برداشت داغ: ماریو یک برند است، نه یک شخصیت
در سری مطالب «برداشت داغ» قصد داریم از زبان یاتزی کروشو (Yahtzee Croshaw)، یکی از منتقدان و طنزپردازان باذکاوت و پرسابقهی عرصهی گیم، یک سری برداشت جنجالی از وضعیت روز صنعت گیم داشته باشیم و ببینیم اگر اشکالی در صنعت گیم وجود دارد، ریشهی آن به کجا برمیگردد. با ما همراه باشید.
شاید یادتان باشد که چند وقت قبل خبری – با ارفاق زیاد – جالب منتشر شد مبنی بر اینکه فیلم سوپر ماریو قرار است سال ۲۰۲۲ منتشر شود و کریس پرت (Chris Pratt) قرار است نقش سوپر ماریو را بازی کند. پس از پخش شدن خبر مردم در اینترنت واکنشی برقآسا نشان دادند. من هم در کمال تنبلی توییتی سهکلمهای در واکنش به این خبر نشان دادم (“I’m sorry, what?” به معنای ببخشید، چی؟) و طولی نکشید که به یکی از پربازخوردترین توییتهایم در چند سال اخیر تبدیل شد. نمیدانم این روزها برای پرطرفدار شدن در شبکههای اجتماعی باید چهکار کرد، ولی مسلماً تفکر جزو لازمههای آن نیست.
بهنظرم دلیل جا خوردن ملت این بود که کریس پرت دقیقاً نقطهی مقابل یک کارگر کوتولهی سیبیلوی ایتالیایی وغوغو است. ولی خب با کمترین میزان تحقیق میتوان فهمید که این فیلم قرار است انیمیشن CG باشد. قبلاً در سال ۱۹۹۳ سعی شد تا فیلم لایو اکشن از سوپر ماریو ساخته شود. با اینکه باب هاسکینس (Bob Hoskins) برای این به دنیا آمده بود که نقش سوپر ماریو را بازی کند، ولی شانس دو بار در خانهی آدم را نمیزند. هاسکینس بیچاره هم دیگر در قید حیات نیست که بخواهد دوباره چشمهای از شاهکار گذشتهاش را به جهانیان نشان دهد.
بنابراین از قرار معلوم کریس پرت قرار است صداپیشهی ماریو باشد. پس از اینکه همه این موضوع را فهمیدند، بیشترین نظری که دربارهی جایگزین مناسب برای بازی کردن در نقش سوپر ماریو دیدم، این بود که کسی نظری در این باره نداشت. حتی اگر میگفتند دنیل دی لوییس (Daniel Day-Lewis) قرار است نقش سوپر ماریو را بازی کند، این انتخاب هم باعث ایجاد بحث و گفتگو میشد. حتی شاید من را هم ترغیب میکرد فیلم را تماشا کنم. ولی کریس پرت… خب او بازیگر پرآوازهای است. ولی قدرت بازیگری او هیچگاه زبانزد خاص و عام نبوده است. او مثل ماه است. بزرگ و روشن و گرد؛ هر از گاهی هم به او نگاه میکنید و پیش خود میگویید: «اوه، اون هنوز اونجاست.» و بیشتر از این دربارهاش فکر نخواهید کرد.
