۲۲ فیلم پل شریدر از بهترین تا بدترین

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۴ دقیقه
فیلم شمارنده کارت

پل شریدر فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان آمریکایی است که مخاطبان سینما بیشتر او را به واسطه‌ی نوشتن فیلم‌نامه‌های مهم مارتین اسکورسیزی از قبیل راننده تاکسی (taxi driver)، گاو خشمگین (raging bull) و آخرین وسوسه‌ی مسیح (the last temtation of Christ) می‌شناسند. اما او فیلم‌ساز مطرحی هم بوده و هست و تاکنون بیش از بیست فیلم در مقام کارگردان در کارنامه‌ی خود دارد. در این لیست قصد داریم تمام فیلم‌های او را به مناسبت پخش جدیدترین اثرش یعنی شمارنده‌ی کارت با هم بررسی کنیم.

نمی‌توان کتمان کرد که پل شریدر بیش از آنکه کارگردان بزرگی باشد، فیلم‌نامه‌نویس بزرگی است. این موضوع آن‌قدر واضح است که با بررسی کارنامه‌ی او متوجه می شویم هر گاه فیلم‌ساز بزرگی هدایت ساخت یکی از فیلم‌نامه‌های او را به عهده گرفته، نتیجه‌ی کار بهتر از زمانی است که خودش کارگردانی آثارش را به عهده دارد. در برخی مواقع که با فیلمی از پل شریدر روبه‌رو می‌شویم، سناریوی خوبی می‌بینیم که در اجرا الکن مانده و انگار فیلم‌ساز در حال مشق کارگردانی است. گاهی این مشق جواب می‌دهد و نتیجه تبدیل به فیلمی مانند نخستین اصلاح‌شده یا یقه آبی می‌شود و گاهی مانند فیلم‌های انتهایی فهرست، خروجی اثری ناامید کننده است.

هر ایرادی که به کار او وارد باشد، نمی‌توان فراموش کرد که وی یک شامه‌ی قوی برای فهم جامعه‌ی پیرامونش دارد و می‌تواند از طریق داستان‌هایش شخصیت‌هایی حساب شده خلق کند. با گذشت این همه سال هنوز هم تراویس بیکل راننده تاکسی از نمادهای شخصیت‌پردازی درست و حساب‌شده در تاریخ سینما است و همین یک قلم کار نام شریدر را به‌عنوان یکی از موتورهای محرکه‌ی هالیوود دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی در تاریخ سینما ثبت کرده است.

پل شریدر در خانواده‌ای سخت‌گیر و مذهبی متولد شد و همین عامل در نوع نگاه او به جهان اطرافش ‌تأثیر گذاشت. آدم‌های فیلم‌های او همواره با مشکلی در گذشته که معلوم نیست از کجا سرچشمه می‌گیرد و چرا دست از سرشان برنمی‌دارد، دست در گریبان هستند و همین سبب آزاد شدن خشمی می‌شود که می‌تواند دامان همه را بگیرد. گرچه این آدم‌ها نیک‌خواه هستند و در ظاهر آزارشان به کسی نمی‌رسد اما همین گذشته‌ی زجرآور در یک همدستی مصیبت‌بار باعث می‌شود تا شورش و عصیان آن‌ها همواره رنگی از سیاهی به خود بگیرد.

دیگر مسأله‌ای که در سینمای او قابل شناسایی است، ته مایه‌های مذهبی آثار او است. این موضوع هم از خانواده‌ی مذهبی او می‌آید و تأثیرات دوران کودکی و نوجوانی پل شریدر را یادآور می‌شود. مفهوم رستگاری همواره در آثارش جایی ثابت دارد و شخصیت‌ها در حسرت آن دست و پا می‌زنند و گاهی به آن می‌رسند و گاهی نه؛ مانند تراویس بیکل راننده تاکسی که در انتها در یک خلوت آرام‌بخش بالاخره رستگار شده و توانسته سهم خود را در بهتر کردن جهان اطرافش به درستی انجام دهد.

حال با گذشت نزدیک به ۴۵ سال از زمان ساخته شدن فیلم راننده تاکسی، پل شریدر بار دیگر با فیلمی شبیه به آن بازگشته است. شمارنده‌ی کارت شخصیتی شبیه به تراویس بیکل همان فیلم دارد؛ آدمی پرسه‌زن و کم خواب که آشنایی ناگهانی‌اش با نوجوانی مشکل دار او را وا می‌دارد تا دست به عمل بزند؛ گرچه خودش هم مانند تراویس همان فیلم از کمبود عشق و محبت در زندگی رنج می‌برد.

پل شریدر ترسیم‌گر پرتره‌ی آدم‌هایی با روان بی‌قرار است که به دنبال جایی برای رسیدن به آرامش می‌گردند. به دست آوردن این خواسته گرچه به نظر ساده می‌رسد اما تلاش این مردان برای رسیدن به آن بهشت موعود همواره با مشکلاتی اساسی روبه‌رو است. آنان باید بهایی برای رسیدن به آن خواسته‌ی نهایی خود بپردازند؛ بهایی گاه آن‌قدر بزرگ که چیزی از روح و روان فرسوده‌ی ایشان باقی نمی‌گذارد. اگر از تماشای شخصیت‌هایی چنین لذت می‌برید، دیدن فیلم‌های پل شریدر عیش تصویری کاملی خواهد بود.

۱. نخستین اصلاح‌شده (First Reformed)

فیلم نخستین اصلاح شده

  • بازیگران: ایتان هاوک، آماندا سایفرد
  • محصول: ۲۰۱۷، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪

نخستین اصلاح شده ثمره‌ی یک عمر فیلم‌سازی پل شریدر است. او به طرز استادانه‌ای در این فیلم زندگی یک کشیش منزوی و درگیری او با مصائب یک خانواده را در چارچوب معضلاتی جهانی به تصویر می‌کشد. سبک کار پل شریدر در این فیلم ترکیبی از روش فیلم‌سازی کارگردانان بزرگی مانند روبر برسون، اینگمار برگمان یا حتی یاسوجیرو اوزو یا کارل تئودور درایر است.

پل شریدر با مکث بر احوالات افراد حاضر در قاب، روایتش را پیش می‌برد و مانند فیلم‌نامه‌های معرکه‌ای که برای دیگران نوشته داستانش را مبتنی بر مراحلی که یک شخصیت طی می‌کند تا به آستانه‌ی عصیان و انفجار برسد، تعریف می‌کند.

ایتان هاوک در این فیلم در یکی از بهترین فرم‌های بازیگری خود قرار دارد و اجرای او از نکات قابل تأمل فیلم است. ضمن آنکه آماندا سایفرد هم در نقش زنی مستأصل و بی‌پناه خوش می‌نشیند.

فیلم اقتباسی از کتاب خاطرات کشیش روستا به قلم ژرژ برنانوس است که در سال ۱۹۵۱ روبر برسون بر اساس آن فیلمی هم نام کتاب ساخته است. نخستین اصلاح‌شده اولین اکران خود را در جشنواره‌ی فیلم ونیز تجربه کرد و بسیار از سوی علاقه‌مندان و منتقدان ستایش شد و شریدر برای نخستین بار به خاطر نوشتن این فیلم‌نامه، نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی شد.

