نقد سریال «بازنده»؛ یک معمای پلیسی شستهرفته با رعایت قواعد ژانر
اقتباس ادبی به معنای مرسومش در سینما و تلویزیون ایران مرسوم نیست. بهخصوص تلویزیون. مقصود شکل کلاسیک اقتباس ادبی است که در جهان مرسوم است و اتفاقاً عامل خوبی برای جذب مخاطب. نمونه موفق سریال اقتباسی ایرانی در شبکه نمایش خانگی که این روزها ظاهراً برای ما تنها و بهترین رسانه تصویری برای قصهگویی است، سریال «زخم کاری» است که فصل اولش اقتباسی از یک رمان ایرانی به نام «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد و همینطور نمایشنامه «مکبث» اثر ویلیام شکسپیر بود. البته فصلهای بعدی سریال که به دلیل استقبال گسترده مخاطبانش ساخته شد (و سنت دنبالهسازی را هم در سریالسازی ما جا انداخت)، اقتباسی نیستند و در مقایسه با فصل اول ضعیفتر. اساساً اقتباس ادبی چه در ساحت سینما چه تلویزیون اگر درست انجام شود، به دلیل شاکله قدرتمند رمان نتیجه خوبی در بر خواهد داشت. سنت اقتباس در حوزه نمایشی ایران عمدتاً با حاشیه همراه بوده است. یا نتیجه خوب از آب درنیامده یا صاحب اثر ادبی از نتیجه راضی نبوده است. اما این فرهنگ در سالهای اخیر همگام با روند جهانیاش با رونق پلتفرمهای پخش آنلاین که امروز دیگر تهیهکننده هم هستند، در ایران دارد بیشتر جا میافتد. بسیاری از سریالهای کوتاه پلتفرمی همچون نتفلیکس بر اساس رمانهای پرفروش ساخته میشوند و بازخورد خوبی هم دریافت میکنند. در شبکه نمایش خانگی پلتفرم فیلیمو بیشتر برای تولید سریال به اقتباسهای ادبی رو آورده است. «بازنده» چهارمین سریال اقتباسی شبکه فیلیمو به کارگردانی امین حسینپور است که بر اساس رمانی به نام «زوج همسایه» (The Couple Next Door) نوشته شاری لاپنا (این رمان در ایران با عنوان «زن همسایه» هم منتشر شده) ساخته شده است. نقد سریال ایرانی «بازنده» را در این مطلب بخوانید.
هشدار: در نقد سریال «بازنده» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
این همگامی با جریان سریالسازی جهانی فقط در زمینه اقتباس نیست. از نظر ژانر هم سریالهای ایرانی همان مسیر را در پیش گرفتهاند. ژانر جنایی معمایی پلیسی به یکباره تبدیل به ژانر غالب سریالها شده است که لزوماً چیز بدی نیست ولی نیاز به تحقیقی جامع دارد برای پاسخ به این پرسش که چرا چنین شده است. سریال «بازنده» هم در همین ژانر قرار میگیرد. البته به لحاظ فضاسازی میتوان گفت با سایر سریالهای شبکه نمایش خانگی در این ژانر متفاوت است و از الگوهای هالیوودی تبعیت میکند. در واقع از قواعد ژانر کلاسیک پلیسی جنایی در سینمای هالیوود بهره میبرد. از این نظر هم یک قدم رو به جلو در سریالسازی شبکه نمایش خانگی محسوب میشود هم برچسب سریال «غیرایرانی» را به خود میگیرد. اساساً ما همیشه با مسئله خلق یک پلیس یا قصه پلیسی ایرانی خوب که در عین حفظ قواعد ژانر رنگ غیرایرانی به خود نگیرد، مواجهیم. ظاهراً این ژانر به گونهای است که اگر قرار است درست ساخته شود، شخصیت یا اثر خودبهخود «خارجی» میشود.
