۱۰ کلیشهی نوستالژیک فیلمهای سینمایی که منسوخ شدهاند
همهی ما با کلیشههای سینمایی آشنا هستیم. مثل فریاد کشیدن آرنولد شوارتزنگر بر سر بدمنها قبل از منهدم کردنشان با بمبافکن یا یک دختر دبیرستانی که ملکهی جشن پایان سال میشود یا یک کارآگاه پلیس پیر که بر خلاف اصول عمل میکند و یا یک خانوادهی معمولی که دور یک میز نشستهاند و به جوکهای بیمزه میخندند و هزاران مثال آشنای دیگر که ممکن است صدها فیلم را در ذهنتان تداعی کنند. در ادامه ۱۰ تا از این کلیشههای منسوخ شده را نام میبریم.
فیلمها معمولا به الگوهای متمایز شخصیتها و برشهای داستانی مربوط میشوند که مخاطبان آنها را میشناسند و با آنها ارتباط برقرار میکنند، زیرا ساخت فیلم سخت است و گاهی اوقات فقط باید به مردم آنچه میخواهند بدهیم. اما برخی از تروپهای (کلیشهها) معروف سینمایی که در گذشته محبوب بودهاند، بسیار کمرنگ شده و یا دیگر به همان شدت دیده نمیشوند.
این تروپها را میتوان به راحتی در فیلمهای دههی ۸۰ و همان سالها دید. کلیشههایی که در ادامه به آنها میپردازیم زمانی پرطرفدار و ساختارشکن بودند و عاشقان فیلم و سریال را حتی با وجود تکرار بیش از اندازه به سوی خود جلب میکردند. حتی امروز هم بسیاری حاضرند فیلمهایی با همین تروپهای خسته کننده و قابل پیشبینی ببینند.
۱. مرد قوی هیکل به عنوان پرستار کودک
فیلمهایی با این مضمون: پستونک (The Pacifier)، آقای پرستار (Mr. Nanny)، پلیس کودکستان (Kindergarten Cop)
مدتها پیش همگی ما قریب به اتفاق برایمان جالب بود که مردی تنومند و قوی هیکل را در پوشش یک پرستار کودک یا مراقب نوزاد ببینیم. چون همیشه تصور از افراد با چنین جثهای این بود که آنها هیچ چیز از بچهداری نمیدانند و تمام فکر و ذهنشان کشتن آدم بدهای قصه است. حتی برای ترساندن بچهها هم اگر یک چنین مرد تنومندی از کنارشان رد میشد تهدید به خورده شدن میکردند!
پس از اینکه دواین جانسون یا همان راک جسورانه در فیلم «نقشهی بازی» (The Game Plan) و «پری دندان» (The Tooth Fairy) بازی کرد، راه برای بسیاری از قهرمانان کشتی کج و بوکس و پرورش اندام باز شد تا در فیلمهای کمدی به صورت پارادوکس تصورات معمول جامعه را به شکل طنز بیان کنند. مانند «جاسوس من» (My Spy) با بازی دیو باتیستا. شاید این روزها برای کمتر کسی عجیب باشد که جیسون استاتهام را که همه توقع داریم به عنوان یک قاتل بینالمللی ببینیم، در پوشش پزشک متخصص اطفال ظاهر شود یا تریپل اچ (کشتیگیر معروف آمریکایی) را با یک ساک نوزادی بر دوش و کودکی در بغل تصور کنیم و حتی دیگر نه خندهدار باشد نه جالب و به عنوان تنها یک واقعیت که این انسانهای درشت هیکل و به ظاهر خشن میتوانند پدر، پرستار و محافظین مناسبی برای بچهها باشند بپذیریم.
اما فکر نمیکنم دیگر چنین داستانهایی برای کسی تازگی داشته باشد، یا حتی جذابیتی که آنها را به سینما بکشاند. تکرار این موضوع در کنار کمک به تغییر دیدگاه مخاطب دربارهی بدنسازهای حرفهای و کشتیکجکارهای خشن، به کلیشههای خسته کننده و حوصله سربر سینما تبدیل شد تا جایی که با دیدن پوستر فیلمی که یک مرد درشتاندام در کنار چند کودک را به نمایش میگذارد، تا ته داستان را میخوانیم.
