برداشت داغ: آیا دارک سولز خفنترین بازی دنیاست؟
در سری مطالب «برداشت داغ» قصد داریم از زبان یاتزی کروشو (Yahtzee Croshaw)، یکی از منتقدان و طنزپردازان باذکاوت و پرسابقهی عرصهی گیم، یک سری برداشت جنجالی از وضعیت روز صنعت گیم داشته باشیم و ببینیم اگر اشکالی در صنعت گیم وجود دارد، ریشهی آن به کجا برمیگردد. با ما همراه باشید.
اوه پسر، دوباره آخر سال فرا رسید (مقاله ۱۶ دسامبر ۲۰۲۱ منتشر شده است). میدانید یعنی چه؟ فصل جوایز! تشریفات رسمی برای اینکه دستاندرکاران صنعت گیم هندوانه زیر بغل هم بگذارند و رسانههای صنعت گیم هم ما را مجبور کنند به قضیه اهمیت دهیم. برایم سوال است که امسال چه بازیای قرار است جایزهی «موردانتظارترین بازی» را ببرد؟ یا جایزهای که بهشخصه ترجیح میدهم آن را «بازیای که بیشترین بودجه به دپارتمان تبلیغاتش اختصاص داده شده، دپارتمانی که اعضایش لایق خرد شدن بطری شیشهای روی ملاجشان هستند» صدا کنم. حتی به خودم زحمت ندادم تا ببینم چه بازیای برندهی بهترین بازی سال گیم آواردز (Game Awards) شد. فرض را بر این میگیرم که برنده بازیای بود که از لحاظ محاسباتی قرار است بیشتر از هر نامزد دیگری اعصاب من را خطخطی کند. برای من موضوع جالب و قابلبحث این است که گولدن جویاستیکس (Golden Joysticks) تصمیم گرفت جایزهی «خفنترین بازی تمام دوران» (Ultimate Game of All Time) را به دارک سولز اعطا کند.
درک میکنم که فصل جوایز باید همراه با خود کمی جوگیری یا هایپ نیز به همراه داشته باشد، ولی برای من اینجاست که جوگیری (Hype) به بزرگنمایی (Hyperbole) تبدیل میشود. (آیا این جمله را دوست داشتید؟ بهنظر خودم خیلی خوب از آب درآمد.)
«خفنترین بازی تمام دوران؟» این عبارت بیشتر از اینکه شبیه به تجلیلخاطری جدی باشد، شبیه به شعاری به نظر میرسد که یک سری تماشاچی فوتبال مست جلوی دوربین اخبار تلویزیون فریاد میزنند. با توجه به اینکه من بسیار سر معنای کلمات حساس هستم، احساس میکنم که معنای ضمنی نهفته در این عبارت این است که ما به نقطهی پایان ویدئوگیم رسیدهایم. معنی واژهی Ultimate یعنی «نهایی». پس فکر کنم معنیاش این است که کار ما اینجا تمام است و باید کرکرهها را بکشیم پایین؛ وقتش رسیده همهی چیزهایی را که یاد گرفتیم سبکسنگین کنیم و ببینیم بهترینشان کدام بوده است، چون قرار نیست چیز جدیدی یاد بگیریم.