«بازنده» حقیقتاً از این نظر سعی کرده است جایی روی این مرز قرار بگیرد. اما به دلیل منبع اقتباسی غیرایرانیاش خواهناخواه رنگ و بوی غیرایرانی به خود گرفته است. البته دیگر عناصر سریال ایرانیزه شده است. اما سازندگان سریال عامدانه در طراحی صحنه بهخصوص در فرایند پساتولید فضایی را ساختهاند که چندان ایرانی نیست. و این لزوماً عیب نیست. گرچه اصلاح بیش از اندازه رنگ و نور و تصویر و همینطور استفاده بیش از اندازه از پرده سبز حالتی مصنوعی به فضا داده است، با این حال، المانهای لازم یک سریال جنایی پلیسی را دارد. همان فضای تاریک که با باران و سیگار و قابهای بسته به اندوه اضافه میکنند. همان کارآگاه سمپات باهوش با غمی عمیق در چشم و ویژگی همیشگی کارآگاههای اینچنینی با لیوانی در دست.
سریال «بازنده» داستان ناپدید شدن بچه یک زوج جوان، ارغوان و کاوه (سارا بهرامی و صابر ابر)، را روایت میکند. قصه از اینجا شروع میشود که یک شب این زوج به خانه همسایه روبهرو میروند. بچه را به دلایلی با خودشان نمیبرند. به خانه برمیگردندند و با جای خالی بچه مواجه میشوند. روایت با معرفی شخصیتها پیش میرود. در ابتدا کارآگاه (علیرضا کمالی) به عنوان شخصیت اصلی بهمان معرفی میشود که یک پرونده شکستخورده قتل دارد و به همین خاطر پریشاناحوال است. با این حال، پرونده بچه ناپدیدشده را میپذیرد. به سرعت روایت با معرفی شخصیت ارغوان در قسمت اول و بعد کاوه در قسمت بعدی ادامه پیدا میکند. به شکلی کاملاً سرراست ما با تکههای پازل این معما آشنا میشویم. ارغوان از خانوادهای ثروتمند است و کاوه از خانوادهای فقیر. این دو در دانشگاه با هم آشنا شدهاند و به رغم اختلاف طبقاتی با هم ازدواج کردهاند.
ارغوان پدرش را به شکل مرموزی از دست داده، مادرش ونوس صاحب تمام ثروت او شده است و بلافاصله با مرد بهمراتب جوانتری ازدواج میکند (و یک تم «هملت»گونهای به قصه میدهد). به زودی تابلوی عکس خانوادگی قبلی از دیوار پایین میآید و تابلوی جدید جایش را میگیرد. ارغوان با کاوه زندگی خوبی دارد. مادرش خانهای اعیانی به آنها هدیه داده و رابطه خوبی با هم دارند تا اینکه بچهدار میشوند و ارغوان به افسردگی بعد از زایمان مبتلا میشود. کاوه در فقر بزرگ شده و از پدرش یاد گرفته است که باید پیشرفت کند. به همین خاطر با دختری مثل ارغوان ازدواج میکند و اینطور که به نظر میآید از طرف خانواده ارغوان داماد پسندیدهای نیست.
تا به حال در دو قسمتی که از سریال «بازنده» پخش شده است ما با همین دو شخصیت آشنا شدهایم و از طریق گفتوگوهای صحنه جرم کارآگاه خانواده ارغوان و همسایهها از جزئیات واقعه رخداده آگاه شدهایم. این شکل روایت که هیچ تعجیلی در بازگو کردن قصه ندارد، در عین پیچیدگی معما به سرراست بودنش کمک میکند. از نظمی برخوردار است که دنبال کردنش را اگرچه کمی کسلکننده اما راحت میکند. این دقیقاً برعکس سریال پلیسی معمایی دیگری است که همزمان با «بازنده» دارد از پلتفرم دیگری پخش میشود. سریال «گردنزنی» سامان سالور که مخاطبش را با بیشمار پرسش و اطلاعات ظرف مدتزمانی اندک بمباران میکند و با گیج کردن مخاطب او را با خود همراه میکند. «بازنده» عامدانه ریتم کندی دارد تا هم آن فضای مرموز لازم برای یک اثر کلاسیک نوآر را ایجاد کند، هم معمایش را با طمأنینه از هم باز کند. به این شکل، توجه مخاطب به جزئیات بیشتر و معما رازآلودتر میشود.
