رازهای ناگفته از هوش هیجانی

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه
رازهای ناگفته از هوش هیجانی

رازهای ناگفته از هوش هیجانی به ما یادآوری می‌کند که توانایی شناسایی دقیق هیجانات و یادگیری نحوه مدیریت آن‌ها، علاوه بر داشتن تأثیرات مثبت در روابط فردی، می‌تواند در سلامت روان و موفقیت‌های زندگی روزمره نقش حیاتی ایفا کند. در ادامه این مقاله، به بررسی اهمیت هوش هیجانی و نقش آن در بهبود کیفیت زندگی خواهیم پرداخت و خواهیم دید چگونه می‌توانیم از این ابزار قدرتمند بهره‌برداری بهینه داشته باشیم. این مقاله که در مجله سایکولوژی تودی منتشر شده است در مورد رازهای ناگفته از هوش هیجانی حقایقی را بازگو می‌کند.

۱. تاریخی مختصر از هوش هیجانی؛ چرا هیجانات ما مهم‌اند؟

هوش هیجانی مفهومی است که بسیاری از افراد آن را می‌ستایند، اما یادگیری و به‌کارگیری مهارت‌های مرتبط با آن موضوعی چالش‌برانگیز است. سی‌وچهار سال پیش، در دوران پر از بحث و جدل درباره نقش هیجانات در زندگی انسان‌ها، دو روان‌شناس برجسته، پیتر سالوی و جان مایر، مفهومی نوین به نام هوش هیجانی را معرفی کردند.

آن‌ها بر این باور بودند که مهارت‌هایی وجود دارد که به افراد کمک می‌کند هیجانات خود و دیگران را به‌درستی ارزیابی کنند و به‌طور مؤثر مدیریت نمایند. از نظر آن‌ها، احساسات می‌توانند ابزاری قدرتمند برای انگیزه‌بخشی و دستیابی به موفقیت باشند. اما این ایده در ابتدا چندان جدی گرفته نشد. مقاله آن‌ها تنها در یک مجله گمنام منتشر شد. پنج سال بعد، دنیل گلمن، روان‌شناس و نویسنده مشهور، کتابی با عنوان «هوش هیجانی: چرا می‌تواند مهم‌تر از IQ باشد» نوشت و این مفهوم را به شکلی گسترده به جهان معرفی کرد.

تغییر فرهنگ به شناخت کشف رازهای ناگفته هوش هیجانی کمک می‌کند

امروز، هوش هیجانی به موضوعی جدی در جامعه تبدیل شده است. اکنون همه می‌دانند که هیجانات نقشی اساسی در تصمیم‌گیری‌ها و پیشبرد اهداف زندگی ایفا می‌کنند. از خانواده‌ها گرفته تا مدارس، هوش هیجانی به ابزاری آموزشی و تربیتی تبدیل شده است. والدین به دنبال تقویت این مهارت در فرزندان خود هستند و معلمان در کلاس‌های درس، آن را آموزش می‌دهند. مدیران نیز به اهمیت آن در محیط کار پی برده‌اند. درواقع، هوش هیجانی اکنون یکی از معیارهای اصلی در استخدام و ارزیابی کارکنان است.

تحقیقات اولیه نشان داده است که افرادی که از مهارت‌های هوش هیجانی برخوردارند، در زندگی شادتر، سالم‌تر و موفق‌تر هستند. اهمیت این موضوع در دوران همه‌گیری کرونا بیش از پیش مشخص شد؛ زمانی که تعاملات اجتماعی به حداقل رسید و افراد در سلامت هیجانی خود دچار مشکلات فراوانی شدند.

با وجود تأکید فراوان بر اهمیت شناخت احساسات، حفظ روابط دوستانه و مدیریت چالش‌های روزمره، وضعیت سلامت روان در ایالات متحده طی دهه‌های اخیر به‌ویژه در میان جوانان، به شدت رو به افول گذاشته است. این سؤال مطرح می‌شود که اگر هوش هیجانی می‌تواند ابزاری برای مقابله با ناامیدی‌ها و عدم قطعیت‌ها باشد، چرا این روند معکوس شده است؟

