۱۴ فیلم شبیه «شبکهی اجتماعی» که باید تماشا کنید
باید مدتی طول بکشد تا یک فیلم بتواند خود را اثبات کند و به عنون یک اثر کلاسیک در نظر گرفته شود، و دستکم به چند دهه زمان لازم است تا بتوانیم به بررسی میراث به جای مانده از یک فیلم بپردازیم. به همین دلیل، تنها چند فیلم از قرن بیست و یک هستند که کلاسیک در نظر گرفته میشوند و ارزش این را دارند که فیلمبینهای نسل بعد هم به سراغشان بروند.
ولی اگر بخواهیم از دو دههی گذشته تنها یک فیلم را انتخاب کنیم که از آزمون زمان به سلامت بیرون آمده است، آن اثر بدون تردید «شبکهی اجتماعی» است. این فیلم نه تنها نگاه ریزبینانه و استادانهی دیوید فینچر درباره ماهیت رسانههای اجتماعی را در خود دارد و یک درام غنی و بسیار سرگرم کننده برای تماشا است، بلکه هرچه زمان میگذرد، پیامها و دغدغههای آن بیشتر از قبل به مخاطبان اثبات میشود. آدمهایی که در این فیلم سال ۲۰۱۰ داستان زندگیشان دنبال شد، هنوز سرخط خبرهای دنیای ما هستند. در واقع، الان شدیدا نیاز ساخت یک دنباله برای «شبکهی اجتماعی» حس میشود.
این فیلم زندگینامهای داستان زندگی مارک زاکربرگ (جسی آیزنبرگ) را روایت میکند، داستان وقتی که او همراه با دوست صمیمیاش ادواردو ساورین (اندرو گارفیلد)، مشغول خلق شبکهی اجتماعی فیسبوک است. آرون سورکین در فیلمنامهی خود مرتب بین زمانهای مختلف رفتوآمد میکند، هم ریشههای شکلگیری شبکههای اجتماعی را نشان میدهد و هم به سراغ دو پروندهی حقوقی مرتبطی میرود که زاکربرگ درگیرشان بود.
«شبکهی اجتماعی» یک اثر سینمایی ناب است که خیلی خوب موفق میشود حسوحال و نگرانیهای عصر حاضر را به تصویر بکشد. اگر عاشق «شبکهی اجتماعی» هستید و همچنان دوس دارید در آن حال و هوا بمانید، میتوانید به سراغ چهارده فیلم مشابهی بروید که در این مطلب فهرست شدهاند.
۱. استیو جابز (Steve Jobs)
- کارگردان: دنی بویل
- نویسنده: آرون سورکین
- بازیگران: مایکل فسبندر، کیت وینسلت، ست روگن، جف دنیلز
- سال: ۲۰۱۵
سخت میشود درباره «شبکهی اجتماعی» صحبت کرد و اشارهای به آرون سورکین و فیلمنامهی معرکهاش نداشت. سورکین یکی از جزئینگرترین فیلمنامهنویسهای هالیوود است و مهارت زیادی در تشریح موضوعات پیچیده به تماشاییترین شکل ممکن دارد. در آثار اولیهی سورکین مثل «بال غربی»، «رئیسجمهور آمریکایی»، «چند مرد خوب» و «جنگ چارلی ویلسون» میشد این کمالگرایی او را مشاهده کرد، آثاری که در تمامشان باور شدیدی به دستگاه قضایی آمریکا دیده میشود.
ولی سورکین در آثار آخرش آن خوشبینی گذشته را رها کرده و روی این مساله تمرکز کرده که فناوری چگونه میتواند در ارتباطات دنیای امروز اختلال ایجاد کند. «شبکهی اجتماعی» به واکاوی این مساله میپرداخت که چطور شبکهای که اصلا برای ایجاد ارتباط بین مردم خلق شده بود، آنها را از هم دورتر کرد، و او این ایده را به شکی غیرخطی و تماشایی مطرح کرد. بعدتر سورکین همین رویکرد را در مورد یکی از مهمترین آدمهای دنیای فناوری، یعنی استیو جابز به کار برد.