شاید دلیل این میزان اقبال از فیلم نخستین اصلاح‌شده این باشد که بالاخره جسارت پل شریدر در فیلم‌نامه نویسی در توازن با سبک کارگردانی او قرار گرفته است و به مدد بازی خوب بازیگران این فیلم، شجاعت و جسارتش به‌خوبی به اجرا درآمده است.

«۲۵۰ سال از ساخته شدن کلیسای نخستین اصلاح‌شده می‌گذرد. کشیشی به نام ارنست به‌عنوان متولی کلیسا قرار است این مناسبت را جشن بگیرد. کشیش به لحاظ روحی در وضعیت مناسبی به سر نمی‌برد و در این میان زنی از او می‌خواهد به شوهرش کمک کند. شوهر این زن قصد دارد خودکشی کند چرا که از آینده‌ی نسل بشر بر روی کره‌ی زمین می‌ترسد…»

۲. یقه آبی (Blue Collar)

فیلم یقه آبی

  • بازیگران: ریچارد پرایر، هاروی کایتل، یافت کوتو
  • محصول: ۱۹۷۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

اولین تجربه‌ی کارگردانی پل شریدر بعد از نوشتن فیلم‌نامه‌ی درخشان راننده تاکسی، نقدی جدی است بر سرمایه‌داری. سه کارگر بخت برگشته به طرزی تراژیک در یک موقعیت شغلی گیر افتاده‌اند و بعد از ماجراهایی به یک قرارداد غیرقانونی میان اتحادیه‌ی خود و تشکیلات مافیایی پی ‌می‌برند.

این بستر مناسبی برای پل شریدر به‌عنوان یکی از موتورهای محرک هالیوود دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی است که این بار در فیلمی از خودش سیاست‌ها و جامعه‌ی کشورش را به نقد بکشد. با توجه به نژاد و شغل سه بازیگر اصلی و روایتی که پل شریدر حول آن‌ها چیده است، یقه آبی یکی از بهترین فیلم‌های آمریکایی با موضوع طبقه‌ی اجتماعی کارگر و نژاد پرستی در این کشور است.

یقه آبی اشاره به شکل لباس کارگران دارد و در جرم‌شناسی به مجرمانی اطلاق می‌شود که جز این طبقه‌ی اجتماعی هستند و به جرائم مشخصی دست می‌زنند. خصوصیت این مجرمین این است که به لحاظ ضریب هوشی چندان باهوش نیستند.

بازی بازیگران فیلم از نقاط قوت آن است. هاروی کایتل جوان در نقش خود عالی است و ریچارد پرایر به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین استندآپ کمدین‌های تاریخ، خوب از پس نقش شخصیت بذله‌گوی ماجرا برآمده است.

یقه آبی روایتگر داستان تلخی از زندگی مردانی است که هر چه تلاش می‌کنند، نمی‌توانند از طبقه‌ی اجتماعی خود کنده شوند و مدام در گرداب نظام سرمایه‌داری اطرافشان فرو می‌روند و با هر تلاش در واقع یک قدم به مرگ نزدیک‌تر می‌شوند. این همان مسأله‌ی تماتیکی است که در بسیاری از آثار پل شریدر وجود دارد اما شاید فقط در فیلم‌نامه‌هایی که برای دیگران نوشته است می‌توان چنین کمالی را در آن دید.

«سه کارگر با نام‌های ریک، جری و اسموکی در یک کارخانه‌ی ماشن آلات مشغول به کار هستند. آن ها شبی را به تفریح می‌گذرانند و در حالی که همسرانشان در خانه منتظر آن‌‌ها هستند، نقشه‌ی سرقت از گاو صندوق اتحادیه را می‌کشند…»

۳. شمارنده‌‌ی کارت (The Card Counter)

فیلم شمارنده کارت

  • بازیگران: اسکار آیزاک، تیفانی هدیش
  • محصول: ۲۰۲۱، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۶٪

دوباره همان داستان معروف راننده تاکسی. شخصی سعی دارد تا با محیط پیرامونش به آشتی برسد اما تجربیات تلخ گذشته و شرکت در جنگی نابرابر و کابوس‌های پس از آن، مانع از آن می‌شود تا او بتواند گذشته را فراموش کند و زندگی عادی را در پیش بگیرد. زندگی شبانه را برای فرار از اجتماع خشمگین اطرافش به حضور در روشنایی روز ترجیح می‌دهد و وسواس خاصی بر رفتار و اعمال آدم‌ها و همچنین تمیزی محیط دارد.

در این میان حضور فرد نوجوانی و مشکلاتش او را درگیر می‌کند؛ چرا که نمی‌تواند آن پسر را فراموش کند و با گذر از کنار آن به زندگی طبیعی خود بازگردد. خاطرات تلخش و اشتراکاتی که در زندگی با این جوان دارد مانع او می‌شود؛ تا اینکه تصمیم می‌گیرد در مسیر انتقام برای زندگی از دست رفته‌ی خود گام بردارد.

این مرد یک توانایی عجیب دارد. توانایی که سبب می‌شود بتواند در کازینوها پول خوبی به جیب بزند. این توانایی از همین وسواس او سرچشمه می‌گیرد و همان شمارش کارت‌های بازی است. قدم زدن در این راه او را با زنی آشنا می‌کند و از این به بعد درگیری دیگری در زندگی او آغاز می‌شود که آیا با وجود آن گذشته‌ی تلخ توان عاشق شدن را دارد یا نه؟ صحنه‌ی پایانی فیلم امروزه دیگر به امضای پل شریدر تبدیل شده است؛ صحنه‌ای که از فیلم جیب‌بر (pickpocket) روبر برسون می‌آید و در بد خواب و ژیگولوی آمریکایی هم وجود دارد.

اسکار آیزاک خوب توانسته از پس این نقش سنگین برآید و وسواس‌های این مرد زخم خورده را خوب از کار درآورده است. فیلم را فقط می‌توان برای جذابیت کار او یک بار جداگانه دید و تماما بر اجرا و بازی وی متمرکز شد.

«یک شکنجه‌گر زندان مخوف ابوغریب پس از آزاد شدن از زندانی در آمریکا به قمار روی آورده است. او به دلیل توانایی در شمارش کارت‌ها پول خوبی برنده می‌شود اما قصد ندارد هیچ‌گاه دست به قمارهای بزرگ بزند و می‌خواهد همیشه ناشناس باقی بماند. در این بین پسرکی به نزد این مرد می‌آید و ادعا می‌کند که پدرش که همراه مرد در جنگ بوده، به دلیل عذاب وجدان خودکشی کرده و او قصد دارد تا انتقام مرگ پدرش را از کسی که به او آموزش شکنجه داده بگیرد. مرد با پسر راهی می‌شود اما…»

۴. بد خواب (Light Sleeper)

فیلم بد خواب

  • بازیگران: ویلم دفو، دانا دلنی و سوزان ساراندون
  • محصول: ۱۹۹۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۸٪

داستان پریشان حالی یک معتاد و توزیع‌کننده‌ی مواد مخدر در دستان پل شریدر همان فیلمی است که از او انتظار می‌رود. ویلم دفو نقش این مرد را بازی می‌کند؛ مردی با گذشته‌ای تلخ که با بداقبالی حالا باید منتظر آینده‌ی تلخ‌تری هم باشد. پایان همان پایان مورد انتظار است و مرد در سیر تسلسل اتفاقات، تا می‌تواند بد می‌آورد اما در این طی طریق می‌تواند به خودشناسی هم برسد.

