۹ صحنهی خندهدار بهیادماندنی از سریال «بازی تاجوتخت»
گرچه فصل آخر سریال «بازی تاج و تخت» نتوانست نظر مثبت همهی هواداران را جلب کند و بسیاری از آنان را راضی نکرد اما کیفیت بالای این سریال در سطح کلی و تاثیرگذاری احساسیاش انکار ناپذیر است؛ در واقع «بازی تاج و تخت» یک ترنهوایی احساسی بود. درام قوی و صحنههای مبارزهی وحشیانه در سرتاسر سریال دیده میشود و مخاطب را در جایش میخکوب میکند. علاوه بر همهی اینها، نقاط کمیکی هم در این سریال خودنمایی میکنند که از بار خشونت میکاهند و باعث تلطیف فضا میشوند.
صحنههای خندهدار سریال هیچوقت آنقدر زیاد و چشمگیر نبودند که ژانر سریال را تبدیل به کمدی کنند، اما تعداد انگشتشماری از شخصیتها بودند که با حضورشان، سنگینی موجود در سریال را کمتر میکردند. در این مطلب، ۹ مورد از خندهدارترین صحنههای سریال «بازی تاج و تخت» که توسط این کاراکترها رقم خورده را یادآوری میکنیم.
۹) آریا پس از اطلاعیافتن از مرگ «لیسا» به بداقبالی همه خندید
سیری که آریا استارک از یک دختر نوجوان ترسو تا یک قاتل خشن و سادیستیک طی کرد، بسیار قابل توجه است. سفر شخصیت او باعث خندههای بسیاری نشد، اما مرادات او با «سگ تازی» لحظههای خندهدار بسیاری را با خود بههمراه داشت. در حالی که «سگ تازی» بهدنبال پیدا کردن استارکها بود تا با تحویلدادن آریا از آنان پاداش بگیرد، تصمیم گرفت به «ایری» برود، چرا که خیال میکرد عمهی آریا آنجاست.
هنگامی که نگهبان «ویل» آریا و سگ تازی را ملاقات کرد، خبر مرگ لیزا را به آنها اطلاع داد. آریا پس از شنیدن این خبر از خنده منفجر شد. بهطور معمول این واکنش به مرگ نزدیکان غیرطبیعیست، اما او در اصل به بداقبالی تکرارشوندهی خودش و سگ تازی میخندید.
۸) تیریون محاکمهاش در «ایری» را به سخره گرفت
تیریون لنیستر یکی از معدود شخصیتهای سریال بود که بهطور مداوم با رفتارهای کمیکش، تسکینی برای خشونت سریال بود. بااینکه تیریون در سرتاسر سریال صحنههای خندهدار بسیاری رقم زد، اما صحنهی محاکمهاش در ایری یک سر و گردن بالاتر بود و تبدیل به یکی از بهیادماندنیترین صحنهها شد. قبل از اینکه او پیشنهاد محاکمه ازطریق جنگ را بدهد، در حضور اربابان و بانوان «ویل» ادعای بیگناهی کرد.
بهخاطر اینکه او واقعاً در سوءقصد به جان بران استارک تقصیری نداشت، این اتهام را جدی نگرفت. در عوض از جلسه استفاده کرد تا به «گناهانی» که در کودکی مرتکب شدهبوده بپردازد. حاضران رفتهرفته متوجه شدند که او در حال تمسخر موقعیت است.
۷) رابرت باراتیون، لنسل لنیستر را جلوی چشم ند استارک تحقیر کرد
رابرت باراتیون در چند قسمت معدودی که در سریال حضور داشت بهترین پادشاه ممکن نبود، اما خندههای زیادی را رقم زد. در «گرگ و شیر»، ند ناامیدانه سعی داشت تا از حضور رابرت در تورنومنت «جوستینگ» جلوگیری کند، چرا که امنیت او را مورد تهدید میدید.
رابرت جلوی ند ایستاده بود و در حالی که شکمش از زیر پیراهنش بیرون زده بود، مدام لنسل لنیستر را عذاب میداد. او حتی او را باعجله راهی کرد تا برایش یک لباس جنگی بیاورد که به راحتی پیدا نمیشد. این صحنه بهطور کل، صحنهای خندهدار است که دوستی ند و رابرت را به میانجی شوخیهایی که میکنند نشان میدهد. دستپاچگی لنسل لنیستر در پاسخدادن هم دلیل دیگری برای خندهدارشدن این صحنه است.
۶) پوزخند ناگهانی بران در لحظهی معرفی دیکن یک لحظهی خندهدار را رقم زد
زمانی که بران و جیمی لنیستر با پسر دیگر رندیل تارلی ملاقات کردند، گفتگوی سرگرمکنندهای میانشان ایجاد شد. برون به اشتباه، دیکن را ریکون صدا زد و پسر تارلی را وا داشت که او را اصلاح کند. وقتی که برون فهمید نام پسر تارلی دیکن است، ناخودآگاه پوزخندی زد که باعث همراهی ناخودآگاه تماشاگران هم شد.
با درنظرگرفتن اینکه رندیل تارلی چهقدر مغرور بود و اینکه پسرش، دیکن هم چهقدر رفتار پدرش را تقلید میکرد، مسخرهشدن آسیب بسیاری به او میرساند. بهطور کلی، تقریباً تمام صحنههایی که بران در آنها حضور دارد خندهدار است و انتخاب از میان آنها دشوار است.
