۸ درس سینمایی که میتوان از فیلم «بلید رانر» آموخت
این اتفاق که دو فیلمساز افسانهای در یک فرانچایز به موضوع مشابهی بپردازند تقریباً به ندرت پیش میآید. اما به نظر میرسد که وقتی این اتفاق میافتد، ریدلی اسکات اغلب در مرکز آن قرار دارد؛ برای مثال ما از فیلم «بیگانه» (Alien) ساخته اسکات لذت بردیم و در ادامه برداشت جیمز کامرون را هم دیدیم. اما در این مطلب قصد داریم دیگر شاهکار علمی-تخیلی اسکات، «بلید رانر» و فیلم بهروزرسانیشدهی «بلید رانر ۲۰۴۹» (Blade Runner 2049) را به کارگردانی دنی ویلنوو بررسی کنیم.
درست است که این دو فیلم داستانی کاملاً متفاوت دارند، اما هر دو بخشی از یک جهان به حساب میآیند. همچنین هر دوی آنها دربارهی سفرهاییاند که با یک سوال ساده شروع می شوند: «چیست که از ما انسان میسازد؟»
از این دو فیلم در کنار هم درسهای زیادی میتوان آموخت، اما ما بر هشت مورد از آنها تمرکز خواهیم کرد.
۱. داستان هرگز پایان نمییابد
یکی از خصوصیات تحسینبرانگیز ریدلی اسکات، ادامه دادن او تا رسیدن به بهترین نسخه از این داستان است. پنج نسخهی متفاوت از بلید رانر وجود دارد که تفاوتهای جزئی با هم دارند، از رؤیای تکشاخ گرفته تا صداگذاری و پایان.
مردم قبلاً از این که اسکات درگیر این تفاوتهای جزئی میشد شکایت میکردند، اما همین موضوع ثابت میکند که همهی ایدهها در هر مرحلهای از تولید در معرض تغییر هستند. از طرح، فیلمنامه، تصویربرداری، تدوین، تا «برش نهایی». همهچیز و همهچیز میتواند تغییر کند.
۲. یافتن انسانیت در ماشینها
داستان هر دو نسخهی اسکات و ویلنوو دربارهی یافتن روح انسانی است.
ماشینها چیستند؟ برای این که آنها را انسان بدانیم، چقدر باید از لحاظ هوشی پیشرفت کرده باشند؟ در جایگاه مخاطب، ما با این سؤالات اخلاقی بزرگ دست و پنجه نرم میکنیم. هر دوی این فیلمها ما را به چالش میکشند تا در راستای ریشهیابی اتفاقات فیلم این سؤالات را از خودمان بپرسیم.
انسان همیشه در مرکز داستان قرار دارد، پس برای خلق یک داستان علمی-تخیلی از خود بپرسید چرا باید مخاطب به شخصیتهای داستان اهمیت دهد؟ اگر شخصیتها فقط انسان یا فقط ربات باشند نمیتوانند توجه مخاطب را جلب کنند، آنها باید سفری برای رشد شخصیت داشته باشند که ما را به تفکر وادار کند.
۳. جهانسازی
هیچکس نمیتواند انکار کند که جهانسازی بلید رانر شگفتانگیز است. هر دو فیلم به آینده گرایش دارند. در مرکز داستان سیارهای ویران و شرکتهای تجاری را داریم. ساکنین آن در فضایی نوآر و کثیف زندگی میکنند، جایی که همهچیز در تاریکی مطلق فرو رفته است. این دنیا کاملا تخیلی است اما ما آن را کاملاً درک میکنیم. پلیسهای به دنبال دستگیری روباتها، روباتهای به دنبال شکار رباتها، آسمان تاریک و باران بیپایان ناشی از تغییرات آب و هوایی، همه کاملاً قابل درک هستند و طبیعی به نظر میرسند.
این دنیایی است که باید برای نمایش داستانی موفق ساخته شود. داستانی مملو از فناوریهای خاص و دور از دسترس، فضایی جدید و بعضاً کاملاً تخیلی که صد درصد طبیعی به نظر برسد.
۴. ژانر را به چالش بکشید
همانطور که اشاره شد، ژانر «بلید رانر» نوآر است، اما از آنجایی که با داستانهای علمی-تخیلی آمیخته شده است، جا برای انجام کارهای منحصربهفرد متعددی در این فیلم به وجود آمده است. در نوآر داستان به سمت داستانی کاملا کارآگاهی متمایل میشود، ولی میتوان از داستانهای علمی-تخیلی استفاده کرد و مخاطب را با روباتها، فناوری پیشرفته، هولوگرامها و ماشینهای پرنده غافلگیر کرد.