این خودشناسی مانند تمام فیلم‌های شریدر از طریق شناخت ضعف‌ها اتفاق می‌افتد. مرد باید بپذیرد که در زندگی شکست خورده تا در نهایت بتواند با عواقب اعمالش روبه‌رو شود. از این طریق است که می‌تواند رستگار شود و انتظار آینده‌ای بهتر از گذشته سختش داشته باشد.

دیگر موضوع اشاره شده در فیلم، گیر کردن شخصیت اصلی در چنگال گذشته‌ی خود است. وقتی عشق قدیمی او سر راهش سبز می‌شود، وی تلاش می‌کند تا با چنگ زدن به ریسمان آن برای خود تکیه‌گاهی عاطفی پیدا کند اما گذشته‌اش چنین اجازه‌ای به او نمی‌دهد؛ چون همان‌طور که گفته شد باید لیاقت عشق ورزیدن را به دست آورد و این راه فقط از طریق فهم مشکلاتش می‌گذرد.

شریدر در بد خواب بیش از هر کار دیگری در تلاش است تا فضا و اتمسفر مد نظرش را خلق کند. او موفق به انجام این کار شده و در یک روایتگری اپیزودیک فضایی خلق کرده که در آن شخصیت اصلی میان گذشته‌ای تلخ و آینده‌ای نامعلوم دست و پا می‌زند.

«جان یک توزیع کننده و مصرف کننده‌ی مواد مخدر است. او وقتی که متوجه می شود رییس و همراهش قصد دارد این کار را کنار بگذارد، به هم می‌ریزد و برای آینده‌ی خود نگران می‌شود. در این میان با همسر سابق خود ملاقات می‌کند و سعی می‌کند همه چیز را درست کند اما…»

۵. میشیما: یک زندگی در چهار بخش (Mishima: a life in four chapters)

فیلم میشیما

  • بازیگران: کن اوگاتا، هیروشی میکامی
  • محصول: ۱۹۸۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۹٪

از غریب‌ترین فیلم‌های لیست که درباره‌ی یکی از عجیب‌ترین و بهترین نویسنده‌های قرن بیستم میلادی ساخته شده است. میشیما دربرگیرنده‌ی زندگی نویسنده‌ی بزرگ ژاپنی، یوکیو میشیما است؛ مردی که در طول حیات خود دست به کارهای اسرارآمیزی زد و افسانه‌ها به دلیل نوع مردنش حول زندگی او فراوان است. یوکیو میشیما در اواخر عمر خود با تسخیر یک پادگان نظامی در رکاب همراهانش، دست به هاراکیری زد تا از این طریق اعتراض خود به سبک زندگی مردم کشورش پس از جنگ دوم جهانی را نشان دهد. او به عبور مردم از سنت‌ها و رو آوردن به نوع زندگی غربی معترض بود.

پل شریدر این فیلم را هم با تمرکز بر فضاسازی ساخته است و دوربین خود را در خدمت خلق فضای آشفته‌ی ذهن شخصیت اصلی درآورده است. به همین دلیل فیلم‌برداری و طراحی صحنه‌ی فیلم از سوی جشنواره‌ی کن همان سال تقدیر شد. راجر ایبرت و مارتین اسکورسیزی در زمره‌ی طرفداران جدی فیلم هستند و آن را شاهکاری برای تمام دوران می‌دانند و همین باعث شده تا میشیما: یک زندگی در چهار بخش بیش از فیلم‌های اولیه‌ی کارنامه‌ی پل شریدر دیده شود.

موسیقی فیلم ساخته‌ی فیلیپ گلس در کنار بازی بازیگران از دیگر نقاط قوت فیلم است. موضوع دیگری که فیلم را شایسته‌ی این تعاریف می‌کند توانایی شریدر در دراماتیزه کردن زندگی یک انسان در قالب اپیزودیک و برجسته کردن بخش‌هایی از زندگی این نویسنده با رعایت جنبه‌های تاریخی و واقعی زندگی او است. گفتیم که پل شریدر فیلم‌نامه نویس معرکه‌ای است و میشیما: یک زندگی در چهار بخش به‌خوبی این موضوع را نشان می‌دهد. او این کار را با روایتگری موازی داستان‌های کتاب‌های میشیما در کنار زندگی این نویسنده انجام می‌دهد؛ کاری سخت اما درخشان که پل شریدر از پس آن خوب برآمده است.

کن اوگاتا به‌خوبی توانسته نقش مردی را که توأمان هم از طبعی لطیف برخوردار بود و هم توان دست گرفتن شمشیر سامورایی را داشت، از کار درآورد.

«چهار روایت اپیزودیک از زندگی یوکیو میشیما نویسنده‌ی افسانه‌ای ژاپنی در قرن بیستم. سه قسمت روایت زندگی او و داستان نگارش کتاب‌هایش است و قسمت چهارم به آخرین روز زندگی‌ وی می‌پردازد…»

۶. آدم‌های گربه‌نما (Cat People)

فیلم آدم‌های گربه‌ای

  • بازیگران: مالکوم مک‌داول، ناستاسیا مینسکی
  • محصول: ۱۹۸۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز:

پل شریدر فیلم آدم‌های گربه‌نما را بر اساس فیلمی به همین نام اثر ژاک تورنر و به سال ۱۹۴۲ ساخته است. در واقع به نحوی این فیلم بازسازی همان اثر ترسناک و حالا کلاسیک شده‌ی تورنر است که از فیلتر ذهنی پل شریدر عبور کرده. در این داستان گذشته‌ و امیال زنی در چارچوب یک جامعه‌ی عقب مانده به نمادی از چیزی ترسناک تبدیل می‌شود که یقه‌ی همان جامعه را می‌چسبد.

زمانی رابین وود در خوانش سینمای ترسناک اعلام کرده بود که گاهی هیولاهای فیلم‌های ترسناک جلوه‌ای نمادین از همه‌ی چیزهای سرکوب شده در آن جامعه است. چیزهایی که هیچ‌گاه از بین نرفته‌اند و پس از گذشت زمانی بازمی‌گردند تا انتقام خود را از جامعه‌ای که آن‌ها را طرد کرده و پس زده، بستانند.

شریدر مانند همه‌ی فیلم‌هایش در اینجا هم داستان خود را به آهستگی تعریف می‌کند و نه خودش و نه بازیگرانش برای بیان و دادن اطلاعات لازم عنان از کف نمی‌دهند. گرچه انرژی موجود در قاب فیلم‌ساز بسیار است اما او این انرژی را نگه می‌دارد تا در زمان مقتضی مانند یک انفجار رهایش کند تا مخاطب را شگفت زده کند نسبت به آنچه در درون قاب فیلم ساز دیده است.

ترانه‌های فیلم اثری از دیوید بویی است و می‌توان تم محبوب پل شریدر یعنی رستگاری در دقایق آخر را در آن شنید.

