آیا تماشاچیان بزرگترین خطر برای آیندهی سینما هستند؟
همیشه در سالنهای سینما ما تماشاچیانی را میبینیم که زیاد سروصدا میکنند. این سروصدا یا نتیجهی خوراکی خوردنهایشان است یا با تلفن ور رفتنهایشان که در سالهای اخیر به واسطهی ظهور گوشیهای هوشمند بیشتر هم شده است. یکی از نویسندگان نشریهی ایندیپندنت به تازگی در یادداشتی به دلیل نگرانی بابت آیندهی سینما، که بهویژه بعد از دوران همهگیری بیش از پیش در معرض خطر است، تماشاچیان پر سر و صدا، که در سالن سینما سکوت را رعایت نمیکنند و به حقوق دیگران احترام نمیگذارند، یکی از عوامل احتمالی نابودی سینما در آینده دانسته است. این یادداشت را در ادامه بخوانید.
یعنی تماشاچیان سینما بزرگترین خطر برای آیندهی سینما هستند؟ یا من عقلم را از دست ندادهام! اجازه بدهید توضیح دهم.
در گرمترین روز سال بود که رفتم وسترن اسپاگتی کلاسیک سرجیو لئونه، «روزی روزگاری در غرب» (Once Upon A Time In The West) را در سینما ببینم. تماشای فیلمهای قدیمی در مدیومی که برای آن ساخته شده است، لذتبخش است. چشمانداز آن روز بهخصوص، تقریباً به اندازهی نشستن در اتاقی با تهویهی مطبوع، آن هم وقتی دمای بیرون به اندازهای گرم بود که با توصیف قرون وسطایی از جهنم برابری میکرد، حقیقتاً خوشایند بود.
زنی که روبهروی من بود، رو به تمام افراد سالن گفت: «هیچ نوجوانی نیست! این خیلی خوب است. آنها به دیدن این فیلمهای کلاسیک نمیآیند. من و شوهرم این فیلم را بیست بار دیدهایم. فیلم موردعلاقهی اوست. و خبری هم از هیچ نوجوانی نیست!»
او و پارتنرش همچنان و پشت سرهم پرگویی میکردند و نمیگذاشتند بلیتم را بخرم. «ای خدا»! جهنم اینجا به سراغ من آمده بود. شاید باید گرمای بیرون را ترجیح میدادم.
کمی بعد انگار ناپدید شدند و خیال من را (موقتاً) آسوده کردند. دقیقاً زمانی که تازه فیلم شروع شده بود و صحنهی آغازین بسیار مهمش در حال پیریزی داستان و درگیریها و فضاسازی بود، زوج نامبرده با صحبتهای بلند بلند و خشخش کردنها و بعد هم با ور رفتن با تلفنهایشان، آن را لگدمال کردند!
با خودم گفتم ای کاش چارلز برانسون بعد از رسیدن به حساب یاغیها از صفحهی نمایش بیرون بیاید و کلک اینها را هم بکند. از آنجا که این فیلم محبوب تمام عمرم بود، شاید باید خودم تبدیل به چارلز میشدم. حاضرم هر روز با یک جفت نوجوان بیسروصدا به جای آن دو نفر سر کنم. اصلاً یک سالن سینما پر از آنها بیاورید!
اخیراً چند مطلب دیدم که دربارهی رفتار تماشاگران پس از دوران همهگیری کرونا گله و شکایت میکردند؛ اکثراً معتقد بودند که رفتارها بدتر شده است. اما بیایید باهم رو راست باشیم. آن رنجی که من سر تماشای فیلم لئونه کشیدم، چندان متفاوت با سینمای قبل همهگیری نبود. فقط در ظاهر اینطور به نظر میآید که حالا اوضاع بدتر شده است.
این واقعاً یک ضد حال اساسی برای افرادی است که با تردید برای اولین بار بعد از مدتها به پردهی نقرهای سینما بازگشتند اما متوجه شدند که به جای فیلم باید به مکالمهی پای تلفن دیگران گوش دهند؛ کسانی که حرف میزنند و چشمانشان مجذوب نور آبی تلفن است تا اتفاقات فیلم.