در این فیلم که سورکین با یک سینماگر خاص دیگر همچون دنی بویل همکار شده است، او به روایت تنشهایی میپردازد که در پسزمینهی سه مراسم مهم معرفی محصولات شرکت اپل وجود داشته است. همچون جسی آیزنبرگ، مایکل فسبندر هم به عنوان همبنیانگذار یکی غولهای دنیای فناوری، بازی بینقص و دقیقی از خود نشان میدهد. سورکین با هردوی این شخصیتها همدردی میکند و برای دستاوردهایشان ارزش زیادی قائل است، ولی این دلیل نمیشود که روحیهی خودخواهانه، ستیزهجو و بیشتر وقتها ناخوشایند آنها را نادیده بگیرد. «استیو جابز» اگرچه متاسفانه از نظر مالی شکست خورد، ولی این شایستگی را دارد که در حد و اندازههای «شبکهی اجتماعی» مورد تحسین قرار بگیرد.
۲. منک (Mank)
- کارگردان: دیوید فینچر
- نویسنده: جک فینچر
- بازیگران: گری اولدمن، آماندا سیفرید، لیلی کالینز، چارلز دنس
- سال: ۲۰۲۰
اگرچه «شبکهی اجتماعی» بخش مهمی از عظمت خودش را مدیون آرون سورکین است، ولی نمیتوان نقش مهم دیوید فینچر را به عنوان کارگردان، نادیده گرفت. وقتی اولین بار این خبر پخش شد که فینچر قرار است کارگردان یک اثر زندگینامهای درباره زاکربرگ باشد، خیلی انتخاب غیرمعمولی به نظر میرسید. آن زمان فینچر را بیشتر با درامهای جنایی روانشناختی تاریکش میشناختیم، آثاری مثل «هفت» و «باشگاه مشتزنی» و «بازی» و «زودیاک». اصلا گزینهی مناسبی برای ساخت یک فیلم زندگینامهای به نظر نمیرسید که تمرکزش روی ارتباط بین شخصیتهای مختلف است، ولی فینچر نشان داد که میتواند همان میزان دقت و جزئیاتی که روی داستانهای جناییاش دارد را در بستر یک داستان واقعی هم به کار ببرد. مهم نیست هدف پیدا کردن سرنخهای یک قاتل زنجیرهای باشد یا یک بحث پرتنش بین مارک و ادواردو، فینچر در هر صورت استاد خلق تنش است و در این زمینه، رقیبی ندارد.
خوشبختانه کاری که فینچر در «شبکهی اجتماعی» انجام داد منحصر به همین فیلم نشد. او همین تازگیها با همکاری نتفلیکس یک اثر زندگینامهای دیگر به اسم «منک» ساخت، اثری که به سراغ زندگی فیلمنامهنویس مطرح هالیوود، هرمن جی. منکویتس (گری اولدمن) میرود. «منک» یک پروژه شخصی و پرشور برای فینچر بود، فیلمنامه را پدرش جک فینچر نوشته بود، کسی که سال ۲۰۰۳ از دنیا رفت و هیچوقت نتوانست فیلمش را روی پردهی سینما ببیند.
منکویتس به این مشهور است که فیلمنامهنویس پشت پردهی «همشهری کین» است، فیلم فینچر به برررسی رابطهی پیچیدهی بین اورسن ولز (تام برک) و منکویتس در حین ساخت فیلم «همشهری کین» میپردازد. همچون «شبکهی اجتماعی»، «منک» هم دوستی پیچیدهای را ترسیم میکند که در اثر ناملایمتیهای مربوط به هنر، بینش و بحث مالکیت، آلوده شده است. فیلم همچنین خیلی خوب فضای سیاسی دههی ۱۹۳۰ را به تصویر میکشد.