«ایرنا رازی مخوف با خود دارد. او متوجه می‌شود که می‌تواند به پلنگی سیاه تبدیل شود. این زن پس از مدت‌ها با برادرش پل ارتباط برقرار می‌کند؛ این در حالی است که آن راز سبب به وجود آمدن مصیبتی خونین می‌شود…»

۷. ژیگولوی آمریکایی (American Gigolo)

فیلم ژیگولوی آمریکایی

  • بازیگران: ریچارد گیر، لورن هاتون
  • محصول: ۱۹۸۰، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۶۸٪

شریدر با ساختن فیلم ژیگولوی آمریکایی بار دیگر به فیلم محبوب خود یعنی جیب‌بر اثر روبر برسون ادای دین می‌کند. او در این فیلم شخصیتی می‌سازد که با وجود کسب درآمد از طریق راهی غیراخلاقی به‌شدت دوست‌ داشتنی و قابل درک کردن است. مردی وا داده که نیاز بسیاری به همراهی و ارتباط برقرار کردن با دیگران دارد و منبع درآمدش را هم بر اساس همین نیاز قرار داده است.

شخصیت شیرین و جذاب اصلی فیلم از طریق قرار گرفتن در یک سری اتفاقات ناگوار باز هم باید به خودشناسی برسد و باز هم مانند دیگر شخصیت‌های سینمای پل شریدر باید با مشکلاتش روبه‌رو شود و راه‌های سخت را پست سر بگذارد؛ راه‌هایی که او را نسبت به آینده‌اش نگران می‌کند و مانند مرداب وی را به دورن خود می‌کشد.

زمانی همه چیز برای این مرد به هم می‌ریزد که نجات جانش به شهادت کسی مربوط می‌شود که در صورت حضور در دادگاه، به نحوی آبروی سیاست در آمریکا را هم با خود می‌برد. پس پل شریدر بار دیگر نوک پیکان انتقادش را به سمت سیاست‌های سیاست‌مداران کشورش و در نتیجه جامعه‌ی تاریکی که آن‌ها ساخته‌اند باز می‌گرداند؛ جامعه‌ای که مردان سینمای او سعی می‌کنند در حد سهم خود کمی آن را بهتر کنند.

«جولیان ژیگولویی است که از طریق رابطه با زنان ثروتمد منطقه‌ی بورلی هیلز گذران زندگی می‌کند. او روزی به قتل متهم می‌شود و تنها امیدش شهادت همسر یکی از سناتورهای آمریکا است که بیاید اعلام کند که او در زمان اتفاق افتادن جنایت در آن‌جا نبوده است…»

۸. رنج (Affliction)

فیلم رنج

  • بازیگران: نیک نولتی، جیمز کابرن، سیسی اسپیسک و ویلم دفو
  • محصول: ۱۹۹۷، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۹ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۸٪

ترکیب بازیگران فیلم فوق‌العاده جذاب است. جیمز کابرن گل سرسبد آن‌ها است و به دلیل کاریزمای ذاتی که دارد، حضورش برای هر فیلمی غنیمت است. داستان فیلم به بررسی چگونگی بازپس‌گیری غرور یک مرد می‌پردازد. مردی که به باور اطرافیانش دیگر کاری از دستش ساخته نیست اما درست در همان زمان که به حضورش نیاز است چنان از خود توانایی نشان می‌دهد که کسی او را باور نمی‌کند.

بازی بازیگران عالی است و فضاسازی خوب یک محیط برفی دیگر نقطه‌ی قوت فیلم است. بادهای سرد محیط را به‌خوبی می‌توان احساس کرد و این موضوع از توانایی فیلم‌سازی پل شریدر خبر می‌دهد. دیگر نکته‌ی جذاب فیلم نگاه فیلم‌ساز به شخصیت اصلی خود و تلاشش برای پرورش هر چه بهتر او است. این مرد در ظاهر چیزی برای از دست دادن ندارد، تنها غرورش مانده که باید آن را حفظ کند و حال وقوع قتلی این امکان را برای او فراهم کرده است.

نیک نولتی در نقش کلانتر مانند ستاره‌ای در این میان جمع می‌درخشد. او هر دو طیف روانی کاراکترش را خوب از کار درآورده است. فیلم از کتابی به قلم راسل بنکس اقتباس شده است.

«وید کلانتر دائم‌الخمر و معتاد یک شهر کوچک است. او زندگی خود را باخته و همسرش هم او را طرد کرده است و فقط زنی به نام مارجی او درک و همراهی‌ می‌کند. وقوع قتلی در همان حوالی باعث می‌شود تا این کلانتر پاک‌باخته تمام تمرکز خود را برای رسیدن به حقیقت ماجرا به کار ببرد؛ موضوعی که سبب تعجب دیگران می‌شود…»

۹. هاردکور (Hardcore)

فیلم هاردکور

  • بازیگران: جرج سی اسکات، پیتر بویل
  • محصول: ۱۹۷۹، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۶٪

یک نئونوآر خوب در کارنامه‌ی فیلم‌سازی پل شریدر که به‌عنوان دومین فیلم او پس از فیلم یقه آبی نوید یک فیلم‌ساز درخشان را در آینده می‌داده است. در این جا هم مانند بسیاری دیگر از فیلم‌های پل شریدر مردی باید با مشکلات خود روبه‌رو شود تا در پایان بتواند رستگار شود. اما این مشکلات در ارتباطی تنگاتنگ با معضلات اجتماعی و جامعه‌ی تیره‌ی اطراف مرد گره خورده است.

شخصیت اصلی این فیلم مانند تراویس بیکل راننده تاکسی باید دختری را در سقوط و ماندن در انتهای یک چاه نجات دهد؛ با این تفاوت که این بار این دختر، فرزند خودش است. پس موضوع برای این مرد کاملا شخصی می شود و او چاره‌ای جز دست زدن به اعمال خشونت‌آمیز ندارد. مسیری که این مرد طی می‌کند مانند رفتن به جهنم، ملاقات با شیطان و سپس بازگشت به بهشت انسانی است؛ موضوعی که ما را دوباره به یاد تم مذهبی فیلم‌های پل شریدر می‌اندازد.

وارن بیتی به‌عنوان یکی از نمادهای سینمای معترض دهه‌ی هفتاد میلادی قرار بود در قالب نقش اصلی فیلم قرار گیرد اما در نهایت نقش این مرد به جرج سی اسکات رسید. راجر ایبرت از طرفداران فیلم بود.

«مردی در جستجوی دختر گمشده‌ی خود است. دختری که گمان می‌رود برای حضور در صنعت زیرزمینی تولید فیلم‌های غیراخلاقی ربوده شده است …»

۱۰. فوکوس خودکار (Auto Focus)

فیلم فوکوس خودکار

  • بازیگران: گرگ کینر، ویلم دفو
  • محصول: ۲۰۰۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۷۱٪

فیلم بیوگرافیک دیگری در کارنامه‌ی فیلم‌سازی پل شریدر. دلیل اصلی رو آوردن او به داستان زندگی باب کرین، نزدیکی این سرگذشت با مضامین دلخواه پل شریدر است. زندگی باب کرین پر از اسرار و رازهای مگو است و روایتش شبیه به سناریوهای ظهور و سقوط آدم‌های خلاف‌کار است. دیگر اینکه شخصیت اصلی ماجرا برای عبور از بحران باید با مشکلتش روبه‌رو شود و در نهایت راه رستگاری او از طریق یک خود ویرانگری تلخ می‌گذرد.

