هرچه باید پیش از تماشای فصل ششم سریال «سرگذشت ندیمه» بدانید

داستان سریال «سرگذشت ندیمه» (The Handmaid’s Tale)، از همان زمان که فصل اول آن در ۲۰۱۷ منتشر شد، با ماجرای تأثیرگذار خود بینندگان را در بهت و حیرت فروبرد. البته پایانبندی فصل اول برای کسانی که کتاب اصلی سال ۱۹۸۵ نوشتهی مارگارت اتوود را خوانده بودند آنقدرها شوکهکننده نبود؛ اما دیدن این داستان دیستوپیایی با تمام زیباییهای بصری و اجراهای شگفتانگیز بازیگران چیز دیگری بود. از سال ۲۰۱۷ میلادی تاکنون پنج فصل از سریال «سرگذشت ندیمه» منتشر شده است. انتشار فصل پنجم به سپتامبر ۲۰۲۲ بازمیگردد، یعنی تقریبا سه سال پیش. اما بالاخره فصل ششم و آخرین آن در راه است که قرار بود سال گذشته منتشر شود؛ اما اعتصابات گستردهای که در سال ۲۰۲۳ گریبان هالیوود را گرفت، پخش این فصل را تا ۲۰۲۵ به تأخیر انداخت.
«سرگذشت ندیمه» براساس رمان دیستوپیایی اتوود مسائل زنان، از جمله اختیار بر بدن و استقلال زنان را در محوریت خود قرار میدهد. اما داستان سریال «سرگذشت ندیمه» از فصلهای ابتدایی به بعد دیگر از کتاب اتوود فاصله گرفت و تمرکز ماجرا بر کاراکتر جون (الیزابت ماس) قرار داده شد که میخواهد از گیلیاد (شهر محوری داستان) فرار کرده و به همسرش برسد و سپس برگردد و دخترش را پیدا کند. جون در آغاز موفق میشود با خروج از گیلیاد، دوباره همسرش را بیابد؛ اما همچنان گیلیاد پابرجاست و جون نمیتواند اندیشهی فساد و ظلمی را که در آن شهر پایبرجاست تحمل کند، برای انتقام بازمیگردد.
هشدار: در این مقاله خطر لو رفتن داستان «سرگذشت ندیمه» وجود دارد!
ایدههایی که در «سرگذشت ندیمه» مطرح میشوند، از زمان انتشار کتاب آن در دههی هشتاد تاکنون و پخش سریال، همچنان با مخاطبان طنینانداز است؛ بهطوری که در سال ۲۰۲۲ فصل پنجم «سرگذشت ندیمه» در اولین هفتهی پخش خود حدود ۵۸۱ میلیون بیننده در سراسر جهان داشت؛ اما این تنها دستاورد «سرگذشت ندیمه» نیست. از زمان انتشار، این مجموعهی تلویزیونی توانسته جوایز زیادی به دست آورد؛ از جمله پانزده جایزهی امی و گلدن گلوب بهترین سریال تلویزیونی درام در سال ۲۰۱۸. از آنجا که تقریبا سه سال از زمان پخش فصل پنجم میگذرد و قرار است فصل تازه داستان سریال را به پایان برساند، در ادامه هرچه را که باید پیش از تماشای فصل ششم «سرگذشت ندیمه» به یاد داشته باشید مرور میکنیم.
مبارزهی جون و آغازی بر سقوط سرینا
داستان فصل پنجم از پایانبندی هیجانانگیز فصل چهار کار خود را آغاز میکند؛ توئلو (سم یگر) با فرمانده لارنس (بردلی ویتفورد) و نیک (مکس مینگلا) برسر مبادلهی فرد (جوزف فاینس) با 22 زن از گیلیاد معامله میکند، معاملهای بسیار وسوسهبرانگیز که نمیشد از آن گذشت. اما به جای اینکه فرد را به زندان ببرند، درعوض به جون تحویل داده میشود. درآنجا جون و چندین زن گیلیادی دیگر او را در جنگل تعقیب میکنند و تا سرحد مرگ کتک میزنند؛ سپس او را به دیوار آویزان میکنند، درست همان کاری که فرماندهان گیلیاد سالها با بسیاری دیگر انجام داده بودند.