۳. شب بخیر و موفق باشید (Good Night, and Good Luck)
- کارگردان: جرج کلونی
- نویسنده: جرج کلونی، گرانت هسلو
- بازیگران: دیوید استراترن، پاتریشیا کلارکسون، جرج کلونی، جف دانیلز
- سال: ۲۰۰۵
ساخت فیلم دربارهی خبرنگاران و رسانهها معمولا چالش برانگیز است، چون سوژههایی هستند که پیوسته در جریان هستند. الان میتوان ادعا کرد که فناوریهای تازه تقریبا به صورت روزانه وارد میشوند، و دریافت مخاطبان از اخبار هم به همین صورت گسترش مییابد. خیلی از فیلمهای قدیمی که قرار بود تصورات پیشرفتهای از فناوری را نشان بدهند، الان دیگر عقبافتاده به نظر میرسند، آنهایی هم که هنوز تاثیرگذاری خود را حفظ کردهاند، سخت میتوانند روی بعضی از مخاطبان امروزی تاثیر بگذارند. این مساله به ویژه در مورد رسانههای اجتماعی صدق میکند، وقتی مخاطبان پیوسته مورد هجوم کلی تیتر خبری روزانه قرار دارند، این که فیلم روی چنین موضوعاتی دست بگذارد شاید خیلی خوشایند نباشد.
«شبکهی اجتماعی» خیلی خوب به سراغ چنین دستمایههایی رفت و موفق شد یک داستان دراماتیک متقاعد کننده دربارهی نحوهی ارتباط مردم و جهانبینی آنها در دنیای امروز تعریف کند. یک فیلم عالی دیگر که خیلی خوب دست روی چنین مسائلی میگذارد، درام زندگینامهای «شب بخیر و موفق باشید» از جرج کلونی است، محصول سال ۲۰۰۵. فیلم به سراغ ادوارد آر. مورو (دیوید استراترن) میرود، مجری و برنامهساز مشهور شبکهی سیبیاس در دههی ۱۹۵۰. مورو مورد حملات سناتور جوزف مککارتی قرار گرفت، مککارتی در آن زمان شدیدا دنبال این بود که کمونیستهای داخل آمریکا را معرفی کند، و مورو را هم یکی از آنها در نظر گرفته بود. فیلم به بررسی تاثیر این اتهامها روی مسیر شغلی مورو، برنامهی در حال پخش او و مخاطبانش میپردازد.
همچون «شبکهی اجتماعی»، «شب بخیر و موفق باشید» هم حسوحال و فضای یک دورهی مشخص را با جزئیاتی عالی به تصویر میکشد. کلونی از نظر کارگردانی فوقالعاده عمل میکند، او متاسفانه در فیلمهای بعدی خود نتوانست به این سطح برسد.
۴. آموزش بد (Bad Education)
- کارگردان: کوری فینلی
- نویسنده: مایک ماکوفسکی
- بازیگران: هیو جکمن، الیسون جنی، ری رومانو، الکس وولف
- سال: ۲۰۱۹
یکی از برانگیزانندهترین جنبههای «شبکهی اجتماعی»، نحوهی ترسیم شخصیت مارک زاکربرگ است. او قطعا یک قهرمان دوستداشتنی نیست، و آن صحنهی افتتاحیهی تماشایی که در آن، او با دوستدخترش (رونی مارا) بحث میکند، خیلی خوب روحیهی حسود و خودخواه زاکربرگ را نشان میدهد. اگرچه لحظههایی در فیلم هستند که ممکن است مخاطب با زاکربرگ همذات پنداری کند، مخصوصا آنجایی که میفهمیم شان پارکر (جاستین تیمبرلیک) از او سوءاستفاده کرده است، ولی میتوان گفت «شبکهی اجتماعی» بیشتر اثری در مدح دستاوردهای زاکربرگ است، نه خود او به عنوان یک شخصیت.
در «آموزش بد»، درام زندگینامهای سال ۲۰۱۹ کوری فینلی هم درست مثل فیلم فینچر، به سراغ زندگی شخصیت واقعی پیچیدهای میرود که در تارهای فریب و دروغهای خودش گیر افتاده است، تارهایی که به جامعهی اطراف او هم سود میرسانند هم ضرر. دکتر فرانک تاسون (هیو جکمن)، مدیر دوست داشتنی مدرسهی مرفه رازلین در لانگ آیلند است، او موفق شده این مدرسه را به جایگاهی معتبر در کل آمریکا برساند و به همین خاطر به شهرت زیادی رسیده است. ولی هیچکس نمیداند که تاسون در کنار اینکار، مشغول پولشویی میلیونها دلار است. مایک ماکوفسکی نویسنده با همان جزئینگری که سورکین در مورد رسانههای اجتماعی به کار برد، بحران مدرسههای دولتی را به تصویر میکشد. هردو فیلمنامه بدون این که باعث سرگشتگی مخاطب شوند، اطلاعات پیچیدهی زیادی را مطرح میکنند.