۲. پلیس با سگ دستیار
داستان یک پلیس عجیب با همکار مضحک و خنگ یا فاسد، قدمتی به طول زمان دارد. اما در اواخر دههی ۸۰ بود که پای سگها به همکاری با پلیس در سینما باز شد. اواخر سال ۸۹ میلادی شاهد انتشار «کی ۹» (K-9) و «ترنر و هوک» (Turner & Hooch) بودیم. بعد از آن چاک نوریس با فیلم «سگ برتر» (Top Dog 1995) به میدان آمد. حتی این روزها خبرها حاکی از این هستند که یک مجموعهی ۱۲ قسمتی با اقتباس از ترنر و هوک قرار است از دیزنی پلاس پخش شود. اما به نظر میرسد بهتر باشد این کلیشهی پلیس و سگ دستیارش تنها در فیلمهای کودکان به کارش ادامه دهد، چون همه میدانند که پلیسها قهرمانان کودکان هستند و سگها هم همیشه به عنوان دوست و همراه انسان به تصویر کشیده شدهاند.
حتی خود ما هنوز هم وقتی حرف از پلیس و سگ به میان میآید به یاد سریال «کمیسر رکس» (Kommissar Rex) که یک سریال اتریشی-ایتالیایی بود میافتیم و سکانسهای قهرمانانهی رکس و خوردن دزدکی ساندویچ کالباس پلیسهای دیگر در خاطرمان زنده میشود. اما به نظر شما هنوز هم چنین ترکیبی در سینما و تلویزیون جذابیتی دارد؟
۳. فیلمهایی که کودکان نوپا در آن حرف میزنند
کمدی «ببین کی داره حرف میزنه» (Look Who’s Talking) از امی هکرلینگ محصول سال ۱۹۸۹ جهان را به یک دورهی جدید از فیلمهایی با حضور نوزادانی که از طریق جادوی سیاه نامشخص با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند پرت کرد. این فیلم تقریبا به سرعت یک دنباله برایش ساخته شد و در یک اسپینآف تلویزیونی به نام «حرف بچگانه» (Baby Talk) با بازی جورج کلونی به نمایش درآمد. حتی سومین قسمت «ببین کی داره حرف میزنه» هم ساخته شد که البته دیگر کودک سخنگویی وجود نداشت، اما تعداد زیادی سگ با صدای دنی دویتو در آن دیده میشد. فیلمهای دیگری مانند «بادی» (Air Buddies) شکل تازهای از بچههای غیرعادی را نشان میدادند که نوزادان تنها با یک صدای ذهنی با یکدیگر ارتباط برقرار میکردند.
حالا که انیمیشنهایی مانند «بچه رئیس» (Baby Boss) دوباره سعی دارند از این کلیشهی منسوخ شده استفاده کنند، باید امیدوار باشیم که در حد همین انیمیشن و فیلمهای مخصوص کودکان باقی بماند. چرا؟ خب قاعدتا اگر کسی با همان فرمول قصد ساخت فیلمی را داشته باشد، چیزی جز شکست نصیبش نخواهد شد، مگر اینکه ایدهی تازه و متفاوتی در پس ذهنش داشته باشد که باز هم رژه رفتن در صف همان کلیشهی قدیمی است و احتمال موفقیتش بسیار کم.
۴. دایناسورهای انساننما
فیلمهایی با این مضمون: سرزمین قبل از تاریخ (The Land Before Time)، دایناسور (Dinosaur)
از اواسط دههی ۸۰ درست تا زمان انتشار پارک ژوراسیک، عموم مردم به شدت علاقهمند به دوستی با دایناسورها بودند. به طور خاص، انسانها دوست داشتند با دایناسورها دوست شوند، و آن دایناسورهایی که در واقعیت بسیار متفاوت و ترسناکند در این فیلمها مانند پانکهای اسکیتسوار لباس میپوشند و رفتار میکنند. فیلم دایناسور سیتی (Dinosaur City)، تئودور رکس (Theodore Rex) و برادران سوپر ماریو (Super Mario Bros) که زمانی کمدیهای جذاب با بازیگران برجستهای را شامل میشدند، با دایناسورهای انساننما در محیطهای مبهم دیستوپی داستان خود را روایت میکردند.
