دیپفیک و تصویربرداری مجازی؛ آیندهی سینما در دستان تکنولوژی
چه کسی بهتر از رابرت لگاتو که برندهی سه اسکار جلوههای بصری شده است (برای فیلمهای کتاب جنگل، هوگو و تایتانیک) میتواند مخاطب صحبت دربارهی آیندهی این بخش تاثیرگذار بر صنعت سینما باشد؟ کسی که برندهی جایزهی VES (جایزهی انجمن جلوههای بصری آمریکا) برای سرآمدی و برتری در ابتکار و خلاقیت شده است، تولید مجازی را برای جیمز کامرون، مارتین اسکورسیزی و جان فاورو به روش فتورئالیستی لایو اکشن تبدیل کرده است. در حقیقت، به آزمون گذاشتن واقعیت مجازی با فاورو در «شیر شاه» سبب شد تا کارگردان این اثر با همکاری استودیوی جلوههای ویژهی اینداستریال لایت اند مجیک (ILM)، سریال «مندلورین» را برای دیزنی پلاس بسازد. آنها پلتفرم استیجکرفت را ساختند که نیاز برای تصویربرداری در مکانهای واقعی که بسیار زمانبر است و هزینهی زیادی را نیز تحمیل میکند، از میان برداشت. هنرپیشهها در استودیوهای شهر منهتنبیچ در نزدیکی لسآنجلس، بر روی دیوارها و سقفهای پوشیده از LEDهای غولآسا بازی میکنند که در آن اجزای فیزیکی صحنه با توسعهی دیجیتالی در نمایشگرها ادغام شدهاند. این مهم به فیلمسازان اجازه میدهد تا پسزمینههای پیچیده و شگفتانگیز دیجیتالی را بیدرنگ و به صورت Real Time ایجاد کنند آن هم با استفاده از نرمافزارهایی به مانند موتور بازیسازی آنریل ساخت شرکت اپیک.
۱۰ دلیل که جلوههای ویژهی کامپیوتری در سینما دارد بدتر میشود، نه بهتر!
به عنوان یکی از نتایج این فناوری تحولآفرین، صحنههای پوشیده از دیوارههای دارای LED در سراسر جهان سر وکلهشان پیدا شده است. استودیوی ILM سه عدد در لسآنجلس دارد، یکی در پاینوود لندن و یکی در ونکوور. استودیوهای وتا و یونایتی یکی در نیوزیلند دارند، برادران وارنرز یکی در لیوسدن انگلیس دارند. استودیوهای DNEG و دیمنشن نیز یکی در لندن دارند و استودیوی تریلیس یکی در آتلانتا دارد. این مسئله، بیش از پیش از تعداد و وسعت تصویربرداریها در مکانهای واقعی، ساخت اجزای فیزیکی و صحنههای پرازدحام کاسته است و لگاتو از اهمیت صحنههای پوشیده از دیوارهای LED و همچنین دربارهی تاثیر آن بر آیندهی صنعت سینما سخن میگوید.
از طرفی موضوع داغ دیگری که لگاتو به آن اشاره میکند، آیندهی بازیگری دیجیتال است، جایی که نرمافزارهای انیمیشنی به پیشرفت خود ادامه میدهد و پا را فراتر از درهی وهمی عجیببودن میگذارند. این مسئله شامل فرآیند جوانسازی (de-aging) میشود که در نهایت به بلوغ خود رسیده است و نتیجهاش بازیها و اجراهایی باورپذیرتر و باطراوت بیشتر است. جلوههای ویژهی لولا که طلایهدار صنعت سینما در عرصهی جوانسازی است و فناوری go-to specialist مارول در تکنیک نرمکردن پوست و در پیچ و خم دادن به اشکال با استفاده از ترکیببندی دو بعدی به مانند نرمافزار فتوشاپ به درجهی استادی رسیدهاند. با این حال ظهور فناوری دیپفیک، نوآوری جدیدی را پیش پا میگذارد که در آن نرمافزارهای یادگیرندهی کامپیوتری، عکسها و ویدیوهای بازیگران جوان را تحلیل و ادغام میکنند تا ترکیبی کامپیوتری از چهرهی آنان بسازند.
