زندگی دشوار فئودور داستایوفسکی و بازتاب آن در کتابهایش
داستایوفسکی از مشاهیر و نویسندگان مطرح روسی است که تأثیر زیادی بر نویسندگان بعد از خود گذاشته است. او در ۵۹ سال عمر خود با مشکلات و فراز و نشیبهای زیادی دست به گریبان شد و هر کدام از مصائبی که پشت سر گذاشت، خطی به خط فکریاش اضافه کرد. در این مطلب نگاهی به زندگی و آثار فئودور داستایوفسکی انداختهایم.
بیوگرافی فئودور داستایوفسکی
فئودور داستایوفسکی با نام کامل فئودور میخایلوویچ داستایوفسکی، متولد ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در مسکوی روسیه است. داستایوفسکی یکی از بهترین رماننویسان روس به شمار میرود و از همان دوران کودکی با خواندن کتابهای نویسندگان روسی و خارجی با ادبیات آشنا شد. داستایوفسکی را اغب داستانسرا میشناسند ولی در واقع او یکی از متفکران بزرگ است که افکار عمیق و پیچیدهاش را به صورت داستان نوشته است. او از معدود نویسندههای آن زمان است که در کشورهای دیگر هم محبوبیت زیادی دارد. زندگیاش هم مثل نوشتههایش، سرشار از اتفاقهای عجیب و حیرتانگیز است. وقایعی مثل اعدام ساختگی، حبس در سیبری و حملات صرع که در زندگی داستایوفسکی اتفاق افتاده است، باعث شد در زمان خودش جدا از آثار هنریاش، به شهرت زیادی برسد.
داستایوفسکی برخلاف بسیاری از نویسندگان روسی که دههی اول قرن ۱۹ زندگی میکردند، در خانوادهی ثروتمندی به دنیا نیامد و مجبور بود کارهایش را با عجله به چاپ برساند تا هزینههای زندگیاش را تأمین کند. پدرش پزشکی موفق بود و در یک بیمارستان خیریه که خدمات درمانی به افراد فقیر میداد، کار میکرد. مادرش سال ۱۸۳۷، هنگامی که او ۱۵ ساله بود، درگذشت. فئودور به مادرش بسیار وابسته بود و مرگ مادر برای او تبعات بسیاری داشت؛ او علاوه بر ضربهی شدید روحی، مجبور شد به مدرسهی شبانهروزی برود.
پدرش مردی ترشرو و خسیس بود که به طور ناگهانی سال ۱۸۳۹ درگذشت و گویا یکی از دهقانهای روستا او را به قتل میرساند. در آن زمان، داستایوفسکی دانشجوی آکادمی مهندسی نظامی در سنپترزبورگ بود. شخصیت پدر و مادرش در خیلی از پرسوناژهای کتابهایش به چشم میخورد؛ او از مادر بهعنوان زنی رنجور، مهربان و درد کشیده یاد میکند و عموما شخصیت پدر برای او با استبداد همراه است. مرگ مادرش برای او غم و اندوه و مرگ پدر نوعی سبکباری برایش به همراه داشت. در کتاب برادران کارامازوف از زبان ایوان این جمله را میگوید: « چه کسی مرگ پدر را آرزو میکند؟!»
داستایوفسکی پس از فارغالتحصیلی در ادارهای استخدام شد ولی کار مهندسی با روحیاتش سازگار نبود و این باعث شد پس از یک سال خدمت استعفا داد و به زندگی در سنپترزبورگ بهعنوان نویسنده ادامه داد. فئودور داستایوفسکی نوشتن را در ۲۰ سالگی شروع کرد و اولین رمانش را به نام «مردمان فرودست»، سال ۱۸۴۶ هنگامی که ۲۵ ساله بود منتشر کرد.
او بعد از ماجرایی عاشقانه با ماریا دیمیتریونا ازدواج کرد ولی تصویری که از این زندگی میدهد پر از ملامت و سختی است. سال ۱۸۶۴ برادر و همسرش را از دست داد. از دست دادنها و مرگ عزیزان داستایوفسکی در همینجا به پایان نرسید و چند سال بعد که با آنا گریگوریونا ازدواج کرد، دو فرزند خود را که ماحصل این ازدواج بودند، از دست داد.
در دورهای از زندگی تصمیم گرفت به اروپای غربی سفر کند. در این بازهی زمانی به قمار اعتیاد پیدا کرد و در این راستا به مشکلات و بدهیهای زیادی دچار شد تا حدی که مجبور بود از اطرافیانش پول طلب کند اما توانست خود را از این شرایط بیرون بکشد و مسیرش را دوباره پیدا کند.
