انتشار ترانهی مشترک فریمن و آلبانو چه کمکی به رشد موسیقی پاپ میکند؟
فریمن، آهنگساز و خوانندهی پاپ، به تازگی با همکاری آل بانو، خوانندهی قدیمی ایتالیایی که مخاطبان ایرانی او را با ترانهی معروف «فلچیتا» میشناسند، ترانهای انگلیسی/ایتالیایی به نام «Rise From The Fall» را به همراه موزیک ویدیو منتشر کرده است. این ترانه به گفتهی سازندگانش دربارهی جشن و گرامیداشت زندگی بعد از کووید-۱۹ است و هدف اصلیاش ایجاد پل ارتباطی بیشتر بین موسیقی پاپ معاصر ایران و ایتالیاست.
این ترانه نخستین همکاری بین یک خوانندهی ایرانی و ایتالیایی، یکی ساکن ایران و دیگری ساکن ایتالیا، بعد از انقلاب اسلامی است. اما نخستین همکاری نمایندهای از موسیقی پاپ ایرانی داخلی و خوانندهای شناختهشده در سطح بینالمللی نیست. گروه آریان که اولین گروه پاپ مجاز بعد از انقلاب به حساب میآید و در زمان خود سر و صدای زیادی بهپا کرد، سالها پیش به همراه کریس دیبرگ، خوانندهی ایرلندی که او هم در ایران محبوب بوده است، ترانهی مشترکی را به زبان فارسی و انگلیسی منتشر کرده بودند.
البته همکاری با موزیسینهای بینالمللی در عرصهی موسیقی سنتی و کلاسیک ایرانی مدتهاست که مرسوم است. بسیاری از اساتید این عرصه از جمله خانوادهی شجریان، کامکارها، ناظریها، کیهان کلهر، حسین علیزاده و سایرین تا به حال چندین همکاری با موزیسینهای بنام عرصهی بینالمللی داشتهاند که در مواردی حتی برای بعضیشان نامزدی جوایز موسیقایی معتبر بینالمللی مثل گرمی را هم به همراه داشته است. یا شهرداد روحانی با اسکورپیونز، گروه راک آلمانی، در تنظیم یکی از آلبومهایش همکاری داشته است. یا کاوه یغمایی سه آلبوم خود را در کانادا با همکاری موزیسینهای غیرایرانی تولید کرده است.
اما در موسیقی پاپ مجاز، به جز همکاری آریان و کریس دیبرگ و چند همکاری خوانندگان پاپ مجاز با خوانندگان ترکی نه چندان مشهور، تا به حال فقط اخباری دال بر همکاری مشترک چند خواننده منتشر شده که هرگز تحقق نیافته است. مثل همکاری رضا یزدانی با سانتاتا، گیتاریست معروف امریکایی مکزیکی، فرزاد فرزین با یانی، سیروان خسروی با استینگ، آهنگساز و خوانندهی امریکایی که هیچکدام هرگز اتفاق نیفتاد و در موثق بودنشان هم تردید وجود دارد.
به طور کلی، همکاری موزیسینهای کشورهای مختلف در جهان مرسوم است و پدیدهی نادر و عجیبی نیست. کمااینکه بسیاری از فعالان موسیقی پاپ ایرانی خارج از کشور تا به حال همکاریهایی را با موزیسینهای مطرح جهان، مثل بون جوی، توماس اندرس (خوانندهی گروه مدرن تاکینگ)، یاسمین لوی، خوانندهی اسپانیایی داشتهاند. اما وضعیت موسیقی پاپ در داخل کشور بعد از انقلاب از تولد دوبارهاش در نیمهی دوم دههی هفتاد بهگونهای بوده است که امکان چنین همکاریهایی یا وجود نداشته یا سخت بوده است. البته پیش از انقلاب هم با وجود سفر بسیاری از خوانندهها و گروههای معروف دنیا مثل بیتلز، آبا و همین آقای آلبانو به ایران هرگز چنین فرصتی محقق نشد. جز یک اجرای مشترک ترانهی «سیمین بری» جمشید شیبانی با خوانندهی زن ترکی که پیش از انقلاب سفری به ایران داشت.