با ساختن فیلم فوکوس خودکار پل شریدر دوربینش را به آن سوی ماجرای فیلم هاردکور برده و تلاش‌های یک مرد را برای ماندن در رأس هرم قدرت به تصویر کشیده است؛ تلاشی که نتیجه‌ای جز نابودی برای او ندارد و طبق معمول اول زندگی خصوصی او را از بین می‌برد و سپس به بحران‌هایی در زندگی اجتماعی و از بین رفتن آبروی این مرد می‌انجامد.

بازی ویلم دفو از نکات جذاب فیلم است و از نقاط قوت دیگر فیلم می‌توان از آهنگسازی آن نام برد. ضمن آنکه در این فیلم نکته‌ای توی ذوق می‌زند؛ موضوعی که علت اصلی ضعف در بسیاری از فیلم‌های پل شریدر است: کارگردانی کار بسیار عقب‌تر از سناریوی نوشته شده توسط او است.

«باب کرین به‌سرعت به اوج قله‌های موفقیت و شهرت می‌رسد. او کارش را به‌عنوان مجری یک برنامه‌ی رادیویی آغاز کرده اما اکنون ستاره‌ی یک سریال تلویزیونی است. از آنجه زندگی باب با تجملات گره خورده و او دیگر نتوانسته قرارداد کار دیگری را امضا کند، دست به راه‌اندازی تولید فیلم‌های غیراخلاقی می‌زند و این موضع باعث می‌شود تا هم آبرویش در خطر باشد و هم همسرش از او جدا شود. حال ستاره‌ی اقبال او رو به افول است و…»

۱۱. پتی هرست (Petty Hearst)

فیلم پتی هرست

  • بازیگران: ویلیام فورسایت، ناتاشا ریچاردسون
  • محصول: ۱۹۸۸، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۰٪

باز هم فیلمی بر اساس زندگی یک شخصیت واقعی. این بار هم قرار است دختری در مواجهه با یک مصیبت غیر قابل باور و دردناک به خودشناسی برسد و با مشکلاتش روبه‌رو شود و در نهایت به یک رستگاری درونی و صلحی با تمام وجود خود برسد. داستان زندگی پتی هرست، نوه‌ی ویلیام رندولف هرست، غول رسانه‌ای معروف در دستان پل شریدر بهانه‌ای است برای پرداختن به معضلات کشورش.

پل شریدر این کار را به روش خود انجام می‌دهد. فردی را آن وسط و در میانه‌ها ماجرا قرار می‌دهد و با گذر از مصیبت‌های زندگی او آینه‌ای مقابل مردمان کشورش قرار می‌دهد. متأسفانه فیلم پتی هرست از همان چیزی رنج می‌برد که اکثر فیلم‌های غیرقابل دفاع پل شریدر با آن دست در گربان هستند؛ نبود توازن میان فیلم‌نامه‌ی خوب و قابل دفاع و کارگردانی بد و خودنمایانه. شریدر نتوانسته شخصیت‌ها خوب فیلم خود را با یک کارگردانی خوب به‌درستی به مخاطب بشناساند و عملا ظرفیت‌های نوشته‌ی خود را بر باد داده است.

در این فیلم بازی بازیگران هم چندان قابل دفاع نیست اما آنچه هنوز اثر نهایی را سرپا نگه می‌دارد، همان شخصیت‌های همدلی‌برانگیز و همینطور زاویه‌ی نگاهی است که شریدر انتخاب کرده است. البته نمی‌توان کتمان کرد که بودجه‌ی محدود فیلم بر نتیجه‌ی نهایی کار تأثیر گذاشته است.

«پتی هرست، نوه‌ی ویلیام رندولف هرست، ثروتمند و غول رسانه‌ای معروف، توسط یک گروه تروریستی چپ‌گرا در سال ۱۹۷۴ ربوده می شود. مذاکرات برای رهایی او به جایی نمی‌رسد و پتی گروگان این گروه باقی می‌ماند…»

۱۲. روشنایی روز (Light of day)

فیلم روشنایی روز

  • بازیگران: مایکل جی فاکس، جینا رولندز
  • محصول: ۱۹۸۷، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۶ از۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۳٪

فیلم موزیکالی با موسقی راک اند رول و داستانی که در غرب میانه‌ی آمریکا می‌گذرد و مایه‌هایی از یک ملودرام جذاب دارد و لحنش به تلخی اکثر فیلم‌های پل شریدر نیست و فضا هم آن‌قدر تاریک، تلخ و سیاه نیست که عموما با شنیدن نامی از فیلم‌های شریدر به ذهن متبادر می‌شود.

بسیاری روشنایی روز را مهجورترین فیلم پل شریدر می‌دانند و معتقد هستند که این فیلم باید در کارنامه‌ی شریدر از جایگاه بالاتری برخوردار باشد اما نمی‌توان منکر شد که شریدر باز هم آن‌چنان به ایده‌های تصویری خود چسبیده که فیلم‌نامه را بر باد داده است. البته یک جینا رولندز و مایل جی فاکس جذاب آن وسط وجود دارند که فیلم را به تجربه‌ای دیدنی تبدیل کنند اما نمی‌توان برداشت و فیلم را به صدر این فهرست منتقل کرد.

روشنایی روز فیلم دیگری از پل شریدر با محوریت زندگی مردم طبقه‌ی کارگر و دغدغه و آلام آن‌ها است. همان مشکلات، همان درگیری‌ها، همان خوشی‌ها و همان عشق‌های سوزناکی که این مردم زحمت‌کش با آن دست در گریبان هستند و باز هم همان جامعه‌ای که تلاش آن‌ها برای رسیدن به یک زندگی بهتر را به رسمیت نمی‌شناسد.

متن و موسیقی پایانی فیلم کاری از آهنگ‌ساز و خواننده‌ی بزرگ آمریکایی موسیقی راک یعنی بروس اسپرینگستین است.

«یک زوج اهل موسقی باید دست به انتخابی سخت بزنند: آن‌ها باید بین دنبال کردن آرزوهای خود و چسبیدن به موسیقی و رسیدن به موفقیت از یک سو و ماندن در شهر کلیولند و حمایت از خانواده‌ی خود یکی را انتخاب کنند…»

۱۳. آسایش بیگانگان (The Comfort of Strangers)

فیلم آسایش بیگانگان

  • بازیگران: هلن میرن، کریستوفر واکن و ناتاشا ریچاردسون
  • محصول: ۱۹۹۰، آمریکا و ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۵٪

آسایش بیگانگان اثری اقتباسی از رمانی به قلم این مک‌ایوان است. درامی که از یک افتتاحیه‌ی آرامبخش در شهر ونیز به سمت و سوی یک تریلر جذاب و تلاشی برای زنده ماندن و بقا کشیده می‌شود، گرچه شریدر این کار را به روش خود یعنی با دوری از کشمکش و با صبر و حوصله انجام می‌دهد و البته به با کمی چاشنی دیوانگی و به شکلی عجیب عجیب. یکی از خصوصیات پل شریدر ترسیم درست و جذاب شخصیت‌های مشکل‌دار و به لحاظ روانی پیچیده است. او در این فیلم از این قابلیت خود استفاده کرده و شخصیت‌هایی خلق کرده که هم دوست‌داشتنی هستند و هم ترسناک.

