سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت دوازدهم): لیچها
بازیهای نقشآفرینی رومیزی موفق نشدند بهطور گسترده در فرهنگ ایران جا بیفتند، ولی میراث آنها، یعنی بازیهای ویدئویی نقشآفرینی این عدم محبوبیت را جبران کردند و امروزه بازیهای نقشآفرینی، چه غربی و چه ژاپنی، طرفداران بسیار زیادی در کشورمان دارند. شاید باورش سخت شود، ولی همهی این بازیها بهطور مستقیم یا غیرمستقیم یک ریشهی یکسان دارند و آن ریشه بازی نقشآفرینی رومیزی سیاهچالهها و اژدهایان (Dungeons & Dragons) است که در سال ۱۹۷۴ به بازار عرضه شد و از آن موقع تاکنون چهرهی صنعت بازی را برای همیشه تغییر داد. بازیهایی مثل دروازهی بالدور (Baldur’s Gate)، پلیناسکیپ تورمنت (Planescape Torment)، شبهای نوروینتر (Neverwinter Nights) اقتباسی مستقیم از دیانددی هستند و عناوین بسیار زیاد دیگر مثل ویچر (The Witcher) و عصر اژدها (Dragon Age) بهطور مستقیم و غیرمستقیم از بازیهای دیانددی الهام گرفتند تا مسیری متفاوت را طی کنند. در این سری مقالات قصدمان بر این است که با دنیای دیانددی بیشتر آشنا شویم، چون آشنایی با دیانددی به معنای آشنایی با بخشی بزرگ از دنیای گیم است. با ما همراه باشید.
چند روزی میشود که شما و همراهانتان در مخفیگاه جادوگری پلید اسیر شدهاید و نوچههای هیولامانند او را میکشید و در برابر تلههای مرگبارش جاخالی میدهید. بالاخره موفق میشوید خود را به اندرونی او برسانید. در آنجا جادوگر پلید و نامیرا را، با ظاهر ترسناکش، ملاقات میکنید.
پس از مبارزهای پرتنش و سخت، موفق میشوید دشمن قدرتمند خود را شکست دهید و با سربلندی سیاهچاله را ترک میکنید. با این حال، از نکتهای مهم خبر ندارید و آن هم این است که کیلومترها آنطرفتر، در مکانی مخفی، جادوگر پلید در کالبدی تازه برمیخیزد. چون او مرگ را پشتسر گذاشته و به یک لیچ (Lich) تبدیل شده است.
موجوداتی که با استفاده از جادو طول عمر خود را افزایش میدهند، در آثار فانتزی نادر نیستند. ولی موجوداتی که در دنیای دیانددی به لیچ تبدیل میشوند، در راستای رسیدن به جاودانگی – و بنا بر دلایل مختلف – دنبال چنین کاری میروند. در این مطلب قصد دارم لیچها را معرفی کنم و توضیح دهم چرا دشمنی سرسخت هستند، خصوصاً اگر بخواهید برای همیشه آنها را از بین ببرید.
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت اول): تاریخچهی بازی رومیزی سیاهچالهها و اژدهایان
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت دوم): آبولثها
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت سوم): نظارهگرها
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت چهارم): خزندگان لاشخور
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت پنجم): اژدهایان
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت ششم): دیوها و شیاطین
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت هفتم): اِلِمِنتالها
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت هشتم): دِروها (الفهای تاریک)
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت نهم): مکعبهای ژلاتینی
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت دهم): غولها
- سیاهچالهها و اژدهایان (قسمت یازدهم): کوبولدها
تاریخچهی انتشار لیچها
لیچها برای اولین بار در سال ۱۹۷۵، در مکمل گریهاوک (Greyhawk) برای ست اصلی دیانددی معرفی شدند. اسم «Lich» از واژهای متعلق به انگلیسی قدیمی (Old English) به معنای «جسد» برگرفته شده است.
گری گایگکس برای ابداع لیچها از جادوگران آثار فانتزی قدیمیتر – مثل آثار کلارک اشتون اسمیت (Clark Ashton Smith) و گاردنر فاکس (Garder Fox) – الهام گرفته بود، جادوگرانی که با استفاده از قدرت جادو سعی میکردند مرگ را شکست دهند.
در مکمل گریهاوک، لیچها بهعنوان هیولاهای اسکلتیای توصیف شدند که ریشه در جادو دارند. هرکدام از آنها پیش از تبدیل شدن به لیچ جادوگران یا روحانیهای (Cleric) قدرتمند بودند که با استفاده از طلسمهای قدرتمند و ارادهی قوی موفق شدند به زندگی برگردند.
