برداشت داغ: صنعت بازی برای پیشرفت نیاز به انتقاد بی‌رحمانه دارد

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه
Red Dead Redemption 2

در سری مطالب «برداشت داغ» قصد داریم از زبان یاتزی کروشو (Yahtzee Croshaw)، یکی از منتقدان و طنزپردازان باذکاوت و پرسابقه‌ی عرصه‌ی گیم، یک سری برداشت جنجالی از وضعیت روز صنعت گیم داشته باشیم و ببینیم اگر اشکالی در صنعت گیم وجود دارد، ریشه‌ی آن به کجا برمی‌گردد. با ما همراه باشید.

مردم همیشه درباره‌ی من می‌گویند: «اوه، اون یارو یاتزی که از گیم بدش می‌آید! اصلاً وقتی قراره کلاً از هرچی بازی می‌کنه بدش بیاد، چرا بازی می‌کنه؟ اون از هیچ بازی‌ای به جز پورتال (Portal)، سایلنت هیل ۲ (Silent Hill 2) و دارک سولز (Dark Souls) خوشش نیومده. و شاهزاده‌ی ایرانی: شن‌های زمان (Prince of Persia: Sands of Time). و سایکونات‌ها (Psychonauts). ولی فقط همین! فقط این بازی‌ها و سارق ۲ (Thief 2)، بایوشاک (‌Bioshock)، پین‌کیلر (Painkiller)، بدنام (Infamous)، پروتوتایپ (Prototype)، بتمن: تیمارستان آرخام (Batman: Arkham Asylum)،‌ کیش قاتلان ۲ (Assassin’s Creed 2)، کیش قاتلان ۴، نسیان: هبوط تاریک (Amnesia: The Dark Descent)، ماینکرفت (Minecraft)،‌ کسل‌وانیا: سمفونی شب (Castlevania: Symphony of the Night)، دئوس اکس (Deus Ex)، درایور: سان‌فرانسیسکو (Driver: San Francisco)، اسپک آپس: د لاین (Spec Ops: The Line)، سینتز رو ۴ (Saints Row 4)، ایکس‌کام (XCOM)، ماریو کاغذی (Paper Mario)، مدارک لطفاً (Papers Please)، افسانه‌ی زلدا زلدا: بیدارکننده‌ی باد (The Legend of Zelda: Wind Waker)، تایتان‌فال ۲ (Titanfall 2)، ولفنشتاین: محفل جدید (Wolfenstein: The New Order)، ارث‌باوند (Earthbound)، سایه‌ی موردور (Shadow of Mordor)، بیگانه: انزوا (Alien Isolation)، گریم فاندانگو (Grim Fandango)، بلادبورن (Bloodborne)، ساب‌ناتیکا (Subnautica)، داستان غار (Cave Story)، دره‌ی استاردو (Stardew Valley)، دوم ۲۰۱۶ (DOOM)، متروید پرایم (Metroid Prime)، پرسونا ۴ (Persona 4)، پرسونا ۵، رزیدنت اویل ۴ (Resident Evil 4)، راز جزیره‌ی میمون (The Secret of Monkey Island)،‌ رزیدنت اویل ۷، کیلر ۷ (Killer 7)، فارکرای ۳ (Far Cry 3)، بازگشت اوبرا دین (Return of the Obra Dinn)، تاکسی ارواح (Spiritfarer)، بی‌پی‌ام: گلوله بر دقیقه (BPM: Bullets Per Minute)،‌ دو نفر لازمه (It Takes Two)،‌ فرار ماهرانه (The Artful Escape)، سفید نئونی (Neon White)، متال هلسینگر (Metal Hellsinger)، تونیک (Tunic)، های‌فای راش (Hi-Fi Rush) و غیره و ذلک.»

احتمالاً بعضی‌ها هم می‌گویند که پاراگراف را از عمد کش داده‌ام.