پل شریدر این کار را آهسته اما پیوسته انجام می‌دهد. در ابتدا همه چیز بسیار خوب است و آدم‌ها همان رفتارهایی را دارند که هر شخص دیگری. اما آنچه نمی‌توان پیش‌بینی کرد درون آن‌ها است و از آنجا که شریدر به‌خوبی می‌داند مخاطب از ناشناخته‌ها می‌ترسد، این ضعف را بر علیه او استفاده می‌کند و او را به سمت بدترین کابوسی که می‌تواند تصور کند، راهی می‌کند.

گرچه آسایش بیگانگان درام جذابی است و تماشای آن لذت‌بخش است اما باز هم پتانسیل کامل فیلم‌نامه در اجرا درنیامده و داستانی به این خوبی به فیلمی کامل تبدیل نشده است. آسایش بیگانگان برای کسانی که با سینمای پل شریدر آشنایی ندارند می‌تواند آغاز خوبی برای انتخاب و تماشا باشد چرا که چکیده‌ای از سبک کارهای او است. ضمن اینکه از خلال داستان می‌توان جهان‌بینی هر سه خالق اثر یعنی مک‌ایوان (نویسنده‌ی کتاب)، هارولد پینتر (فیلم‌نامه نویس) و پل شریدر را به وضوح دید.

ترکیب بازیگران فیلم به‌شدت جذاب است. کریستوفر واکن و هلن میرن شیمی خیلی خوبی در کنار هم دارند و همین دو هم در نهایت فیلم را نجات می‌دهند.

«یک زوج انگلیسی برای گذران تعطیلات و هم‌چنین تجدید عشقشان با هم به شهر ونیز سفر کرده‌اند. آن‌ها روزی با شخص مرموز اما خوش‌مشربی روبه‌رو می‌شوند که ایشان را به ویلای خود دعوت می‌کند. همه چیز به نظر درست می‌رسد تا اینکه…»

۱۴. واکر (The Walker)

فیلم واکر

  • بازیگران: وودی هارلسون، ویلم دفو، لورن باکال و کریستین اسکات توماس
  • محصول: ۲۰۰۷، آمریکا و انگلستان
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۳٪

آثار ضعیف و گاهی متوسط سینمای پل شریدر از همین‌جا و با همین فیلم آغاز می‌شود. می‌توان به‌راحتی از کنار آن‌ها عبور کرد و نادیده گرفتشان، چرا که فقط به درد کسانی می‌خورند که قصد تحقیقی در باب فهم سینمای شریدر را دارند. بالاخره او از مهم‌ترین افراد زنده‌ی دنیا در صنعت سینما است و کسی است که سینمای امروز به نوشته‌های او بسیار مدیون است.

این جا هم با داستان مردی روبه‌رو هستیم که مجبور است برای خودشناسی از دل آتش بگذرد و برای رستگار شدن دست به یک خودویرانگری تمام عیار بزند و تا ته خط پیش برود. قرار گرفتن او در این شرایط با وجود رازهای بسیاری که از زندگی افراد قدرتمند در سینه نگه داشته، مرد را تبدیل به خطری برای سیاست‌مدارن ارشد کشورش می‌کند. این محیط نزد پل شریدر تبدیل به فرصتی می شود تا او دوباره نوک پیکان تند انتقاداتش را به سمت جامعه‌ی پشت پرده‌ی کشورش و زندگی سیاست‌مداران نشانه رود.

آنچه فیلم را تبدیل به اثری نقادانه می‌کند فقط نمایش پس پرده‌ی سیاست نیست بلکه پرداختن به موضوعی است که زمانی آلفرد هیچکاک استاد ترسیم آن بود؛ نمایش خطرآفرینی نهادها یا کسانی که برای حفظ امنیت مردم ساخته شده‌اند اما برخلاف فلسفه‌ی وجودیشان عمل می‌کنند و تبدیل به تهدیدی برای دیگران می‌شوند؛ گرچه پرداخت هیچکاک کجا و پرداخت پل شریدر در این فیلم کجا.

ترکیب بازیگران فیلم بسیار جذاب است اما متأسفانه خروجی اثر چندان جذاب نیست و شریدر نتوانسته از حضور آن‌ها نهایت استفاده را ببرد.

«فردی در شهر واشنگتن دی سی به شغل محافظت از خانواده‌های افراد قدرتمند و سیاست‌مداران مشغول است. او محرم بسیاری از رازها است و چیزهای فراوانی از زندگی خصوصی این افراد قدرتمند می‌داند. در این شرایط او به قتل متهم می‌شود و…»

۱۵. قانون جنگل (Dog eat Dog)

فیلم قانون جنگل

  • بازیگران: نیکلاس کیج، ویلم دفو
  • محصول: ۲۰۱۶، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۴٫۷ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۹٪

نیکلاس کیج در این مدت در فیلم‌های بد بسیاری بازی کرده است اما زمانی که خبر رسید او قرار است با پل شریدر همکاری کند بسیاری از طرفدارانش در سرتاسر دنیا از شنیدن این خبر خوشحال شدند؛ چرا که تصور می‌کردند بالاخره همکاری با یک فیلم‌ساز سرشناس او را از ورطه‌ی این آثار سطحی و بی در و پیکر نجات می‌دهد و می‌توان او را در فیلمی قابل تأمل و جذاب دید و چه بسا همین آثار آغاز راهی جدید در زندگی کاری او شود. اما متاسفانه بازی نیکلاس کیج چه در این فیلم و چه در مرگ روشنایی در دوسال قبل، توقعات را برآورده نکرد و این دو فیلم هم به سیاهه‌ی آثار ضعیف او در این سال‌ها اضافه شدند.

پل شریدر به طرز عجیب و گاه گیج‌کننده‌ای داستان های خود را تعریف می‌کند. گاهی مکث او بر رفتار یا شخصیتی جواب می‌دهد و نتیجه مانند فیلم‌های صدر فهرست جذاب از کار در می‌آید اما گاهی هم این اتفاقات جواب نمی‌دهد و نزدیک شدن او به سه مرد مشکل‌دار الکن می‌ماند. پرداخت این سه شخصیت بخت برشگته را مقایسه کنید با نحوه‌ی رفتار این فیلم‌ساز با سه شخصیت فیلم یقه آبی. جذابیت آن سه مرد و تصویری دل‌نشین که فیلم‌ساز از آن‌ها ارائه می‌دهد کجا و این پرداخت باسمه‌ای کجا. شریدر آن مردان را به‌خوبی می‌شناسد اما به نظر می‌آید از شناخت این همتایانشان به کلی عاجز است.

«سه مرد که به تازگی از زندان آزاد شده‌اند توسط رییس خود استخدام می‌شوند تا فردی را بربایند؛ این فرد کسی نیست جز سردسته‌ی گروه رقیب…»

۱۶. آدام زنده ماند (Adam resurrected)

فیلم آدام زنده ماند

  • بازیگران: ویلم دفو، جف گلدبلوم
  • محصول: ۲۰۰۸، آمریکا و آلمان
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶٫۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۳۵٪

اقتباس دیگری در کارنامه‌ی فیلم‌سازی پل شریدر. او این بار سراغ جنگ جهانی دوم و حوادث تلخ پس از آن رفته تا به جستجوی راه‌های رسیدن به رستگاری در میان دوست و دشمن‌های آن زمان بپردازد. داستان فیلم بسیار تلخ است و از سبوعیت آدم‌هایی می‌گوید که با در دست گرفتن قدرت، به چنان جنایت‌هایی دست زدند که بشریت تا آن زمان تصوری از آن‌‌ها نداشت؛ این پس زمینه در دستان پل شریدر تبدیل به فرصتی شده تا علاوه بر کاوش در مفهوم رستگاری، تلاش بی‌انتهای آدمی را برای زنده ماندن و رهایی نهایی به تصویر بکشد.