خط داستانی به این شکل پیش میرود که کارآگاه به شکلی شهودی به اعضای خانواده بچه به سرقترفته شک میکند و این شک را به مخاطب خودش منتقل میکند. حالا ما هم همراه با زاویه دید کارآگاه به تکتک شخصیتهای قصه شک داریم و این نقطه قوت سریال است. بازی کنترلشده علیرضا کمالی در نقش کارآگاه جذاب و باهوش اما آسیبدیده در پیشبرد روایت و ارتباط مؤثر با مخاطب موفق است. سایر بازیگران هنوز فرصت کافی برای نشان دادن توانایی خود پیدا نکردهاند. رویا جاویدنیا در نقش زن ثروتمند مرموز فرقی با بازیهای پیشینش ندارد اما نقش همسرِ آشکارا شرورش برای پیمان قاسمخانی فرصتی برای اثبات تواناییهایش بازیگریاش است. سارا بهرامی پیش از این نقش شخصیتی که موقعیتی فاجعهبار را تجربه میکند، بازی کرده است، اینجا هم در نقش زنی افسرده با رازهایی مگو خوب عمل کرده است. صابر ابر همان آویزانی همیشگی اعضای صورت را بهخصوص در نقشهای اینچنینی که قرار است شخصیتی ضعیف را به تصویر بکشد، دارد. مشکل اصلی صدف اسپهبدی است که برای بازی در نقش یک معتاد سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را گرفته اما اینجا تا این لحظه به سریال آسیب زده است. بازی مصنوعی او و بازیگر نقش برادرش از فضا بیرون میزند. این درباره سایر بازیگران صدق نمیکند. تقریباً همه دارند به اندازه بازی میکنند و نقششان را درست درک کردهاند.
کاش برای نقشهای فرعی هم بازیگران بهتری انتخاب میشدند تا فضای سریال یکدست شود. این فضاسازی که زحمت زیادی برایش کشیده شده است، نیاز به بازیگران حرفهایتری برای تمام نقشها دارد. اساساً در یک قصه جنایی معمایی تکتک نقشها به یک اندازه مهماند، چون همه قرار است در حل معما نقش داشته باشد. با این حال، مجموعه بازیگران فیلم تا اینجا عملکرد خوبی از خود به نمایش گذاشتهاند. شخصیتپردازیشان به لطف شیوه روایی انتخابی کارگردان که اگر منطبق با شیوه روایی رمان باشد، در اجرا موفق است و اگر نه، انتخاب قابل تحسینی است و البته راحت. مشکل شخصیتپردازی در بسیاری از سریالهای ایرانی را هم حل میکند.
«بازنده» در مجموع سریال خوبی است. میتوان حدس زد که تا حد زیادی به رمان وفادار است، دستکم از نظر فضاسازی. فقط در همان ابتدا یک جزئیات ضروری را حذف کرده که عجیب است. در رمان زوج قصه به این خاطر بچه را با خود به مهمانی نمیبرند چون گفته میشود که پرستار پیدا نمیکنند. اما اینجا هیچ اشارهای به این موضوع نمیشود و هیچ دلیلی برای نبردن بچه به مهمانی مطرح نمیشود که عجیب است. چون همانطور که سایر شخصیتها هم از این دو میپرسند مگر آدم بچه به این سن را در خانه تنها میگذارد و میرود مهمانی. این با منطق هیچ خانوادهای جور درنمیآید، چه ایرانی چه غیرایرانی. پرستار بچه هم دیگر لزوماً عادتی غیرایرانی نیست. امروز دیگر در فرهنگ ایرانی هم مرسوم است و نیازی به حذف آن نبود. باید دید کارگردان با چه هدفی چنین تصمیم گرفته است. نکته مثبت و وجه تمایز این سریال در سیل سریالهای لاتمحور شبکه نمایش خانگی این است که فضا و شخصیتهای کاملاً متفاوت خلق کرده و برای جذب مخاطب عام بی دلیل به سراغ همان فرمول همیشگی نرفته است. شیوه روایی شسته رفته و تلاشی که برای رعایت قواعد ژانر اثرش کرده، به اعتبارش میافزاید و آن را به اتفاق خوبی در شبکه نمایش خانگی تبدیل میکند.
شناسنامه سریال «بازنده»
کارگردان: امین حسینپور
بازیگران: علیرضا کمالی، سارا بهرامی، صابر ابر، صدف اسپهبدی، رویا جاویدنیا، محمدعلی محمدی، پیمان قاسم خانی، امیر غفارمنش
خلاصه داستان: زن و شوهری جوان بعد از یک مهمانی شام در خانه همسایهشان متوجه میشوند که بچهشان به سرقت رفته است.
منبع: دیجیکالا مگ