هر دو فیلم صحنهی هنرنمایی ستارههای خود شدهاند. اگر آیزنبرگ در هیچ فیلم دیگری نتوانست به اندازهی بازی پر از اضطراب و نگرانیاش در نقش زاکربرگ پرقدرت ظاهر شود، هیو جکمن هم در هیچ فیلم دیگری نتوانست به اندازهی «آموزش بد» جذاب و تماشایی باشد.
۵. حلقهی بلینگ (The Bling Ring)
- کارگردان: سوفیا کوپولا
- نویسنده: سوفیا کوپولا
- بازیگران: اما واتسون، لزلی من، تایسا فارمیگا، ارین دنیلز
- سال: ۲۰۱۳
با توجه به اینکه رسانههای اجتماعی روی فرهنگ عصر ما سلطهی کامل دارند، فیلم ساختن درباره این رسانهها برای هر فیلمسازی چالشبرانگیز خواهد بود. رسانههای اجتماعی پیوسته در حال تغییر هستند، و فیلمی که سراغ چنین موضوعی میرود خیلی راحت ممکن است به یک اثر عقبافتاده تبدیل شود. حتی اگر به فیلمهایی نگاه کنید که همین چند سال گذشته ساخته شدهاند، متوجه میشود که شاید نحوهی ترسیم فضای آنلاین توسط آنها خندهدار شده باشد. به همین دلیل، میتوان گفت بهترین فیلمهایی که دربارهی رسانههای اجتماعی ساخته شدهاند، آنهایی هستند که به جای تمرکز روی خود فناوری، روی تاثیر آن بر مردم، ارتباطات و فرهنگ متمرکز شدهاند. مسلما «شبکهی اجتماعی» از نظر فناوری و اطلاعاتی که ارائه میدهد دیگر یک اثر بروز نیست، ولی نحوه ترسیم دقیقش از آن دورهی به خصوص، باعث شده است که ارزش تماشای مجدد داشته باشد.
فینچر که فیلمساز چیرهدستی است، خیلی خوب موفق میشود آن تعادل را پیدا کند. سوفیا کوپولا، فیلمساز همعصر او هم تقریبا چنین استعدادی را در خود دارد. «حلقهی بلینگ»، فیلم سال ۲۰۱۳ سوفیا کوپولا، با یک برداشت هجویهآمیز از یک داستان واقعی باورنکردنی، فرهنگ اینترنتی ستارهمحور را دستمایهی داستان خود قرار میدهد. فیلم داستان هفت نوجوان است که دزدکی به خانهی ستارههای مشهور میروند و با صحبت دربارهی این ماجراجوییهای خود در رسانههای اجتماعی، تلاش میکنند سبک زندگی این ستارههای نمادین را تکرار کنند. شخصیتهای این فیلم ماهیت ارتجاعی دارند، راحت میتوانند آن کاری را انجام دهند که بیشترین «لایک» را داشته باشد، آنها بیشتر دنبال مسائل این چنینی هستند تا خوشبختی واقعی.
۶. پیغامرسان را بکش (Kill the Messenger)
- کارگردان: مایکل کوئستا
- نویسنده: پیتر لندسمن
- بازیگران: جرمی رنر، مری الیزابت وینستد، رزمری دویت، ری لیوتا
- سال: ۲۰۱۴
خبرنگاری حرفهای و درست، از آن موضوعهای سختی است که خیلی راحت نمیشود سراغش رفت، از آن سوژههاست که معمولا حاشیه زیاد دارد. «شبکهی اجتماعی» نگاهی انتقادی به نحوهی به موفقیت رسیدن زاکربرگ داشت، و تلاش کرد جنبههای زشتتری از زندگی او را مطرح کند که از دید اخبار دور مانده بود. در «پیغامرسان را بکش»، فیلم به شدت قدرنادیدهی مایکل کوئستا هم میتوان چنین رویکردی را مشاهده کرد. «پیغامرسان را بکش» هم شایستهی رسیدن به جایگاهی در حدواندازههای «شبکههای اجتماعی» بود.
