان متوجه شدند چه جواهر نابی را نادیده گرفتهاند. خیلیها معتقدند «شهسوار هفت پادشاهی» آخرین قسمت «بازی تاج و تخت» بود که همچنان جانمایهی اصلی این سریال را در خود داشت، و حامل همان ویژگیهایی بود که این حماسهی فانتزی را به چنین محبوبیتی رسانده بود. و شش قسمت بعدی که بعدا منتشر شدند، فاجعه پشت فاجعه بودند. گوئندولین کریستی (برین) و نیکلاس کاستر والدو (جیمی) به خاطر بازی در این قسمت، نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و زن در هفتاد و یکمین جوایز امی ساعات پربیننده شدند، و البته هردو در این رقابت ناکام ماندند. نام این قسمت هم اشاره به شوالیه شدن برین در این قسمت دارد. او که همیشه رویای این را داشت که به اولین شوالیهی زن وستروس تبدیل شد، در این قسمت با کمک جیمی لنستر، به آرزوی خود رسید.
البته نباید موسیقی متن فوقالعاده و بینظیر رامین جوادی رو هم از قلم بندازیم
تنها نکته مثبت فصل ۸ موسیقی زیباش بود