برای من پیدا کردن نظراتی پای ویدئوهایم از جانب اشخاصی که در درک من کاملاً دچار سوءتفاهم شده‌اند کمی تا قسمتی اعصاب‌خردکن بوده. این نظرات هم همیشه با اعتماد به نفسی خارق‌العاده نوشته شده‌اند. بعضی‌اوقات مقاومت در برابر تصحیح کردن حرف غلط این اشخاص سخت می‌شود، ولی خب من به‌قدر کافی در اینترنت گشت‌وگذار کرده‌ام تا بدانم این کار چه نتیجه‌ای در پی خواهد داشت: هیچ‌گاه نمی‌توانید کسی را متقاعد کنید، چون بیشتر نظرگذاران زیاد به قضیه اهمیت نمی‌دهند و شما صرفاً به‌شکل شخصی روان‌پریش و بیش‌ازحد حساس به نظر می‌رسید. غیر از این، وقتی به یک نظر پاسخ می‌دهید، باید به کلشان پاسخ دهید. به‌شخصه نمی‌دانم ادیتورم نیک (Nick) این همه انرژی را از کجا می‌آورد.

برای همین من به این نتیجه رسیده‌ام که بهتر است اجازه دهم مقالات و ویدئوهایم حرفشان را بزنند و این وسط درگیر کسانی که به این نتیجه رسیده‌اند که از من خوششان نمی‌آید نشوم. چون می‌توان این انرژی را صرف تولید محتوا برای کسانی کرد که هنوز از خود نرنجانده‌ام.

بهترین بازی‌های PS2

اما بعد به این فکر کردم که همیشه پای ویدئوهایم یک سری استدلال تکراری می‌بینم و به این نتیجه رسیدم که اگر به‌طور کلی به این استدلال‌ها بپردازم، بعداً می‌توان همه‌ی کسانی را که این نظرات را می‌گذارند به این مطلب ارجاع داد. در این صورت به جای روان‌پریشی بیش‌ازحد حساس، شبیه به روان‌پریشی بدعنق به نظر خواهم رسید.

بسیار خب، حالا برمی‌گردیم به استدلالی که بالاتر به آن اشاره شد: یاتزی از همه‌ی بازی‌ها متنفر است!

این بیانیه شبیه به بخشی جدایی‌ناپذیر از چهره‌ای است که بین عموم دارم. هروقت با شدت‌لحن از یک بازی انتقاد می‌کنم، ملت می‌گویند: «اوه، اون از همه‌ی بازی‌ها متنفره.» هروقت یک بازی را تحسین می‌کنم، ملت می‌گویند: «اوه، چقدر غافلگیرکننده که از این بازی تعریف کرد، چون از همه‌ی بازی‌ها بدش میاد.» انگار که برای من راهی برای برنده شدن وجود ندارد.

برای من غم‌انگیز است که مردم چنین تصوری از من دارند. فکر کنم در نظر این افراد نیز من فردی غم‌انگیز باشم، چون بیش از سی سال از زندگی‌ام را وقف تجربه، طراحی و نویسندگی درباره‌ی چیزی کرده‌ام که از آن بدم می‌آید. این کار هرکسی را به فردی بسیار بدبخت تبدیل می‌کند.

بنابراین برای رفع سوءتفاهم تکرار می‌کنم: من عاشق بازی‌های ویدیویی و عاشق کارم هستم. من از سنی پایین به بازی‌ها علاقه‌مند شدم، بازی‌ها مرهمی برای در دوران کودکی ناخوشایندم بودند و به‌عنوان یک بازیساز، بازی ساختن لذت‌بخش‌ترین و چالش‌برانگیزترین فرم ابراز خلاقیت برای من است.