-بعد از موفقیت مندلورین، جایگاه تولید مجازی و تاثیر صحنههای پوشیده از دیوارههای LED را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما داشتیم روی چیزی شبیه به این کار میکردیم، اما نه به این اندازه آسان آن هم با ابزار صفحهی آبی. با ظهور صحنههایی که دیوارهایی پوشیده از LED داشتند، الان میتوانید صحنهی خودتان پیشساخت کنید خیلی شبیه به صحنهای که قرار بود بسازید، نورپردازی کنید، بافت آن را ایجاد کنید و همهی تنظیمات لازم دکوراسیون را انجام دهید و بعد سکانسی را با آن تنظیمات تصویربرداری کنید. اما الان، صحنهی پوشیده از LED کار تصویرسازی را آسانتر کرده است. حتی لازم نیست که دیگر جلوهی ویژه باشد. میتواند یک دفتر یا یک بار یا یک غار باشد. به این معنی که وقتی روز به روز ارزانتر میشود و جایی که همهی صحنهها LED دارند، میتوانی تخیلی وسیعتر و عمیقتر داشته باشی و با بودجه محدود نشوی.
-دربارهی امکان تصویرسازی و مجسمکردن همه چیز درفضای واقعیت مجازی بگویید. در فیلم شیرشاه که آزمونی فتورئال بود تا تقلیدی از لایو اکشن ارائه شود.
در شیرشاه، من و تصویربردار، کالب دشانل حضور داشتیم، یک گریپ با پایهی سیار، یک دستیار دوربین، یک تغییر فوکوس و کسی که بازوی گیمبال را در دست داشت، خیلی شبیه فیلم لایو اکشن بود اما با یک سری چیزهای اضافه و بعضی چیزها که کم بود. اگر شما دارید دربارهی آینده صحبت میکنید، از مزایای پیشرفتهای کامپیوتر و ردیابی و خیلی چیزهای دیگر استفاده میکنید، ولی من فکر میکنم ما هنوز هم آن شیمی کنش و واکنش بازیگران سر صحنه با کارگردان را دوست داریم. ما هیچ وقت به کلی از شر ابزارهای آنالوگ خلاص نخواهیم شد و نباید هم این کار را بکنیم. الان شما میتوانی شیرشاه یا کتاب جنگل را جوری بسازی که بیشتر فتورئال باشد و بتوانی آن را در بازهی زمانی کوتاهتری تصویربرداری کنی، بدون کار دشوار و پرزحمت تصویربرداری در مکانهای واقعی.
من همیشه از فیلم «بازگشته» به عنوان مثالی از فیلمهایی یاد میکنم که ما دلمان میخواهد ببینیم، ولی هیچکس نمیخواهد دوباره آن را بسازد! دلیلش روشن است: ساختنش خیلی سخت است و بسیار از نظر فیزیکی برای لئو طاقتفرسا و خستهکننده. وقتی که شما در سرمای منجمدکنندهای هستید و تمام روز آنجا منتظرید تا تنها از ۲۰ دقیقه امکان تصویربرداری استفاده کنید. او حتی گفت که من دوباره این کار را انجام نخواهم داد اما او هنوز هم به شدت مورد احترام است و برای این نقش اسکار را هم به چنگ آورد. اما دبگر نیازی نیست که آن رنج و عذاب را متحمل شوید تا همان حجم از ابتکار و خلاقیت را از خودتان نشان دهید. میتواند فیلمی با صحنههای مجازی باشد که به همان اندازه از نظر بصری قدرتمند و تاثیرگذار است.
-و ما الان با ادامهی تکامل تحولآفرین تولید مجازی، شاهد این هستیم.
دیوارهای LED دسترسی کامل را فراهم کرده است که سالها قبل، با تمامی ابزارهای CG، مانع و بنبستی سر راه بود. دیگر مشکلی از این بابت وجود ندارد. شما میتوانید صحنهای را بر روی دیوار ویدیویی برپا کنید، از بازیگران واقعی تصویربرداری کنید، دوربین را هر جا که دلتان میخواهد ببرید و بعد از اینکه کارتان تمام شد، میتوانی سراغ صحنهی دیگری بروی و نیازی هم نیست که فضای استودیو را ترک کنی. بدون توجه به اینکه جهانی که میتوانی بسازی، علمی تخیلی است، جهتدار است یا هر چیز دیگری. شما میتوانید تنها فیلمسازی را عادی خودت را انجام بدهی و ارزش تولید خود را بالا ببری.
-اما دیوار LED راه حلی جامع نیست. یک چیز سفارشی است که برای مندلورین کار میکند اما برای تلماسه نه و من واکنشهایی منفی به گوشم میخورد که نورپردازی آن به اندازهی کافی واقعی نیست.