در گذشته شاهد این بودیم که کارگردانها دایناسورهای معمولی را از غار بیرون میکشیدند، به آنها توانایی صحبت کردن میبخشیدند و در ۱۹۹۰ آمریکا آنها را برای آواز و رقص برای کودکان به کار میگرفتند. نکته این است که مردم برای سالها چیزی جز دوست بودن با دایناسورها یا حداقل دیدن دایناسورها با پیراهنهای یقهدار و سوار شدن به اتوبوس نمیخواستند. اما این مربوط به گذشته است.
با مروری کوتاه به فیلمهای دههی گذشته متوجه میشویم که خیلی وقت است از دایناسورهای سخنگو خبری نیست و اگر هم قرار باشد با موجودات مشابه آنها سر و کار داشته باشیم، در نهایت به گودزیلا میرسیم که نه دوستی با انسان دارد و نه لباس میپوشد و نه حرف میزند!
۵. به زبان آوردن نام فیلم در یک کلوزآپ دراماتیک
فیلمهایی با این مضمون: تنها در خانه (Home Alone)، ماتریکس (The Matrix)، پیکانهای شکسته (Broken Arrow)
در فیلم اکشن «طوفان آتش» (Firestorm) محصول ۱۹۹۸، کلمهی «طوفان آتش» حدود ۱۱۵ بار با درجات مختلف شدت تکرار میشود. فیلم تنها در خانه محصول ۱۹۹۰ هم تلاش خود را میکند تا مطمئن شود که کوین مک کالیستر کوچک در خانه تنهاست و با ترفندهای ظریف مانند نمای نزدیک جو پشی که این جمله را میگوید: «او تنها در خانه است.» دینی بر گردن بیننده به خاطر نگفتن نام فیلم نداشته باشد! ارزش این را ندارد که چند بار کسی در ماتریکس بگوید «ماتریکس»، اما مورفیوس به تنهایی چندین مونولوگ شکسپیروار را در مورد آن به زبان میآورد. اینکه یکی از کاراکترهای اصلی فیلمی نام و عنوان آن فیلم را در طول فیلم حتی یک بار هم که شده بر زبان بیاورد، نوعی بازی با مخاطبان بود، به ویژه هنگامی که عنوان تا حدودی انتزاعی بود و یک اسم خاص را شامل نمیشد.
این کلیشهی اعصاب خوردکن! واقعا هیچ بار با ارزشی به فیلم اضافه نمیکند و در حال حاضر به شکل خندهداری مخاطب را از دیدن ادامهی فیلم بازمیدارد. چه اهمیتی دارد که نام فیلم بر سر زبان بازیگر باشد؟
۶. فیلم دربارهی هک کردن و هکرها با پیراهن هاوایی
فیلمهایی با این مضمون: شبکه (The Net)، پارک ژوراسیک (Jurassic Park)
در دههی ۹۰، خلاصهی فیلمهای هکری حول کاراکتر یک خورهی کامپیوتر با پیراهن هاوایی و عینکهای خاص میچرخید. همهی هکرهای جالب و کاردرست در سینمای آمریکا در یک قرارداد نانوشته پیراهنهای هاوایی به تن میکردند، به استثنای قابل توجه فیلم «هکرها» (Hackers) محصول سال ۱۹۹۵ که در آن همه مانند کارمندان خط تولید صنعتی لباس پوشیدند! عجیب نیست که ما دیگر فیلمهای زیادی در مورد هکرها نمیبینیم، زیرا رایانهها و مفهوم هک به یک روال عادی و آشنا تبدیل شده و موضوع تازه و ناشناختهای برای مانور کارگردانها نیست. اگر ۱۰۰٪ فیلم شبکه را در سال ۲۰۲۱ دوباره بسازیم و هیچ چیزی را در مورد طرح و اصطلاحات آن تغییر ندهیم احتمالا به ورشکستگی تولید کننده و تهیه کننده منجر خواهد شد!