لیچها پس از معرفی شدن به محبوبیت بالایی دست پیدا کردند و در همهی ویرایشهای فرهنگ هیولاشناسی و همچنین تعداد زیادی ماجراجویی و مکمل حضور پیدا کردند.
طی سالها دگرگونیهایی از لیچها نیز معرفی شدند. منجمله:
- نیمهلیچ (Demilich)
- لیچ سایونیک (Psionic Lich)
- لیچ المنتال (Elemental Lich)
- لیچ خوب (Good Lich)
هیچ مکمل بزرگی که به لیچها اختصاص داده شده باشد وجود ندارد، برای همین برای نوشتن این مقاله از منابع مختلف استفاده خواهم کرد.
ویژگیهای اصلی لیچها
لیچ – در پایهایترین تعریف خود – به هر جادوگری گفته میشود که با استفاده از جادو طول عمر خود را افزایش داده باشد. لیچها روح خود را در مخزنی جادویی به نام فیلَکتِری (Phylactery) قرار میدهند.
پروسهی تبدیل شدن به یک لیچ اصلاً راحت نیست و بسیاری از جادوگران بلندپروازی که سعی کردند خود را به لیچ تبدیل کنند، در این راه کشته شدند. تبدیل شدن به لیچ به مقدار زیادی آمادگی، اراده و شجاعت نیاز دارد. در مرحلهی آخر جادوگر باید معجونی کشنده را بنوشد، تازه اگر فرض را بر این بگیریم که همهی مراحل قبلی بهدرستی انجام شده باشند.
یکی از مهمترین قسمتهای پروسهی تبدیل شدن به لیچ ساختن فیلکتری است. فیلکتری روح لیچ را در خود نگه میدارد و از آن در برابر آسیب محافظت میکند. ماهیت دقیق فیلکتری انعطافپذیر است. تنها ویژگی موردنیاز آن این است که یک جور فضای خالی داشته باشد تا بتوان در آن رونهای (Rune) جادویی مختلف نوشت. فیلکتری ممکن است یک جعبه، شیشه یا حتی گردنبندی بزرگ باشد. البته گاهی به این اشاره میشود که فیلکتری باید شیئی قیمتی باشد و اگر از جنس چوب باشد، بهعنوان فیلکتری پذیرفته نمیشود. پس از اینکه تشریفات جادویی روی فیلکتری اجرا شود، جادوگر میتواند روح خود را به داخل آن منتقل کند.
بسته به ماهیت تشریفات، یا این کل کاری است که لازم است برای تبدیل شدن به لیچ انجام داد، یا اینکه یک مرحلهی اضافه نیز باید انجام داد و آن هم نوشیدن معجونی خاص است.
این معجون عموماً از زهرهای مختلف و خون موجود هوشمندی تشکیل شده است که قربانی شده تا روحش به خورد جادوی فیلکتری داده شود. پس از نوشیدن این معجون جادوگر میمیرد و بهعنوان یک لیچ به زندگی برمیگردد. در این مقطع، لیچ فیلکتری خود را در مکانی مخفی و محافظتشده که احتمالاً فقط خودش از موقعیت آن خبر دارد پنهان میکند، چون اساساً این فیلکتری تنها چیزی است که او را جاودان نگه میدارد.
باز هم بنا بر ماهیت تشریفات جادویی اجراشده، لیچ باید یکی از دو کار لازم را انجام دهد تا اطمینان حاصل کند وجودش تحت محافظت است. در بعضی مواقع، اگر لیچ بمیرد، روح او که داخل فیلکتری قرار دارد، در بدن هر موجودی که اخیراً در نزدیکیاش کشته شده باشد حلول خواهد کرد. حالت ایدهآل این است که آن بدن، بدن خودش باشد.
اگر روح وارد بدنی شود که به خودش متعلق نباشد، روح در این بدن جدید دنبال بدن قدیمی خود خواهد گشت تا دوباره در آن حلول کند. البته شرطش این است که این بدن بهکل نابود نشده باشد.
در موقعیتهای دیگر، فیلکتری صرفاً بدنی جدید را از ابتدا خواهد ساخت تا لیچ کنترلش کند. البته شرط این کار این است که لیچ بهطور دائمی به فیلکتری قربانی عرضه کند. اگر این کار را نکند، بدنش بهمرور از بین خواهد رفت و فقط از خودش یک جمجمهی هوشمند به جا خواهد گذاشت. هرچند همین جمجمه هم دشمنی خطرناک است.
