۱۵ فیلم برتر فرانسوا تروفو؛ منتقد حرفهای و فیلمساز انقلابی (فیلمساز زیر ذرهبین)
تروفو تا قبل از ۲۷ سالگی یک دانشآموز فراری و بزهکار محسوب میشد. اما افزودهشدنش به تیم کایه دو سینما و سرمشقگرفتن از آندره بازن، او را تبدیل به منتقدی حرفهای و سپس، فیلمسازی انقلابی کرد که خیلی زود منجر به ابداع و پیشروی موج نوی سینمای فرانسه در کنار دیگر دوستانش شد. او خیلی دیر وارد جهان سینما شد و خیلی زود و پروندهی فیلمسازیاش را در حالی که تنها ۵۲ سال داشت، با مرگش زودهنگامش بست. اما در همین زمان اندک رویکردهای بسیاری را از فیلمهای تجربی صرف تا فیلمهای ژانری آزمود و فیلمهای بسیاری از خود به جای گذاشت. در لیست زیر از ابتدای دوران فیلمسازیاش شروع میکنیم، جلو میآییم و تا آخرین فیلمی که ساخت، ۱۵ تا از مهمترین آثارش را انتخاب و معرفی میکنیم.
۱) ۴۰۰ ضربه (۴۰۰ blows)
- محصول: ۱۹۵۹
- بازیگران: ژان پیر لو آلبر رمی، کلر موریه و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
دوست، رفیق و همکار بزرگ تروفو یعنی ژان لوک گدار جایی گفته: تنها راه برای نقد یک فیلم، ساخت فیلمی دیگر است. و اگر منصف باشیم، گدار و تروفو و دیگر اعضای دار و دستهشان، همگی همین کار را هم کردند. بعد از زیر و زبر کردن ساختار و استانداردهای نقد در مجلهی کایه دو سینما، تروفو با ساخت فیلم کوتاه «یک بازدید» وارد جهان فیلمسازی شد. بعد از تجربههای کوتاه هم، متأثر از فیلم «لمس شیطان» اورسون ولز، فیلم اتوبیوگرافی «۴۰۰ ضربه» را تولید کرد. اکران «۴۰۰ ضربه» در کن، شگفتی مخاطبان را به دنبال داشت و نقطهی کلیدی تغییر تروفو از یک منتقد آتشین به یکی از امیدهای سینما شد. این فیلم که بر محور شرارتهای نوجوانی خود تروفو ساخته شده و اولین فیلم از پنجگانهایست که زندگی آنتوان دوینل(شخصیت خیالیای که ژان پیر لئو ایفایش میکند) را روایت میکند. ژان پیر لئو در زمان تولید این فیلم تنها ۱۴ سال داشت و کارگردان از طریق آگهی در روزنامه او را پیدا کرد. آنتوان در این فیلم مشکلات زیادی با خانواده و مدرسهاش دارد و همین باعث میشود که اقدام به دزدیدن یک ماشین تحریر از ناپدریاش کند. اما شکست میخورد و حین ارتکاب این کار، دستگیر و تحویل به دارالتأدیب میشود. این فیلم به نوعی پاسخی بود برای فیلمهای «با خشم به گذشته بنگر» و «شورش بیدلیل» که تقریباً همزمان با آن، داشتند در سمت دیگر کرهی زمین اکران و تحسین میشدند. فیلم تصویری عمیق و تکاندهنده از زیست انسان میسازد. نگاه تروفو به یک نوجوان ۱۴ سالهی شرور که تحت تاثیر وضعیت اجتماعی و تغیرات هورمونی دوران بلوغْ از مدرسه، خانواده و تقریباً تمام پدیدهها تنفر دارد بسیار دقیق است. چرا که این نوجوان خود اوست. «۴۰۰ ضربه» اساساً نمایندهی نوعی سینمای اولشخص است که فیلمساز طی آن زندگی خودش را به تصویر میکشد و به مخاطب نشان میدهد که چه کسی بوده. کافیست فیلم آغاز شود تا خیلی زود فراموش کنیم که این نبوغ تکنیکی با بوجهی بسیار اندکی ساخته شده. سینماتوگرافی چشمگیر است و یک تجربهی سیاه و سفید بکر را برایمان فراهم میکند. او بر اینکه دوربینش را به کدام سو ببرد و کجا کات دهد کاملاً مسلط است. این فیلم که جایزهی بهترین کارگردانی را از جشنواره کن گرفته(جشنوارهای که سال گذشته تروفو به عنوان منتقد از آن بیرون انداخته شده بود) به آندره بازن، منتقد بزرگی که حین ساختن فیلم فوت کرد تقدیم شد؛ آندره بازنی که یک معلم و راهنما و نجاتدهنده برای تروفو بود. همهی ما به نوعی باید از بازن تشکر کنیم.