سرینا (ایوان استراهاوسکی)، که هنوز در انتظار سرنوشت خود است، نامهای از یک افسر امنیتی دریافت میکند که در آن انگشت و حلقهی ازدواج فرد قرار دارد، نشانهای که بهتر از هرچیزی، خبر مرگ وحشیانهی فرد را به همسرش میرساند. لوک (او.تی. فاگبنلی) میفهمد که جون دیگر آن زنی نیست ک سالها پیش با او ازدواج کرده بود؛ اما این را هم میداند که مدتها بود جون را با چنین انگیزهای ندیده است. جون از اینکه فرمانده فرد (جوزف فاینز) مرده بالاخره احساس آرامش میکند؛ اما این آرامش کوتاهمدت خواهد بود.
جون که از اختلال PTSD رنج میبرد، متوجه میشود که رفتار خشونتآمیز او رو به افزایش است و با اینکه تمام تلاشش را میکند تا این رفتار را تحت کنترل داشته باشد، با این حال، سایهی تاریک قتل فرمانده چنان بر شانههایش سنگینی میکند که طاقت نمیآورد. او که نمیخواهد تمام عمرش را با ترس و دروغ ادامه دهد، به قتل او اعتراف میکند. با این حال، ازآنجا که محل وقوع قتل (No Man’s Land) در هیچ حوزهی قضایی قرار نمیگیرد، جون از مشکلات قانونی آن قسر درمیرود و حداقل بار گناه از روی شانههایش برداشته میشود.
وقتی سرینا برای دفن شوهرش به گیلیاد بازمیگردد، درخواست میکند که مراسم تشییع جنازهی شوهرش از تلویزیون پخش شود تا جون را عذاب دهد؛ مشخصا دختر جون، هانا (جوردانا بلیک) را هم میآورد تا جون را بیشتر خشمگین کند. جون بعدا از نیک میشنود که رنگ لباس هانا در مراسم تشییع معنای مشخصی دارد؛ این رنگ لباس تأیید میکند که دخترک برای شروع آموزش لازم برای همسر شدن آماده است و سن او به حدی رسیده که به احتمالا به زودی ازدواج خواهد کرد. طنز تلخ روزگار زمانی آشکار میشود که سرینا میبیند پس از مراسم تشییع شوهرش، دیگر در گیلیاد جایی ندارد. حتی چون دیگر یک مادر بدون شوهر است، او را به تورنتو میفرستند تا به عنوان دیپلمات فعالیت کند. در طول افتتاحیهی بزرگ مرکز فرهنگی گیلیاد در تورنتو، سرنا از دست معترضان فرار میکند، اما خود را در مواجهه با جون مییابد که اسلحهای در دست دارد. با وجود فراهم شدن این موقعیت طلایی برای جون که یکبار برای همیشه سرینا را خلاص کند، او ماشه را نمیکشد؛ چون متوجه میشود سرینا به طرز غافلگیرکنندهای باردار است.
سرینا سرنوشت عجیبی پیدا میکند
سرینا که اکنون به خانوادهای به نام ویلر فرستاده شده، خودش را در جایگاهی میبیند که روزگاری جون در آن بود. با سرینا، که حالا یک مادر مجرد است، همانطور رفتار میشود که با جون در خانهی واترفوردها. سرینا پیش ویلرها زندانی است که علاقهی شدیدی به بچهدار شدن دارند و حتی نمیگذارند سرینا برای یک پیادهروی ساده بیرون برود. زمانی که سرینا از کوچکترین آزادی مثل قدم زدن محروم شده و به اتاقش فرستاده میشود، این جاست که به دشواری وضعیت خود پی میبرد و احساسی را که روزگاری جون داشت، درک میکند.