دیدگاه فکری و مرگ فئودور داستایوفسکی
فئودور داستایوفسکی اغلب به تفاوت سلیقهی بین خودش و لئو تولستوی یا ایوان تورگنیف و تأثیر این تفاوت بر کارش تأکید میکرد. او در کودکی و در دوران دانشجویی به داستانهای رمانتیک، گوتیک و بهویژه آثار سر والتر اسکات، آن رادکلیف، نیکولای کارامزین، فریدریش فون شیلر و الکساندر پوشکین علاقهمند شد.
مدرنیسم ادبی، اگزیستانسیالیسم و مکاتب مختلف روانشناسی، الهیات و نقد ادبی براساس ایدههای داستایوفسکی شکل گرفته است. داستایوفسکی دوست داشت همیشه رازهای نهانی را دریابد و موضوعهایی که انسان همیشه گرفتارش بوده را حل کند. داستایوفسکی سال ۱۸۴۷ در حلقهی پتراشفسکی شرکت کرد. این گروه دربارهی سوسیالیسم اتوپیایی بحث میکردند. داستایوفسکی و دیگر اعضای حلقهی پتراشفسکی، ۲۳ آوریل ۱۸۴۹ به خاطر پخش مطالبی که علیه دولت تنظیم میشد و همچنین به علت پخش نامههای گستاخانه دربارهی دیوان عالی کشور و کلیسای روس دستگیر شدند. داستایوفسکی هشت ماه را در زندان گذراند تا اینکه ۲۲ دسامبر، زندانیان را به میدان سمیونوفسکی برند و در آنجا حکم اعدامشان صادر شد.
سه زندانی بیرون کشیده شدند تا به آنها شلیک کنند. در آخرین لحظه، تزار دستور جدیدی مبنی بر تبدیل حکم اعدام به حبس و تبعید آنها به سیبری از راه رسید. مراسم اعدام ساختگی در واقع بخشی از مجازات بود. یکی از زندانیان در صحنه، برای همیشه دیوانه شد و دیگری همچنان به نوشتن دربارهی دیوان عالی کشور ادامه داد. داستایوفسکی سالهای زندان و تبعید که ده سال از بهترین روزهای عمرش را گرفت و تمام تنشها و احساسات بدی را که به خاطر این اعدام ساختگی گذراند بسیار ماهرانه در کتاب «ابله» که از کارهای معروفش به شمار میرود، نوشته است. آثار داستایوفسکی ابتدا با بی توجهی خوانندهها روبهرو شد ولی پس از چاپ کتاب «یادداشتهایی از خانه مردگان»، نامش بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندههای ادبی روس بر سر زبانها افتاد و تزار هم بعد از خواندن این کتاب به گریه در آمد.
داستایوفسکی در رمانهایش بیشتر از ساختمانهای مخوف، خیابانهای کثیف و کوچههای بسیار تنگ و تاریک استفاده کرده است و قهرمان داستانهایش معمولا مردم محروم و بیچاره که در جامعه برای راحتی و آسایش آنها جایی نیست. داستایوفسکی بر تعداد زیادی از نویسندگان و فیلسوفان، از آنتون چخوف و ارنست همینگوی گرفته تا فردریش نیچه و ژان پل سارتر، تأثیر گذاشت.
آثار داستایوفسکی شامل ۱۱ رمان طولانی، سه رمان کوتاه، ۱۷ داستان کوتاه و آثار متعدد دیگر است. بسیاری از منتقدان ادبی او را بهعنوان یکی از بزرگترین روانشناسهای ادبیات جهان میشناسند. رمان «یادداشتهای زیرزمینی»، سال ۱۸۶۴ بهعنوان یکی از اولین آثار ادبیات اگزیستانسیالیسم به شمار میرود.
داستایوفسکی سال ۱۸۸۱، درحالی که هنوز کتاب برادران کارامازوف را به پایان نرسانده بود، براثر خونریزی ریه درگذشت و در گورستان «تیخوین» در سنپترزبورگ روسیه به خاک سپرده شد.