۲) به پیانیست شلیک کن (Shoot the Piano Player)
- محصول: ۱۹۶۰
- بازیگران: شارل آزناوور، میشل مرسیه، ماری دوبوا و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
گدار راه دوستش را دنبال کرد و فیلمنامهی ازنفسافتاده را با کمک تروفو نوشت و خودش کارگردانی کرد. تروفو هم در همان سال، کارنامهی خود را با فیلم «به پیانیست شلیک کن» ادامه داد. این فیلم نوآر که اقتباسی از رمان «آن پایین» از دیوید گودیس است، در اصل پاسخی بر فیلم قبلی خود فیلمساز است. در فیلم قبلی یعنی «۴۰۰ ضربه»، تروفو موفق شد یک فضای فرانسوی ناب خلق کند. اما اینجا تلاش میکند تا علاقهاش به فرهنگ سینمایی آمریکایی را پی بگیرد تا خلاف انتظاراتی که از خودش ساخته عمل کرده باشد. او در اینباره جایی گفت: من میخواستم که فیلمدوستان واقعی را راضی کنم، حتی اگر به قیمت گیجشدن کسانی تمام شود که «۴۰۰ ضربه» را دوست داشتند.» مطابق با همین گفته، شاید بتوانیم این فیلم را تجربیترین فیلم کارگردان تلقی کنیم. گرچه تجربی ممکن است کلمهی اشتباهی برای آن باشد. اما به هر حال فیلمی بازیگوش، شیطنتآمیز و بیقرار و کمیکتر از آنچیزیست که انتظار داریم. این داستان بر روی ستارهی آوازخوان، شارل آنزاوور تمرکز میکند که درگیر ماجرایی جنایی میشود. این اثر از برخی جهات گداریترین تجربهی تروفو است. گدار انگار بیشتر با برادران مارکس و ارنست لوبیچ بزرگ شدهاست حال آنکه تروفو سنتهایی از اورسون ولز را با خود همراه دارد.
۳) ژول و جیم (Jules and Jim)
- محصول: ۱۹۶۲
- بازیگران: ژام مورو ، هانری سر، اسکار ورنر و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
«ژول و جیم» فیلمیست که باعث ساختهشدن هزاران کمدی رمانتیک دیگر همراه با خود شد. این فیلم داستان تغزلی مثلث عاشقانهی دو دوست(هنری سر و اسکار ورنر) و یک دختر بوهیمیایی(ژان مورو) را روایت میکند. احتمالاً «ژول و جیم» دردسترسترین فیلم تروفوباشد. برخی صحنهها مثل مسابقهی دو از بالای پل یا پریدن در رودخانه و بخشهای موزیکال فیلم، امروزه به منابعی برای ساخت کلیپهای مونتاژی عاشقانه تبدیل شدهاند.
«ژول و جیم» از منظر فنی و همچنین ویژگیهای روایی، فیلمی جسور و پیچیده است که دست به ماجراجوییهای جالبی میزند. تا جایی که میتوان مدعی شد شاید تروفو هیچگاه به خوبی این فیلم بر وجوه تکنیکال و روایت تسلط نداشته. سینماتوگرافی این فیلم برعهدهی رائول کوتار، همان فیلمبردار و همکار طولانیمدت ژان لوک گدار بوده. این کوتار بود که دوربین را هم به مثابهی یک مؤلف مستقل کرد و روح سینمای دههی ۶۰ را بهسهم خود دچار دگرگونی کرد. کوتار بخشهایی از «ژول و جیم» را بر روی یک دوچرخهی در حال حرکت فیلمبرداری کرد. در حالی که سبک ساخت این فیلم مدرن فوقمدرن است و حال و هوای شوروشی دههی ۶۰ را هم بهخوبی در خود حفظ کرده، اما عمق نادیدهگرفتهشدهای دارد. عمق این فیلم از قضا تاریخی و کلاسیک است. مسئلهی کاترین یکی از بنیانهای دوستی جیم و ژول است. و جیم اتریشی و ژول، فرانسویست و داستان فیلم از نظر تاریخی، قبل و هنگام و بعد از جنگ جهانی را میپوشاند. گرچه تنها چند لحظه از فیلم، خبری دربارهی جنگ پخش میشود اما «ژول و جیم» یکی از فیلمهای ضد جنگ بزرگ است؛ فیلمی در حد «توهم بزرگ» رنوار و «زندگی و مرگ کلنل بلیمپ» پاول و پرسبرگر که پیرنگ «ژول و جیم» الهامگرفته از آن است. این فیلمها همگی بیانیهای بر بیهودگی جنگ اروپا هستند. اینطور است که این فیلم با درونمایههای قدیمیش، خیلی سخت کنار بقیهی فیلمهای خشن و فانتزی موج نویی مینشیند و همترازشان میشود. اما این دشواری مقطعیست. هرچه در تاریخ جلوتر میآییم پسزمینههای تاریخی و تراژیک و رمانتیک اثر به کمکش میآیند تا فیلم را حتی حالا و پس از نوآوریهای بسیار فنی در سینما، به عنوان یک فیلم محبوب و جذاب باقی نگاه دارند.