هوش هیجانی؛ راهی دشوار اما ضروری برای سلامت روان

مشکل اساسی به نظر می‌رسد در پیاده‌سازی نامناسب نهفته باشد. افراد در ظاهر از اهمیت هوش هیجانی صحبت می‌کنند، اما برای یادگیری مهارت‌های ضروری آن زمان و تلاش کافی صرف نمی‌کنند. نمی‌توان با یک جلسه کوتاه یا گفتگوهای سطحی درباره احساسات، این مهارت‌ها را آموخت. هوش هیجانی نیازمند یک فرآیند آموزشی است که با رشد اجتماعی و شناختی افراد همسو باشد. تنها آگاهی از احساسات کافی نیست. مهم‌تر از آن، آموزش هوش هیجانی به کودکان بدون آموزش والدین و معلمان امکان‌پذیر نیست؛ چراکه والدین باید در خانه و معلمان در مدرسه الگوی عملی این مهارت‌ها باشند.

رسیدن به سلامت هیجانی، همچون داشتن هوش هیجانی، فرآیندی زمان‌بر و دشوار است. در فرهنگی که طی دهه‌های گذشته راه‌حل‌های سریع مانند داروها را برای سلامت روان پیشنهاد داده، تشویق مردم به تلاش مستمر در این مسیر چندان آسان نیست. سلامت روان نه‌تنها نیازمند کسب مهارت‌های جدید، بلکه حفظ و تقویت آن‌ها در طول زمان است.

البته باید توجه داشت که هوش هیجانی تنها بخشی از سلامت روان را تشکیل می‌دهد. دلایل بسیاری از اضطراب و افسردگی ریشه در عوامل زیستی، اجتماعی و اقتصادی دارند. فردی ممکن است به دلیل ساختار زیستی خود مستعد اختلالات روانی باشد، یا تحت تأثیر از دست دادن شغل یا مواجهه با بحران‌های خانوادگی قرار گیرد. هرچه افراد بتوانند احساسات خود را بهتر بشناسند و مدیریت کنند، کمتر تحت تأثیر این عوامل منفی قرار خواهند گرفت.

سلامت روان و فناوری؛ دو روی یک سکه

در دنیای امروز، نمی‌توان از سلامت روان صحبت کرد و فناوری دیجیتال را نادیده گرفت. فناوری‌های نوین درست در زمانی که مفهوم هوش هیجانی معرفی شد، به شکلی گسترده در دسترس جهانیان قرار گرفتند. اما آیا این فناوری‌ها، که بخش عمده‌ای از زندگی ما را احاطه کرده‌اند، به سلامت روان ما کمک می‌کنند یا مانعی برای آن هستند؟

وقتی ساعت‌ها از روز را به خیره شدن به صفحه‌نمایش می‌گذرانید به جای ارتباط چهره‌به‌چهره با دیگران، از یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های هیجانی خود محروم می‌شوید. این روند نه‌تنها روابط انسانی را تحت تأثیر قرار داده بلکه فشارهای روانی را نیز افزایش داده است.

از سوی دیگر، الگوریتم‌های دیجیتال به شکلی طراحی شده‌اند که افراد را در وضعیت آشفتگی هیجانی نگه می‌دارند. شبکه‌های اجتماعی، به‌ویژه، از مکانیسم‌هایی استفاده می‌کنند که سیستم عصبی انسان را به‌طور مداوم تحریک می‌کنند. تحقیقات نشان داده است که بین زمان صرف‌شده در این پلتفرم‌ها و افزایش اضطراب ارتباط مستقیمی وجود دارد.

اما خبر خوب این است که این مسیر اشتباه قابل اصلاح است. دیگر لازم نیست به ایده‌های قدیمی مانند نظریه فروید تکیه کنیم که معتقد بود هیجانات نیرویی ناخودآگاه هستند که ما را به انجام کارهای ناخواسته سوق می‌دهند. هیجانات ابزاری مفید و ضروری برای زندگی هستند. شادی نشان‌دهنده موفقیت در رسیدن به اهداف است و ترس ما را برای مواجهه با خطر آماده می‌کند. درواقع، هر احساس، حامل پیامی ارزشمند است. آنچه اهمیت دارد، یادگیری مهارت‌هایی است که به ما کمک می‌کند از این احساسات به‌درستی استفاده کنیم.