در این میان که سرینا در تنهایی خود در فکروخیال جون است، جون حتی وقت فکر کردن به سرینا را ندارد. جون باید سراغ کارهای مهمتری برود که در صدر آنها، نجات دادن هانا قرار دارد. جون همراه لوک مردی را پیدا میکند که اطلاعاتی دربارهی مدرسهی همسرانی دارد که هانا در آن است. با این حال، این دو دستگیر و زندانی میشوند و جون حکم اعدام میگیرد. در ابتدا سرینا درخواست میکند که شاهد اعدام جون باشد، سپس خودش پا به میدان میگذارد تا جون را خلاص کند؛ اما در عوض به ازرا (روسیف ساترلند) شلیک میکند و با جون سوار ماشین شده و دوتایی میگریزند. سرینا که چیزی به زایمان او نمانده، میداند که اگر پیش ویلرها بازگردد، راهی جز تحویل نوزادش به آنها پیش پایش نخواهد بود. در یک چرخش غیرمنتظره، به نظر میرسد که جون تنها امید سرینا است، بهعبارتی تنها کسی که میتواند از او کمک بگیرد.
ماشین تصادف میکند و سرنا و جون به انباری متروکه میرسند. در اینجا جون تصمیم سختی میگیرد؛ تصمیم میگیرد که بماند و به سرنا کمک کند بچهاش را به دنیا بیاورد. فرزند سرینا پسری است که اسمش را نوآ میگذارند. سرنا که مریض شده، معتقد است که لیاقت زندگی را ندارد و او فقط وسیلهای برای به دنیا آوردن نوآ بوده و پسرک استحقاق مادری بهتر را دارد. اما جون گوشش به این حرفها بدهکار نیست و سرینا را متقاعد میکند که به یک بیمارستان برود. جون که سرینا را در موقعیتی مانند خودش میبیند، به سرینا رحم میکند؛ اما لوک چنین احساسی نسبت به سرینا ندارد و به مأموران اطلاع میدهد تا به دلیل حضور غیرقانونی سرینا در کشور، بیایند و او را دستگیر کنند. دست سرنوشت به سرینا امان نمیدهد و مأموران کودک سرینا را میگیرند؛ این اتفاق درست یادآور تمام آن دفعاتی است که همسران فرماندهها با ندیمههای خود چنین رفتار کردند. سرینا از جون کمک میخواهد، اما ندیمهی سابق او به وضوح نشان میدهد که خبری از دوستی بین آنها نیست. با این حال، جون به سرینا پیشنهاد میدهد که دقیقا همان کاری را کند که در موقعیت خود انجام داد: بازگردد پیش ویلرها و انتقام خود را از آنها بگیرد.
اتفاقات زیادی در گیلیاد در جریان است
در گیلیاد، استر (مکنا گریس) تلاش میکند خودش و جنین (مدلین بروئر) را با شکلات سمی بکشد. خاله لیدیا (آن دود) به موقع سر میرسد و آنها را در حالی مییابد که دارند در خون خودشان خفه میشوند. خاله لیدیا که تنها عاقبت یک ندیمه، یعنی جنین برایش مهم است، دست به دعا برداشته و به خدا قول میدهد که اگر جنین نجات پیدا کند، آدم بهتر و مهربانتری خواهد شد. دعای خاله لیدیا جواب میدهد و هردو جنین و استر زنده میمانند. خاله لیدیا از باردار بودن استر معتجب میشود و نتیجهگیری میکند که چون فرایند رسمی را طی نکرده، حتما مورد تجاوز قرار گرفته است. او باردار بودن استر از فرمانده پاتنام (استفن کانکن) را به فرمانده لارنس گزارش میدهد. لارنس و نیک بعدها دستور اعدام فرمانده پاتنام را صادر میکنند. جنین پس از بهبودی پیش فرمانده لارنس و نائومی (اور کارادین) فرستاده میشود، جایی که میتواند درآنجا با دختر بیولوژیکی خودش زندگی کند. اما پس از جوش آوردن جنین با نائومی، مدت بودن مادر و دختر زیاد دوام نمیآورد. او به خاطر اعمالش و همکاری مخفیانه با یک مارتا برای فهمیدن اینکه بر سر جون چه اتفاقی افتاده، دستگیر میشود.