من می‌دانم ریشه‌ی این تصور که من از بازی‌ها بدم می‌آید، به کجا برمی‌گردد: از کسانی که کارهای من را به‌شکل تفننی دنبال می‌کنند. این افراد هر سال چند عدد بازی می‌خرند و هروقت هم که بازی جدید می‌خرند، احتمالاً یکی از عناوین جریان اصلی و تراز اول (AAA) است که هزینه‌ی زیادی صرف بازاریابی آن شده است. اگر از تجربه‌ی این بازی‌ها لذت ببرند، در اینترنت دنبال نقدهایی از آن می‌گردند تا ببینند بقیه‌ی مردم چه فکری درباره‌ی بازی کرده‌اند. احتمالاً این وسط گذرشان به یکی از ویدئوهای من می‌افتد که در آن شلنگ گه را به سر تا پای بازی گرفته‌ام، چون احتمالاً یک مزخرف تراز اول دیگر بوده است.

gotham knights gamepaly

این افراد با شنیدن نقد من احساس آزردگی خاطر می‌‌کنند؛ انگار که یک نفر احساس‌شان را لگدمال کرده است، چون آن‌ها از بازی لذت برده‌اند؛ چون آن‌ها مجبور نبوده‌اند در عرض سه ماه، پانزده‌تا بازی مثل آن را بازی کنند.

حرف حساب این است که سطح انتظار من بالاست. ولی همان‌طور که هر پدر و مادر سخت‌گیری به شما خواهد گفت، نمی‌توانید از چیزی که از آن متنفرید، سطح انتظار بالا داشته باشید. من با هیچ شخصیت خیالی‌ای به‌اندازه‌ی منتقد غذا در راتاتویی (Ratatouille) احساس همذات‌پنداری نکرده‌ام. به قول او: «من از بازی‌های ویدیویی خوشم نمیاد. من *عاشق* بازی‌های ویدیویی هستم. اگر من احساس نکنم در بهشتم، از بخش آموزشی جلوتر نمی‌رم.» دلیل سطح انتظار بالای من، عشق من به بازی‌های ویدیویی است، چون می‌خواهم این بازی‌ها به آرمانی که از آن‌ها در ذهن دارم، نزدیک شوند.

راتاتویی

یکی دیگر از پاسخ‌های رایجی که در بخش نظراتم می‌بینم این است که بیننده نتوانسته تشخیص دهد که آیا من تجربه‌ی بازی را توصیه می‌کنم یا نه. به‌نظر من، این مایه‌ی افتخار است. تقسیم کردن بازی‌ها به دوگانگی «توصیه می‌کنم/توصیه نمی‌کنم»، تقسیم کردن آن‌ها به بازی‌هایی که عاشق‌شان هستم و بازی‌هایی که ازشان متنفرم،‌ کاری است که به آن حس خوبی ندارم. برای همین است که هیچ‌گاه در نقدهایم امتیازی به بازی‌ها نداده‌ام.

حسی که من نسبت به بیشتر بازی‌ها دارم پیچیده است. حتی بازی‌هایی که دوستشان دارم، ویژگی‌هایی دارند که در نظرم قابل‌انتقادند. همچنین سعی می‌کنم در بازی‌هایی که ازشان متنفرم، ویژگی‌های قابل دوست‌داشتن پیدا کنم.

مثلاً سایلنت هیل ۲ – به‌عنوان یکی از بهترین بازی‌های عمرم – یک سری پازل کوله‌پشتی‌محور بسیار احمقانه دارد. کالیستو پروتکل (Callisto Protocol) – به‌عنوان بازی‌ای که از آن بدم می‌آید – خب… حداقل خیلی طولانی نبود.

بازی Silent Hill 2

عذر می‌خواهم، ولی تمام این حس‌های متناقض را نمی‌توانم در سیستم رده‌بندی پنج‌ستاره‌ای خلاصه کنم. بین نقد کردن چیزی در مقام «اثر هنری» و نقد کردن آن به‌عنوان «محصولی کاربردی» تفاوت وجود دارد. وقتی از هنر نقد می‌کنید، فقط می‌توانید زاویه‌ی دید خود را ابراز کنید و احساساتی را که آن اثر در شما برمی‌انگیزد، و همچنین نیت هنرمند را، تحلیل کنید.