و همهی اینها تازه قبل از آن است که مسئلهی هزینهها بخواهد مطرح شود. همهگیری کرونا بهطور چشمگیری صنعت سرگرمی را تغییر داده، «اکران خصوصی» موردعلاقهی اپراتورهای سینما را متوقف کرده و در عین حال به تعداد فیلمهایی که هرگز در سینما اکران نمیشوند افزوده است. زیرا صاحبان استودیوها بیشتر به فکر سرمایهگذاری بر استریم کردن (تماشای فیلم از طریق اینترنت) فیلمهای خود هستند.
بعضی سینماهای زنجیرهای سعی کردند با سرمایهگذاری روی ارتقاء تجربهی سینمایی به لحاظ کیفیت نمایشگرها، صدا و صندلیها، تماشاگران را وسوسه کنند تا از خانههای خود بیرون بیایند. مخصوصاً سرمایهگذاری روی کیفیت صندلیها. صندلیهای مدرن شیکی که مانند صندلی هواپیماهای بیزنس کلاس، میخوابند.
من قصد ندارم از هیچ شرکتی به دلیل سرمایهگذاری در تجارتش انتقاد کنم. کمبود سرمایهگذاری یکی از مشکلات اصلی اقتصاد ماست و این برای آیندهی سینما هم مهم است. اما سرمایهگذاری مستلزم بازدهی است و این باعث گران شدن بلیتها شده است. برای یک مشتری که پولش را صرف تجربهی ارتقایافتهی رفتن به سینما میکند، خوشایند نیست که ببیند آن تجربه به خاطر دیگر تماشاگران سینما خراب شود.
من معمولاً شیفتهی نوستالژی نیستم. نگاه کردن به دوران گذشته با لنزهای قرمزقهوهای چیزی است که باید از آن عبور کنیم. همین باعث میشود که مشکلات این کشور پایانی نداشته باشند. اما رفتارهای نامناسب در سالن سینما باعث میشود من حسرت روزهایی را بخورم که یک راهنما در سینماها وجود داشت: کارمندی که معمولاً شمایلی پرابهت داشت، توی سالن مینشست و بر تماشاگران نظارت میکرد تا لذت بردن اکثریت را از فیلم تضمین کند. آدم با خودش میگوید آیا این چیزی است که در سینماهای بیزنس کلاس امروزی کم است؟ البته همیشه این خطر وجود دارد که مقابله با یک مشتری بیادب، لذت فیلم را بیشتر کاهش دهد.
مارک کرمود، منتقد، در پادکست بیبیسی خود که به تازگی به پایان رسیده است، گفت که مایل است با خشخشکردنها وجابهجا شدنهای مردم پس از رهایی از قرنطینه، کنار بیاید. لذت بازگشت به تماشای فیلمها بر پردهی بزرگ باعث شده که تحمل ایرادهای جزئی آدمها ارزشاش را داشته باشد.
من هم اول همینطور فکر میکردم. اما با اینکه میتوانم خوردن پاپ کورن یا خشخش گاه و بیگاه پوست شکلاتها را تحمل کنم، تماس تلفنی و صحبت کردن آدمها دیگز واقعاً قابل قبول نیست. مخصوصاً وقتی که یک سوراخ بزرگ کف کیف پولم ایجاد شده باشد! اینها کمکم مرا عصبی میکند و این پرسش را به ذهنم میآورد که به عنوان یک دوستدار سینما هیچوقت تصور نمیکردم بپرسم که آیا ارزشاش را دارد؟
اکثر اوقات بله، ارزشاش را دارد. اما تماشاگران واقعاً باید بهتر رفتار کنند، چرا که در غیر این صورت دیگر مخاطبی وجود نخواهد داشت. جذابیت لم دادن روی یک مبل راحت، جایی که میتوان از فیلم در آرامش لذت برد، برنده خواهد شد که این بسیار مایهی شرمساری خواهد بود و ممکن است آیندهی سینما را دستخوش تغییر جدی کند. تماشای فیلم روی یک پردهی بسیاربزرگ در اتاقی تاریک هنوز هم تجربهای است که شکست دادن آن سخت است. این یکی از لذتهای بزرگ زندگی است، البته در صورتی که دیگر تماشاگران به شما اجازه دهند واقعاً فیلم کذایی را تماشا کنید!
منبع: independent