توئلو به همکاری با جون ادامه داده و میخواهد دیگران، به ویژه دختر جون، هانا، را نجات دهد. پس از اینکه یورش به مدرسهی هانا با شکست مواجه میشود، او از جون کمک میخواهد تا نیک را راضی کند که به عنوان نفوذی برای کانادا فعالیت کند. نیک در ابتدا این خواسته را نمیپذیرد و میخواهد با فرمانده لارنس در بازسازی گیلیاد نقش و همزمان، بر ازدواجاش و کودکی که در راه است تمرکز داشته باشد. با این حال، نیک تغییر عقیده میدهد.
پس از آنکه جون از شلیک گلوله و تصادفی سهمگین جان سالم به در میبرد، نیک متوجه میشود که تا زمانی که جون زنده است، گیلیاد از کشتن او دست برنمیدارد. او تصمیم میگیرد به جون کمک کند، اما از روی خشم مشتی نثار لارنس میکند و او را مسئول حمله میداند. نیک به زندان فرستاده میشود. همسرش، رز، به دیدار او در زندان میآید و میگوید که میداند نیک هنوز به جون علاقه دارد و برای همین میخواهد ترکاش کند.
تلاش جون برای نجات هانا بینتیجه میماند
به مرور ایدههای ضدمهاجر در کانادا شدیدتر میشود و از آنجا که جون دیگر در کانادا احساس امنیت نمیکند، تصمیم میگیرد پیشنهاد فرمانده لارنس را در نظر بگیرد که به او میگوید میخواهد جون را در سازمان تازهتأسیس خود (New Bethlehem) قرار دهد. سپس قول میدهد که پس از ازدواج هانا، دخترک را به آنجا منتقل خواهد کرد. اما لوک روی خوشی به این پیشنهاد نشان نمیدهد. لارنس با ادعای دفاع از خود حملهی نظامی به مدرسه را خنثی میکند و پیشنهادش به جون را هم پس میگیرد و با این حرکت او، تهدیدات بیش از پیش بالا میروند. جون واقعیت آنچه را که برای النور (جولی درتزین) اتفاق افتاده و نقش او در مرگش را توضیح میدهد و با این حرکت، دیگر تمام پلهای پیشین را خراب میکند.
سرینا که همچنان احساس میکند پیش ویلرها گرفتار شده است، فرمانده ویلر (لوکاس نف) را متقاعد میکند که میتواند در بازگشایی مرکز فرهنگی گیلیاد نقش داشته باشد، مخصوصا که حالا با فرزندش نوآ میتواند نیروهای جدید بیشتری را جذب کند. فرمانده موافقت میکند، اما زمانی که آنها آمادهی رفتن میشوند سرینا با کمک مارتای ویلرها فرار میکند. باری دیگر سرنوشت سرینا تجربهای مشابه جون را پیش پای او میگذارد.
بالاخره حملهی عمدی کامیونی به جون، شدت و فوریت وضعیت را به جون نشان میدهد. با صادر شدن حکم دستگیری لوک، مخاطرات حتی بیشتر میشود. لوک پس از خبردار شدن از تصادف و دیدن جراحات جون، راننده را بهشدت مورد ضرب و شتم قرار میدهد که به مرگ راننده میانجامد و در پی آن، لوک به جرم قتل تحت تعقیب قرار میگیرد. لوک و جون میفهمند که دیگر تنها راهی که پیش پایشان باقی مانده، فرار است. توئلو اما به جون خبر میدهد که پلیس در فرودگاه انتظارشان را میکشد و اگر از آن مسیر بروند، هرگز موفق نمیشوند. در مقابل، به آن دو پیشنهاد میکند که سوار قطاری به ونکوور شوند و از آنجا با قایق به هاوایی بروند.