۴) پوست لطیف (The Soft Skin)
- محصول: ۱۹۶۴
- بازیگران: فرانسوا دورلئاک، فرانسوا تروفو، نلی بندتی و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«پوست لطیف» هم فیلم خوب دیگری برای مواجهه و ارزیابی مجدد است. این فیلم در زمان اکرانش نظرات مختلفی از منتقدان گرفت. نظرها دودسته شده بودند. عدهای فیلم را دوست داشتند و عدهای از فیلم بدشان میآمد. اینکه کارگردان این فیلم(تروفو) در سه تجربهی قبلیاش سه تا از مهمترین فیلمهای تاریخ سینما، یعنی «۴۰۰ ضربه»، «ژول و جیم» و «به پیانیست شلیک کن» را خلق کرده بود هم کمکی نکرد. بر خلاف درخشندگی خاص و تجربهگرایی ژول، این یکی اثر احساس کلاسیک بیشتری دارد. در برخی لحظات میرود که کسلکننده شود. اما به دلیل زاویهی نگاه جالبی که به شخصیتها و خلقیاتشان دارد اثر جالبیست. این فیلم روایت پیر(ژان دسایی)، یک مرد میانسال متاهل را پی میگیرد که با یک مهماندار هواپیما، یعنی نیکول(با بازی فرانسوا دورلاک) وارد رابطهای میشود. به نظر میرسد که تروفو کنترل مطلق را در دست دارد و به نحوی قسمتهای غمانگیز را با تنش یک فیلم هیجانانگیز آغشته میکند. پیر و نیکول دوباره در پاریس به هم میپیوندد، و اگر این درام را بهگونهای تصور کنیم که مانند یک ماجرای مرموز قتل باشد، بدون شک صحنهی حساس این قتل، سفر آنها به ریمز است که پیامدهای تاریک و ناراحتیها و تحقیرهایی را از پی خود دارد.
۵) عروس سیاهپوش (The Bride Wore Black)
- محصول: ۱۹۶۸
- بازیگران: ژان مورو، میشل بوکه، شارل دونه و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۲ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
مانند فیلم «پری دریایی میسیسیپی» که یک سال بعد از «عروس سیاهپوش» ساخته شد، این فیلم بر اساس رمانی جنایی ساخته شده. نویسندهی این رمان کورنل وولریچ است. «عروس سیاهپوش» بهنظر یکی از عامهپسندترین آثار تروفو محسوب میشود. یک داستان جنایی با محوریت انتقام که بسیاری، آن را الهامبخش «کیل را بکش» تارانتینو میدانندنش. گرچه خود تارانتینو این ادعا را رد کرده و گفته تا پیش از ساخت فیلمش، هرگز «عروس سیاهپوش» را ندیده بوده. فیلم بدون شک تلاش میکند در جهان فیلمسازی ژانری گام بردارد. اما چون تروفوست که این گام را بر میدارد، نتیجه چیزی عجیب و غریب و غیروفادار به ژانر میشود. گرچه این چیز عجیب و غریبی که از آن دم میزنیم لزوماً موفق عمل نکرده، اما قابل تأمل و چشمگیر است. فیلم با بیوهی غمگین و سیاهپوشی شروع میشود که تلاش میکند خود را بکشد. نقش این بیوه را ژان مورویی بازی میکند که حالا بعد از گذشت چند سال از تولید «ژول و جیم» دوباره با تروفو همکاری میکند. تلاش کاراکتر برای خودکشی ناکام میماند و مادرش او را از این کار منصرف میکند. او هم در عوض تصمیم میگیرد که غم و اندوهش را علیه ۵ مردی که همسرش را در روز عروسی کشتهاند، به کار گیرد. همهچیز میتوانست خیلی کلیشهای و مطابق انتظار پیش برود، اما تروفو پای یک مسئلهی اخلاقی را هم بهمیان میکشد؛ آن پنج مرد، از قصد آقای جولی را نکشته بودند. آنها مشغول ور رفتن با یک تفنگ پرشده بودهاند که اتفاقی گلولهای از آن شلیک میشود و به آقای جولی میخورد. همین ماجرا، اعمال مونرو را از یک انتقامجویی معمولی فراتر میبرند و باعث میشود صحنههایی