ادغام ژانرها اگر حسابشده صورت پذیرد، اغلب باعث به هیجان آوردن مخاطبان خواهد شد.
۵. پردهبرداری از اسرار زمان خواهد برد
معمولاً برای نوشتن فیلمنامه، بیش از ۱۲۰ صفحه توصیه نمیشود. همچنین تکنیک طولانی نوشتن و در مرحلهی ویرایش کوتاه کردن داستان معمولا جواب میدهد. اما نمیتوان انکار کرد که با وجود طولانی بودن هر دو فیلم «بلید رانر»، مخاطب احساس خواهد کرد که مدت زمان فیلم کاملا بهاندازه بوده است.
نباید از طولانی شدن داستان واهمه داشت. مهمترین سوالی که باید هنگام نوشتن داستان پرسید این است که «آیا این صحنه داستان را به جلو می برد؟» و به دنبال آن «این صحنه جالب است؟». اگر برای هر دو سوال پاسخ قاطعی دارید، پس دلیل خوبی برای حضور آن صحنهها در داستان وجود دارد.
۶. جلوههای ویژه را به سطح دیگری ببرید
از رقابت عقبنشینی نکنید. فیلمنامه و کارگردانی را تا جایی که بودجهتان اجازه میدهد پیش ببرید. جلوههای ویژه در هر دوی این فیلمها آن اندازه خاص کار شده که واقعی به نظر برسند. این فیلمها تصاویری چشمنواز نسبت به زمان خود دارند و این نتیجه تنها با آزمایش مطلق محدودیتهای فناوری در آن زمان به دست آمده است.
۷. هر کارگردان تصورات خود را دنبال کرده است
اسکات و ویلنوو کارگردانان بسیار متفاوتی هستند. اما هر دوی آنها توانستند دید خود را از دنیای بلید رانر به مخاطب نشان دهند. دنیا به اندازهای بزرگ بود که هر دوی آنها داستانهایی را که میخواستند، بدون تغییر داستان یکدیگر یا زیر پا گذاشتن مرزهای دیگری تعریف کنند.
قطعاً نمایش بخشی از تصورات شخصی که مخصوص به خود سازنده است برای داستان بسیار حیاتی است. باید این سوال را از خود بپرسید که چرا چنین پروژهای را مینویسید یا کارگردانی یا تولید میکنید؟ این پروژه چه بخشی از شما را برای مردم به نمایش خواهد گذاشت؟
۸. بگذارید بازیگران کارشان را بکنند
معروفترین بخش فیلم اصلی «بلید رانر»، «مثل اشکها در باران»، توسط راتگر هاور ارائه شد. این بخش از چیزهایی بود که خود هاور شب قبل به فیلمنامه اضافه کرد. اسکات هم به بازیگر خود برای تجسم شخصیتی که به او داده بود اعتماد کرد و یادداشتهای خود را از صحنه حذف کرد.
این سطح از همکاری و اعتماد به ویلنوو هم منتقل شد، او در جایی گفت است: «برای من مهم است که فضا را برای آن خودانگیختگی فراهم کنیم. من از کلمهی «بداهه» استفاده نمیکنم، اما این دقیقاً همان چیزی بود که در ساخت این فیلم اتفاق افتاد. در نتیجهی ایدههای من یا رایان یا هریسون فورد بود که میل به انجام کاری متفاوت از آنچه در صفحه بود را داشتیم، لحظههای زیادی اصلاح شدند.»
منبع: No Film School
درود..
فیلم بلید رانر ۱۹۸۲به همراه موسیقی بی نظیر ونگلیس فقید👌🏻❤️
البته نکسوس ها روبات نیستند. انسانهایی هستند که دستکاری ژنتیکی شده و به صورت مصنوعی تولید میشوند و عمر محدودی دارند.
البته انسان هم نیستند. درواقع تلفیق هوش مصنوعی با بدنی مثل بدن انسان هست.
یک جورایی مثل بتمن که هر کارگردان میتونه با رعایت اصول شخصیتی کاراکتر، دید خودش نسبت به بتمن رو داشته باشه و دنیای خودش رو خلق کنه. از بتمن کاراگاه بگیرید تا بتمنی که میره به جنگ سوپرمن