نقد کردن کاربرد یک محصول به‌مراتب راحت‌تر است. مثل این می‌ماند که با دستگاه چمن‌زنی چمن حیاط خانه‌یتان را کوتاه کنید و بعد بر اساس کوتاه بودن چمن به دستگاه چمن‌زنی نمره دهید. بدین ترتیب، هرکس که نقد شما را می‌خواند، می‌داند که بهترین دستگاه چمن‌زنی برای خرید چیست.

نکته‌ی منحصربفرد بازی‌های ویدیویی این است که هم جنبه‌ی هنری دارند، هم جنبه‌ی کاربردی. بنابراین بسیاری از افراد با هدف تحلیل هنری بازی‌های ویدویی سراغ نقدهای من می‌آیند و برخی دیگر صرفاً دنبال سیستم ساده‌ی «توصیه می‌کنم/نمی‌کنم» هستند. آن‌ها می‌خواهند بدانند که آیا ۲۰ ساعت گیم‌پلی فرسایشی بازی برای پیدا کردن تجهیزات بهتر می‌تواند بحران وجودی آن‌ها را برای مدتی بلوکه کند یا نه. متاسفانه این افراد کسانی هستند که باید از خود ناامید کنم.

البته یک سری افراد هم هستند که صرفاً به‌خاطر شوخی‌های من درباره‌ی آلت تناسلی سراغ نقدهایم می‌آیند، ولی این به خودشان مربوط است.

و در اینجا می‌رسیم به سومین نقد مشترکی که در بخش نظرات نقدهایم دریافت می‌کنم: «یارو منتقد واقعی نیست؛ صرفاً کمدینه.» این بیانیه را طی گذر سال‌ها آنقدر دیده‌ام که حسابش از دستم در رفته است. معمولاً این بیانیه در پاسخ برای آرامش‌خاطر دادن به کسانی گفته می‌شود که حس تعلق‌شان به فلان بازی به‌هنگام مشاهده‌ی نقد من از آن بازی زیر سوال رفته است.

چیزی که متوجه شده‌ام این است که این بیانیه هیچ‌گاه موقعی‌که نقدی مثبت از یک بازی انجام می‌دهم گفته نمی‌شود. تا حالا ندیده‌ام کسی بگوید: «خب، اون گفت از بازی موردعلاقه‌ی من خوشش اومد، ولی اون منتقد واقعی نیست و برای همین در کمال تاسف برای مورد تایید قرار گرفتن احساساتم باید به یه نفر دیگه رجوع کنم.»

این مسئله به کنار، در اینجا مسائل زیادی هست که باید باز کرد. اول از همه: در نظر شما منتقد واقعی کیست؟ حداقل از یک چیز مطمئنیم: این‌که منتقد واقعی نباید بامزه باشد. متاسفانه باید این خبر بد را به بیوه‌ی راجر ایبرت (Roger Ebert) انتقال دهید، چون یک سری از نقدهای او درباره‌ی فیلم‌های مزخرف جزو بامزه‌ترین نوشته‌هایی است که می‌توانید پیدا کنید.

بگذارید یک نکته را واضح و مبرهن بیان کنم: من دوست دارم از لحنی تمسخرآمیز استفاده کنم و بعضی چیزها را به قصد خنده بزرگنمایی کنم. ولی تا به حال هیچ‌گاه درباره‌ی نظرم دروغ نگفته‌ام. هیچ‌وقت این اتفاق پیش نیامده که در خفا چیزی را دوست داشته باشم، ولی به آن ابراز تنفر کنم، چون در نظرم متنفر بودن از آن بامزه‌تر است. البته درست است که من هیچ مدرکی ندارم که به یک نفر در حوزه‌ی نقد رسانه‌های سرگرمی اعتبار کافی برای کار کردن ببخشد، ولی نمی‌دانستم که برای چنین کاری باید از دولت تصدیق‌نامه بگیرم.