شاید گولدن جویاستیکس چیزی میداند که ما نمیدانیم. شاید آخرالزمان نزدیک است و زمین قرار است بهزودی دهان باز کند و عنکبوتهای جهنمی از دل آن بیرون بیایند و ترتیب همهیمان را بدهند. اما احتمال قویتر این است که پنجاه سال بعد که بلادبورن ۹ برای کنسول جدید سونی – که روی عصبهای مغزتان اجرا میشود – منتشر شود و باعث شود همه کف و خون قاطی کنیم، ادعای گولدن جویاستیکس بسیار احمقانه به نظر خواهد رسید. منظورم این است که همین چند وقت پیش بود که همه میگفتند افسانهی زلدا: اوکارینای زمان (Legend of Zelda: Ocarina of Time) بهترین بازی تمام دوران است، ولی این بازی حتی به فهرست نامزدهای نهایی گولدن جویاستیکس راه پیدا نکرد. ولی نفس وحش (Breath of the Wild) راه پیدا کرد، چون بازی جدیدتر و در نتیجه بازی موجهتری است. ولی بیایید روی کلمات حساس نباشیم و فرض را بر این بگیریم که دستاندرکاران گولدن جوی استیکس کمی بیش از حد کافئین مصرف کردند و منظور واقعیشان این بود که دارک سولز بهترین بازیای است که تاکنون منتشر شده است. آیا من با این ادعا موافقم؟ خب، بهنظرم ارزش تجزیهوتحلیل دارد.
من دارک سولز را دوست دارم. بهنظرم بازی بسیار خوبی است. بازیهایی که مثل دارک سولز هم گسترده باشند، هم عمیق، کم هستند. این بازی مثل کیک شکلاتی لذیذ عمیق، غنی و تاریک است. در طول سالها من آنقدر به این بازی اجازه دادهام از من سوءاستفاده کند و از آن لذت بردهام که دیگر نمیتوانم دیدگاهی عینی (Objective) به آن داشته باشم. ولی وقتی صحبت از خفنترین بازی تمام دوران در میان باشد، نمیتوان با دیدگاهی عینی به قضیه نگاه کرد. مطمئنم که بسیاری از گیمرها نتوانستند با دارک سولز ارتباط برقرار کنند. مسلماً بازیای نیست که نتوان ازش انتقاد کرد. مثلاً به نظر من در نیمهی دوم بازی طراحی مرحلهی آن دچار پسرفت میشود، چون قابلیت جابجا شدن بین بانفایرها (Bonfire) سازندگان بازی را از طراحی مراحل درهمتنیده معاف کرد. از طرف دیگر این احمقانه است که نمیتوان بدون توسل به راهنماهای اینترنتی بسیاری از کارهای بازی را انجام داد (مثل چگونگی ساختن Boss weapons).
در مقایسه با بقیهی بازیهایی که در فهرست نامزدها قرار داشتند، مطمئن نیستم که دارک سولز بهترین تجربه با بیشترین لحظات لذتبخش بود. اگر به من بود، این جایزه را به پورتال (Portal) میدادم. همچنین درگیرکنندهترین تجربهی بازی برای من به آندرتیل (Undertale) تعلق دارد، ولی آندرتیل در این فهرست حضور ندارد، چون گرافیک آن طوری نیست که بر پایهی آن بتوان سری کارت گرافیک Geforce GTX را به ملت غالب کرد، برای همین صنعت بازیسازی AAA حاضر نیست به آن اهمیت دهد.
ولی اگر از من درخواست میشد تا یک بازی را بهعنوان نمایندهی نهایی کل صنعت بازی انتخاب کنم، بازیای را انتخاب میکردم که واقعاً ردپای بیشترین تعداد بازی در آن قابلمشاهده باشد. پورتال و آندرتیل هم چنین بازیهایی نیستند. درست است که هر دو بازی در حیطهی خاص خود اعتبار و نفوذی بالا دارند، ولی دارک سولز یک بازی نقشآفرینی تقریباً دنیاباز فانتزی هک و اسلش با حضور اژدهایان و جادوگران است و اثری از همهجور بازی در آن پیدا میشود. این بازی بهنوعی حاصل دههها نوآوری و پیشرفت در ژانر فانتزی و نقشآفرینی است و سیستم مبارزهی عالی و مناظر زیبایش هم دیگر نور علی نور است. اگر تصمیم بگیرید عمدهی بازی را با تیر و کمان پیش ببرید و بسیار نزدیک به صفحهی نمایشگر بنشینید، شاید بتوان گفت از سبک اول شخص نیز تاثیر پذیرفته است. تاثیر آن در دهها بازی اکشن-ماجراجویی که پس از آن منتشر شدند نیز قابلمشاهده است.