فیلم داستان خبرنگاری به نام گری وب (جرمی رنر) است که از یک پروندهی بزرگ پردهگشایی میکند: او متوجه میشود که سازمان سیا به شورشیهای نیکاراگوئه که عمدهی درآمدشان از کارتلهای مواد مخدر است، اسلحه و پول میرساند. جرمی رنر در یکی از بهترین نقشآفرینیهای کل دورهی کاریاش، خیلی خوب موفق میشود آن کمالگرایی مد نظر وب را به تصویر بکشد. وب یک شخصیت همدلیبرانگیز است که درست مثل ادواردوی «شبکهی اجتماعی»، مورد خیانت دوستانش قرار میگیرد. وب خودش خودکشی کرد و از دنیا رفت، ولی تاثیرات پردهگشایی بزرگ او روی دنیای سیاست، همچنان دیده میشود.
۷. مردم علیه فری فلینت (The People vs. Larry Flynt)
- کارگردان: میلوش فورمن
- نویسنده: اسکات الکساندر، لری کاراشوسکی
- بازیگران: وودی هارلسن، کورتنی لاو، ادوارد نورتن، برت هارلسن
- سال: ۱۹۹۶
هر فیلمی که میخواهد رویدادهای تاریخی را به شکل دقیقی به تصویر بکشد، باید توجه دقیقی به آدمها و تاریخها و مکانهای آن دورهی تاریخی داشته باشد. قطعا چالش بزرگی است، دردسر وقتی بیشتر میشود که این داستان واقعی که قرار است به تصویر کشیده شود، پیشتر مورد پوشش گستردهی رسانههای خبری قرار گرفته باشد. پروندههای حقوقی مارک زاکربرگ بارها در رسانههای خبری مطرح میشدند. به همین دلیل، «شبکهی اجتماعی» یا باید با پیشفرضهای تثبیت شدهی مخاطبان از این خبرها همراه میشد، یا اهمیتی به پیشفرضهای احساسی آنها نمیداد.
«مردم علیه لری فلینت»، فیلم سال ۱۹۹۶ میلوش فورمن هم دست به چنین قماری میزند. این فیلم هم به سراغ یک داستان واقعی میرود که کلی سروصدا بهپا کرده بود و همهی رسانهها پوشش داده بودند. فیلم داستان سردبیر بدنام یک نشریهی هرزهنگاری به نام لری فلینت (وودی هارلسن) است که یک باشگاه شبانه به نام هاسلر اداره میکند. همچون فینچر، فورمن هم همچنان که با جنجالهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی لری فلینت و نشریهاش سروکله میزند، به سراغ ماهیت عمومی چنین جنجالی میرود و آن را واکاوی میکند.
۸. تسلا (Tesla)
- کارگردان: مایکل المیریدا
- نویسنده: مایکل المیریدا
- بازیگران: ایتان هاک، ایو هیوسن، ابن ماس-بچراک، جیم گافیگان، کایل مکلاکلن
- سال: ۲۰۲۰
فناوری نوظهور، همیشه میتواند یک موضوع عالی برای خلق یک حماسهی سینمایی باشد. برای مثال، «شبکهی اجتماعی» به بررسی این مساله پرداخت که چطور شناختی که ما از افراد از طریق اینترنت به دست میآوریم، میتواند به معیاری برای تغییرات اجتماعی تبدیل شود. بخشی از علت فوقالعاده بودن «شبکهی اجتماعی» این است که خیلی خوب موفق میشود تغییرات اجتماعی صورت گرفته توسط فیسبوک، و اسرار پست سر خالق آن را به صورت توامان روایت کند.
«تسلا»، این فیلم زندگینامهای سال ۲۰۲۰ هم همین کار را با یکی از بزرگترین مخترعان تاریخ میکند. ایتان هاک در نقش نیکولا تسلا، بازی درخشانی ارائه میدهد، و فیلم به بررسی زندگی شغلی تسلا میپردازد، از زمانی که داشت آزمایشهای اولیهاش را انجام میداد تا رقابتش با مخترعان دیگری چون توماس ادیسون (کایل مکلاکلن) و جرج وستینگهاوس (جیم گافیگان). همچون «شبکهی اجتماعی»، فیلم «تسلا» هم ریتم سریعی دارد و بسیار سرگرم کننده است. «تسلا» هم مثل فیلم فینچر از ساختار غیرخطی استفاده میکند، حتی شامل چند صحنهی عجیب است، از جمله جایی که تسلا ترانهی «همه میخواهند حاکم دنیا شوند» را اجرا میکند.