۵) لیدی اولنا با زخمزبانهایش «مارهای شنی» را نابود کرد
لیدی اولنا کاراکتری بود که صداقت کلام وحشیانهای داشت؛ صداقتی که همزمان تحسینبرانگیز و خندهآور بود. او بدون توجه به جایگاه افراد و بی آنکه انتظارش را داشته باشند، زخمزبانهایش را به سمت آنها پرتاب میکرد
قربانی یکی از این طغیانهای زبانی او، مارهای شنی، دختران اوبرین مارتل بودند. اولنا برای بحث در مورد استراتژی جنگی و اتحاد علیه لنیسترها به دورن سفر کرده بود و میخواست که فقط با «الاریا» صحبت کند. مارهای شنی چندان محبوب هواداران نبودند. از همین رو، دیدن دریدهشدن آنها توسط زبان بیرحم بانو اولنا برای هواداران دلچسب و لذتبخش بود.
۴) داووس نمیتوانست به خوبی میساندی، فرماندهاش را معرفی کند
زمانی که جان اسنو سرانجام در فصل هفتم با دنریس تارگرین ملاقات کرد، باعث هیجان بسیار در طرفدارانی شد که نمیدانستند چه چیزی در پیش است. «میساندی» با نامها و القاب فراوان و پر طمطراق، شروع به معرفی ملکهاش، دنریس کرد. وقتی که نوبت به داووس رسید تا جان را معرفی کند، پاسخ کوتاه و شیرینی داد که کسی انتظارش را نداشت.
داووس گفت: «این جان اسنوست… اون پادشاه شماله.» این جمله خیلی شبیه چیزی که جان اسنو یا هر کس دیگری انتظارش را داشت نبود و باعث رخدادن لحظهای خندهدار شد. همچنین باعث شد که دنریس در مذاکرات دست بالا در مذاکرات را داشته باشد و قبل از اینکه جان شروع به دفاع کند، صحبت را شروع کند. داووس شخصیت صادقی بود که چندین لحظهی کمیک رقم زد، اما بیشک این صحنه یکی از بهیادماندنیترین آنهاست.
۳) اولین حضور ادمور در سریال، همزمان با شکست چشمگیرش بود
ادمور تالی در سرتاسر «بازی تاج و تخت» وضعیت سختی داشت. خانوادهاش او را بابت شکستهایش تمسخر میکردند. پس از عروسی خونین، فریها زندانیاش کردند و زمانی که خود را پادشاه خواند، مورد تمسخر بسیاری واقع شد.
اولین حضور او در سریال هم همچه وضعیتی داشت. تالیها در مراسم تشییعجنازهی هاستر تالی بودند و ادمور باید مطابق سنت تالیها، یک تیر شعلهور شلیک میکرد تا جسدی که در قایق بود و با جریان آب دور میشد را بسوزاند. اما شلیکهای او یکی پس از دیگری خطا میرفتند. این اولین اتفاقی بود که بیکفایتی او را نشان داد و صحنهی غمانگیز و تیرهی تشییعجنازه را تبدیل به مراسمی خندهدار برای تماشاگران سریال کرد.
۲) بازی کودکانهی صندلیها در جلسهی شورای کوچک، بسیار ناخوشآیند بود
یکی دیگر از چندین صحنهی خندهداری که توسط تیریون لنیستر رخ داد، صحنهی جلسهی شورا بود. این اولین جلسهای بود که تایوین لنیستر در سمت «دست پادشاه» در آن شرکت میکرد. برای همین همهی حضار تلاش داشتند تا در بهترین جای ممکن بنشینند.
سرسی صندلیاش را حرکت داد تا کنار پدرش بنشیند. تیریون هم پس از این اتفاق با سر و صدا صندلیاش را تکان داد تا روبهروی تایوین بنشیند. این صحنه برای بیان داستان پشتش نیازی به دیالوگ نداشت. حالات چهرهی همگان، از جمله واریس، لیتلفینگر و پیسل، برای حمل بار این صحنه کافی بود.
۱)قدردانی تورموند از برین همیشه خندهدار بود
شروع حضور تورموند در سریال، بهعنوان یک کاراکتر شرور پیچیده بود. گرچه او از ابتدا بامزه و سرگرمکننده بود، اما برای جان اسنو و نگهبانان شب یک تهدید محسوب میشد. پس از اینکه تورموند دوست جان شد، دیگر دلیلی برای نفرت از او وجود نداشت و تبدیل به یکی از محبوبترین شخصیتهای «بازی تاج و تخت» شد. او فیلتری نداشت و خیلی نمیتوانست موقعیت را سبکوسنگین کند. برای همین بیشتر حرفهایی که میزد، نامناسب و خندهدار بودند.
قدردانی و تحسین یکطرفهای که تورموند نسبت به «برین از تارت» داشت، خود به تنهایی باعث رخدادن یک منبع از صحنههای خندهدار بود. چندین صحنه هستند که در آنها تورموند با پوزخند به برین خیره شده است و برین او را نادیده میگیرد. بهترین مثال هم به زمانی بر میگردد که سانسا و جان بهتازگی در «کسل بلک» به هم پیوسته بودند و متحد شده بودند. تحسینی که تورموند نسبت به برین داشت هرگز از بین نرفت. او همیشه به امتناع او احترام میگذاشت و اجازه میداد این لحظات خندهدار رقم بخورند.
- تئوری جاودانگی جان اسنو اسپینآف «بازی تاج و تخت» را جذابتر میکند
- ۱۰ شخصیت بامزه سریال «بازی تاج و تخت»؛ از پادریک تا تیریون
منبع: CBR