۹ نویسنده مشهور که از اختلالهای روانی رنج میبردند
بیماری روانی بر همهی اقشار از جمله برخی از مشهورترین و موفقترین نویسندگان جهان تأثیرگذار است. آثار، رفتار و نوع مرگ سیلویا پلات، ارنست همینگوی، ویرجینیا وولف، ادگار آلنپو و بسیاری دیگر از نویسندگان نشان داد بیماری روانی فارغ از استعداد، موفقیت و شهرت اثر خود را بر افراد میگذارد. در این مطلب با نویسندگان مشهوری که با اختلالهای روانی دست و پنجه نرم کردند، آشنا میشوید.
۱- ویرجینیا وولف (۱۹۴۱-۱۸۸۲) / اختلال دوقطبی
سیلویا پلات شاعر آمریکایی ویرجینیا وولف نویسندهی مدرنیست که تاثیر چشمگیری بر فمینیسم و ادبیات بریتانیا گذاشت را تحسین میکرد. سرنوشت وولف به طرز غمانگیزی شبیه پلات شد. او خود را در رودخانه غرق کرد. نویسندهی برجسته در یادداشتی که برای همسرش نوشته از صداهایی در سرش که مخل آسایش و کارش بود گفته است. روانشناسان معتقدند وولف در طول زندگی ۵۹ سالهاش از اختلال دوقطبی درمان نشده رنج میبرده است.
در بخشی از رمان «به سوی فانوس دریایی» که با ترجمهی خجسته کیهان توسط نشر نگاه منتشر شده، میخوانیم:
«خانم رمزی گفت: بله، البته اگر فردا هوا خوب باشد. و سپس افزود: اما باید سحرخیز باشی. شنیدن این کلمات برای پسرش شادی خارقالعادهای به همراه آورد، زیرا گویی از موافقت او برای رفتن به سفر خبر میداد و ظاهرا معجزهای که سالیان دراز انتظارش را کشیده بود، در پایان تیرگی آن شب و سفر دریایی روز بعد بهوقوع میپیوست.»
۲- ادگار آلنپو (۱۸۴۹-۱۸۰۹) / اختلال دوقطبی
این نویسندهی بزرگ آمریکایی در داستان کوتاهنویسی پیشگام بود و نقش زیادی در رشد و گسترش ژانرهای علمی تخیلی، ترسناک و کارآگاهی داشت. آلنپو همچنین به کیهانشناسی و رمزنگاری علاقهمند بود. در زندگی چهلسالهاش در ارتش و دانشگاه حضور داشت و به منتقد ادبی بزرگی تبدیل شد. با وجود اینها، علت مرگاش همچنان مبهم است. او نیمههوشیار، مست و در حالی که اسم غریبهای را فریاد میزد در بالتیمور پیدا شد. مورخان گمان میکنند رنج بردن از دورههای طولانی افسردگی ناشی از اختلال دوقطبی و اعتیاد به الکل باعث مرگاش باشد.
در بخشی از کتاب «داستانهای کوتاه ادگار آلنپو» که با ترجمهی زیبا گنجی و پریسا سلیمانزاده اردبیلی توسط نشر نگاه منتشر شده، میخوانیم:
«داستان بس جنونآمیز و بس زشتی را که میخواهم بنویسم، نه انتظار دارم و نه میخواهم باور کنید. چرا باید چنین توقعی داشته باشم؟ آخر حواس خود من هم از باور کردنش سر باز میزنند. با این حال دیوانه نیستم، و مطمئنم که خواب هم نمیبینم. اما فردا خواهم مرد و امروز میخواهم روحم را سبکبار کنم. قصد دارم پارهای از وقایع خانهام را آشکارا، خلاصهوار و بدون دخل و تصرف برای جهانیان بازگو کنم. عواقب این رخدادها مرا به وحشت انداخته، زجر داده و نیست و نابودم کرده است. با این همه، سعی در توضیح دادنشان ندارم.»
۳- سیلویا پلات (۱۹۶۳-۱۹۳۲) / افسردگی
سیلویا پلات نویسنده و شاعر مشهور آمریکایی دو دهه بعد از مرگش جایزهی پولیتزر را برای اشعارش در سال ۱۹۸۲ برد. او که همهی عمر از افسردگی شدید رنج میبرد با مهر و موم کردن درها و پنجرهها و باز گذاشتن دودکش بخاری خود را با گاز مونوکسید کربن مسموم و از درد و رنج شدید خلاص کرد. او در رمان زندگینامهای «کوزه زنگی» تلاشهایش برای خودکشی را بازگو میکند. در بخشی از «جانی پنیک و انجیل رویاها» که یکی از بهترین کتابهای سیلویا پلات است و با ترجمهی ثمین نبیپور توسط نشر افق منتشر شده، میخوانیم:
«هر روز از ساعت نه صبح تا پنج بعدازظهر رو به در دفتر مینشینیم و رویاهای مردم را تایپ میکنم، البته نه فقط رویاهایشان. این کار روسایم را راضی نمیکند. من همچنین شکایتهای روزانه مردم را تایپ میکنم؛ مشکلات آنها با مادرشان، با پدرشان، با بطری، با تختخواب، با سردردی که بیهیچ دلیل مشخصی خانهشان را خراب و دنیای عزیزشان را سیاه کرده است. هر که به دفتر ما میآید حتما مشکلی دارد، مشکلی که آزمایشهای واسرمن یا وکسلر – بلووو به تنهایی از پس تشخیص و درمان آن برنمیآیند.»