مثل صحنهی کشتن مرد خانوادهی لونزدیل که در حال جان دادن در زیرپله رها میشود، بسیار وحشتناک و ناراحتکننده شوند. همچنین نوعی استعارهی ظریف هم در فیلم وجود دارد. هر یک از مردانی که شخصیت اصلی با آنها درگیر است، نشاندهندهی نوعی از سرکوبیست که مردان میتوانند زنان را با آن تحقیر کنند یا مورد آزار قرار دهند. گرچه تروفو همیشه متأثر از هیچکاک بوده و در «پوست لطیف» مشخصاً در آن راستا تلاشهایی کرده، اما اینجا و در «عروس سیاهپوش» به نهایت تاثیرپذیری از اسطورهاش، هیچکاک رسیده. اما تروفو در اوج تاثیرپذیری، همچنان هم تفاوتهایی با هیچکاک دارد. برای مثال اون حاضر به ایجاد تعلیقهای خاص هیچکاکی نمیشود. «عروس سیاهپوش» اولین فیلم رنگی تروفو بود و او بر سر همین موضوع با فیلمبردار قدیمیاش یعنی رائول کوتار به مشکل بر خورده بود. منتقدان فرانسوی هم چندان رضایتی از اثر نداشتند و همین ماجراها، تروفو را هم تا حدی قانع کرده بود که فیلمش در بهترین حالت یک تلاش ناموفق است. ما هم میتوانیم بهاین نتیجه برسیم که «عروس سیاهپوش» نسبت به بقیهی آثار تروفو تا حدی دورریختنیتر و قابل اغماض است، اما با همهی این تفاصیل همچنان میتوانیم ویژگیهایی فراتر از یک فیلم انتقامجویی معمولی در آن پیدا کنیم.
۶) بوسههای دزدکی (Stolen Kisses)
- محصول: ۱۹۶۸
- بازیگران: ژان پیر لو، کلود جید، دلفین سیریگ و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
تروفو بعد از «۴۰۰ ضربه»، داستان آنتوان دوینل را با فیلم کوتاه «آنتوان و کولت» که بخشی از پروژهی «عشق در بیست سالگی» ادامه داد. اما فیلم بلند بعدی این مجموعه تقریباً یک ده پس از «۴۰۰ ضربه» و در سال ۱۹۶۸ ساخته شد. تروفو با قرار دادن ژان پیر لو و شخصیت آنتوان دوینل در موقعیت یک جوان بیست و چند ساله که از ارتش اخراج شده و بهدنبال کار، از اینجا به آنجا میرود، موقعیت «بوسههای دزدکی» را میسازد. آنتوان از کارآگاهی تا فروش کفش را امتحان میکند و توی همهی این کارها خرابکاری بهبار میآورد. او همچنین درگیر رابطهاش با معشوقهاش است. و همهی اینها در حالیست که وارد یک رابطهی ناخواسته با همسر رئیسش هم میشود. با دقت بر این فیلم متوجه میشویم که با ساختاری به صلابت «۴۰۰ ضربه» یا «آنتوان و کولت» روبرو نیستیم. فیلم از جهاتی ما را یاد کمدیهای فارس میاندازد. تأثیرپذیریهایی از ارنست لوبیچ یا پرستون استرجیس در این فیلم میبینیم و میتوانیم حدس بزنیم که فیلم «فرانسیس ها» که سالها بعد توسط نوآ بامباک ساخته شد، تا چهاندازه از «بوسههای دزدکی» وام گرفته. ژان پیر لو که در این فیلم دیگر ۲۴ ساله شده و حالا یک بازیگر قابل و تأثیرگذار است، کمک بسیاری میکند تا ظرافتهای این کمدی بهخوبی اجرا شوند و مخاطب بتواند بهاندازهی خود تروفو با عمق شخصیت آنتوان آشنا شود. گرچه این اثر دنبالهی داستانی «۴۰۰ ضربه» است، اما ویژگیهای مشترک بسیاری با «به پیانیست شلیک کن» هم دارد. رگههای نوآر در صحنههای کارآگاهی فیلم و تغییرات ناگهانی قابل یافتن هستند. تروفو داستان آنتوان را با فیلمهای «کانون زناشویی» و «عشق در گریز» ادامه میدهد. هر دوی این فیلمها بسیار دیدنی و قابل تأملند اما «بوسههای دزدکی» نقطهی عطف حضور شخصیت آنتوان دوینل بهعنوان شخصیت محوری پخته و پرداختهشده در این مجموعه است.