۹. چشمان تامی فی (The Eyes of Tammy Faye)
- کارگردان: مایکل شوالتر
- نویسنده: ایب سیلویا
- بازیگران: جسیکا چستین، چندلر هد، اندرو گارفیلد، چری جونز
- سال: ۲۰۲۱
در «شبکهی اجتماعی» اگرچه جسی آیزنبرگ در نقش مارک زاگربرگ بازی ماندگاری از خود به جای گذاشت و نامزد جایزهی اسکار هم شد، ولی بازی اندرو گارفیلد در نقش ادواردو ساورین، قلب تپندهی فیلم است. قطعا ادواردو هم خودش نقصهایی دارد، ولی اوست که مارک را با تمام ایرادهایش میپذیرد و بهترین دوستش باقی میماند. او ابتدا بابت ظرفیتهای فیسبوک سر از پا نمیشناسد، ولی طمع زاکربرگ و رابطهی او با شان پارکر (تیمبرلیک) او را دلسرد میکند. گارفیلد دلشکستگی این شخصیت را عالی از کار درآورده است، او خیلی خوب موفق میشود تصویر کاملی از این شخصیت تاریخی واقعی ارائه بدهد.
در «چشمان تامی فی»، این درام زندگینامهای سال ۲۰۲۱، گارفیلد دوباره چنین حساسیت و دقتی را به کار میگیرد. البته نکتهی طعنهآمیز این ست که جیم بکر، شخصیتی که گارفیلد در فیلم «چشمان تامی فی» نقشش را بازی میکند، بیشتر شبیه زاکربرگ است تا ساورین. بکر به عنون یکی از مهمترین مبلغهای مذهبی تلویزیونی تاریخ، دست به فعالیتهای مجرمانهای میزند که باعث بهم خوردن رابطهاش با تامی (جسیکا چستین)، همسر و شریک تجاریاش میشود.
۱۰. مارجین کال (Margin Call)
- کارگردان: جی. سی. چاندور
- نویسنده: جی. سی. چاندور
- بازیگران: کوین اسپیسی، جرمی آیرونز، پل بتانی، زاکاری کوئینتو، سایمون بیکر، استنلی توچی
- سال: ۲۰۱۱
یکی از استعدادهای سورکین به عنوان یک قصهگو این است که او خیلی خوب میتواند موضوعات پیچیده را بگیرد و آنها را به داستانهایی پرهیجان، احساسی و غمناک تبدیل کند. مخاطب حتی اگر متوجه تمام جزئیات فنی و تخصصی پشت فرآیند شکلگیری فیسبوک و دادگاههای مربوط به آن نشود، ولی سورکین خیلی خوب موفق میشود با دیالوگهای سریع و شخصیتهای باورپذیر، نیت درونی هر صحنه را بیرون بکشد و بار احساسی سنگینی به داستانها و خردهداستانهای خود اضافه کند.
جی. سی. چاندور، نویسنده و کارگردان فیلم قدرنادیدهی «مارجین کال» که اولین اثر کارنامهی او هم هست، همچون سورکین چنین رویکردی را در پیش میگیرد. در ابتدای شروع بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، یک بانک سرمایهگذاری پیشرو که در آستانهی ورشکستگی است، تعدادی از کارمندان قدیمی خود را اخراج میکند. اریک دیل (استنلی توچی)، مدیر بخش مدیریت خطر شرکت یک فلش به همکارش دکتر پیتر سالیون (زکاری کوئینتو) میدهد، در این فلش اطلاعاتی درباره وضعیت مالی وخیم شرکت وجود دارد. سالیوان متوجه میشود شرکت سالهاست که دارد ضرر میدهد و با پنهان کردن این آمار، مشتریانشان در خطر جدی قرار دارند. مدیران ارشد میخواهند تا پیش از طلوع آفتاب، این گندکاری بزرگ را به هر نحوی که شده لاپوشانی کنند.
