نقد سریال «تلماسه: پیشگویی»؛ تاریخچهی فرقهی خواهری
تا سالها سری کتابهای «تلماسه» (Dune) فرانک هربرت را غیرقابل اقتباس توصیف میکردند. اما این حرفها برای دوران پیش از فیلمهای «تلماسه» دنی ویلنوو است که معجزه کرده و جهان خارقالعادهی هربرت را با حفظ رمز و راز آن به تصویر کشید. سریال «تلماسه: پیشگویی» (Dune: Prophecy) بر این اعجاز ویلنوو صحه میگذارد. این سریال شش قسمتی پیشدرآمدی بر «تلماسه» اصلی به حساب میآید و داستانش دههزار سال پیش از وقایع فیلمهای ویلنوو اتفاق میافتد. باوجود بیش از بیست کتاب در سری «تلماسه»، سریال بهجای اقتباس از یک داستان مشخص، از جهانسازی فیلمها و کتابها، به ویژه کتاب «خواهران تلماسه» (Sisterhood of Dune) الهام گرفته (که نویسندهاش برایان هربرت، پسر فرانک هربرت است)، ولی همچنان داستان مستقل خودش را با کاراکترهای تازه روایت میکند؛ اقدامی که موجب گم شدن «تلماسه» در پسزمینهی درگیریهای دروندرباری و ماجراهای خالهزنکی شده است. در نقد «تلماسه: پیشگویی» به ایراد بزرگ سریال در محدودیت زمانی و جاهطلبی داستانی میپردازم که البته در بطن خود، همچنان پتانسیل بالایی دارد.
هشدار؛ در نقد سریال «تلماسه: پیشگویی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد سریال «تلماسه: پیشگویی»؛ روایت دههزار سال پیش از میلاد مسیح آراکیس
فرقهی خواهری که در مرکزیت سریال «تلماسه: پیشگویی» به تصویر کشیده شده در جهان «تلماسه» فرانک هربرت گروه شناختهشدهای هستند. این خواهران با نفوذ بالایی که دارند، میتوانند معادلات سیاسی را به نفع ایدئولوژی خود تغییر دهند. ایدئولوژی آنها اساسا در پی تولد یک رهبر یا فرد موعودی است که اگر فیلم «تلماسه» را دیده باشید میدانید او چه کسی خواهد بود. در «تلماسه: پیشگویی» اما بیش از آنکه با پیشگوییهای آمدن این موعود سروکار داشته باشیم، داستان دو خواهر هارکونن، والیا (امیلی واتسون) و تولا (اولیویا ویلیامز) را، از اولین روزهای آنها در فرقهی خواهری، تا تلاشهایشان برای رسیدن به قدرت و نقش آنها را در آیندهی آراکیس بررسی میکنیم. البته انگار که تاریخچهی بنهجزریت بهخودی خود کافی نباشد، چندین داستان فرعی دیگر هم به آن اضافه کردهاند که با درگیریهای درون دربار، بیشتر به «بازی تاج و تخت» در فضا میماند؛ البته در شش اپیزود، عجیب هم نیست که هرگز فرصتش را ندارد که مثل «بازی تاج و تخت» شما را غرق داستان کند. مهمترین این ماجراهای دروندرباری به دزموند هارت (با بازی تراویس فیمل که پوزخندزنان شما را از جو داستان بیرون میاندازد) و ارتباط او با تولا برمیگردد که به ادغام خون اتریدیزها و هارکوننها اشاره میکند؛ قضیهای که ارجاعی به داستان اصلی «تلماسه» میزند.
چندین شخصیت متفاوت در پیشبرد هر کدام از خطوط داستانی متعدد «تلماسه: پیشگویی» نقش دارند؛ کاشا، پرنسس نز، مکیلا، خواهر دوروتیا، خواهر راکلا، کیران اتریدیز، هارو هارکونن و بسیاری دیگر شخصیتهایی که با توجه به برههای که داستان در آن اتفاق میافتد، برای بینندگان شناختهشده نیستند؛ پس فرقی نمیکند که فیلمها را دیدهاید یا نه، حالا با یکسری شخصیتهای تازه طرف هستید و چالشهای آنها که داستاناشان در مدت کوتاه فصل اول اهمیتی پیدا نمیکند و تأثیری بر جهان بزرگتر «تلماسه» نمیگذارد. حتی والیا و تولا هم، که موتور پیشبرندهی داستان «تلماسه: پیشگویی» هستند، تنها با اجرای قوی امیلی واتسون و اولیویا ویلیامز به دل مینشینند؛ وگرنه دغدغههای شخصی آنها در جهانی که دههزار سال پیشتر میگذرد، بیاهمیت میشود.
«تلماسه: پیشگویی» تنها در مقدمهچینی برای فصل دوم موفق است
شاید فکر کنید با موفقیت بیسابقهی فیلمهای «تلماسه» دنی ویلنوو براساس کتابهای هربرت، چندان هم عجیب نیست که HBO سراغ ساخت سریالی مبتنی بر این آیپی بیاید. اما قضیه چیز دیگری است. کلید ساخت این سریال از سال ۲۰۱۹ خورده؛ یعنی حتی پیش از اکران فیلم اول و قرار بوده ویلنوو کارگردانی و تهیهکنندگیاش را برعهده داشته باشد. اما حالا و پس از تمام بالا و پایینها که طی آن بارها شورانر و کارگردان سریال تغییر کرده، نتیجه شده یک سریال شش اپیزودی ناقابل که میخواهد خطوط داستانی متعددی را دنبال کرده و همه را هم به سرانجام برساند و تازه برای یک فصل دیگر هم پایهگذاری کند! اساسا، چهار اپیزود ابتدایی زمینهسازی برای دو قسمت آخر است و کل فصل اول، زمینهسازی برای فصل بعد.