همانطور که اشاره شد، دانش، اراده و مهارتی که برای کامل کردن پروسهی تبدیل شدن به لیچ لازم هستند، بهراحتی به دست نمیآیند و بسیاری از لیچها مسیر سادهتری را دنبال میکنند و به قدرتهای بزرگتری روی میاندازند تا به آنها کمک کند.
این قدرتها ممکن است لیچها یا نیمهلیچهای باستانی دیگر باشند، یا بهطور رایجتر خدایان، خصوصاً اورکس (Orcus)، شاهزادهی دیوها. البته این کمکرسانی هزینهای به دنبال دارد؛ لیچ موظف است به کسی که در به وجود آمدنش به او کمک کرد، به مدت چند قرن در انجام کارهای پلید و ناخوشایند خدمت کند.
قدرت لیچها و مخفیگاه آنها
لیچ بنا بر دلایل مختلف موجودی قدرتمند است. یکی از این دلایل این است که برخلاف بیشتر موجودات نامیرا – مثل زامبیها یا اسکلتهای متحرک –تمام خاطرات، قوهی هوشمندی و ویژگیهای شخصیتی زندگی قبلیاش را حفظ میکند. در این پروسه ذهن لیچ تقریباً دستنخورده باقی میماند.
همچنین لیچها یک سری قابلیت جدید کسب میکنند. مثل مقاومت فیزیکی بیشتر، مصون بودن در برابر خطرات آزاردهندهای که موجودات زنده را تهدید میکنند (مثل بیماری و مسمومیت) و قابلیت فلج کردن یک موجود صرفاً با لمس کردنش.
البته بزرگترین نقطهقوت لیچ چیزی است که از ابتدا به خاطر آن تبدیل به لیچ شدند: آن نقطهقوت هم چیزی نیست جز جاودانگی. برای اینکه کسی به لیچ تبدیل شود، باید ذهنی قوی و تمایلی بالا به کسب دانش داشته باشد. با توجه به اینکه لیچها نیاز به خوردن و خوابیدن ندارند و عملاً زمانی که در اختیار دارند بینهایت است، عملاً میتوانند به بزرگترین استاد فنون جادویی تبدیل شوند.
هوش، دانش و تجربهی بسیار گستردهی لیچها، در کنار زمان و قابلیتهای کافی آنها برای نقشه کشیدن و دسیسهچینی، باعث شده است که به دشمنانی بسیار خطرناک تبدیل شوند.
بسیاری از جادوگران بزرگ افرادی گوشهگیر و درونگرا هستند. برای همین بسیاری از لیچها نیز از چنین ویژگیای برخوردارند. لیچها بیشتر زمان خود را در مخفیگاهی تاریک و عمیق به دور از تمدن سپری میکنند. در این مخفیگاهها، که عموماً پر از کتابهای قطور دربارهی جادو و اشیاء جادویی هستند، آنها وقت خود را صرف مطالعه و بالا بردن سطح دانش خود میکنند.
لیچها با استفاده از انواعواقسام خدمتکار و تله از مخفیگاه خود محافظت میکنند. خدمتگزاران لیچها از نامیرایان قدرتمند دیگر تا گالمها (Golem)، موجودات جادویی دیگر ساختهشده بهدست لیچها و حتی دیوهایی (Demons) که به اسارت گرفته شدهاند و مجبورند در جهان مادی خدمت کنند، متغیر هستند.
کشتن لیچها
بیشتر لیچها مخفیگاه خود را جایی در سیاهچالههای پیچدرپیچ و هزارتومانند انتخاب میکنند تا بتوانند رفتوآمد متجاوزان را رصد کنند، برای همین ماموریت شکست دادن یک لیچ در مخفیگاه خودش مخصوص شجاعترین و جسورترین ماجراجویان است.
لیچها را میتوان از بین برد، اما نکتهی چالشبرانگیز از بین بردن فیلکتری هر لیچ است. چون بهندرت پیش میآید یک لیچ فیلکتریاش را نزدیک به خودش یا مخفیگاه خودش نگه دارد. همچنین آنها هیچگاه با میل خود موقعیت آن را لو نمیدهند.