اگر بخواهیم نمایندهای برای صنعت گیم انتخاب کنیم، مسلماً انتخابهایی بدتر از دارک سولز وجود دارد. مسلماً در مقایسه با مهاجمان فضا (Space Invaders) و پکمن (Pac-Man) دارک سولز نمایندهی بهتری برای صنعت گیم به نظر میرسد؛ این دو بازی هم در فهرست نامزدهایی نهایی قرار داشتند تا احتمالاً گیمرهای رتروپسند از دماغفیلافتاده را راضی نگه دارند. با اینکه تعیین کردن بهترین بازی دنیا به نظر شخصی افراد بستگی دارد، ولی میتوانیم دربارهی بازیای حرف بزنیم که بیشترین تعداد گیمر آن را بهعنوان بهترین بازی تاریخ حساب خواهند کرد و این دیگر به نظر شخصی افراد بستگی ندارد. بنابراین اگر با این استدلال پیش برویم، فکر کنم من با انتخاب دارک سولز بهعنوان خفنترین و غنیترین و کفوخونقاطیکنندهترین بازی تاریخ موافقت میکنم. ولی اجازه دهید کمی بحث را باز کنیم و به نکتهی قبلی دربارهی اینکه «Ultimate» یعنی «نهایی» برگردیم. چون فکر دیگری که موقع شنیدن خبر مربوط به این جایزه به ذهنم خطور کرد برایم بسیار ناراحتکننده و شوم بود و هنوز به پس ذهنم سیخونک میزند. آن فکر این است: آیا صنعت بازی به نقطهی اوج یا حد نهایی پیشرفت خود رسیده است؟
مشخصاً کار بازیهای ویدئویی تمام نشده و قرار نیست آخرالزمان اتفاق بیفتد؛ یا اگر هم قرار است بیفتد، در حدی سریع اتفاق نمیافتد که جالب و دراماتیک باشد، ولی من نگران این هستم که همین حالایش بهترین بازیهای ویدئویی تاریخ منتشر شدهاند و از اینجا به بعد همهچیز قرار است پسرفت کند. البته در اینکه بازیها از لحاظ فناوری به نقطهی اوج نرسیدهاند شکی نیست، همیشه فضای بیشتر برای گنجاندن پولیگونها و شیدرها و این مزخرفات وجود دارد، ولی برخلاف آنچه تولیدکنندههای سختافزار تبلیغ میکنند، هیچکدام از این چیزها به خلق بازیهای بهتر منجر نمیشوند.
منظورم از سوالی که پرسیدم این است که آیا خلاقیت در بازیهای ویدئویی به نقطهی اوج خود رسیده است؟ همانطور که قبلاً گفتم، بهنظر میرسد عصر صنعتگری و بازیسازی مولف به پایان رسیده است. فضای صنعت گیم طوری شده که در آن یک سری کمیتهی بیروح بازیسازی جلسه میگذارند و در آن طرح ساختن بازیهای دنیاباز فرمولی و بازیهای خطی سینمایی میگذارند که از پایه و اساس هیچ فرقی با هم ندارند و تا موقعیکه ساختن این بازیها باعث شود یک قران بیشتر توی جیبشان برود، ساختنشان را به آثار نوآورانه و ریسکی ترجیح خواهند داد.