نویسندگان: مارک براکت، دکترای روان‌شناسی، مدیر مؤسس مرکز هوش هیجانی دانشگاه ییل و استاد مرکز مطالعات کودک و رابین استرن، دکترای روان‌شناسی، معاون مدیر این مرکز و پژوهشگر ارشد در حوزه هوش هیجانی

۲. چرا باید دایره واژگان هیجانی خود را گسترش دهیم؟

جزئی‌نگری هیجانی، یعنی توانایی شناسایی دقیق و نام‌گذاری احساسات مختلف، نقش حیاتی در سلامت روان دارد. در این گزارش، به بررسی اهمیت این مهارت و روش‌های تقویت آن پرداخته‌ایم. در ادامه مقاله رازهای ناگفته از هوش هیجانی، از تجربیات یک رواندرمانگر از مراجعینش استفاده می‌کنیم.

همه ما این احساس را تجربه کرده‌ایم؛ احساسی ناخوشایند که نمی‌توان آن را به‌راحتی توصیف کرد یا نام‌گذاری کرد. شاید این احساس را به‌سادگی به «حال بد» یا «ناراحتی» نسبت دهیم، اما آیا می‌دانید که دقیق‌تر بیان کردن احساسات می‌تواند به بهبود وضعیت روانی‌مان کمک کند؟ در حقیقت، جزئی‌نگری هیجانی به معنای توانایی تفکیک و شناسایی انواع مختلف احساسات است که می‌تواند در بهبود روابط فردی و افزایش سلامت روان موثر باشد.

پیدا کردن برچسب‌های دقیق‌تر برای احساسات می‌تواند به بهبود وضعیت روانی ما کمک کند؛ هم در لحظه و هم در درازمدت. این دقت در نام‌گذاری احساسات را جزئی‌نگری هیجانی می‌نامند.

هوش هیجانی

فواید جزئی‌نگری هیجانی

جزئی‌نگری هیجانی یا توانایی شناسایی دقیق و نام‌گذاری احساسات مختلف، یکی از مهارت‌های حیاتی برای سلامت روان است. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که این مهارت نقش بسیار مهمی در بهبود وضعیت روانی انسان‌ها ایفا می‌کند. به‌عنوان نمونه، تحقیقی در سال ۲۰۱۵ نشان داد افرادی که می‌توانند در حین تجربه استرس شدید احساسات خود را تمایز دهند، کمتر به استراتژی‌های مقابله‌ای مضر مانند پرخوری، مصرف الکل یا پرخاشگری متوسل می‌شوند.

این بدان معناست که فردی که قادر است احساسات خود را به‌طور دقیق و روشن مانند «عصبانی»، «غمگین»، «ناامید» یا «شرمنده» در یک موقعیت خاص مثل یک درگیری با دوست توصیف کند، احتمالا به‌مراتب بهتر از فردی است که احساساتش را به‌طور مبهم بیان می‌کند و از عباراتی مانند «حالم بد است» یا «ناراحتم» استفاده می‌کند.

جالب‌تر اینکه فواید جزئی‌نگری هیجانی تنها محدود به لحظات بحران و استرس نمی‌شود. همان تحقیق در سال ۲۰۱۵ نشان داد که افرادی که احساسات خود را به‌طور خاص و دقیق نام‌گذاری می‌کنند، کمتر دچار دوره‌های شدید اضطراب و افسردگی می‌شوند.

جزئی‌نگری هیجانی چگونه عمل می‌کند؟

اما چطور استفاده از واژگان دقیق‌تر برای توصیف احساسات می‌تواند به کاهش استرس و بهبود وضعیت روانی کمک کند؟ جواب ساده این است که: هرچه دقیق‌تر احساسات خود را توصیف کنیم و زمینه‌ای که این احساسات در آن شکل می‌گیرد را بهتر درک کنیم، اطلاعات بیشتری داریم تا تصمیم بگیریم که چه رویکردی برای مدیریت این احساسات مناسب‌تر است. تحقیقات علوم اعصاب نشان می‌دهند که نام‌گذاری احساسات می‌تواند فعالیت نواحی مغزی مرتبط با احساسات منفی را کاهش دهد و در نتیجه فرد راحت‌تر می‌تواند با آن‌ها کنار بیاید.