۷) کودک وحشی (The Wild Child)
- محصول: ۱۹۷۰
- بازیگران: ژان پیر کرگول، فرانسوا تروفو، اوا تروفو و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
تروفو بعد از گشت و گذار در جهان سینمای ژانری و تولید فیلمهایی چون «عروس سیاهپوش»، «پری دریایی میسیسیپی» و علمی تخیلی «فارنهایت ۴۵۱»، دوباره به اکتشاف در درونمایهی روزگار کودکی روی آورد. او ایدهای که در «۴۰۰ ضربه» در محور محتوایی کارش قرار داده بود را باز هم بیرون کشید و اینبار «کودک وحشی» را ساخت. حقیقت این است که ایدهی کودک پرخاشگر یا کودک غیرقابلکنترل در آن زمان برای تروفو جالب بوده. پس از خواندن مقالهای در مجلهی لو موند، تروفو داستان ویکتور آویرون(بازیشده توسط ژان پیر کارگول) را پرداخت کرد. ویکتور پسریست که در آغاز قرن نوزدهم زندگی خودش را بدون هیچگونه ارتباط انسانی میگذرانده. نتیجهی این ایده کاملاً قابل توجه و مهم از آب در آمد. فیلم بسیار شیوا و کاملاً متفاوت با آثار پیشین تروفو است. تروفو در این فیلم از بسیاری از تکنیکهای موج نو فاصله میگیرد و بهسمت تولید نوعی مستند میرود. میتوان این فیلم را بیش از گدار، به آثار برسون شبیه دانست. فیلم موضعهای صریح و دقیقی میگیرد و مضامینی را مورد بررسی قرار داده که هیچجوره جایی برای عرض اندام منتقدینی که تروفو را در قامت یک فیلمساز اندیشمند جدی نمیدانستند باقی نماند؛ فیلم اهمیت آموزش را بهنمایش میکشد و در عین حال، هزینههایی که تحصیل از پی دارد را هم زیر سوال میبرد. این فیلم هم مانند دیگر فیلمهای کارگردان گرما و طنز مخصوص خود را دارد. همچنین تروفو در این فیلم برای اولین بار، بازیگری در یک نقش محوری را تجربه میکند. او نقش دکتر ایتارد (مردی که مسئولیت پسر را بر عهده میگیرد) را ایفا میکند. در نهایت این فیلم از جوانب بسیار و بهدلیل تفاوتهایی که با تروفوی همیشگی دارد، بسیار مهم و دوستداشتنیست.
۸) کانون زناشویی (Bed & Board)
- محصول: ۱۹۷۰
- بازیگران: ژان پیر لو، کلود جید، هیروکو ماتسوموتو و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۵ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
«کانون زناشویی» چهارمین فیلم از مجموعهی پنجگانهایست که زندگی آنتوان دوینل را با بازی ژان پیر لو پی میگیرد. این فیلم ادامهای بر فیلم «بوسههای دزدکی» است و همان شوخطبعی و طنز دلنشین را هم با خود بههمراه دارد. داستان این فیلم در حالی پیش میرود که اوینل با کریستین (کلود جید) که در فیلم قبلی بهشکل نامتعارفی از او خواستگاری کردهبود ازدواج کرده. هر دو خوشحال و خوشبخت بهنظر میرسند. کریستین مشغول بهتدریس ویولون است و آنتوان سرگرم به شغل احمقانهی رنگکردن گلهاست. تا اینکه اتفاقات مسلسلوار از پی هم میافتند. کریستین باردار میشود. آنتوان شغل تازهای پیدا میکند و شیفتهی یک زن ژاپنی میشود. کریستین به وجود این رابطه پی میبرد و فیلم با این اتفاقات پیش میرود. بلوک آپارتمانی که آنتوان و کریستین در آن زندگی میکنند یادآور فیلم «پنجره عقبی» هیچکاک است. لحظهای که همسایهها با دیدن مرد شیطانصفت ساکت و بهتزده میشوند، مستقیماً تصاویری از «نینوتچکا» که فیلمی از لوبیچ است را یادآور میشود. اما بخش بزرگی از خوشبینی سرکوبناپذیر فیلم از جذابیت خود دوینل سرچشمه میگیرد. او گاهی آنقدر عجیب و غریب است و بچگانه رفتار میکند که حتی وقتی دارد با بیرحمی تمام به همسر دوستداشتنیاش خیانت میکند، نمیتوانیم از او متنفر شویم. دوینل در تمام فیلمهای بعد از «۴۰۰ ضربه» همینگونه است. او همیشه میتواند به اندازهی همان دوران نوجوانیاش خودخواه و متحجر و خودمحور باشد، اما تمام این بدیها با نوعی صافی و حماقت کودکانه همراه است.