۱۱. مقاله (The Paper)
- کارگردان: ران هاوارد
- نویسنده: دیوید کپ
- بازیگران: مایکل کیتون، گلن کلوز، مریسا تومی، رندی کواید، رابرت دووال
- سال: ۱۹۹۴
خبرنگاری متکی بر پیدا کردن اطلاعات دست دوم پراکنده است. در نتیجه، فیلمی که به سراغ موضوعاتی چون اخبار و اطلاعات و فناوری میرود، به سختی میتواند شخصیتهایی ارائه بدهد که خیر یا شر مطلق باشند. شخصیتهای «شبکهی اجتماعی» پیچیده هستند، اگرچه خیلی راحت میتوان به زاکربرگ برچسب ضدقهرمان زد، ولی لحظههایی در فیلم هست که مخاطب با او احساس همدردی میکند، مخصوصا وقتی زاکربرگ را با شخصیت شرورتری چون شان پارکر مقایسه کنیم، حس همذاتپنداری ما بیشتر میشود. هم ادواردو و هم دوقلوهای وینکلواس (آرمی همر)، جنبههای مثبتی در وجود خود دارند، و مخاطب پیوسته از خود میپرسد چطور هر بخش داستانی برای تکتک شخصیتها چنین جنبهی متمایزی پیدا میکند.
ران هاوارد با کمدی سال ۱۹۹۴ خود به نام «مقاله»، نگاه پیچیدهی مشابهی به رسانههای امروزی میاندازد. فیلم داستان فعالیتهای داخلی یک روزنامهی مدرن در طول ۲۴ ساعت است. با هنری هکت (مایکل کیتون) آشنا میشویم، یک سردبیر پیگیر و باپشتکار که به کار کردن اعتیاد دارد و به کارکنانش فشار میآورد که به هر قیمتی شده، پیگیر حقیقت باشند. برنی وایت (رابرت دووال)، سردبیر ارشد روزنامهی نیویورک سان که هکت در آنجا کار میکند، خیلی تلاش میکند به تلاشهای جاهطلبانهی هکت پروبال بدهد، ولی مجبور است پیوسته با یکی از مدیران سختگیر روزنامه به نام آلیشیا کلارک (گلن کلوز) درگیر باشد.
۱۲. اینگرید به فنا میرود (Ingrid Goes West)
- کارگردان: مت اسپایسر
- نویسنده: دیوید برانسون اسمیث، مت اسپایسر
- بازیگران: آبری پلازا، الیزابت اولسن، بیلی مگنوسن
- سال: ۲۰۱۷
در «شبکهی اجتماعی» اولین بار با ظهور پدیدهی رسانههای اجتماعی آشنا میشویم، و متوجه میشویم که تجربههای اجتماعی آنلاین قرار است چه ابتکار مرزشکنانه و خارقالعادهای باشند. زاکربرگ ناتوانی خود در ارتباطهای اجتماعی واقعی را گرفت و آن را به انگیزهای برای خلق یک سایت تبدیل کرد، او همچون یک مرد جوان عصبانی با یک ذهنیت کودکانه بود. تمام فیلمهای بعدی که به سراغ جنبههای تاریک رسانههای اجتماعی میروند، پیروی بنیانی هستند که اولین بار «شبکهی اجتماعی» بنا نهاد.
یکی از این فیلمها، «اینگرید به فنا میرود» است، کمدی تاریک سال ۲۰۱۷ مت اسپایسر که به سراغ یکی از پدیدههای مهم عصر حاضر میرود: حس شناخت یک شخصیت آنلاین از طریق شخصیتی که او در دنیای اینترنت از خود نشان میدهد، و مشکلاتی که بعدا چنین نگاهی ایجاد میکند. فیلم داستان دختری به نام اینگرید ثوربرن (آبری پلازا) است که از نظر احساسی مشکلاتی دارد، او به لس آنجلس میرود تا با ستارهی اینترنتی مشهوری به نام تیلور اسلون (الیزابت اولسن) که شدیدا دوستش دارد، دیدار کند. اسلون نمیداند اینگرید چه علاقهی وسواسی عجیبی به او دارد، و رفتارهای نامتعارف اینگرید پیچش داستانی وحشتناکی در این کمدی بامزه و به نوعی ترسناک، ایجاد میکند.