بگذارید یک حقیقت شگفت‌انگیز را درباره‌ی اینترنت به شما بگویم: منتقد بودن بسیار ساده است. صرفاً کافی است شروع به نقد کردن چیزها کنید. اگر مردم به‌قدر کافی نقد شما از چیزها را بخوانند یا بشنوند، هورا، شما یک منتقد به حساب می‌آیید. تنها شرط لازم برای منتقد شدن همین است.

«همه منتقد هستند» صرفاً یک جمله‌ی قصار حکیمانه در عصر شبکه‌های اجتماعی نیست؛ به معنای واقعی کلمه یک حقیقت است. این صحبت‌ها من را یاد کسانی می‌اندازد که از من می‌پرسند چطور می‌توان وارد حوزه‌ی بازیسازی یا کتاب‌نویسی شد. جواب من به این خنگول‌ها ساده است: باید بازی بسازید و کتاب بنویسید. چرا هنوز دارید با من حرف می‌زنید؟

اگر حس بهتری پیدا می‌کنید، من با در نظر گرفتن تمام معیارها یک منتقد «حرفه‌ای» به حساب می‌آیم. این یعنی شغل روزانه‌ی من نقد بازی‌های ویدیویی است و راه اصلی امرار معاش من در زندگی همین است. بیش از پانزده سال است که وضع همین بوده است، برای همین تجربه و سابقه‌ی زیادی هم دارم.

yahtzee croshowبرای من سوال اصلی این است: اگر من طبق تعریف مرموز شما یک منتقد واقعی بودم، این مسئله چه چیزی را عوض می‌کرد؟ اگر شما از یک بازی خوشتان بیاید و یک منتقد واقعی از آن خوشش نیاید، دست‌هایتان را می‌برید بالای سرتان و می‌گویید: «خب، نمی‌شه با یه آدم حرفه‌ای مخالفت کرد» و بعد نظرتان را با عمل جراحی از مغزتان بیرون می‌کشید؟

افرادی مثل شما هستند که در جواب به نقدهای منفی من می‌گویند: «داشتی فلان بازی رو اشتباه بازی می‌کردی.» جواب من به شما این است: شما دارید نقدهای من را اشتباه تماشا می‌کنید. من سعی ندارم نظر کسی را تغییر دهم. ما همه‌یمان با دیدگاه ذهنی و سلیقه‌ای خودمان این آثار را تجربه می‌کنیم. این‌که افرادی دیگر نظری متفاوت داشته باشند، من را آزار نمی‌دهد؛ همان‌طور که نظر متفاوت من نباید شما را آزار دهد.

منتها شاید مسئله چیز دیگری است: شاید مسئله این نیست که نظر ما با هم فرق دارد؛ بلکه این است که نظر ما از آنچه حاضرید به آن اعتراف کنید، به هم نزدیک‌تر است. شاید مغز مارمولکی شما بهتان بگوید آن ۲۰ ساعتی را که در طومارهای کهن آنلاین (Elder Scrolls Online) صرف پیدا کردن ماهی‌های کمیاب کردید، وقت‌تلفی محض نبود، ولی همچنان یک صدای منطقی و معذب‌کننده در پس ذهن‌تان وجود دارد که من به‌طور ناخواسته دارم بلندگو دستش می‌دهم و شما هم در هندل کردن تناقض ذهنی پیش‌آمده با مشکل مواجه شده‌اید.

در نظر من، نظر ذهن مارمولکی شما نسبت به این مسائل چندان قابل‌اعتنا نیست. بهتر است مسئولیت ذهن مارمولکی‌تان را به تصمیم‌گیری‌های مهم در زمینه‌ی خوردن شکلات یا خودارضایی قایمکی محدود نگه دارید.

منبع: Extra Punctuation

صفحه‌ی اصلی بازی دیجی‌کالا مگ | اخبار بازی، تریلرهای بازی، گیم‌پلی، بررسی بازی، راهنمای خرید کنسول بازی


کنسول بازی سونی مدل PlayStation 5 ظرفیت 825 گیگابایت ریجن 1200 آسیا

کنسول بازی مایکروسافت مدل XBOX SERIES S ظرفیت 512 گیگابایت



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما
X