کتابهای فئودور داستایوفسکی
فئودور داستایوفسکی بیشتر بخاطر رمان کوتاه «یادداشتهای زیرزمینی» و چهار رمان طولانیاش با نامهای «جنایت و مکافات»، «ابله»، « شیاطین» و «برادران کارامازوف» شناخته میشود. داستایوفسکی رمان «اوژنیگرانده» اثر «هونوره دو بالزاک» را از زبان فرانسوی به روسی ترجمه کرده است و این اولین اثری بود که او منتشر کرد. سپس بلافاصله اولین رمانش با نام «مردم فقیر» را نوشت و ویساریون بلینسکی که از تأثیرگذارترین منتقدان آن زمان بود، او را بهعنوان استعداد بزرگ جدید ادبیات روسیه معرفی کرد.
او پس از تکمیل این کتاب، نسخهای را به دوست خود، دیمیتری گریگوروویچ داد و او کتاب را برای نیکولای نکراسوف که از شاعران بزرگ آن زمان بود، برد. این دو با خواندن دست نوشتههای داستایوفسکی، تحت تأثیر بینش روانشناختی اثرش قرار گرفتند و داستان آنقدر توجه نکراسوف را جلب کرد که ساعت چهار صبح، به همراه گریگوروویچ مستقیما به سمت خانهی داستایوفسکی رفتند تا به او بگویند اولین رمانش شاهکار است. از آن روز به بعد بلینسکی، داستایوفسکی را بسیار حمایت کرد و به نظر میرسید که زندگی خوب و موفقیتآمیزی در انتظارش باشد. چند سال بعد، داستایوفسکی کتابهای زیادی منتشر کرد. تاکنون کتابهای داستایوفسکی به بیش از ۱۷۰ زبان دنیا ترجمه شده است.
در ادامه به تعدادی از آثار فئودور داستایوفسکی نگاهی کردهایم.
جنایت و مکافات
کتاب «جنایت و مکافات» اثر داستایوفسکی سال ۱۸۶۶ در مجلهی پیک روسیه منتشر شد. این کتاب اثری هنری از داستایوفسکی است، که پس از بازگشتش از سیبری آن را نوشت.
کتاب جنایت و مکافات مثل همهی آثار شاهکارش از یک سری اتفاقهای پیچیده و به هم پیوسته ساخته شده است و قهرمانهای قوی و مختلفی دارد. همهی این قهرمانها از افراد شکستخورده و غمگین جامعه هستند. قهرمان اصلی داستان، جوانی است به نام «رادیون راسکلنیکف» است و موضوع اصلی کتاب بیشتر دربارهی راسکلنیکف و توصیف احساسات، افکار و عذابهای وجدانهایش است، به طوری که راسکلنیکف، در سیوهفت صحنه از چهل صحنهی رمان ظاهر میشود. داستایوفسکی در کتاب جنایت و مکافات، افکار و موضوعهایی که دههها و قرنها باعث آزار روح انسانها بوده است را بررسی کرده است و این افکار را از طریق تجربهی قهرمانهای داستان و جستوجوی همیشگی آنها در سرشت و وجدانشان، نمایان ساخته است. گفتوگوهای راسکلنیکف در پریشانی و عذاب وجدان خود، یکی از شفافترین و زیباترین دیالوگهای واکاوی است.
از روی این رمان سال ۱۹۸۳ یک فیلم سینمایی به کارگردانی فیلمساز معروف، «آکی کوریسماکی» ساخته شده است.
در قسمتی از کتاب جنایت و مکافات میخوانیم:
چند نفر بار برداشتند خرت و پرت یکى از آپارتمانها را بیرون مىبردند. مىدانست که در آن آپارتمان کارمندى آلمانى مىنشیند با اهل و عیال و متعلقان. اندیشید: «آلمانیه دارد اسبابکشى مىکند. پس تا مدتى توى این طبقه فقط آپارتمان پیرزن پر است و بس.» و باز وقتى زنگ آپارتمان پیرزن را مىزد، به خودش گفت: «عالى شد. درست همان چیزى که مىخواستم.» زنگ در صداى بسیار ضعیفى کرد، انگار که از حلبى ساخته شده باشد نه از مس. آپارتمانهاى این قبیل خانهها همه از این نوع زنگها دارند. صداى زنگ را از یاد برده بود، و حالا جرینگ غریب آن چیزى را به یادش انداخت و همه صحنه به وضوح پیش چشمش شکل گرفت. جا خورد. اعصابش درب و داغان شده بود. دمى بعد، در آپارتمان، با احتیاط، به قدر بند انگشتى باز شد و یک جفت چشم ریز، که در تاریکى سوسو مىزد، از شکاف باریک در پیدا شد و آشکارا، سر تا پاى مهمان را برانداز کرد.