۹) دو دختر انگلیسی و مرد اروپایی (Two English Girls)
- محصول: ۱۹۷۱
- بازیگران: فرانسوا تروفو، ژان پیر لو، استیسی تانداتر و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
با توجه به اینکه «ژول و جیم» یکی از بزرگترین موفقیتهای او بود، نمیتوان تروفو را به خاطر بازگشت به نویسندهی اثر منبع آن فیلم، هنری پیر روشه (که معروف بود در ۷۴ سالگی نویسندگی را شروع کرده) سرزنش کرد. تروفو دوباره به سراغ آثار روشه رفت و دومین رمان معروفش را برای اقتباس انتخاب کرد. اما بسیار جالب است که گرچه این داستان هم مانند «ژول و جیم» حول یک مثلث عشقی میگردد، و گرچه این داستان هم وارد قاب منحصربهفرد تروفو با امضاهای تکرارشوندهاش شده، اما آشکارا متفاوت از آن از آب در آمده. همانطور که عنوان فیلم هم نشان میدهد، داستان این فیلم حول یک مرد جوان و ماجراهای عاشقانهاش با دو زن بریتانیایی بسط پیدا میکند. در این فیلم، کلود(که توسط ژان پیر لو با ویژگیهایی کاملاً متفاوت از آنتوان دویل خلق شده) عاشق موریل براون میشود اما در نهایت با خواهر او وارد رابطه میشود. علیرغم رابطهای که این فیلم با «ژول و جیم» دارد، میتوانیم شباهتهایی با «کودک وحشی» هم در آن بیابیم. این فیلم به نسبت «ژول و جیم» در یک فضای آرامتر و لطیفتر میگذرد. اگر «ژول و جیم» را به بودن در بطن یک رابطهی عاشقانه تشبیه کنیم، «دو دختر انگلیسی و مرد اروپایی» مانند یک قطعهی غمگین است که سالها بعد از یک رابطه دارد به آن نگاه میکند. البته این فیلم هم تماماً خالی از شور و شوق نیست و بازیگوشیهای خودش را دارد. با وجود غمگین بودن، حتی در صحنههایی خندهدار هم میشود. در کل این فیلم میتواند پایانی برای دوران پر شر و شور تروفوی جوان، و ورود این فیلمساز به دوران میانسالیاش باشد.
۱۰) روز بهجای شب (Day for Night)
- محصول: ۱۹۷۳
- بازیگران: فرانسوا تروفو، ژاکلین بیسه، ژان پیر لو و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
«روز بهجای شب» بیشک یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما دربارهی فیلمساختن است. فیلم بهمانند نامهای عاشقانه – زهرآگین از طرف تروفو برای مدیوم فیلمسازیست که زندگی او را دگرگون کرد و طبیعتاً یکی از شاهکارهای هنریاش هم هست. این فیلم دربارهی ساخت یک فیلم بهنام ملاقات با پاملا است که منجر به رخدادن اتفاقاتی میشود که همه، ازجمله کارگردان فیلم، تری گیلیام(با بازی خود تروفو) را شاکی و وحشتزده میکند. چرا که اعضای گروه با هم دچار مشکلات کوچک و بزرگی میشوند. بعضاً یکدیگر را ترک میکنند و بعدتر باز میگردند. تعداد کمی فیلم دربارهی فیلمسازی هستند که به اینخوبی درگیریهای درونی و وحشتها و حواشی ساخت یک فیلم را بازنمایی کنند. و از آن تعداد کم، تعداد کمتری جادوها و حقههایی که در پی ساخت یک فیلم استفاده میشود را نشان میدهند. تروفو اما در این اثر با استفاده از تکنیک فیلم در فیلم، مهارتهای خود را به رخ میکشد. «روز بهجای شب» در سالهای اخیر از محبوبیت خارج شده، اما یکی از برجستهترین و لذتبخشترین دستاوردهای سینمایی تروفو است. در آخر نباید از موسیقی جذاب و شنیدنی زرز دلرو در این فیلم هم غافل شویم.
۱۱) سرگذشت ادل ه. (.The Story of Adele H)
- محصول: ۱۹۷۵
- بازیگران: ایزابل آجانی، فرانسوا تروفو، بروس رابینسون و…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
«یک ترکیببندی موسیقایی تنها برای یک ساز»
این عبارتیست که تروفو با آن، «سرگذشت ادل ه.» را توصیف میکند که توصیف اشتباهی برای برای فیلمی که ایزابل آجانی ۱۹ ساله نقش اصلی آن را برعهده داشت، نیست. ادل هوگو کوچکترین دختر ویکتور هوگوی مشهور بود. بر اساس خاطرات مستند او در مییابیم که ادل هوگو مبتلا به نوع حادی از اروتومنی(و احتمالاً اسکیزوفرنی) بوده. این زمینهها وقتی با طرد شدن او از معشوقش همراه میشوند، باعث جنون ادل هوگو میشوند. فیلم تروفو اما بسیار کمتر از چیزی که توضیحات نشان میدهند تلخ و آزاردهنده است. در واقع فیلم به نوعی حماسهی پرشور تبدیل شده که زیبایی شگفتانگیز خود را از دوربین بینظیر فیلمبردار کارکشتهای چون نستور آلمندروز و طراحی صحنه و لباس استثنایی و در نهایت، چهرهی چشمگیر آجانی بهدست میآورد. اینچنین میشود که فیلم همزمان درخشان و عذابآور، هر دو با هم جلوه میکند. گرچه هیچ عنصر فراواقعی در فیلم دیده نمیشود اما «سرگذشت ادل ه.» مانند یک داستان ماورایی جلوه میکند. ادل مانند یک زن تسخیرشده به دنبال معشوقهاش ستوان پینسون از قارهای به قارهی دیگر میرود تا در نهایت تماماً از خود بیخود میشود و برای چهلسال به آسایشگاه روانی فرستاده میشود. جالب آنکه آجانی چند سال بعد، نقش کمیل کلودلی را بازی کرد که او هم برای چند دهه در آسایشگاه روانی گذران زندگی کرد.