اگر کسی لیچ را از بین ببرد، ولی موفق نشود فیلکتری او را پیدا کند، لیچ مذکور دوباره به زندگی برخواهد گشت. پس از بازگشت به زندگی نهتنها قدرت لیچ از بین نمیرود، بلکه کینهای عمیق نسبت به کسی که او را کشت پیدا خواهد کرد.
غیر از این، حتی اگر موفق شوید فیلکتری را پیدا کنید، نابود کردن آن راحت نخواهد بود؛ در واقع نابود کردن فیلکتری خودش یک ماموریت جداگانه است. به احتمال زیاد لیچ خدمتگزاران و تلههای زیادی را در نزدیکی فیلکتری خود کار خواهد گذاشت و شکستن آن نیز نیازمند یک اسلحه یا شیء قدرتمند خواهد بود.
پس از کشتن لیچ و شکستن فیلکتری، کار لیچ بالاخره یکسره خواهد شد. چون روح لیچ بهکلی نابود میشود و دیگر راهی برای برگشتنش وجود نخواهد داشت.
انواع لیچها
گفته میشود که همهی لیچها پلید نیستند. چون این امکان وجود دارد که شخصی خوشقلب نیز راهوروش تبدیل شدن به یک لیچ را یاد بگیرد. با این حال، این شخص خوشقلب خودش باید بهتنهایی اصول مربوط به آن را یاد بگیرد و از درخواست کمک از قدرتهای بزرگتر و البته پلید پرهیز کند. همچنین به پایان رساندن این فرآیند بدون از دست دادن عقل خود، به ارادهی قویای نیاز دارد.
با این حال، اگر این فرآیند بهدرستی انجام شود، به وجود آمدن یک لیچ خوب غیرممکن نیست. با این حال لیچهای خوب بهاندازهی همردههای پلید خود که خود را بهطور کامل وقف یادگیری و پذیرش فنون نکرومنسی (Necromancy) کردهاند، قدرت نخواهند داشت.
همچنین این امکان وجود دارد که بدون استفاده از نکرومنسی انواع دیگری از لیچها را به وجود آورد. مثل استفاده از قدرتهای سایونیک و قدرتهای المنتال. این فرآیند نیز با فرآیند قبلی فرق خاصی ندارد و فقط اشخاص بسیار مستعد توانایی انجامش را دارند. راهوروش اجرای آن نیز عملاً با فرآیند تبدیل شدن به لیچ معمولی یکسان است و همچنان برای اجرایش – و متعاقباً رسیدن به جاودانگی – یک فیلکتری لازم است.
تفاوت اساسی بین انواع مختلف لیچها قابیلتهای آنهاست. لیچهای سایونیک استاد دستکاری ذهن بقیه و لیچهای المنتال نیز استاد استفاده از عناصر (آب، باد، آتش، خاک و…) هستند، خصوصاً عناصر جهان تاریک ریونلافت (Ravenloft): استخوان، خون، آتش و مه.
احتمالاً تبدیل شدن به انواع دیگری از لیچها نیز ممکن است، چون راههای متعددی برای رسیدن به جاودانگی وجود دارد.
در سیاهچالهها و اژدهایان، دشمنان باهوش عموماً بهترین دشمنان هستند. موجوداتی که میتوانند مستقلاً فکر کنند، در سطح ماجراجویان یا حتی بهتر از آنها استراتژی بریزند و حتی اهداف و آرمانهای خاص خود را داشته باشند.
یک لیچ، حتی در سادهترین حالت خود، موقعیتی چالشبرانگیز ایجاد میکند. ماجراجویان برای رسیدن به لیچ – که خودش جادوگری خطرناک است – باید به اعماق سیاهچالهای تاریک و پیچدرپیچ بروند و تعداد زیادی دشمن را – که عموماً نوچههای لیچ هستند – از بین ببرند.
فراتر از این، لیچ میتواند بزرگترین تهدید یک کمپین باشد. لیچ میتواند از پشت صحنه، تار بزرگی از جنس خشونت و نابودی ببافد و تحت محافظت خدمتگزاران، قابلیتها و جاودانگیاش، خود را از درگیری مستقیم دور نگه دارد.
نتیجهگیری نهایی این است که مقابله با یک لیچ هیچگاه نباید اتفاقی کوچک یا پیشپاافتاده باشد. چون پروسهی رسیدن به یک لیچ کوچک یا پیشپاافتاده نیست. شخصی که برای رسیدن به جاودانگی این همه به خود زحمت داده است، به این راحتیها میدان را به رقیب واگذار نخواهد کرد.