برادران کارامازوف
رمان «برادران کارامازوف» را داستایفسکی سه سال از آخرین سالهای عمرش را صرف نوشتن آن کرد و سرانجام سال ۱۸۸۰ منتشر کرد. میگویند فئودور داستایفسکی داستان برادران کارامازوف را بر اساس یک ماجرای واقعی که از زبان یک همبندی در زندان شنیده بود، نوشته است و بسیاری این کتاب را وصیتنامه داستایوفسکی به ملت روس میدانند. این رمان در چهار بخش و دوازده کتاب نوشته شده است و هر کتاب شامل چند فصل است.
فصلهای رمان برادران کارامازوف به ترتیب عبارتند از خانوادهی کوچک نازنین، جمع ناجور، شهوتپرستان، خراش دل، موافق و مخالف، راهب روس، آلیوشا، میتیا، تحقیقات اولیه، پسر بچهها، برادر ایوان فئودورویچ و اشتباه در قضاوت. این رمان یکی از مشهورترین رمانهای تاریخ ادبیات است.
رمان برادران کارامازوف داستان فئودور پاولوویچ کارامازوف که پدر چهار پسر به نامهای اسمردیاکوف، ایوان، آلیوشا و دمیتری فئودوروویچ است و هر کدام از آنها برای مرگ پدرشان نقشه میکشند. داستایوفسکی از طریق این کتاب احساس واقعی انسانها را نشان میدهد. این رمان از زمان انتشارش تا الان توسط بسیاری از دانشمندان و متفکران مثل زیگموند فروید، آلبرت اینشتین، کورت ونگات و مارتین هایدگر تحسین شده است .
کتاب «برادران کارامازوف» مانند کتابهای دیگر داستایوفسکی، بسیار عالی و آموزنده است.
در قسمتی از کتاب برادران کارامازوف میخوانیم:
از گناهانتان نهراسید، حتی آنگاه که به آن پی میبرید، به شرط آنکه توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز میگویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را میرانند، بیآبرویتان میکنند، دشنامتان میدهند و به شما تهمت میزنند کین به دل نگیرید. از کارفران و مادهگرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهایتان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برایشان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمیخواهند به درگاه تو دعا کنند.
ابله
فئودور داستایوفسکی پس از اتمام کتاب «جنایت و مکافات»، با وجود شرایط سخت زندگیاش مثل فقر شدید، قمار بیوقفه، مرگ فرزند کوچکش، شاهکار دومش به نام «ابله» را نوشت. داستایوفسکی کتاب ابله را اواسط سال ۱۸۰۰ نوشته است. کتاب ابله اولین بار به زبان روسی به چاپ رسید. این کتاب بازتاب روشنی از طرز تفکر سیاسی داستایوفسکی است. داستایوفسکی در کتاب ابله، ایدههای سیاسی و مذهبی را در کنار هم به کار برده است. داستایوفسکی نوشتن این کتاب را در سوییس آغاز کرد. شخصیت اصلی و قهرمان رمان «میشکین لیو نیکولایویچ» است و بیماری صرع دارد که برای معالجهی این بیماری به سوییس رفته بود.
در قسمتی از کتاب ابله میخواهیم:
کولیا پرنس را به کافه ای در خیابان لیتینا یا برد که در طبقهی همکف عمارتی در همان نزدیکی بود و چند میز بیلیارد هم داشت. آردالیون الکساندروویچ، که در این کافه از مشتریان پر و پا قرص بود در اتاق مخصوصی که سمت راست در کنجی قرار داشت سر میزی نشسته بود و یک بطری پیش رو، روزنامهای در دست داشت که به راستی روزنامهاند پاندانس بلژ بود. منتظر پرنس بود و همین که او را دید فورا روزنامهاش را کنار گذاشت و شروع کرد با حرارت و تفصیل بسیار برای او توضیح دادن. اما پرنس از توضیحاتش تقریبا هیچ نمیفهمید، زیرا ژنرال سرش گرم شده بود و زبانش گیر نداشت و کلماتش مفهوم نبود. پرنس به میان حرفش دوید: من اسکناس ده روبلی ندارم. بفرمایید. این بیست و پنج روبل. آن را خرد کنید و پانزده روبل به من پس بدهید، چون غیر از این یک کاپک هم ندارم.
همچنان در تعجبم که چطور ابله رو تنها در ۲۶ روز نوشته. واقعا فوق العادس.
پیشنهاد میکنم بخونید