برای درک بهتر این مسئله، لازم است که به ماهیت احساسات خود نگاهی عمیق‌تر داشته باشیم. احساسات چیستند؟ لیزا فلدمن بارات، دانشمند اعصاب، این‌گونه توضیح می‌دهد: «احساسات، خلق‌وخوهای مغز شما هستند که به‌طور خودکار و براساس اطلاعات بدن شما، به شما می‌گویند که چه چیزی در اطراف شما در حال اتفاق است.»

تصور کنید در یک شب تاریک در حال قدم زدن در خیابانی خلوت هستید و ضربان قلبتان تند می‌زند، دستانتان عرق کرده و نفس کشیدن برایتان سخت است. این احساسات جسمانی، ممکن است شما را به یاد ترس بیندازد. اما همان احساسات جسمانی را اگر در حین صرف شام با فردی که به او علاقه دارید تجربه کنید، ممکن است آن را به‌عنوان جذابیت توصیف کنید.

ارتباط فیزیولوژی و محیط

در دنیای امروز، ما در موقعیت‌های مختلف احساسات متفاوتی را تجربه می‌کنیم. اما نکته جالب اینجاست که همان مجموعه تجربیات فیزیولوژیکی ما، بسته به موقعیت و زمینه، باعث می‌شود که واکنش‌های متفاوتی از خود نشان دهیم. به‌عنوان مثال، زمانی که در موقعیت خطرناکی قرار می‌گیریم، ترس به بدن ما سیگنال می‌دهد که آماده مقابله یا فرار شویم. این احساس ترس به‌طور طبیعی به ما کمک می‌کند تا خود را از خطرات احتمالی دور کنیم. اما در موقعیت‌های دیگر، مانند زمانی که به فردی علاقه‌مند می‌شویم، احساس جذابیت می‌تواند توجه ما را به او جلب کند و به افزایش ارتباط‌مان کمک کند.

مهم‌ترین نکته این است که تاریخچه شخصی ما نقش مهمی در شکل‌گیری احساسات و واکنش‌های‌مان دارد. از همان ابتدا، تجربیات هیجانی ما تحت تأثیر دیگران، به‌ویژه مراقبان اولیه‌مان قرار می‌گیرد و این تجربیات به ما کمک می‌کند تا احساسات مختلف را به شکل مفاهیم خاصی درک کنیم. به‌عنوان مثال، ممکن است مفهوم «خشم» برای هر فرد به‌صورت ترکیبی از علائم مختلف، مانند قرمز شدن صورت یا تنش عضلانی در زمان عصبانیت، شکل گرفته باشد.

نام‌گذاری دقیق‌‌تر احساسات چگونه به بهبود واکنش‌ها کمک می‌کند؟

از آنجا که جزئی‌نگری هیجانی به ما کمک می‌کند تا دقیق‌تر احساسات‌مان را شناسایی کنیم، این مهارت می‌تواند واکنش‌های ما را به موقعیت‌های مختلف بهبود بخشد. برای مثال، اگر در ترافیک گیر کرده‌ایم و احساس عصبانیت می‌کنیم، اگر بتوانیم دقیق‌تر احساس‌مان را نام‌گذاری کنیم (مثل «آزار ملایم» یا «خشم شدید»)، بهتر می‌توانیم واکنش مناسب را انتخاب کنیم. برای مثال، «آزار ملایم» ممکن است ما را ترغیب کند تا موقعیت را رها کنیم، در حالی که «خشم شدید» ما را به انجام اقداماتی برای تغییر شرایط سوق می‌دهد.

علاوه بر این، دقت در نام‌گذاری احساسات می‌تواند به ما کمک کند که به جزئیات جدیدی توجه کنیم و در نتیجه، احساسات جدیدی را شناسایی کنیم. به‌عنوان مثال، اگر در زمان یک تعارض رابطه‌ای متوجه شویم که احساس گرسنگی داریم، ممکن است از تجربه خشم جلوگیری کنیم.