۱۲) پول خرد (Small Change)
- محصول: ۱۹۷۶
- بازیگران: شانتال مرسیه، ژان فرانسوا استونین، ویرجینی دونت…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
«پول خرد» پایانبخش یک سهگانهی غیررسمی دربارهی ایدهی دوران کودکی بود؛ سهگانهای که با «۴۰۰ ضربه» شروع شد و با «کودک وحشی» به پایان رسید. «پول خرد» نقطهی اوج یک تحقیق ۲۰ ساله است. تروفو از اواسط دههی ۵۰ شروع به برداشتن یادداشت برای پروژهای کرده بود که در آن چند داستان دربارهی کودکان با هم ترکیب میشدند. از آن یادداشتها، فیلم کوتاه «شیطنتکنندهها» در همان سالهای دههی ۵۰ در آمد. فیلم اگر در دستان کممهارتتری ساختهمیشد، میتوانست تبدیل به نوعی «بچهها بهترین چیزها را میگویند» بشود. اما لازم نیست اینطور فکر کنیم. مهارت تروفو ناجی اثر است. فیلم حتی بیشتر از «کودک وحشی» ما را بهیاد مستند-درام میاندازد. کودکان بهنظر نابازیگر و خام میآیند(که هستند). اما خوشبختانه همهشان بینظیرند. از جولیانی که یادآور آنتوان دوینل خودمان است تا بچهگربه و کودک دوسالهای که در یک صحنهی کمدیمانند در کنار یک پنجرهی باز خطرناک میبینمشان. اجازهدادن به یکسری کودک برای رها بودن جلوی دوربین و بازی کردن نقش خودشان، میتواند یک تصمیم خطرناک باشد. اما در «پول خرد» جواب داده. تروفو بهخوبی از پس کارگردانی همچه فیلمی بر آمده و حتی استیون اسپیلبرگ هم جایی ادعا کرده که بهلطف راهنماییهای تروفو توانسته فیلمبرداری از کودکان را بیاموزد.
۱۳) اتاق سبز (The Green Room)
- محصول: ۱۹۷۸
- بازیگران: فرانسوا تروفو، ناتالی بایه، ژان دسته…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۴۰ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
حتی بزرگترین فاجعهی مالی تروفو و فیلمی بسیار کمفروغتر و تاریکتر از بسیاری از کارهایش هم یکی از بهترینهای او محسوب میشود. «اتاق سبز» مطمئناً یکی از دست کم گرفتهشدهترین آثار اوست. این فیلم با اقتباس از دو داستان کوتاه هنری جیمز، «مذبح مردگان» و «جانور در جنگل»، خود تروفو را در نقش یک روزنامه نگار درگیر با وسواس مرگ و از بازماندگان آسیبدیدهی جنگ جهانی اول بهتصویر میکشد که با سیسیلیا (ناتالی بی) روبهرو میشود. تروفو که خودش هم شش سال بعد از این فیلم دنیا را ترک کرد، بسیار با مسئلهی مردن درگیر شدهبود. این درگیری بهخصوص بعد از مرگ هانری لانگلوا و روبرتو روسلینی بهوجود آمده بود و وقتی شدت گرفت که تروفو هنگام تماشای مجدد «به پیانیست شلیک کن» متوجه این حقیقت شد که نیمی از آدمهای توی صفحهی روبهروش، حالا دیگر مردهاند. این پرسش که چگونه ما به عنوان جامعه به مردگان احترام می گذاریم، به یکی از علایق اصلی فیلمساز تبدیل شد و در این اثر کمفروغ و البته تأثیرگذار نمود پیدا کرد. تصویر کاملاً متفاوت با تروفوی همیشگیست. همیشه میتوانیم ادعا کنیم که قدرت تشخیص فیلمهای تروفو را تنها از روحشان داریم اما روح این فیلم کاملاً چیز دیگریست. بهعنوان یک خداناباور، تروفو در اتاق سبز روحانگیزترین و عمیقترین مواجهه با مرگ را در میان دیگر آثار خودش خلق میکند. فیلم در درونمایه بسیار یادآور سینمای برگمان است و فرم عکاسانهی تارکوفسکی را دارد. شاید پیدا کردن این فیلم، بهنسبت دیگر فیلمهای تروفو چندان ساده نباشد اما همین جستوجو برای یافتن «اتاق سبز» رسیدن و تماشا را لذتبخشتر هم میکند.