حالا بیش از چهل سال بعد از انقلاب اسلامی، بعد از یک همهگیری مرگبار جهانی، بین خوانندهای از نسل سوم و خوانندهای اروپایی که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به ایران سفر کرده است، یک همکاری مشترک اتفاق افتاده است که به گفتهی سازندگانش حرکتی مستقل است (گویا از جایی حمایت نشده و پروژهی شخصی است) و حتی آهنگسازی ترانه بر عهدهی علی بیرنگ و فریمن بوده است.
فریمن جبارزاده معروف به «فریمن» از جمله موزیسینهای جوانی بود که در ابتدای دههی ۱۳۹۰، و با گسترش موج فعالیتهای زیرزمینی خوانندگان و گروههای موسیقی غالباً جوان در سبک پاپ، راک، رپ، هیپهاپ و غیره، به طور کلی تمام کسانی که موسیقیشان به دلیلی امکان دریافت مجوز را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نداشت، چرا که «ترویج فرهنگ غربی» و نتیجهی «تهاجم فرهنگی» به حساب میآمد، شروع به تولید موسیقی کرد. فریمن همچون بسیاری از همنسلان و همدورهایهای خود، در فقدان فضای موردنیاز برای عرضهی رسمی کار، موسیقیاش را از طریق اینترنت، شبکههای اجتماعی و کانالهای ماهوارهای، با ساخت موزیک ویدیو که راه بهتر و سریعتری برای شناختهشدن میان عموم بود، منتشر کرد.
این روند در در ادامهی مسیری بود که پیشتر از این از دورهی اصلاحات به بعد با خوانندهها و گروههای موسیقی آلترناتیو آغاز شده بود؛ دستهای که اگرچه مجوز رسمی برای فعالیت موسیقایی که شامل انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت میشود نداشتند اما میتوانستند کارهایشان را از طریق اینترنت و ماهواره و پخش سیدی به طور زیرزمینی و غیرمجاز به گوش جوانان برسانند و گاهی هم در مطبوعات، در نشریههای جوانگرایی مثل چلچراغ، بازتاب داده و معرفی شوند. اینها «اوهام» بودند، «کیوسک» و امثالهم. البته ساخت موزیک ویدیو آن زمان چندان مرسوم نبود، چرا که ابزار نشرش هم هنوز به اندازهی امروز گسترده نبود. ماهواره و بعد اینترنت هیچکدام هنوز آنقدر ابعاد گستردهای پیدا نکرده بودند که تبدیل به بستر تأمین خوراک فرهنگی و سرگرمی روزانه شوند.
اما همزمان با این جریان آلترناتیو، یک جنس خاص از موسیقی پاپ پساشادمهری به یکباره از جریان موسیقی زیرزمینی سربرآورد که بعدها در نیمهی دوم دههی ۱۳۸۰ خوانندگانی مثل محسن یگانه، محسن چاووشی و … را به مخاطب موسیقی پاپ ایرانی داخلی معرفی کرد. و در ادامه و به طور همزمان شاخههای دیگری را هم در برگرفت و رپرهایی مثل هیچکس، یاس و … و هیپهاپخوان، آراندابیخوانهایی مثل امیرحسین مقصودلو (معروف به تتلو)، حسین موسوی (معروف به حسین تهی) و … گروههای راک مثل «د ویز» از دل آن بیرون آمدند که بر خلاف دو دستهی اول به جز اینترنت، امکان ساخت ویدیو و پخش از شبکههای ماهوارهای (اینترنت هنوز به اندازهی شبکههای ماهوارهای میان مردم پررنگ و قدرتمند نبود) را هم داشتند. (البته ساخت موزیک ویدیو چیز تازهای نبود، این پخش بود که آسانتر و دردسترستر شده بود.)