چگونه جزئی‌نگری هیجانی را تقویت کنیم؟

برای تقویت جزئی‌نگری هیجانی، اولین گام این است که خود را با کلمات و عبارات دقیق‌تری برای توصیف احساسات آشنا کنیم. همان‌طور که لیزا فلدمن بارات، یکی از کارشناسان برجسته در این زمینه در کتاب خود «چگونه احساسات ساخته می‌شوند» اشاره می‌کند، یادگیری واژگان جدید می‌تواند به ما کمک کند تا مفاهیم جدیدی برای احساسات‌مان ایجاد کنیم. این متخصص همچنین پیشنهاد می‌کند که برای گسترش مفاهیم هیجانی‌مان، می‌توانیم از تجربیات دیگران بهره‌مند شویم؛ به‌عنوان مثال، با خواندن کتاب‌ها، تماشای فیلم‌ها یا حتی از طریق انجام فعالیت‌های جدید، دیدگاه‌های مختلفی پیدا کنیم که به ما کمک کند تا احساسات‌مان را بهتر درک کنیم.

چگونه هیجانات‌مان را بهتر نام‌گذاری کنیم؟

حقایقی پیرامون هوش هیجانی

کلمات «شاد»، «غمگین» و «عصبانی» مفید هستند، اما برای توصیف کامل دامنه احساسات ما کافی نیستند. این فهرست را بررسی کنید تا کلمات احساسی را پیدا کنید که بهتر احساسات شما را بیان می‌کنند.

نوع احساس کلمات مرتبط
خشم خشم شدید، انزجار، انتقام‌جویی، غضب
غم یأس، ناامیدی، اندوه، گریه
شادی شادی، رضایت، لذت، هیجان
ترس اضطراب، وحشت، ترس، دلهره

نویسنده: دکتر کاترینا مک‌کوی روان‌درمانگر، مربی و مشاور در وستچستر، نیویورک

۳.شما احساسات خود را شناسایی کرده‌اید، حالا چه باید کنید؟

آگاهی از احساسات تنها اولین قدم است، اما برای بهبود کیفیت زندگی، باید بتوانید آن‌ها را به درستی مدیریت کنید. در این گزارش، به چهار روش کلیدی اشاره می‌کنیم که به شما کمک می‌کنند تا مهارت‌های مدیریت هیجانی خود را تقویت کنید و به یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی دست یابید. در ادامه، چهار استراتژی مهم را بررسی می‌کنیم که می‌توانند به شما در کنترل بهتر احساسات و واکنش‌هایتان کمک کنند.

رازهای ناگفته از هوش هیجانی

یک: لحظه‌ای از احساسات خود فاصله بگیرید

در موقعیت‌های احساسی شدید، طبیعی است که ابتدا بخواهید واکنش نشان دهید و تحت تأثیر احساسات خود عمل کنید. اما بهترین راهکار این است که در این لحظات، تمرکز خود را بر روی آگاهی از شرایط و احساسات خود بگذارید و از واکنش سریع پرهیز کنید. به جای اینکه اجازه دهید سیستم لیمبیک مغز (که مسئول هیجانات است) شما را به سمت رفتارهای واکنشی هدایت کند، سعی کنید از قشر پیشانی مغز (که وظیفه پردازش تصمیمات منطقی را دارد) کمک بگیرید و تصمیم بگیرید چگونه عمل کنید.

البته این کار ساده نیست. به عنوان اولین گام، سعی کنید علائم فیزیکی همراه با احساسات منفی را شناسایی کنید. وقتی با چنین احساسی روبرو می‌شوید، لحظه‌ای از خود فاصله بگیرید و تصور کنید دیگران چگونه شما را می‌بینند. این لحظات فاصله گرفتن، به شما کمک می‌کند تا در شرایط بحرانی، تصمیمات منطقی‌تری بگیرید.

دو: گفتگوی درونی خود را کنترل کنید

بسیاری از ما بدون اینکه متوجه باشیم، در پس‌زمینه ذهن خود به طور مداوم با خود صحبت می‌کنیم. این گفتگوها می‌توانند بر افکار و احساسات ما تأثیرگذار باشند. برای مثال، افکار ما ممکن است به این شکل باشند: «چرا این وضعیت اینقدر سخت است؟»، یا «چقدر حق با من است و دیگران اشتباه می‌کنند!»