۱۳. جنگ جریان (The Current War)
- کارگردان: آلفونسو گومز-رخون
- نویسنده: مایکل میتنیک
- بازیگران: بندیکت کامبربچ، مایکل شنون، نیکولاس هولت، تام هالند، کاترین واترستون
- سال: ۲۰۱۷
یکی از جنبههای جالب «شبکهی اجتماعی» این است که میبینیم چطور تکتک افرادی که به نحوی در خلق فیسبوک نقش داشتند، بعدا به شکلهای مختلف روی فناوری تاثیر گذاشتند. اگرچه بیشتر مفاهیم خلاقانه این پروژه را خود زاکربرگ مطرح کرده بود، ولی همکارانش هم هریک تاثیری از خود روی فیسبوک به جا گذاشتند. هیچ پیشرفت فناوری تنها توسط یک شخص ایجاد نمیشود، و معمولا هم از این دعواها زیاد میشود که در این پیشرفتها، هرکس چه نقشی داشته است.
سابقهی این دعواها بر سر مالکیت اختراعات و نوآوریها، به اولین روزهای خلق جریان برق برمیگردد. «جنگ جریان»، این فیلم زندگینامهای قدرنادیدهی سال ۲۰۱۷، به سراغ یکی از مهمترین نبردهای قرن بیستم بر سر جریان برق و انرژی میرود، ما این جنگ را از دید سه رقیب نابغه میبینیم. بحثهای بین توماس ادیسون (بندیکت کامبربچ)، جرج وستینگهاوس (مایکل شنون) و نیکولا تسلا (نیکولاس هولت)، بیشباهت به دعواهای حقوقی پرتنش «شبکهی اجتماعی» نیست. «جنگ جریان» متاسفانه بعد از این که در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو نقدهای منفی دریافت کرد، و بعد از این که شرکت واینستاین که یکی از تهیهکنندگان اصلی آن بود تعطیل شد، تا مدتها داشت خاک میخورد. تا اینکه بالاخره در سال ۲۰۱۹ برش کارگردان آن دوباره اکران شد.
۱۴. مانیبال (Moneyball)
- کارگردان: بنت میلر
- نویسنده: استیون زیلیان، آرون سورکین
- بازیگران: برد پیت، جونا هیل، فیلیپ سیمور هافمن
- سال: ۲۰۱۱
یک سال بعد از «شبکهی اجتماعی»، سورکین همراه با استیون زیلیان، یک درام زندگینامهای محشر دیگر رو کرد، فیلمی که دوباره یک موضوع پیچیده را به یک داستان به شدت سرگرم کننده و احساسی تبدیل کرده بود. «مانیبال» از بنت میلر، به سراغ موفقیتهای تیم بیسبال اوکلند اتلتیکس در سال ۲۰۰۲ میرود، در این سال بود که بیلی بین (برد پیت)، مربی تیم، با استفاده از یک فرآیند تحلیل دادهی پیشرفته موفق شد بازیکنان پرظرفیت ولی قدرنادیدهی بیسبال را شناسایی کند و آنها را با هزینهی کم، به تیم خود بیاورد و یک تیم پرقدرت بسازد. همچون زاکربرگ، بین هم با کلی آدم مردد طرف بود که مطمئن نبودند نقشهی او جواب میدهد.
خوشبختانه، بین از زاکربرگ خیلی دوست داشتنیتر است، و برد پیت هم یکی عاطفیترین و آسیبپذیرترین نقشآفرینیهای خود را ارائه میدهد. بین میخواهد با این باور مبارزه کند که او نتوانسته به حداکثر ظرفیتش برسد. بیسبال مسیر شغلی مورد علاقهی او نبوده است و به سمت آن هل داده شده است، به همین دلیل در دوران بازیگری خیلی موفق نبود، حال میخواهد در مربیگری تواناییهای خود را اثبات کند. یکی از جنبههای غافلگیر کنندهی فیلم، بازی تماشایی جونا هیل در نقش پیتر برند، دستیار بین است. همچون جسی آیزنبرگ پیش از «شبکهی اجتماعی»، جونا هیل هم پیش از این فیلم بیشتر به خاطر نقشهای کمدیاش مشهور شده بود. پیت و هیل شیمی بسیار خوبی با هم دارند و دیالوگهای سورکین هم همچون همیشه، به یاد ماندنی و پرشور است.