۱۴) زن همسایه (The Woman Next door)
- محصول: ۱۹۸۱
- بازیگران: فنی آردان، ژرارد دپاردیو، میشل بومگارتر…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۵ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
تروفو دههی ۸۰ را با یکی از بهترین آثارش شروع کرد. فیلم «آخرین مترو» نامزد جایزهی اسکار شد و چندین جایزهی سزار را از آن خود کرد. «زن همسایه» هم تراژدی هیچکاکیای بود که با الهام از اسطورهی تریستان و ایزولت ساخته شده بود. این فیلم داستان برنارد و همسرش آرلت را روایت میکند که در دهکدهای خارج از شهر گرنوبل زندگی میکنند. یک روز زوج تازهای به دهکدهی آنها میآیند و در همسایگی آنها ساکن میشوند. آن زوج فیلیپ و ماتیلد نام دارند. ماتلید و برنارد بهمحض دیدن یکدیگر جا میخورند، چرا که در گذشته رابطهای داشتهاند که به شکل بدی تمام شده بوده.
۱۵) بالاخره یکشنبه (Confidentially Yours)
- محصول: ۱۹۸۳
- بازیگران: فنی آردان، کرولین سیهول، فیلیپ لودنباخ…
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۸ از ۱۰۰
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
«بالاخره یکشنبه» احتمالا در برخی زمینهها انتخاب بحثبرانگیزی برای این لیست باشد، اما ما روی همین فیلم دست میگذاریم. شکی نیست که آخرین فیلم تروفو اثر بزرگی نیست، اما میتوانیم متفق باشیم که زیادی مورد بیمهری قرار گرفته. حتی خود تروفو هم چندان اقبالی به این فیلمش نداشت. با تمام این تفاصیل، «بالاخره یکشنبه» یک اثر نوآر جنایی دقیق و قابل قبول است. تروفو داستان این فیلم را از رمان «شب شنبهی طولانی» اثر چارلز ویلیامز الهام گرفت. در این اثر دوباره سر و کلهی ردپای هیچکاک بعد از مدتی غیبت، پیدا میشود. اما در حالی که «عروس سیاهپوش» گاهی بیش از اینکه ادای احترام باشد، شبیه به تقلید از هیچکاک جلوه میکرد، اینجا در «بالاخره یکشنبه» اصالت فیلمسازی تروفو کاملاً حفظ شده و فیلم استقلالش را حفظ کرده. فیلمبرداری سیاه و سفید این اصالت را تقویت میکند. انگار که این فیلم یک میراث گمشده از دوران فیلمبرداری سیاه و سفید باشد که ناگهان حالا پیدا شده تا بهعنوان اثر پایانی تروفو در یادها بماند.
دیگر آثار قابل تأمل تروفو
خیلی سخت میتوان فیلمی از تروفو پیدا کرد که واقعاً بد باشد. همهی آثار او ویژگیهایی دارند که سبب مهمبودنشان میشود. همین هم باعث میشود که لیست ۱۵فیلمهی ما نتواند چندان کامل باشد. برای همین بیراه نمیرویم اگر این مقاله را با ذکر چند عنوان از دیگر فیلمهای تروفو به پایان برسانیم.
تروفو کارش را با ساخت چند فیلم کوتاه شروع کرد. از جملهی آنها میتوانیم به «دیدار»، «شیطنتکنندهها» و «داستان آب» که با همکاری گدار کارگردانی کرده بود اشاره کنیم. همچنین «آنتوان و کولت» که بعدتر ساخته شد و بخشی از پروژهی «عشق در بیستسالگی» بود هم جزو این دسته قرار میگیرد.
اقتباس سینمایی از رمان «فارنهایت ۴۵۱» با همین نام هم اثر مهم و تحسینشدهای محسوب میشود گرچه در مقالهمان اشاره داشتیم که «پری دریایی میسیسیپی» بهاندازهی «عروس سیاهپوش» اهمیت ندارد اما آنقدر ارزشمند هست که یک پله پایینتر از آن و در دستهی آثار قابل تأمل نامش را بیاوریم. در نهایت هم میشود به «عشق در گریز»، «مردی که زنها را دوست داشت» و «آخرین مترو» اشاره کرد.
منبع: indiewire