با این حال، با توجه به استخدام او میتوان از یک چیز مطمئن بود: ماریو قرار است صدای کلیشهای و بینمکی داشته باشد که قرار است بزرگترین دامنهی سلیقه را پوشش دهد. اگر قرار است چنین اتفاقی بیفتد، چیزی که من را آزار میدهد این است که ماریو صدایی معروف و از قبل تثبیتشده دارد. شاید حتی بتوان گفت صدایی نمادین. دیگر اوضاع مثل دههی نود نیست که تنها عناصر هویتبخش شخصیتها صداهای هشتبیتی و چند عدد پیکسل روی صفحه بود و هر وقت که فیلمسازها و سریالسازها میخواستند بر اساس شخصیتهای بازیها چیزی بسازند، باید همهچیز را از اول ابداع میکردند. مثلاً در فیلم ۱۹۹۳ سوپر ماریو، برادران ماریو اهل بروکلین هستند و صدایشان شبیه به کارگران مهاجر است که کشتی گرفتن در حیاط پشتی خانه جزو تفریحاتشان است. ولی از آن موقع تاکنون صنعت گیم از هنر صداپیشگی بهرهمند شده و چند دهه است که ما از صدای زیر و بهشدت لهجهداری که چازلز مارتینت (Charles Martinet) برای ماریو تدارک دیده بهرهمند هستیم. آیا این همه تلاش برای هویتسازی هیچ اهمیتی ندارد؟
آیا این مدرک دیگری حاکی از بیاحترامی بیوقفهی صنعت سینما به ویدئوگیم نیست؟ آیا این معنای ضمنی را نمیرساند که هر عنصر هویتسازی که بازیهای ویدئویی تثبیت کرده باشند اهمیتی ندارد و تا موقعی که فیلمسازهای کلهگنده وارد گود نشوند و راه درست را نشان ندهند، هیچچیز حساب نیست؟ شاید بهتر باشد سر فیلمسازها توی کار خودشان باشد، چون مدتی است که سود بازیهای ویدئویی از فیلمها بیشتر شده است و بازیسازها نیاز نداشتهاند برای سودآوری مردم را ترغیب کنند یک فرغون پاپکورن بخرند.
البته شاید این پدیده توضیح منطقیتری داشته باشد: مثلاً شاید هدف از جیغوویغهای چازلز مارتینت در نقش ماریو این باشد که مفاهیم مهم گیمپلی را با شدت لحن به بازیکن منتقل کند؛ مثل «احمق خودت رو ننداز تو مواد مذاب»، و اگر مجبور باشید ۲ ساعت آن صدا را به هنگام تماشای فیلم و تلاش برای ارتباط برقرار کردن با شخصیت اصلی تحمل کنید، اعصابتان را خطخطی کند. ولی آیا این توضیح مشکل بنیادین اقتباس سینمایی ماریو – و حقیقتاً بیشتر اقتباسهای سینمایی بازیهای ویدئویی – را نشان نمیدهد؟ مشکل این است که ماریو صد در صد شخصیت گیم است. آن صدای وغوغصاحاب، آن قدرتهای قارچی، آن پاهای کوتاه و تپل که قدرت پرش فنر صنعتی درشان نهفته است، هیچکدامشان در بستری خارج از رسانهی ویدئوگیم منطقی به نظر نمیرسند. برای فیلم ساختن از ماریو یا باید جاهای خالی را آنقدر با چیزهای مندرآوردی پر کنید که از جایی به بعد عملاً دارید فیلم خاص خودتان را میسازید و فقط اسم بازی را به آن وصلهپینه کردهاید – مثل ماجراجویی باب هاسکینز – یا باید رویکردی آیرونیک و خودارجاعدهنده داشته باشید تا نشان دهید خودتان هم نسبت به جوک بودن قضیه آگاه هستید.
بیایید روراست باشیم: فیلم ماریو قرار است رویکرد دوم را دنبال کند. استخدام جک بلک (Jack Black) و سث روگن (Seth Rogen) در نقش باوزر (Bowser) و دانکی کانگ (Donkey Kong) بوی گند و تند آیرونی را با خود به همراه دارد. چون این کاری است که همهی فیلمهای کمدی CG «مناسب برای خانواده» این روزها در حال انجامش هستند. مثلاً سریال انیمیشنی پیشتازان فضا: عرشههای پایینی (Star Trek: Lower Decks) هم فاز مغرورانه توأم با بیاحترامی دارد که میگوید: «آه، به ما زومرهای بیچاره (زومر = نسل نوجوانهای امروزی) نگاه کنید. ما هم از دنیا خستهایم. ما هم بدبینیم. حالا محصول ما را بخرید.» بدون اینکه چیزی دربارهی فیلم ماریو بدانم، میتوانم حدس بزنم که این فیلم هم قرار است رویکرد رالف خرابکار (Wreck-it Ralph) را دنبال کند؛ بدین صورت که در ابتدا ماریو در حال حرف زدن با صدای زیر کارتونی و معروفش است و بهمحض اینکه بازیکن بازی را ول میکند، صدای مضحک او با صدای آمریکایی و خستهی کریس پرت جایگزین میشود و همهی شخصیتها برای استراحت از اتاق پردهی سبز خارج میشوند.