۴- لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸) / افسردگی
کنت لو نیکولایویچ تولستوی نویسندهای پرکار بود که برخی از بزرگترین آثار ادبی تاریخ از جمله رمانهای «جنگ و صلح» و «مرگ ایوان ایلیچ» را نوشت. او علاوه بر فعالیتهای ادبی، هشت فرزند تربیت کرد، در سیاست نقشآفرینی کرد، به تبلیغ مسیحیت پرداخت، در جنگ خدمت کرد و جنبش تولستویان را پایهگذاری کرد. با این حال، به دلیل افسردگی شدید داراییها، روابط و نوشتن را رها کرد. او در طول زندگی فردی پر شور و مالیخولیایی بود.
در بخشی از داستان «سعادت زناشویی» که با ترجمهی سروش حبیبی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«هفده سالم بود و مادرم، همان سالی که مرد خسال داشت به شهر رخت بکشیم تا پای من به مجالس باز شود و با مردم آشنا شوم. مرگ مادرم برای من سرچشمهی اندوه بزرگی بود. اما باید اعتراف کنم که پشت این اندوه احساس دیگری هم بود و آن اینکه جوان بودم و چنانکه همه میگفتند زیبا، و این دومین زمستانی بود که در تنهایی روستا به این شکل به هدر میرفت. نزدیک اواخر زمستان این احساس افسردگی و تنهایی و ملال به پایهای رسید که از اتاقم بیرون نمیآمدم و در پیانو بسته میماند و دستم به کتاب نمیرفت و وقتی کاتیا میکوشید مجابم کند که سر خود را با کاری گرم کنم جوابش میدادم: حوصله ندارم. نمیتوانم.»
۵- ارنست همینگوی (۱۹۶۱-۱۸۹۹) / هذیانهای پارانوئید
ارنست همینگوی نویسندهی مشهور آمریکایی که با نثر منحصربهفردش شناخته میشود یکی از پایهگذاران وقایعنگاری ادبی بود. اما او در طول زندگی با هذیانهای پارانوئید، اختلال دوقطبی، اعتیاد به الکل و … دستوپنجه نرم میکرد. توهمات او به اندازهای شدید بود که فکر میکرد توسط ماموران اف. بی. آی، پلیس آمریکا و کا. گ. ب و سیا سازمانهای جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا تعقیب میشود. هذیانها تاثیر منفی بر زندگی و کارش گذاشت و عامل اصلی خودکشیاش بود.
در بخشی از رمان «برفهای کلیمانجارو» که با ترجمهی اسدالله امرایی توسط نشر افق منتشر شده، میخوانیم:
«مرد گفت: خوبیاش این است که درد ندارد. شروع که میشود تازه میفهمی.
– واقعا
– دقیقا. فقط بابت بود خیلی شرمندهام. اذیت میکند.
– بس کن. چرا شرمنده باشی؟»
۶- امیلی دیکسون (۱۸۸۶-۱۸۳۰) / اختلال دوقطبی
امیلی دیکسون با وجود اینکه یکی از برجستهترین شاعران زن آمریکا در قرن نوزدهم بود اما هیچوقت شاهد تأثیر آثارش نبود. او از حدود هزار و ۸۰۰ شعری که سرود تنها ده شعرش در طول زندگیاش ویرایش و منتشر شدند. ویراستاران علت عدم انتشار کارهایش را عجیب و غریب بودن آثارش میدانستند.
دیکینسون که به شدت خجالتی و درونگرا بود بیشتر عمرش را در خانهای در شهر آمهرست ماساچوست در انزوا گذراند. روانشناسان معتقدند دیکسون از اختلال شخصیت ایکیزوتایپال و بیماری ناتوانکنندهی برایت (التهاب شدید کلیه) رنج میبرده است.
در بخشی از دفتر شعر «رویش خاموش گدازهها» که با ترجمهی محمدرحیم اخوت و حمید فرازنده توسط نشر آگاه منتشر شده، میخوانیم:
«آسمان پایین است / ابرها در میانه / دانهیی برف / چرخان به کاهدانی سر میزند / به رد چرخی بر خاک / تاملی میان ماندن و رفتن / بادی سبک تمام روز گلایه میکند / از کسی که با او چنین و چنان کرده است طبیعت / مثل ما گاهی وامیماند بیتاجش بر سر.»