به نظر من بهترین کنسول تاریخ گیم پلیاستیشن ۲ بود. نه بهخاطر اینکه قدرتمندترین کنسول بود، بلکه بهخاطر اینکه آخرین کنسولی بود که سطح فناوری آن در حدی بالا بود که بتوان در بستر آن بیشتر چشماندازهای هنری را پیاده کرد، ولی در حدی پیشرفته نبود که بازیسازهای کوچکتری را که پولشان از پارو بالا نمیرود، از بازی ساختن دلسرد کند. برای همین پلیاستیشن ۲ یک عالمه بازی عجیب و نوآورانه مثل کاتاماری داماسی (Katamari Damacy) و اوکامی (Okami) داشت که سازندگانش هیچ وابستگیای به سونی نداشتند و قصدشان فروش بیشتر پلیاستیشن ۲ نبود و صرفاً میخواستند ایدههای عجیب و دیوانهوار خود را به مرحلهی اجرا برسانند.
بله، اکنون یک عالمه بازی مستقل ساخته میشوند و همهیشان هم پر از عناصر خلاقانه و عجیب هستند، ولی این روزها ساختن چنین بازیهایی بسیار دلسردکننده است، چون بهعنوان بازیساز از قبل میدانید که بازیتان زیر صدها میلیون بازیای که هر ثانیه از هر روز در استیم منتشر میشود، دفن خواهد شد و بازیهایی که بیشترین میزان توجه را دریافت کنند، آنهایی هستند که بزرگترین سینهها را به عرصهی نمایش میگذارند. عصر پلیاستیشن ۲ عصر برابری بین بازیها بود، عصری که در آن در ویترین بازیفروشی میتوانستید یک بازی عجیب مثل ویوتیفول جو (Viewtiful Joe) را در کمال افتخار و سربلندی در کنار ندای وظیفه ببینید. این روزها از این خبرها نیست. این روزها باید کل سهم پول و توجه و شگفتی موجود در بازار را در اختیار داشته باشید، چون اندازهی یک شهرک آدم استخدام کردید و تا سر حد مرگ ازشان کار کشیدید تا بازیتان ساخته شود، وگرنه محکوم به فراموشی و گمنام ماندن هستید.
بهعبارتی صنعت بازی مثل جامعهای شده که شهروندان آن به دو دستهی میلیاردر و زیر خط فقر تقسیم شدهاند و دیگر از قشر متوسط خبری نیست. حال میرسیم به حرف بعدی که میخواهم بزنم: درست است که ممکن است در آینده شرایط تغییر کند. شاید من یک پیر خرفت هستم که نوستالژی برای اوایل دههی ۲۰۰۰ کورم کرده است. شاید روزی فرا برسد که در آن انگیزهی اصلی برای بازی ساختن این نباشد که ناشر بازی موفق شود کل پولی را که در دنیا وجود دارد، وارد حساب بانکی خود بکند. ولی مسئله اینجاست که تنها راه برای رسیدن به این ایدهآل این است که جامعه طوری پایهریزی نشده باشد که کل شهروندانش بخواهند کل پولی که در دنیا موجود است وارد جیب خود کنند. مسئله اینجاست که شرکتها فوقالعاده انعطافناپذیر و دولتها هم فوقالعاده فاسدند و هیچکدام قدرت این را ندارند تا جلوی سقوط پرشتاب جامعه به سمت فروپاشی اجتنابناپذیرش را بگیرند. وقتی هم که این اتفاق بیفتد، وضعیت دنیا آنقدر خراب میشود که دیگر ساختن بازیهای نوآورانه در اولویت هیچکس قرار نخواهد داشت.
اینها افکار تاریکی هستند که در پس ذهنم قرار دارند و باعث میشوند در کمال تاسف فکر کنم که شاید گیم به حد نهایت و نقطهی اوج خود رسیده است. ولی نظر شما چیست؟ شاید فکر کنید من اشتباه میکنم. نظرتان را حتماً به اطلاع من برسانید، چون از خدایم است که اشتباه بودنم ثابت شود. ببخشید، بهتان قول میدهم که همهی این مقالات پایان افسردهکننده نداشته باشند. شاید شما نتوانید از سیستم فرار کنید، ولی مسلماً میتوانید راه زنده ماندن خود را در آن پیدا کنید.
منبع: Escapist Magazine