نکتهی جالب اینجاست که حتی اگر سازندگان فیلم چنین رویکردی را دنبال کنند، چندان با روایت اصیل (Canon) بازیهای ماریو فاصله نخواهد داشت. از زمان انتشار سوپر ماریو ۳ که پردهای قرمز کنار رفت تا صفحهی اصلی را نمایان کند، بازیهای ماریو همه اجرای نمایشی بودهاند، نه ماموریتی مرگبار برای نجات شاهزادهخانمی گروگانگرفتهشده. برای همین است که ماریو و باوزر یک دقیقه دشمن خونی یکدیگرند و یک دقیقهی بعد دارند در کمال صفا و صمیمیت در کنار هم گوکارت (Go-kart) بازی میکنند. من و جک پکارد (Jack Packard) در یکی از پادکستهایمان نظریهای هواداری دربارهی ماریو مطرح کردیم؛ آن نظریه از این قرار است که شاید گروگانگیری پرنسس پیچ از جانب باوزر یک جور مسابقهی ورزشی صلحآمیز بین دو قلمروی پادشاهی رقیب با یکدیگر است که هدف از انجام آن تجلیلخاطر از درگیریای قدیمی در تاریخ دو قلمرو است. سفر ماریو بین دنیاهای مختلف برای نجات پرنسس نیز معادل مراسم «حرکت مشعل» المپیک است. بهنظرتان چرا ماریو مجبور است بهجای یکراست پرواز کردن به سمت قلعهی باوزر با دم راکونیاش، هر دفعه چند دنیای مختلف را پشتسر بگذارد؟ به همان دلیل که ما برای انتقال مشعل المپیک از جتپک استفاده نمیکنیم.
بنابراین کاری که سازندگان فیلم میتوانند انجام دهند این است که کاری کنند ماریو در انتهای نمایشهایش دست از وانمود کردن بردارد و به این فکر کند که آیا زندگیاش معنی دارد یا نه. این تفسیر کاملاً با ذات شخصیت ماریو جور است. ولی همچنان که این جمله از ذهنم خارج شد، به نکتهای بی بردم: گمانهزنی یا بهطور کلی هر نوع گفتگویی دربارهی فیلم ماریو بیفایده است. «جور بودن با ذات ماریو؟» ماریو دکتر بوده، گلفباز بوده، معلم حروفچینی بوده، او حتی با خرگوشهای دیوانهی یوبیسافت (Raving Rabbids) هم پلکیده است. ماریو شخصیت ندارد. او صرفاً یک لوگو است تا با گذاشتنش روی جعبهی غلات و بالش مخصوص کودکان سود به جیب زد. شما میتوانید دربارهی حادثهی تاریخی رد شدن جورج واشنگتون از رودخانهی دلاور (Crossing of the Delaware River) فیلم بسازید، یک کلاه قرمز روی سر واشنگتون بگذارید و بگویید که فیلمی دربارهی ماریو ساختهاید. چنین فیلمی بهاندازهی هر فیلم دیگری که قرار است دربارهی ماریو ساخته شود، با ذات او جور است.
خودتان هم خوب میدانید که هیچکدام از این چیزها اهمیت ندارند. اهمیتی ندارد که آیا کریس پرت انتخاب هوشمندانهای برای صداپیشگی ماریو بود یا نه. اهمیتی ندارد که آیا این فیلم قرار است زبالهی محض باشد یا حتی سودی برای سازندگانش به ارمغان بیاورد یا نه. هیچکدام از این چیزها اهمیت ندارد، چون همین حالایش هم آنها برنده شدهاند. در همان لحظهای که ما قدرت تجزیهوتحلیل مغز خود را به این موضوع اختصاص دادیم، وقتی که من یک بعد از ظهر از عمرم را صرف نوشتن این مطلب کردم و شما هم پنج شش دقیقه از وققتان را صرف خواندن آن کردید، شکست خود را اعلام کردیم. این زمان را میتوانستید صرف بهبود زندگیتان یا تا کردن لباسهایتان کنید. آیا میدانید چه مدت است که لباسها را به حال خود رها کردهاید؟ فکر کردید خودشان قرار است خودشان را تا کنند؟
منبع: Escapist Magazine