من فکر میکنم که قرار نیست جای همه چیز را به طور کامل بگیرد اما قرار است تا مسیر جدیدی را برای تصویربرداری صحنههای دشوار باز کند. من الان دارم روی فیلمی کار میکنم. ما داریم یک سکانس مرداب را در نیواورلئان تصویربرداری میکنیم. سه یا چهار بار در روز کار را متوقف میکنیم، آن هم به دلیل نورپردازی و به محض اینکه باران در میانهی روز شروع میشود، همهی وسیلهها در گل گیر میکند. دیوارهای LED تنها برای این هستند که آن چهرهی مورد نظر صحنه را بگیری و قادر باشی که ۱۰ ساعت در روز تصویربرداری کنی، به جای آن که فقط ۴ ساعت کار کنی. همهی این چیزها فقط به خاطر پول اتفاق میافتد. اگر من نتوانم تفاوت را ببینم و شما بتوانی سکانسی را که تصویربرداری آن در مکان واقعی برای ما دو هفته طول خواهد کشید، در عرض سه روز تمام کنی، میتوانی با مهارتی که داری، با مشکلات نورپردازی و هر چیز دیگری، کنار بیایی و حلشان کنی. تو جوری میتوانی به آن نور بدهی که مصنوعی نباشد.
-موتورهای Real time مثل آنریل ۵ همه جور پیشرفت در نورپردازی را به دست آوردهاند و خواهند آورد.
بله و از آنجایی که شما داری دربارهی آینده صحبت میکنی، چیزی نیست که الان اتفاق بیفتد. من دارم در این مسیر قدم برمیدارم. تماما آن را درک نمیکنم اما این تکنولوژی به شما اجازه میدهد بینهایت ابزار بیشتر را در اختیارت داشته باشی تا تصاویر را تولید کنی و قادر باشی بیدرنگ و به صورت Real time آن را انجام دهی. اگر من قرار بود که به یک تصویربردار آموزش بدهم که چگونه وارد محیط واقعیت مجازی بشود و دستیارش را با خودش بیاورد و تو به آن نور میدادی و میگفتی که من یک تصویر ۲۰K اینجا میخواهم و یک ۱۲ *۱۲ اینجا میخواهم و آنها شروع میکردند به گفتن اینکه، لعنتی! من میتوانم جوری به آن نور دهم که میتوانستم در یک صحنهی عظیم این کار را بکنم. نتیجه همان است اما مقاومت و ترس نسبت به آن وجود دارد.
ما کالبها، جان تالز یا ویتوریو استوراروزهای زیادی نداریم، اما تصویربرداران میتوانند خودشان را با این تکنولوژی تطبیق دهند. این مورد، کمی شبیه زمانی است که سینتیسایزرها آمدند. همه از صدایی که این دستگاهها در میآورند، متنفر هستند و ناگهان جایی که کسی به تنهایی میتواند سوار بر ابزار شود و جور یک ارکستر را بکشد، اگر به اندازهی کافی مستعد باشد، موسیقی که از آن بیرون میآید، شگفتآور است و الان میتوانیم کار بیشتری انجام دهیم و نیازی به یک ارکستر ۸۰ قطعهای نیست. او به تخیل خود و یک کامبیوتر نیاز دارد و میتواند چیزی را بازتولید کند که خارقالعاده است.
اما باز هم باید بگویم که این آینده است و سازگاری و تطبیقدادن و مردم نسبت به تغییر مقاومت نشان میدهند. آنها میترسند که شغلشان را از آنها بگیرد، به جای اینکه کارشان را بهبود دهند اما طراح صحنه هنوز هم دارد صحنه ها را میسازد چه اینکه فیزیکی و ملموس باشد یا روی دیوار و مجازی. هنوز هم همان اثر هنری سابق است. همین دربارهی تصویربردار نیز صادق است. آنها باید صحنهی دیجیتالی را نورپردازی کنند، مثل وقتی که صحنهی معمولی را نورپردازی میکردند. اگر آنها کارشان را خوب انجام دهند، میتوانند نتیجهای تقریبا مشابه با آن را به دست بیاورند، با گذاشتن لامپها درست در همان نقطهی مشابه. اما این بار، نورها مجازی هستند و فیزیکی نیستند که به پریز برق روی دیوار وصل شده باشند.
-شما این تکنولوژی را در ۵ سال آینده در کدام نقطه میبینید؟
در ۵ سال پیش رو، ما شرکتهایی را که به خوبی از پس کار برنمیآیند، الک میکنیم.
البته نمیخواهم نامی به زبان بیاورم اما با چندتایی اخیرا کار کردهام که هنوز در ابتدای مسیر تطبیق خودشان و کنارآمدن با تکنولوژی قرار داشتند. آنها توانایی این را دارند که بر بعد فنی تکنولوژی و قسمت سخت آن تسلط پیدا کنند و از پسش بر بیایند و اینکه مثلا کاری کنند که صحنه پرپر نزند، چگونگی استفاده از نرمافزار و همهی مسائل فنی قضیه. اما چیزی که این وسط کم بود، هنر است. من وارد کار شدم و به بعد هنری مسئله دوباره جهت دادم و بعد از آن بود که نتیجهی خوبی درآمد. این طور میگویند که چیزی که مردان را از پسران متمایز میکند، مهارتهای هنری، فوتوگرافیک و ارزش تولید است و این شاید در ۵ سال آینده اتفاق بیفتد. تقریبا تمامی برنامههای تلویزیونی، تمامی استودیوهای بزرگ و یا هر صحنهای که کارش را شروع میکند، یک صحنهی دیواری با LED خواهد داشت. به کارایی اینکه بتوانی ۵ سکانس را تنها با عوضکردن صحنه با اشارهی یک دکمه، با بازیگر مهمان تصویربرداری کنی، فکر کن. من میتوانم تام هنکس را در فیلمم داشته باشم و تنها برای سه روز استخدامش کنم تا بازیاش را انجام دهد که غیر از این نمیتوانستم از پس مخارجش برآیم.