زمانی هکرها در فیلمها مانند جادوگران دنیای تکنولوژی بودند و مردم همهی آنها را به یک شکل تصور میکردند. شاید دلیل نوع پوشش و اکسسوری استفاده شده برای شکل دادن به این کاراکترها همین بوده. اما امروز دیگر نه از هکرها در دنیای سینما خبر چندانی هست، نه ما تصور میکنیم که همهی آنها شبیه هم لباس میپوشند و حتما عینکی هستند!
۷. فیلم های فرار کودک
فیلمهایی با این مضمون: عزیزم، بچه را بزرگ کردم (Honey, I Blew Up the Kid)، روز گردش بچه (Baby’s Day Out)
فرار کودکان از دست والدینی که برای لحظهای از آنها غافل میشوند و شروع یک ماجراجویی دلنشین و طنز یکی از زیر ژانرهای کمدی مورد علاقهی یک نسل بود. ریک مورانیس در فیلم عزیزم، من بچه را بزرگ کردم، دنبالهی فیلم «عزیزم، بچهها را کوچک کردم» (Honey I Shrunk the Kids)، یکی از اولین فیلمهای جذاب در این باره، داستان مردی را روایت میکرد که به طور اتفاقی پسر نوپای خود آدام را با لیزر به یک بچهغول تبدیل میکند. در همین حال، فیلم روز گردش بچه مربوط به نوزادی با اندازهی معمولی است که به گشت و گذار در شهر نیویورک میرود در حالی که سه آدمربای دست و پا چلفتی قصد دارند او را بکشند. از حق هم نگذریم حضور شیرین بچههای نوپا میتواند بخش قابل توجی از مخاطبان را به خود جلب کند اما واقعا سخت است که دوباره کارگردانی جرات ساخت فیلمهایی با این موضوع را داشته باشد، آن هم با انتظار غافلگیر شدن بیننده!
۸. فیلم های ترسناک با موضوع تعطیلات
فیلمهایی با این مضمون: دروغ اول آوریل (April Fool’s Day)
بلوم هاوس پروداکشن (کمپانی تولید فیلم و سریال) در تلاش است تا با روشهای جدید و متنوع این ژانر را با سریال «به سوی تاریکی» (In the Dark) احیا کند، اما باید یادآوری کنیم که دهههای ۷۰ و ۸۰ تقریبا برای هر تعطیلات چندین فیلم ترسناک ساخته شده بود. کریسمسهای بیشمار مانند «شب خاموش، شب مرگبار» (SIlent Night, Deadly Night)، «کریسمس سیاه» (Black Christmas)، «الفها» (Elves)، «کریسمس، کریسمس» (Christmas Christmas)، «به همه یک شب بخیر» (To All a Goodnight)، یا دههی ۸۰ با فیلمهایی مانند «ولنتاین خونین من» (My Bloody Valentine،) «دروغ اول آوریل» (April Fool’s Day)، «اهریمن سال نو» (New Year’s Evil)، «قطار وحشت» (Terror Train) که در مورد شب سال نو هم هست، و چندین دنبالهی هالووین، از جمله بهترین فیلم هالووین «هالووین ۳: فصل جادوگر» (Halloween 3: Season of the Witch). در دهههای گذشته با فیلمهایی مانند «کرامپوس» (Krampus) و کمتر از دو فیلم بازسازی شدهی کریسمس سیاه و سفید، به وحشت کریسمس پرداخته شد. اما تا آنجا که به فیلمهای اسلش با مضمون تعطیلات مربوط میشود، فقط بیشتر روی کریسمس و هالووین تمرکز شده بود.
خوبی ژانر ترسناک این است که میتواند کلیشهها را در خود حل کند، حال به روشهای جدید فیلمبرداری، یا با کمتر یا بیشتر کردن میزان خشونت و یا با ترکیب کردن انواع زیرژانرهایش. به هر حال فرار از کلیشهها کار سختی است و نمیتوان مطمئن بود که کسی به خوبی بتواند آنها را به شکل متفاوتی احیا کند.