آگاهی از این گفتگوها و باورهای درونی می‌تواند به شما کمک کند تا بهتر احساسات خود را کنترل کنید. برای مدیریت هیجانات منفی، باید باورهای درونی خود را شناسایی کنید و ببینید که چقدر این باورها مفید و درست هستند. به جای توجیه شرایط، از خود بپرسید: «نگه داشتن این باور برای من چقدر مفید است؟» و «چه بخش‌هایی از این موقعیت را می‌توانم کنترل کنم؟»

سه: از دیگران کمک بگیرید

گاهی اوقات، ما در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که احساسات‌مان به طور کامل بر ما غلبه می‌کنند. در این لحظات، می‌توانیم از افراد مورد اعتماد خود کمک بگیریم تا به ما یادآوری کنند که شاید تحت تأثیر احساسات قرار گرفته‌ایم. می‌توانید یک علامت یا کلمه خاص برای آن‌ها تعیین کنید که در صورت نیاز، به شما یادآوری کنند که ممکن است تحت تأثیر احساسات خود باشید.

البته ممکن است گاهی آن‌ها اشتباه کنند یا در زمان‌های حساس شما را به چالش بکشند. اما به جای واکنش منفی، به این توجه کنید که این افراد در تلاشند تا به شما کمک کنند و شما خود از آن‌ها خواسته‌اید که در چنین مواقعی کنار شما باشند. بنابراین، با شکیبایی و قدردانی پاسخ دهید.

چهار: کنجکاوی را در خود تقویت کنید

مغز ما به طور طبیعی تمایل دارد که سریعاً به قضاوت‌ها و نتیجه‌گیری‌های فوری دست بزند. این قضاوت‌ها ممکن است دقیق نباشند، اما به نظر می‌رسند که درست هستند و بسیاری از هیجانات منفی ما ناشی از همین قضاوت‌هاست. بنابراین، تقویت کنجکاوی درباره دیگران و تفسیر آن‌ها از وقایع و رفتارها، می‌تواند به شما کمک کند تا از قضاوت‌های سریع و نادرست پرهیز کنید.

اگر در موقعیت‌های آرام‌تر این کنجکاوی را در خود تقویت کنید، در شرایط هیجانی شدید هم قادر خواهید بود از واکنش‌های فوری خود جلوگیری کرده و به تصمیمات آگاهانه‌تر دست بزنید. یکی از فواید این نوع کنجکاوی این است که باعث تقویت همدلی و ارتباطات عمیق‌تر با دیگران می‌شود.

این استراتژی‌ها همه حول یک هدف مشترک می‌چرخند: شناسایی و مدیریت هیجانات به صورت آگاهانه و هدفمند. مانند هر مهارت دیگری، برای تسلط بر این مهارت نیاز به تمرین دارید و ممکن است در مسیر گاهی دچار اشتباه شوید. اما فواید این مهارت می‌تواند تأثیرات زیادی در زندگی شخصی و حرفه‌ای شما داشته باشد. چه بسا زندگی شما با کنترل بیشتر بر احساساتتان، به طرز شگرفی بهتر شود.

نویسنده: مایکل ویدرمن، استاد سابق روان‌شناسی بالینی

۴. هوش هیجانی یک مجموعه مهارت است

پیتر سالووی، یکی از پژوهشگران برجسته در زمینه هوش هیجانی، برخی از اشتباهات رایج درباره این مفهوم را روشن می‌کند.

در اواخر دهه ۱۹۸۰، مایر و من متوجه شدیم که گروه‌های مختلفی به‌طور جداگانه مشغول مطالعه موضوعاتی نظیر حرکات صورت، واژگان هیجانی و مدیریت احساسات هستند. این موضوع ما را به این فکر انداخت که باید چارچوبی وجود داشته باشد که همه این مباحث را پوشش دهد. اینجا بود که ما مفهوم «هوش هیجانی» را معرفی کردیم؛ مجموعه‌ای از مهارت‌ها که توانایی‌های مرتبط با هیجانات را توصیف می‌کند.

هوش هیجانی شامل چهار طبقه اصلی است

  • اولین خوشه شناسایی هیجانات در خود و دیگران است. این شناسایی می‌تواند از طریق زبان بدن، صورت و حتی گفتار اتفاق بیفتد.
  • دومین خوشه مربوط به درک نحوه استفاده از واژگان هیجانی و تغییرات هیجانات در طول زمان است. به‌طور مثال، چرا احساس شرم گاهی منجر به خشم می‌شود یا چرا حسادت به‌طور معمول با نوعی از حسادت آمیخته است.
  • سومین بخش هوش هیجانی به مدیریت هیجانات مربوط می‌شود. این مدیریت نه‌تنها شامل کنترل هیجانات شخصی خود فرد است بلکه به مدیریت هیجانات دیگران نیز مربوط می‌شود.
  • چهارمین خوشه استفاده از هیجانات است که می‌تواند در فعالیت‌های شناختی مانند حل مسائل و تصمیم‌گیری مورد استفاده قرار گیرد.

زمانی که راهی برای اندازه‌گیری هوش هیجانی پیدا کردیم، متوجه شدیم که باید ثابت کنیم هوش هیجانی فراتر از ویژگی‌های شخصیتی استاندارد است. یعنی پنج ویژگی اصلی شخصیت (گشودگی به تجربه، وجدان، توافق‌پذیری، روان‌رنجوری و برون‌گرایی) و همچنین هوش عمومی که (IQ) شناخته می‌شود. تنها در صورتی که بتوانیم نشان دهیم هوش هیجانی در پیش‌بینی نتایج مختلف مؤثر است، می‌توانیم به اعتبار آن اعتماد کنیم.

هوش هیجانی تعیین کننده موفقیت است

در طول ۲۰ سال تحقیق، ما نشان دادیم که هوش هیجانی نه‌تنها پیش‌بینی‌کننده موفقیت در مدرسه، محل کار و روابط شخصی است، بلکه در ارزیابی‌های مثبت عملکرد شغلی، ایده‌های خلاقانه و حتی روابط اجتماعی نیز تأثیر دارد. افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، معمولاً تعاملات بهتری با افراد غریبه دارند و ارتباطات آنها از نظر همدلی بیشتر ارزیابی می‌شود.

در نهایت، باید به این نکته توجه کنید که مفهوم هوش هیجانی، برخلاف برداشت‌های رایج که آن را به ویژگی‌های شخصیتی مرتبط می‌دانند را باید به‌عنوان یک مجموعه از مهارت‌ها و توانایی‌ها در نظر بگیرید که می‌توانید آن را بیاموزید و تقویت کنید.

نویسنده: پیتر سالووی، رئیس دانشگاه ییل و یکی از متخصصان پیشرو در حوزه هوش هیجانی است.

نتیجه گیری

هوش هیجانی نه تنها ابزار قدرتمندی برای تغییر زندگی است، بلکه به‌طور بالقوه می‌تواند شرایط فردی و حرفه‌ای شما را به طور چشمگیری دگرگون کند. اگر نتوانید احساسات خود را شناسایی کنید، در حقیقت خودتان را در معرض خطرات جدی قرار خواهید داد. در صورتی که نتوانید هیجانات خود را مدیریت کنید، هیچ‌گونه کنترلی بر رفتارها و واکنش‌هایتان نخواهید داشت. بدون آگاهی از احساساتتان، قادر نخواهید بود تصمیمات صحیحی بگیرید و در درازمدت در روابط و سلامت روان خود دچار بحران خواهید شد.

اگر از هوش هیجانی استفاده نکنید، روابط شخصی و حرفه‌ای شما به طور مداوم آسیب خواهند دید. در صورتی که نتوانید هیجانات خود را به‌طور دقیق شناسایی کرده و از آن‌ها استفاده کنید، نه‌تنها روابط شما با دیگران خراب خواهد شد، بلکه در مواجهه با چالش‌های زندگی نیز ناتوان خواهید ماند. زندگی بدون استفاده از این مهارت‌ها باعث می‌شود در مواجهه با موقعیت‌های استرس‌زا و بحرانی، آسیب‌های جبران‌ناپذیری به خود وارد کنید.

اگر نتوانید از احساسات خود در راستای رشد و موفقیت استفاده کنید، در دنیای امروز به شدت عقب خواهید افتاد. در دنیایی که همه به دنبال تسلط بر احساسات و هیجانات خود هستند، شما اگر در این زمینه ضعف نشان دهید، شانس زیادی برای پیشرفت نخواهید داشت. برای تغییر زندگی‌تان باید به‌طور جدی و سریع هوش هیجانی خود را ارتقا دهید و از آن برای بهبود کیفیت روابط، تصمیم‌گیری‌ها و بهبود سلامت روان خود بهره‌برداری کنید.

منبع: By Psychology Today Contributors published March 5, 2024 – last reviewed on March 6, 2024



برچسب‌ها :
دیدگاه شما

پرسش امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه
دسته‌بندی‌های منتخب برای شما