-حالا دربارهی تکنولوژی صحبت کنیم که به بازیگری و اجرا مربوط میشود: چهره پردازی دیجیتالی و جوانسازی.
ظهور چهرهپردازی دیجیتالی آن را خیلی فتورئال نشان میدهد که همهاش دربارهی تعقیب اشعه و روشنسازی همهجانبه است و چیزهایی از این قبیل. آنهایی که واقعا خودشان را وقف جورکردن خطوط با هم میکردند و چیزی که قبلا به طور سنتی انجام دادنش با محدودیتهایی مواجه بود، الان میتوانی بدون محدودیت آن را انجام دهی. تو میتوانی هر بازیگری داشته باشی که به جای بازیگر دیگر بازی میکند میتواند هر شخصیتی باشد، در هر اندازه. به نقطهای خواهد رسید که دیگر مو لای درزش نمیرود. شما میتوانی بازیگری داشته باشی که به جای فرد دیگری بازی کند، به جای آن که شش ساعت را صرف چهرهپردازی و گریم بکنی. هنر این کار و همهی این چیزها سر جایش باقی خواهند ماند. اینکه بتوانی بعد از خود واقعی شخص، چیزی به آن اضافه کنی و آن را فتورئال نشان دهی، به امری معمول بدل خواهد شد.
من فکر میکنم که قرار نیست لحظهای باشد که تو بتوانی بازیگر را با یک بازیگر مصنوعی جایگزین کنی. اما میتواند آدمی باشد که شخصیت را میسازد و ترکیب این دو تبدیل به یک ستارهی سینما میشود. این میتواند جایی اتفاق بیفتد که یک آدم کوتاهقد نقش یک ستارهی اکشن را بازی کند و کسی هم متوجه نشود. من نمیتوانم نامی به زبان بیاورم اما ستارههای اکشنی هستند که واقعا نمیتوانند صحنههای اکشن زیادی بازی بکنند و آنها با بدلکاران خود و نوعی جابهجایی چهره جایگزین میشوند. بنابراین تصور من این است که قرار است یک ستارهی سینمایی ترکیبی داشته باشیم که چهرهی یک فرد و توانایی بازیگریاش به کلی متفاوت خواهند بود.
-به این اضافه کنیم که جوانسازی روز به روز بهتر میشود. نگاه کنید به کاری که لولا با مارک همیل در نقش لوک در قسمت پایانی فصل دوم مندلورین انجام داده است. آنها روش خودشان را با تکنولوژی دیپفیک به عنوان بخشی از آمادهسازی تدوین تصاویر و ویدیوها از «بازگشت جدای» ادغام کردند
دیپفیک تکنولوژی چشمگیری از کسی است که در مجموع یک هنرمند نیست که بسیار طبیعیتر و کمهزینهتر از چیزی است که در مرد ایرلندی شاهدش هستیم (روشی که ILM استفاده میکند، بدون نشانگر و نورمحور است). و این در آینده سهم چهرهپردازی دیجیتال را از آن خود خواهد کرد، جایی که دیگر قرار نیست برای پنج ساعت روی صندلی بشینید و چیزهایی را به صورت شما بچسبانند و این تکنولوژی به همان اندازه خوب به نظر میرسد.
استفاده از آن توسط افراد کاربلد، شگفتانگیز است و کمک خواهد کرد که انجامدادنش آسان شود. شما این ابزار دیپفیک (با استفاده از یادیگری ماشین) را میبینید، جایی که بیل هیدر در یکی از برنامههای تلویزیونی دارد کارهای بینظیر خودش را انجام میدهد و آنها به شکل ماهرانهای چهرهی او را شبیه آرنولد شوارتزنگر میکنند.
خط موجود رفتهرفته دارد محو میشود و یکیکردن خطوط و کسانی که دارند در زمینهی من کار میکنند، باید بیشتر شبیه یک فیلمساز شوند. ظاهر و هنر همان است و قرار نیست شغل کسی را ازش بگیرد.
منبع : IndieWire