۷- آن سکستون (۱۹۷۴-۱۹۲۸) / اختلال دوقطبی
جایزهی پولیتزر از جمله مهمترین جوایز در ادبیات و روزنامهنگاری است. آن سکستون از شاعرانی است که این جایزه را گرفته است. آثار او به شدت جسورانه و شخصی بودند. کتاب «زندگی کن یا بمیر» که در سال ۱۹۶۶ منتشر شد، تصویری تلخ از نبرد او با اختلال دوقطبی، بستری شدن در بیمارستان، خشونت خانگی و افکار خودکشی است که در قالب شعر آزاد بیان شده است. سکستون در ۴۵ سالگی در حالی که پالتو پوست مادرش را پوشیده و الکل نوشیده بود با استنشاق گاز مونوکسید کربن خودرواش درگذشت.
در بخشی از دفتر شعر «آنها مشغول مردناند» که با ترجمهی محسن بوالحسنی و سینا کمالآبادی توسط نشر چشمه منتشر شده، میخوانیم:
«- اما باز خدا پرم میکند/ فکر سگها را به من میدهد / عنکبوت را در تارهای پیچاپیچش / خورشید را با همهی شگفتیاش / قوچی قربانی را / شکوه و اسرار ساحل بزرگ را / و قلبم که بزرگ است / شک ندارم که خیلی بزرگ است / و برای خودش هیولاییست / که این همه را میمکد / و عشق دیوانه سر بیرون میدهد.»
۸- مارک تواین (۱۹۱۰-۱۸۳۵) / افسردگی
نویسندهی مشهور آمریکایی ممکن است از مبارزاتاش با افسردگی در نوشتن آثاری مثل «هاکلبری فین»، «شاهزاده و گدا»، «ماجراهای نام سایر» و «بیگانهای در دهکده» الهام گرفته باشد. با این حال، نزاعهای خانوادگی در تشدید استرس و افسردگی تواین موثر بوده است.
جی. اندرسون تامسون جونیور، روانپزشک دانشگاه ویرجینیا، معتقد است بین اختلالات روانی و نوشتن خلاق رابطهای پیچیده برقرار است. تاثیر اختلالات روانی بر نویسندگان متفاوت است. اما نتیجهاش انزوا، افسردگی و خودکشی است.
در بخشی از رمان «شاهزاده و گدا» که با ترجمهی محمد قاضی توسط نشر علمی فرهنگی منتشر شده، میخوانیم:
«در شهر کهنسال لندن، در یکی از روزهای پاییز و در ربع دوم قرن شانزدهم، در خانواده فقیری موسوم به کانتی، پسری به جهان آمد که پدر و مادرش خواستار آمدن او نبودند. در همان روز، نوزاد انگلیسی دیگری از خانواده ثروتمندی موسوم به تودور، پا به عرصه وجود نهاد که پدر و مادرش از صمیم قلب خواستار او بودند. تمام مردم انگلستان نیز تولد این کودک را میخواستند. مدتها بود که همه مردم انتظار تولد او را میکشیدند و آرزوی او را به دل داشتند و برای او به درگاه خدا دعا میکردند، چنانکه وقتی کودک به راستی از مادر متولد شد، چیزی نمانده بود که همه از دوق و شادی دیوانه شوند.»
۹- تنسی ویلیامز (۱۹۸۳-۱۹۱۱) / افسردگی
تنسی ویلیامز، یکی از مشهورترین نمایشنامهنویسان آمریکایی، آثار برجستهای مثل «اتوبوسی به نام هوس» و «باغوحش شیشهای» را نوشته است. او در آثارش قهرمانان زنی را به تصویر میکشد که با بیماری روانی و دستوپنجه نرم میکنند. کارشناسان ادبی علاقه و وابستگی زیاد نویسنده به خواهرش که از اسکیزوفرنی رنج میبرد را در این زمینه موثر میدانند. ویلیامز که در خانوادهای پر از چالش بزرگ شد به الکل وابسته شد و با افسردگی دستوپنجه نرم کرد.
در بخشی از نمایشنامهی «باغوحش شیشهای» که با ترجمهی حمید سمندریان توسط نشر قطره منتشر شده، میخوانیم:
«آپارتمان خانوادهی وینگفیلد را در شروع صحنه میبینیم. در عقب صحنه منظرهی ساختمان بزرگی که مثل کندوی عسل از مجموعه حفرههایی تشکیل شده است دیده میشود. این ساختمان یکی از بناهایی است که معمولا در نقاط پر جمعیت اطراف شهرها یعنی جاهایی که قشر فقیر اجتماع زندگی میکنند مثل قارچ به سرغت رشد میکند و ساکنین آن قویترین نیروی نهفتهی جامعهی آمریکا را تشکیل میدهند. آنها مثل ماشین، کار میکنند و عمر خود را به پایان میبرند.»