بنابراین خوراک طرفداران موسیقی جریان اصلی دیگر فقط به موسیقی از آنسوی آبها آمده و نسخهی داخلی رسمی مجازش محدود نمیشد. حالا ظرف ده سال موسیقیای شکل گرفته بود که جوانپسند و نوجوانپسندتر بود و دیگر تنها به گروه آریان و شادمهر عقیلی، به عنوان نمایندههای موسیقی پاپ سهل و جوانانه، محدود نمیشد. در واقع دو جریان اصلی به طور همزمان روی زمین و زیرزمین شکل گرفته بود که روی زمینیاش مثل بنیامین از موهبت مجوز و پخش آلبوم رسمی برخوردار بود و زیرزمینش از تولید موزیک ویدیو و پخش از ماهواره که البته جرم محسوب میشد. جریان آلترناتیو هم اینمیان طرفداران خاص خودش را داشت و کل جریان زیرزمینی همزمان با تولید کار و کسب شهرت، امید داشت روزی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز رسمی بگیرد. کارهایش را در قالب آلبوم رسمی پخش کند، کنسرت رسمی در سالنهای رسمی برگزار کند، موزیک ویدیوهایش را هم با استانداردهای خودش، اگر لازم شد و نیاز بود حتی با استانداردهای ارشاد، بسازد. اما چنین نشد و این جریان چندپاره شد.
عدهای (جریان آلترناتیو) همان ابتدا در دورهی ریاستجمهوری احمدینژاد مهاجرت کردند. عدهای (خوانندگان پاپ) در همین دوره و بعدتر مجوز گرفتند. عدهای در داخل، زیرزمینی باقی ماندند و صبر را پیشه کردند که به طریقی به روی زمین منتقل شوند؛ این گروه خود به دو دسته تقسیم شد. یک دسته نتوانستند یا نخواستند خودشان را با استانداردها و ضوابط رسمی تطبیق دهند و زیرزمینی باقی ماندند، یا کمرنگ شدند یا خودشان را حذف کردند یا حذف شدند (بیشتر جریان آلترناتیو)، یا مهاجرت کردند (رپرها، هیپهاپخوانها که هرگز، جز در یک مورد خاص با مقاصد سیاسی آنهم به طور مقطعی، به رسمیت شناخته نشدند). عدهای (بیشتر جریان نزدیک به موسیقی پاپ) در نهایت با تغییر مسیر و نزدیک شدن به استانداردهای رسمی فعالیت موسیقایی داخلی توانستند در دورهی ریاستجمهوری روحانی مجوز بگیرند و آلبوم منتشر کنند و کنسرت برگزار کنند، بعضیها بیشتر و بعضیها کمتر.
اما با فراگیر شدن رسانههای اجتماعی (اینستاگرام، توییتر، یوتوب و …) و به طور کلی استفاده از اینترنت با تمام متعلقاتش که از طریق گوشیهای هوشمند به بخشی جدانشدنی از زندگی روزمره تبدیل شد، تمام این فعالان عرصهی موسیقی از داخل، خارج، روی زمین و زیر زمین، مجاز و غیرمجاز امکانی را یافتند که بتوانند کارشان را ارائه کنند. چرا که دهکدهی جهانی نیاز به مجوز هم ندارد. البته مجازها، با سلطهی موسیقی پاپ، علاوه بر صحنهی رسمی توانستهاند از این امکان تازه هم بهره ببرند. اما غیرمجازها، آلبوممنتشرنکردهها، کنسرتاجرانکردهها یا محدود اجراکردهها حالا تریبونهای مستقل خود را در اختیار داشتند که میتوانستند کار خود را از طریق آن عرضه کنند؛ عدهای ترجیحاً با رعایت قوانین داخلی که اگر روزنهی امیدی برای رسمی شدن و مجوز گرفتن در آینده باشد، آن را از خود محروم نکنند. عدهای هم بهکل قید مجوز را زدند و به موسیقی لسآنجلسی پیوستند یا ارتش تکنفره تشکیل دادند.
در واقع، ملغمهای بهخصوص میان فعالان عرصهی موسیقی داخلی به وجود آمد که مرز جریان اصلی و آلترناتیو، مجاز و غیرمجازش، را از بین برد؛ با یک نقطهی اشتراک که آن هم عرضهی کار از طریق تریبونهای شخصی در رسانههای اجتماعی است که امکان و فرصت برقراری ارتباط با موزیسینهای غیرایرانی و حتی شاید، در خوشبینانهترین حالت، جذب مخاطب بینالمللی را هم فراهم میکند. در این بستر هر موزیسینی از هر جریانی بسته به جنس کارش و البته قدرت روابط عمومیاش میتواند با هر موزیسینی از هر نقطهای در جهان همکاری کند. بدیهی است که این کار برای مجازها و شناختهشدهترها چه در جذب همکاری بینالمللی و چه مخاطب بیشتر راحتتر است.
اگر نزدیک به دو دههی پیش گروه آریان با شهرت و محبوبیت غیرقابل وصفی که میان مخاطبان موسیقی پاپ جریان اصلی داشت، موفق شد همکاری با یک موزیسین معتبر و معروف در سطح جهانی را محقق کند، این کار با توجه به آنکه تقریباً در پایان فعالیت فوق موفق این گروه اتفاق افتاد، صرفاً اقدامی بلندپروازانه بود که تنها حسن ختامی برای نخستین، موفقترین، محبوبترین و منحصربهفردترین گروه پاپ مجاز بعد از انقلاب بود. (منحصربهفرد از این لحاظ که هیچ گروه پاپ مجازی بعد از انقلاب شکل نگرفت که هم تا این اندازه محبوب باشد و هم همخوان و نوازندهی زن داشته باشد؛ گروه «رستاک» تنها نمونهی نزدیک به آریان است که شاید عامهپسند باشد اما در دستهی موسیقی پاپ قرار نمیگیرد.)
بنابراین همکاری آریان با کریس دیبرگ تأثیری بر روند و کیفیت کاری آنها و حتی شناساندنشان به عرصهی جهانی موسیقی نداشت؛ که با توجه به مواضع سیاسی دولتمردان ما و روابط خارجی ما تقریباً کاری محال به نظر میآید، که البته گویا شامل حامل فعالان عرصهی موسیقی سنتی نمیشود. نمیشود چرا که این دسته موسیقی شرقی تولید میکنند و موسیقی شرقی برای موزیسینهای بینالمللی جنبهی اگزاتیک دارد، کاری نو به حساب میآید و در عین حال استانداردهای بینالمللی را هم رعایت میکند. اما موسیقی پاپی که بعد از انقلاب، بعد از دههی هفتاد، تولید شد، متأثر و تقلیدی از موسیقی پاپ (و سایر سبکهای) غربی بوده است، بنابراین چیز تازهای را به کار موزیسینهای پاپ غیرایرانی اضافه نمیکند. مگر آنکه عامل روابط عمومی قوی یا قرارداد پر و پیمانی در میان باشد و در عین حال خود کار هم استانداردی را داشته باشد که قبول همکاری برای طرف غیرایرانی منطقی به نظر بیاید. کاری که گروه آریان با کریس دیبرگ تولید کرد، بهترین کار هیچیک از طرفین نبود و اتفاقی هم در موسیقی پاپ به حساب نمیآمد، به همین خاطر ماندگار نشد. در واقع، اسم کریس دیبرگ بالاتر از اثر قرار گرفت و امروز اگر کسی آن همکاری را به خاطر داشته باشد، احتمالاً تنها حضور کریس دیبرگ را به خاطر دارد و نه خود کار را.
اساساً در سطح جهانی هم همکاریهای اینچنینی که بیشتر جنبهی تبلیغاتی دارد و در حمایت از شعاری جهانی شکل میگیرد، گرچه مرسوم است، سخت ماندگار و میان مخاطبان عام محبوب میشود. یک نمونهی بینالمللی پرطمطراق و پر سر و صدایش، ترانهی معروف «We Are The World» است که بعضی از مشهورترین چهرههای (زن و مرد) موسیقی امریکا را در خود داشت و تبلیغات گستردهای برایش انجام شد و خود کار هم که مایکل جکسون و لایونل ریچی آن را ساخته بودند، اثر خوب و تأثیرگذاری بود و میان فرهنگ عامه در سطح جهانی ماندگار شد؛ که با توجه به غولهایی که در آن حضور داشتند چندان جای تعجب ندارد. جز این، کم پیش میآید دستکم در همکاریهای دونفره، کاری در ذهن مخاطبان باقی بماند و به فهرست ترانههای محبوبشان اضافه شود. البته، حقیقتاً دو مدیوم غیرقابل قیاسند، چرا که آنجا یک صنعت بزرگ و فعال، بدون محدودیت، این کارها را انجام میدهد و اینجا به دلیل شرایط پیچیدهی فرهنگی سیاسی، صنعت اصلاً شکل نمیگیرد.