فیلم از مجموعه‌ای از فلاش‌بک‌ها تشکیل شده است و متأسفانه پل شریدر نتوانسته از میان آن‌‌ها روایت منسجمی بیرون بکشد. شخصیت‌ها بسیار شعاری پرداخت شده‌اند و ایده‌ها به درستی پرورش پیدا نکرده‌اند. در چنین بستری طبیعی است که بازیگران فیلم هم چندان درخشان نباشند و به ویژه توانایی‌های هنرپیشه‌ی معرکه‌ و جاسنگینی مانند ویلم دفو الکن بماند.

خواندن خلاصه‌ی داستان فیلم ممکن است این تصور را ایجاد کند که با اثری روان‌شناسانه و پخته روبه‌رو هستیم که قرار است ما را با سمت بسیار تاریک دوران جنگ جهانی دوم روبه‌رو کند اما سازندگان آن‌قدر مرعوب ایده‌ی خود شده‌اند که به کلی فراموش کرده‌اند چگونه آن را روایت کنند.

«در تیمارستانی یکی از بازماندگان جنگ جهانی دوم به یاد می‌آورد که یکی از افسران اس اس مانند یک حیوان خانگی با او رفتار می‌کرده است. این افسر از این مرد می‌خواسته تا مانند سگ خانه رفتار کند وگرنه او را خواهد کشت…»

۱۷. قلمرو: پیش‌درآمدی بر جن‌گیر (Dominion: Prequel to the Exorcist)

فیلم جن‌گیر

  • بازیگران: استلن اسکارسگارد، گابریل مان
  • محصول: ۲۰۰۵، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۳۰٪

وسواس نسبت به گناه و عواقب آن و مکافاتی که شخص پس از ارتکاب آن باید تحمل کند، از دیرباز مفهومی مهم در سینمای پل شریدر بوده است. حال او این مضمون دلخواه خود را برداشته و آن را در دل یکی از مهم‌ترین فرانچایزهای سینمایی قرار داده و سعی کرده است که داستان خود را روایت کند. اما نتیجه آن‌قدر بد از کار درآمده که به راستی نمی‌توان این فیلم را دید و تصور کرد که داستانش می‌تواند مقدمه‌ای بر شاهکار معرکه‌ی ویلیام فریدکین یعنی همان جن گیر (the exorcist) محصول دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی باشد.

نقب زدن به گذشته دیگر مؤلفه‌ی تکرار شدنی سینمای پل شریدر است. او گاهی این کار را با ابهام انجام می‌دهد و حتی گذشته‌ی شخصیت‌هایش را در هاله‌ای از ابهام قرار می‌دهد اما عواقب آن گذشته مانند هجومیانی خطرناک به زندگی حال شخصیت‌ها حمله می‌کنند. شریدر این بار این گذشته را در عالمی باستانی جستجو می‌کند تا به گمان خود، عواقب گناه آدمی در گذشته‌های بسیار دور را در زمان حال به تصویر بکشد اما باز هم از نمایش چنین ایده‌ای عاجز است. می‌توان قلمرو: پیش‌درآمدی بر جن‌گیر را از بدترین فیلم‌های ترسناک قرن بیست و یکم نامید.

«سربازان نازی در زمان جنگ دوم جهانی از پدر مرین، کشیش یک دهکده می‌خواهند که از میان اهالی روستا یکی را برای مردن انتخاب کند وگرنه همه‌ی اهالی را خواهند کشت. قرار گرفتن در چنین موقعیتی روح و روان او را آزرده و وی را دستخوش عذاب وجدانی دائمی می‌کند. با گذشت سال‌ها او از مقام روحانی خود کناره‌گیری می‌کند و در منطقه‌ای در آفریقا مشغول حفاری آثار باستانی می‌شود اما…»

۱۸. همیشه مال من (Forever mine)

فیلم همیشه مال من

  • بازیگران: ری لیوتا، گرچن مول
  • محصول: ۱۹۹۹، آمریکا، کانادا و انگلستان
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۲۹٪

فیلم به دلایل مختلف از جمله ورشکستگی کمپانی تهیه کننده‌ی آن مستقیما سر از تلویزیون و شبکه‌های کابلی در آورد و موفق نشد که رنگ پرده‌ی سینما را به خود ببیند. پل شریدر با ساختن همیشه مال من دوباره سری به سیاست و پشت‌پرده‌ی آن زده و زندگی عاطفی و خانوادگی این مردان قدرتمند را به نمایش گذاشته است. داستان در دوره‌ی ریاست جمهوری ریچارد نیکسون آغاز می‌شود و در دوران آغاز کار جرج بوش پدر خاتمه می‌یابد و همین نشان از انتقاد تند او نسبت به حاکمیت حزب جمهوری‌خواه در یک بازه‌ی زمانی مشخص دارد.

فیلم همیشه مال من هم از عناصری جنایی بهره می‌برد و هم مایه‌هایی رومانتیک و عاشقانه دارد اما پل شریدر موفق نشده که از هیچکدام از ظرفیت‌های فیلمش استفاده کند و پلی میان این دو ژانر سینمایی بزند. شخصیت‌ها چندان دلچسب نیستند و به همین دلیل نمی‌توان با آن‌ها همراه شد و گرچه تم انتقادی فیلم صریح و بی‌پرده است اما برای نجات فیلم کفایت نمی‌کند و همین همیشه مال من را به اثری شکست‌ خورده در کارنامه‌ی فیلم‌سازی پل شریدر تبدیل می‌کند.

«آلن و الا یک رابطه‌ی نامشروع را آغاز می‌کنند و به هم دل می‌بازند. الا ازدواج کرده و شوهری به نام مارک دارد. الا نزد او به خیانت خود اعتراف می‌کند اما…»

۱۹. تماس (Touch)

فیلم تماس

  • بازیگران: کریستوفر واکن، بریجت فوندا و اسکیت اولریش
  • محصول: ۱۹۹۷، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز:

باز هم یک اثر اقتباسی دیگر در کارنامه‌ی فیلم‌سازی پل شریدر. او این بار سراغ کتابی به قلم المور لئونارد رفته است؛ جنایی‌نویسی معرکه که بیش از ۴۶ رمان نوشته و می‌توان او را یکی از موتورهای محرکه‌ی سینمای نوآر در پس از دوران شکوفایی این نوع سینما دانست که اجازه نداد آن قریحه‌ی درخشان و آن نوع داستان‌های جنایی از بین برود. ساخته‌ی پل شریدر علاوه بر آنکه از این تم محبوب چیزهایی درون خود دارد، از عناصر کمدی آن هم از نوع سیاهش بهره برده است. اما این به آن معنی نیست که وی توانسته است فیلم خوبی بسازد. باز هم با فیلمی روبه‌رو هستیم که پر از ایده است اما انگار کارگردانش دارد مشق فیلم‌سازی می‌کند.