با تمام این اوصاف، لوک و جون پس از رسیدن به ایستگاه مأمورانی را میبینند که مدارک افراد را چک میکنند و وحشت آنها را فرامیگیرد. لوک در یک تصمیم لحظهآخری، میماند و خودش را عامدانه به چنگ مأموران میاندازد تا جون و نیکول فرصت فرار پیدا کنند. جون پس از آنکه سوار میشود، لحظهای آرامش مییابد که بالاخره توانسته فرار کند؛ اما بهسرعت مشکل اصلی برایش روشن میشود: او حالا نهتنها باید برای هانا بازگردد، بلکه باید لوک را هم نجات دهد. همزمان که جون در افکار خود غرق شده، صدای نوزادی را میشنود. جون به سمت صدا برمیگردد و نوآ را در آغوش سرینا در همان قطار میبیند.
از آنجا که میدانیم عنوان اولین اپیزود سریال «سرگذشت ندیمه» در فصل ششم «قطار» خواهد بود، مشخص است که داستان ماجرای فصل پنجم را ادامه میدهد. اما هنوز نمیدانیم آیا جون و سرینا هرگز میتوانند با هم دوست شوند؛ تنها چیزی که مشخص است، این است که دو زن باید برای نجات جان خود و عزیزانشان با همدیگر همکاری کنند. با تمام تجربههای آزاردهنده و نفرتی که در تاریخ رابطهی این دو وجود دارد، واقعیت این است که جون و سرینا همان جون و سرینایی نیستند که در آغاز داستان با آنها آشنا شدیم و مسیر سرنوشت معلوم نیست آنها را به چه کوچههای تاریک دیگری خواهد برد.
فصل ششم «سرگذشت ندیمه» چه زمانی منتشر میشود؟
پخش فصل ششم «سرگذشت ندیمه» از هشت آوریل (۱۹ فروردین) از پرایمویدیو (PrimeVideo) آغاز میشود و سه اپیزود ابتدایی یکباره میآیند و اپیزودهای بعدی به ترتیب طی هفتههای آتی منتشر خواهند شد. نام بروس میلر همچنان به عنوان شورانر اصلی سریال ذکر شده؛ هرچند او نقش زیادی در ساخت فصل ششم نداشته است. بازیگران اصلی برای فصل پایانی «سرگذشت ندیمه» بازگشتهاند؛ از جمله الیزابت ماس در نقش جون آزبورن، ایوان استراهاوسکی در نقش سرینا جوی واترفورد، بردلی ویتفورد در نقش فرمانده لارنس، آن دود در نقش خاله لیدیا، مکس مینگلا در نقش نیک، او.تی. فاگبنلی در نقش لوک، سمیرا وایلی در نقش مویرا، مدلین بروئر در نقش جنین، آماندا بروگل در نقش ریتا و بسیاری دیگر. متأسفانه، الکسیس بلیدل در فصل ششم «سرگذشت ندیمه» حضور نخواهد داشت. حضور او در فصل چهارم کمرنگ بود و در فصل پنجم هم در توضیحی که داده شد میدانیم که کاراکتر او، امیلی، به گیلیاد بازمیگردد.