۹. انفجارهای دههی ۹۰
فیلمهایی با این مضمون: صخره (The Rock)، هواپیمای محکومین (Con Air)، اسلحهی مرگبار ۴ (Lethal Weapon 4)
شاید توضیح دادن دربارهی این کلیشهی فراموش شده کمی سخت باشد، اما به بیان ساده میتوان گفت که سکانسهای انفجاری که امروز در فیلمها میبینیم اصلا شبیه به دههی ۹۰ نیستند. برای درک بهتر این موضوع شاید بد نباشد که ابتدا فیلمهای «صخره» و «هواپیمای محکومین» را تماشا کنید و بعد از آن به سراغ «پسران بد تا ابد» (Bad Boys for Life) بروید. صحنههای اکشن در هر سه فیلم بسیار خوب است، اما انفجارهایی که در جدیدترین فیلم پسران بد (و در بسیاری از فیلمهای اکشن مدرن) رخ میدهد، احساس واقعی بودن میدهند اما با جلوههای ویژهی دیجیتالی به شدت تقویت میشوند. اما منظور ما از انفجارهای دههی ۹۰ چیزی خطرناکتر و بدون جلوههای ویژه است مانند سکانس ابتدایی اسلحهی مرگبار ۴ که در آن ریگز و مورتا با موشک زدن به تانکر یک کامیون و منفجر کردن یک پمپ بنزین، یک انفجار مهارنشدنی را شکل میدهند. با وجود تکنولوژی و ابزارهای مدرن امروز جدا از پرهزینه و خطرناک بودن این نوع صحنههای انفجاری، دیگر جذابیتی برای بیننده هم ندارد.
۱۰. آهنگهای رپی که خلاصهای از وقایع فیلم را در تیتراژ پایانی روایت میکنند
فیلمهایی با این مضمون: مردان سیاهپوش (Men in Black)
در دههی ۹۰ ساخت فیلم پرفروش به معنای داشتن آهنگ و موزیک ویدئو بود که حداقل یکی از ستارههای فیلم در آن حضور داشته باشد. در آن زمان این یک استراتژی بسیار مهم بود، زیرا MTV در بین جوانان بسیار محبوب بود و در آن زمان هنوز موزیک ویدیو پخش میکرد. آرنولد شوارتزنگر در ویدئوی «گانز اند روزز» (Guns N Roses) حضور داشت و آنها چندین بار در روز آن را پخش میکردند و در نتیجه ساعتها تبلیغات رایگان برای «نابودگر ۲؛ روز داوری» (Terminator 2: Judgment Day) صورت میگرفت. با این حال، اوج مطلق این ژانر خاص فیلمهای پرفروش، آهنگ رپ تیتراژ پایانی بود که خلاصهای از وقایع فیلم را در بر داشت. بدیهی است که حاکم این پادشاهی خاص ویل اسمیت بود، که با نوشتن تکستهای جذابی مانند مردان سیاه پوش و «غرب وحشی وحشی» (Wild Wild West) علاوه بر تبلیغ برای فیلم، جایگاه بسیار خوبی هم در بین جوانها پیدا کرده بود. فیلم «لاکپشتهای نینجای نوجوان جهش یافته» (Teenage Mutant Ninja Turtles) هم از این قاعده مستثنا نبود و موزیک «قدرت لاکپشت» (Turtle Power) توسط گروه Kryme برای این فیلم به صورت رپ ساخته شد. ویدیوهای موسیقی ممکن است یک پلتفرم بازاریابی مناسب در سال ۲۰۲۱ نباشند، اما شاید بد نباشد هالیوود دوباره به آن نگاهی بیاندازد. امینم در ترانهی «ونوم» (Venom) خود، شعری ساخت که در تیتراژ پایانی ونوم ۲۰۱۸ پخش شد که شاید برای احیای مجدد آن شروع بدی نباشد.
منبع: collider