ترکیب بازیگران فیلم عالی است و همه چیز در اختیار پل شریدر قرار دارد تا او فیلم خوبی از این داستان و کتاب المور لئونارد بسازد اما به شکل ناامید کننده‌ای باز هم فیلم از سردرگمی در اجرا و هم‌چنین متوقف ماندن در سطح ایده رنج می‌برد. گاهی داستان‌های جنایی و روایت‌های عاشقانه در دستان پل شریدر به‌خوبی با هم هماهنگ می شوند و نتیجه تبدیل به فیلمی مانند همین اثر تازه‌ی او یعنی شمارنده‌ی کارت می‌شود اما گاهی هم قرار نیست این اتفاق به درستی شکل بگیرد که نتیجه همین اثر ناامید کننده‌ای است که در مقابل دارید.

«مردی توانایی معجزه‌آسایی در بهبود بخشیدن به بیماری‌های دیگران دارد . او می‌تواند با گذاشتن انگشت‌هایش و در واقع لمس فرد، او را درمان کند اما همه چیز وقتی او عاشق زنی می‌شود به هم می‌ریزد…»

۲۰. مرگ روشنایی (The Dying of the light)

فیلم مرگ روشنایی

  • بازیگران: نیکلاس کیج، ایرنه ژاکوب
  • محصول: ۲۰۱۴، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۴٫۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۱٪

فیلم‌نامه را که پل شریدر نوشت، قرار شد نیکلاس وندینگ رفن کارگردان رانندگی (drive) آن را کارگردانی کند و هریسون فورد در قالب نقش اصلی قرار بگیرد. اما هیچ‌کدام از این اتفاقات به وقوع نپیوست و خود پل شریدر سکان هدایت فیلم را بر عهده گرفت. فیلم که تمام شد اختلافات میان او و کمپانی تولید فیلم درباره‌ی نتیجه‌ی کار آن‌قدر بالا گرفت که اثر نهایی را از چنگال پل شریدر خارج کردند و این فیلم آشفته و بی‌رمق را تحویل مخاطب دادند. از سر و شکل فیلم مشخص است که ایده‌های شریدر خیلی جذاب‌تر و پخته‌تر از این آشفته بازار بوده اما در نهایت ما همین فیلم را برای قضاوت در پیش رو داریم.

انگار نیکلاس کیج شانس ندارد و حالا که پس از چند سالی قرار شده با کارگردان بزرگی کار کند و فیلم‌نامه هم به نظر امیدوارکننده است، این تهیه کنندگان و کمپانی هستند که باید سر و کله‌اشان پیدا شود و گند بزنند به امیدهای طرفداران این بازیگر. بازی کیج خوب است، دیالو‌گ‌ها به دل می‌نشیند و داستان هم که به نظر جذاب می‌رسد اما عدم انسجام به فیلم چنان ضربه‌ای می‌زند که همه‌ی ظرفیت‌های این داستان عمیقا تلخ از بین می‌رود و مخاطب را سرخورده می‌کند.

«یکی از مأمورین با سابقه‌ی سی آی ای از حواس پرتی رنج می‌برد. او باید بازنشسته شود اما از انجام این کار سر باز می‌زند و سعی می‌کند کسی را که سال‌ها پیش او را شکنجه کرده است، گیر بیاورد…»

۲۱. دره‌های عمیق (The Canyons)

فیلم دره‌های عمیق

  • بازیگران: لیندسی لوهان، جیمز دین
  • محصول: ۲۰۱۳، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۳٫۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۲۱٪

پل شریدر بار دیگر به زندگی نکبت‌بار آدم‌های روان‌پریش و عشق‌های پر دردسر آن‌ها سر زده و رابطه‌ی میان خیانت و وفاداری را در دره‌های عمیق کاویده است. نکته‌ی جالب اینکه تولید فیلم تحت تأثیر حواشی زندگی ستاره‌ی اصلی خود قرار گرفت و به نوعی داستان فیلم با اتفاقات بیرونی و جهان واقعی تلاقی کرد. نتیجه‌ی این حواشی چنان زندگی این بازیگر عوض کرده بود که این هنرپیشه‌ی سرشناس برای بازی در همین فیلم، مبلغی ناچیز برای حضورش دریافت کرد.

اگر از حواشی بگذریم فیلم دره‌های عمیق چیز چندانی در چنته برای تعریف کردن ندارد و می‌تواند فیلم دیگری در لیست آثار شکست‌خورده‌ی کارنامه‌ی طولانی پل شریدر باشد. فضاسازی فیلم کمی خوب است اما این بار دیگر خبری از ظرفیت‌های بالقوه هم که در اثر نهایی هدر رفته باشد نیست تا بتوان دل به آن‌ها خوش کرد و یا حسرت خورد که چرا در دستاورد نهایی و در اجرا بالفعل نشده است.

«کریستین در هالیوود مشغول به کار است. زمانی که او به رابطه‌ی پنهانی تارا و نقش اصلی پروژه خود یعنی رایان پی می‌برد، عصبانی می‌شود و دست به خشونت می‌زند…»

۲۲. شکار جادوگر (Witch Hunt)

فیلم شکار جادوگر

  • بازیگران: دنیس هاپر، پنه‌لوپه آن میلر
  • محصول: ۱۹۹۴، شبکه‌ی HBO
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۵٫۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز:

شکار جادوگر یک فیلم تلویزیونی در کارنامه‌ی پل شریدر است که بسیار هم کم دیده شده است. این را از تعداد آرای فیلم در سایت IMDb هم می‌توان فهمید که فقط ۱۳۰۰ نفر به آن رای داده‌اند. متاسفانه شکار جادوگر فیلم بد دیگری در کارنامه‌ی شریدر است. علاقه‌ی او به سینمای وحشت به ویژه از نوع فراطبیعی آن باعث شده تا او فیلم‌های مختلفی از این نوع بسازد؛ از بازسازی فیلم معرکه‌ی آدم‌های گربه‌نما گرفته تا سر زدن به داستان جن‌گیر.

داستان فیلم بسیار غریب است و به دنیایی اشاره دارد که همه در آن به نحوی امکان انجام شعبده و گاهی دست زدن به معجزه دارند. در چنین جهانی آن کس که امکان انجام چنین کاری را ندارد آدم عجیبی خواهد بود و دیگران کاملا طبیعی به نظر می‌رسند. حال مردی فاقد این خصوصیت باید مهم‌ترین کار زندگی خود را انجام دهد.

شاید حال و هوای فیلم کمی عجیب به نظر برسد اما ای کاش پل شریدر به همین منطق فانتزی می‌چسبید و سعی نمی‌کرد حال و هوای روشن‌فکرانه‌ی خود را به چنین داستان غریبی هم وارد کند. در آن صورت قطعا با فیلم بهتری روبه‌رو خواهیم بود.

حضور دنیس هاپر تنها نقطه قوت فیلم است و معلوم نیست در نبود او با چه فیلمی روبه‌رو می‌شدیم.

«در دهه‌ی ۵۰ میلادی همه‌ی دنیا توانایی دست زدن به اعمال محیرالعقول و شعبده را دارند. در چنین جهانی یک کارآگاه خصوصی در حال حل یک پرونده‌ی جنایی است. نکته‌ی جالب اینکه او تنها فردی است که توانایی انجام چنین کارهایی را ندارد…»



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما