امیلی لاکهارت؛ با نویسندهی کتاب «ما دروغگو بودیم» آشنا شوید
امیلی لاکهارت یکی از نویسندگان آمریکایی است که در حوزهی کودک و نوجوان فعالیت میکند. این مطلب را دنبال کنید تا بیشتر با این معلم، مدرس و نویسندهی خلاق دنیای کودک و نوجوان آشنا شوید.
هوشنگ گلشیری؛ نویسندهای ایستاده بر شانههای گذشته
بیوگرافی امیلی لاکهارت
امیلی جنکینز با نام مستعار امیلی لاکهارت، متولد ۱۳ سپتامبر سال ۱۹۶۷ در نیویورک آمریکا است. امیلی نویسندهی کتابهای تصویری کودکان و رمانها و داستان های بزرگسالان است. مادرش معلم پیش دبستانی و پدرش نمایشنامهنویس بود و او همیشه به کلاسهای مادرش میرفت تا برای بچههای مدرسه کتاب بخواند. مادرش همیشه برای او کتابهای تصویری کودکان و پدرش کتابهایی مثل «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب»، «هاکلبری فین» و « شرلوک هولمز» را میخواند و به این ترتیب از همان کودکی، ادبیات را مانند هوا نفس کشید.
به گفتهی خود امیلی، او روحیهای بسیار حساس و لطیف داشت و از همان دوران کودکی به تیاتر علاقهمند بود. لاکهارت در سن هشت سالگی کار نویسندگی را شروع کرد و در سنین نوجوانی هم دورههای تیاتر را ادامه داد. امیلی در دوران تحصیلش به شهر واسار در میشیگان رفت و در آنجا با نانسی ویلارد، نویسندهی کتاب کودکان آشنا شد. امیلی در همانجا، سه سال در پیشدبستانی «واسار» مشغول به کار شد و پس از فارغالتحصیلی در مدرسهی «مونته سوری» بهعنوان دستیار معلم کار کرد و به بچههای شش تا نه ساله درس میداد.
امیلی لاکهارت دکترای ادبیات انگلیسیاش را از دانشگاه کلمبیا گرفت و برای دانشجویان کارشناسی ارشد هنرهای زیبا یا MFA در دانشگاه هملاین آمریکا، دورهای برگزار کرد؛ این دورهها، برنامهای دو یا سه ساله هستند که در زمینههای عکاسی، تیاتر، نویسندگی خلاق، هنرهای نمایشی و هنرهای نمایشی دیگر برگزار میشود.
امیلی و پدرش سال ۱۹۹۶ با همدیگر از راه دور و از طریق ایمیل، رمانی به نام «The Secret Life of Billie’s Uncle Myron» را برای کودکان نوشتند که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. امیلی هماکنون در نیویورک مستقر است و همچنان به کالجها، مدارس و کتابخانهها میرود تا چرخهی عشقش به ادبیات ادامه داشته باشد و دیدگاهش دربارهی فرایند خلاقیت پویا را به اشتراک بگذارد.
فعالیتهای کاری امیلی لاکهارت
امیلی انسانی هدفمند، منظم، سختکوش و با انگیزهای بسیار بالا است. او به یکی از سخنرانهای محبوب و محبوب کودکان و نوجوانان در مدارس و کتابخانهها تبدیل شده است. سخنرانیهای پرشور، تأمل برانگیز و فوقالعاده زیبای امیلی، باعث پیشرفت خلاقیت دانشآموزان میشود. لاکهارت یک داستاننویس بسیار تأثیرگذار است و با دانشجویان و نویسندگان مشتاق دربارهی زندگی خلاقانه، تکنیکهای نوشتن ادبیات داستانی و رمانهای گرافیکی صحبت میکند و با مربیان هم دربارهی ادبیات و موضوعات فمینیستی به گفتوگو مینشیند.
امیلی لاکهارت سال ۲۰۱۳ ریاست کمیتهی ادبیات جوانان را برای جوایز کتاب ملی بر عهده داشت. او آنقدر از کودکان و نوجوانان و دنیایشان اطلاع و شناخت دارد که توانسته است کتابهای بسیار قوی و موفقی برای این گروه سنی بنویسد.
امیلی لاکهارت در وبسایت اختصاصیاش، قسمتی مخصوص برای دانشآموزان و کودکان دارد. سایت امیلی منابع بسیار شگفتانگیزی را برای معلمان در زمینههای هنر، واژگان و سایر فعالیتهای کلاس ارائه میدهد. او در وبسایتش با خوانندگان کتابهایش از جمله کودکان ارتباط دارد و با مهربانی و دقت جواب سؤالهایشان را میدهد. امیلی عاشق تقویت قدرت خلاقیت کودکان، به اشتراک گذاشتن تکنیکهای قصهگویی و صحبت دربارهی تاریخچهی افسانهها است. امیلی در حال حاضر بهعنوان یک تحلیلگر فیلمنامهی خارجی است و شاغل در ارگانی است که فیلمهای بلند را از نظر خلاقیت و بازدهی تجاری ارزیابی میکند.
کتابهای امیلی لاکهارت
نوشتههای لاکهارت بسیار عالی و پرشور بوده و شخصیتپردازیهای او کاملا غنی و چند لایه است. امیلی لاکهارت کتابهای فوقالعادهی زیادی برای کودکان نوشته است. او با نوشتن کتاب «تاریخ بحث برانگیز بانکهای فرانکی لاندو» بسیار معروف شد و اسمش بر سر زبانها افتاد و برای این اثرش، برندهی جایزهی مایکل ال پرینتز و نامزد نهایی جایزهی ملی کتاب شد. امیلی همچنین با رمان معروفش به نام «ما دروغگو بودیم» موفقیت بسیار چشمگیری به دست آورد. این کتاب بهترین کتاب سال ۲۰۱۴ معرفی شد و جوایز دولتی بسیاری را از آن خود کرد و تا شش سال پس از انتشار هم در لیست پرفروشترینها باقی ماند. چهارگانهی «روبی الیور»، «چگونه بد باشیم» و «چگونه یک دختر همه چیز را میبیند» هم از سایر آثار برجستهی این نویسنده به شمار میروند.
در ادامه به معروفترین اثر امیلی لاکهارت به نام ما دروغگو بودیم که به فارسی هم ترجمه شده است، نگاهی انداختهایم.
ما دروغگو بودیم
کتاب «ما دروغگو بودیم» اثر امیلی لاکهارت، رمانی مناسب نوجوانان و بزرگسالان است که سال ۲۰۱۴ منتشر شد و از سال ۱۳۹۶ ترجمهی فارسی آن به بازار آمد.
کتاب ما دروغگو بودیم از زبان راوی نوجوانی به اسم کادنس سنکلر شروع میشود که ماجرایی را تعریف میکند؛ ماجرای خانوادهی ثروتمندی که در جزیره هستند و دچار مشکل میشوند. امیلی در این کتاب به بیشتر مسائل جنجالی مربوط به یک نوجوان پرداخته است؛ طلاق والدین، روابط احساسی، افت درسی و چیزهای دیگری که در کتاب گفته میشود.
در این کتاب خواننده از زاویهی دید کادنس، با جزئیات اتفاقها روبهرو خواهد شد. «کادنس» از یک خانواده قدیمی و متشخص است؛ خانوادهای که همیشه میخواهند بیعیب و نقص به نظر برسند و این در نهایت باعث یکسری پنهانکاریها در بینشان میشود. در این جزیره چهار خانه قرار دارد که عمارت بزرگ متعلق به هریس سینکلر و همسرش و سه خانهی دیگر، برای سه دخترشان است. کادنس که نوهی بزرگ هریس است، در تابستان پانزدهسالگیاش وارد رابطهای عاشقانه با فردی به نام «گات» میشود اما متأسفانه همان سال کادنس دچار یک تصادف شدید و مرموز شده و این اتفاق وقتی رخ میدهد که پدر و مادرش بهتازگی از هم جدا شدهاند و او به همراه مادرش به جزیرهی پدربزرگش آمده است. این تصادف باعث میشود که کادنس دو سال از زندگیاش را در هالهای از فراموشی، میگرن و با داروهای مسکن سپری کند.
کادنس به جز حادثهی تصادف هیچ چیز دیگری را از تابستان به یاد نمیآورد و وقتی سعی میکند که همهچیز را به یاد آورد، هیچکس در اینباره با او حرف نمیزند و رفتار همه با او بسیار عجیب است.
کتاب ما دروغگو بودیم به مدت ۳۰ هفته در لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز بود و جوایز زیادی از جمله «جایزهی گودریدز چویس برای بهترین داستانهای نوجوانان»، «جایزهی تخیل کودکان» و «جایزهی مایکل لوپز چاپز» را از آن خود کرد. این کتاب همچنین سال ۲۰۱۵ بهعنوان یکی از ده داستان برتر برای نوجوانان انتخاب شد. تاکنون ترجمههای مختلف این کتاب در ۴۱ کشور به چاپ رسیده است.
کتاب از پنج قسمت با عنوانهای «خوشآمد»، «ورمونت»، «تابستان هفده»، «نگاه کن، آتش» و «حقیقت» تشکیل شده است. این کتاب پایان بسیار حیرتانگیزی دارد که خوانندگان را برای مدت طولانی درگیر خود خواهد کرد و حتی تا آخر داستان نمیفهمید که شخصیت اصلی قصه راست میگوید یا نه. این کتاب، رمانی بسیار درخشان و جذاب است و میتوان از آن بهعنوان یک کتاب ماجراجویی یاد کرد. لاکهارت فضایی شگفتآور ایجاد کرده است که باید این رمز و راز را کشف کنید.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
دوستاش داشتم، تا جایی که میتوانستم. اما حق با او بود. خوب و کامل او را نشناختم. هرگز آپارتمانش را نخواهم دید، دستپخت مادرش را نخواهم چشید، دوستان مدرسهاش را نخواهم دید. من هرگز روتختی تختخوابش یا پوسترهای روی دیوار اتاقش را نخواهم دید. من هرگز غذاخوریای را که در آن صبحها ساندویچ تخممرغ میخورد یا گوشهای را که در آنجا دوچرخهاش را دوقفله میکرد نخواهم شناخت. من حتی نمیدانم که ساندویچ تخممرغ میخرید یا پوستر به دیوار میزد. من نمیدانم که دوچرخه یا روتختی داشت. من تنها گوشهای را که در آن دوچرخهاش را دوقفله میکرد تصور میکنم، چون من هرگز با او به خانهاش نرفتم، هرگز زندگیاش را ندیدم، هرگز آن گتی را نشناختم که بیرون از جزیرهی بچوود بود. اتاقش باید تا الان خالی شده باشد. دو سال میشود که مرده است. ما میتوانستیم باشیم. ما میتوانستیم باشیم. من تو را از دست دادم، گت، چون مأیوسانه، مأیوسانه، عاشق بودم.