در چنین شرایطی خوانندهای همچون فریمن که هنوز خارج از جریان اصلی فعالیت موسیقاییاش را ادامه میدهد و از طریق اینترنت کارش را عرضه میکند، بعد از تمام خبرهای به حقیقت تبدیلنشدهای که دال بر همکاری موزیسینهای پاپ با موزیسینهای معتبر بینالمللی منتشر شد، توانسته است این شکل همکاری مشترک را میسر کند. فریمن این مسیر را از همان ابتدای کارش با تأثیرپذیری آشکار از مایکل جکسون و سایر موزیسینهای غربی، چنانکه خودش میگوید بیتلز، بیجیز، باب دیلن و اریک کلپتون، استارت زده بود و در ده سال گذشته ترانههایی به زبان انگلیسی و چند کار فارسی (در وبسایت او بیست ترانه که بعضاً همکاریهایی را هم با خوانندگان دیگر شامل میشود، دیده میشود)، از جمله یک همکاری با امیرحسین مقصودلو (که از سایر کارهایش بیشتر دیده شد) تولید کرد و موزیکویدیوهایی را با رعایت استانداردهای بینالمللی و البته تقلید از گروههای موسیقی امریکایی (مثل گروه بک استریت بویز) ساخت. اینها همه نشان میدهد که از فریمن از ابتدا قصد داشته موسیقی پاپی را تولید کند که امکان عرضهی جهانی را داشته باشد. چقدر در این کار موفق بوده است؟ هنوز مشخص نیست؛ همکاری فریمن با آلبانو نخستین دستاورد او در این مسیر است که چون پیام جهانی دارد، حرکتی نمادین محسوب میشود. خود کار چندان قوی نیست؛ ملودی بهیادماندنیای ندارد و ترانه هم که به زبان انگلیسی است، معمولی است.
فریمن جزو دستهی هنوز مجازنشدههایی است که در ایران ماندهاند و سعی کردهاند کارشان را نه چندان مغایر با ضوابط داخلی ادامه دهند، به امید روزی که بتوانند مجوز بگیرند. فریمن دربارهی این همکاری مشترک گفته است که این همکاری هم در هدفی که داشته که مقابله با بدترین همهگیری جهانی از زمان آنفولانزای اسپانیایی بوده، بیسابقه است و هم برای او و حرفهاش، یک رستگاری به شمار میرود. ترانه در ستایش زندگی دوباره بعد از همهگیری است که ایران و ایتالیا امروز به این طریق به طور مشترک آن را ارج مینهند. فریمن بدون شک از میان موزیسینهای زن و مرد تنها کسی نیست که در تمام سالهای عمر موسیقی پاپ در ایران آرزو داشتهاند کار خودشان را در عرصهی بینالمللی ارائه کنند. طبعاً تنها موزیسینی هم نیست که به زبان انگلیسی میخواند. اما در حال حاضر، قرعه به نام او افتاده و خودش امیدوار است بتواند «سفیر موسیقی پاپ ایرانی در جهان و پل ارتباطی میان ایران و جهان باشد تا از طریق ارزشهای ایرانی، میراث تاریخی، فرهنگ غنیاش را به آن سوی مرزها ببرد.» چرا که معتقد است موسیقی میتواند «بهترین زبان مشترک جهانی و بزرگترین ابزار دیپلماسی باشد.» باید منتظر ماند و دید آیا این آرزوی بزرگ او محقق میشود و همانطور که ادعا کرده است افتخار جهانی و آغاز مسیر ارتباط با جهان خواهد بود یا خیر. این را زمان مشخص خواهد کرد.
با احترام جهت تصحیح عرض میکنم، این از نظر تاریخی اولین همکاری یک خواننده بین المللی با یک خواننده ایرانی حول یک موزیک ساخته شده در داخل کشور است.
همکاری زیبا و به یاد ماندنی گروه آریان با کریس دی برگ، با پرداخت مبلغ ۴۰۰۰۰ دلار از سوی آقای رجب پور به کریس دی برگ ، فقط کاوری بود از موزیک قدیمی تر کریس به نام : the word i love you و فقط روی قسمتی از آن فارسی گذاشته شد، به عبارت دیگر موزیک جدیدی ساخته نشد و بیشتر تبلیغاتی بود.