آیا سریال «سرگذشت ندیمه» با فصل ششم به پایان میرسد؟
بله. بروس میلر توضیح داده که همیشه میخواسته خودش داستان کتاب را به پایان برساند؛ البته نویسندگی و تهیهکنندگی فصل ششم به دستان توانمند اریک تاکمن و یاهلین چانگ سپرده شده. میلر در مقابل تمرکز خود را روی اسپینآف «سرگذشت ندیمه» گذاشته است. با اینکه سریال «سرگذشت ندیمه» با فصل ششم آن به پایان میرسد، اما این پایان راه داستان نیست. طبق گزارشات، اسپینآف تازهای از «سرگذشت ندیمه» در دست ساخت قرار گرفته که براساس رمان ۲۰۱۹ خود مارگارت اتوود، یعنی «وصایا» (The Testaments) خواهد بود.
داستان «وصایا» چهارسال پس از وقایع «سرگذشت ندیمه» در گیلیاد میگذرد. ماجرا از سوی اگنس (چینس اینفینیتی) که در گیلیاد زندگی میکند، دیزی (لوسی هالیدی) که در کانادا ساکن است و خاله لیدیا روایت میشود. شبکهی هولو (Hulu) دربارهی داستان «وصایا» اینطور توضیح داده که این سریال مثل داستانی از دوران بلوغ برای گروه تازهای از زنان جوان خواهد بود که در گیلیاد با آیندهی تاریکی که در انتظارشان است دست و پنجه نرم میکنند. برای این زنان جوان، بزرگ شدن در گیلیاد تنها چیزی است که در عمرشان تجربه کردهاند و هیچ خاطرهی ملموسی از دنیای بیرون و پیش از تحمیل این زندگی بر آنها نداشتهاند. این زنان در ماجراهایی از ازدواج و یک عمر بندگی گیر افتادهاند و مجبور خواهند شد با دوست و دشمنانی، چه تازه و چه قدیمی روبرو شوند. در مبارزه برای آزادی و زندگی که شایستهی آن هستند متحدانی به آنها کمک خواهند کرد.
بروس میلر، شورانر سریال دربارهی «وصایا» گفته است که این مجموعه داستان کتاب را دنبال خواهد کرد و به «سرگذشت ندیمه» هم شباهت دارد، چون بالاخره ماجرا در همان گیلیاد میگذرد. اما از آنجا که بازیگران و کاراکترهای جوانی به داستان اضافه شدهاند، لحن و روایت داستان هم حس تازهای گرفته است. با اتکا به رمان اتوود و اتفاقاتی که حال حاضر در جهان در جریان است، بروس میلر اظهار امیدواری کرد که سریال تازه میتواند با موضوعات هیجانانگیز و مرتبط، همچنان مردم را به سمت خود جذب کند.
میلر در بیانیهی مطبوعاتی دربارهی پایان یافتن «سرگذشت ندیمه» گفته است: «این یک افتخار واقعی بود که داستان رمان پیشگامانهی مارگارت اتوود و دنیای هیجانانگیز آن را تعریف کنیم. ما بسیار هیجانزده هستیم که فصل ششم و آخر سریال «سرگذشت ندیمه» را برای بینندگان به ارمغان میآوریم. همچنین از هولو و امجیام (MGM) سپاسگزاریم که به ما اجازه دادند این داستان را تعریف کنیم، داستانی که متأسفانه در طول پخش خود مانند همیشه ملموس باقی مانده است و از طرفداران باورنکردنی ما به دلیل حمایت بی دریغ آنها شگفتزده هستیم و بدون آنها ما هرگز به این نقطه نمیرسیدیم.»
الیزابت ماس نیز در مصاحبهای با «بیزینس اینسایدر» (Business Insider) در ماه می ۲۰۲۴ تأکید کرد که فصل ششم سریال «سرگذشت ندیمه» تماما برای طرفداران ساخته شده و آنها را راضی خواهد کرد؛ او توضیح داد: «من فکر میکنم تمام این فصل کاملا برای هواداران است؛ برای کسانی که پنج فصل به پای ما ماندند و ما بهنوعی این یکی [فصل ششم] را برای آنها میسازیم.»
منبع: MovieWeb