نویسندگان برای این مشکلات ساختاری راه حلی نداشتهاند. برای همین، قسمت اول را با یک سکانس مقدماتی از اتفاقات مربوط به جهاد باتلرینها (که مشخصا به نام آن در سریال اشاره نمیشود) آغاز میکنند و اپیزودهای بعدی به آشنایی و زمینهسازی برای کاراکترها و داستان آنها اختصاص داده میشود؛ اپیزودهایی با جریان بسیار کند، بدون داستانپردازی بصری و متکی به دیالوگ، آن هم دیالوگهایی مملو از اطلاعات صرف، که نه رمز و راز نوشتههای هربرت را دارند، نه هوشمندی و موجز بودن فیلمهای ویلنوو که آنها را برای بینندهای که کتابهای «تلماسه» را هم نخوانده جذاب میکردند. البته در «تلماسه: پیشگویی» ارجاعات به فیلمهای ویلنوو و کتابها هم کم پیدا نمیشود؛ اما بیشتر برای خوشحال کردن دل طرفداران در میان داستان جاساز شدهاند؛ فیسدنسرها، منتاتها، گم جبار، مانترای بنهجزریت علیه ترس، پرانا بیندو و همین جهاد علیه ماشینهای متفکر همه در سریال وجود دارند، اما تنها به طور گذرا به آنها پرداخته میشود. خوشبختانه، جریان داستان در اپیزود پایانی بالا میگیرد و شمهای از آن سریالی را نشان میدهد که اگر «تلماسه: پیشگویی» نویسندگی بهتری داشت، محقق میشد.
بخش اعظم ایرادات به این بازمیگردد که داستان بیشتر از کتابهای برایان هربرت الهام گرفته و نه پدرش که اصلا آن پیچیدگی، ظرافت و رمز و راز شش کتاب اول را ندارد؛ فرایند تولید پردردسر سریال «تلماسه: پیشگویی» هم مزید بر علت. یک ایراد دیگر هم اینجاست که با بردن داستان به بیش از ده هزار سال قبل از تولد پاول اتریدیز، «تلماسه: پیشگویی» مجبور میشود تواریخ زیادی را یکدفعه به بیننده ارائه بدهد و بعد هم تا جای ممکن داستان همهی آنها را هم بیاورد؛ حتی اگر آخرش با سپوکو مجبور به حذف کاراکتر شود؛ مثلا تازه وقتی به دو قسمت پایانی میرسیم، نویسندگان یادشان میافتد که یکی از بهترین خطوط داستانی سریال، یعنی رابطهی فرانچسکا (تابو) با پادشاه کورینو (مارک استرانگ) را وارد داستان کنند. اما فرانچسکا که تازه در اپیزود پنجم به داستان وارد شده، در ابتدای قسمت ششم همراه با پادشاه میمیرد!
- اجرای قوی زنان نقش اصلی
- زمینهسازی برای معرفی جهان بزرگتر
- جلوههای ویژه و طراحی صحنه و لباس باکیفیت
- تعداد اپیزودهای اندک
- معرفی شخصیتهای زیاد و بیخاصیت
- خطوط داستانی متعدد و جریان ناهمگون آنها
- فاصله گرفتن از رمز و راز جهان کتابهای فرانک هربرت
با تمام این اوصاف، نمیتوان از اجرای عالی بازیگران، امیلی واتسون، اولیویا ویلیامز، به ویژه کلویی لی (بازیگر نقش لایلا که از میان بازیگران جوانتر بیش از همه درخشید) و البته کیفیت تولیدی چشمگیر سریال چشمپوشی کرد که با فیلمبرداری، نورپردازی و جلوههای ویژهی باکیفیت به یکی از بهترین ساختههای اخیر پلتفرمهای پخش آنلاین، حداقل از نظر بصری، تبدیل شده است. گروه طراحی دکور و لباس هم دستمریزاد مخصوص خودشان را دارند که علاوه بر اینکه کوشیدهاند از نظر سبک هنری به فیلمهای ویلنوو نزدیک باشند، این جهان را بسط داده و دنیایی خلق کردهاند که کاراکترها را چندمرحله ارتقاء میدهد؛ حتی اگر قرار نباشد دوباره خیلی از این کاراکترها را در فصل دوم ببینیم و بله، خبر آمدن فصل دوم حتی پیش از انتشار اپیزود آخر تأیید شد. با پایان باز سریال و رسیدن والیا و پرنسس نز به آراکیس، شکی در آن نیست که سازندگان «تلماسه: پیشگویی» ایدههایی بیشتر برای فصلی دیگر در آبنمک گذاشتهاند.
فصل اول «تلماسه: پیشگویی» با اینکه با داستانپردازی شلوغ و پرعجله کار را خراب کرده، اما در نهایت پتانسیل بالایی به نمایش میگذارد و نوید چشمانداز جهان بزرگتری برای «تلماسه» میدهد. با افزایش تعداد اپیزودها و نویسندگی بهتر، حتما فصل دوم آن میتواند از فصل اول جلو زده و به سریالی تبدیل شود که بهراستی طرفداران استحقاق آن را دارند.
شناسنامه سریال «تلماسه: پیشگویی» (Dune: Prophecy)
شورانر: آلیسون شاپکر
کارگردانان: آنا فورستر، ریچارد جی لوئیس
بازیگران: امیلی واتسون، اولیویا ویلیامز، تراویس فیمل، مارک استرانگ
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۷.۳ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ٪۷۰
خلاصه داستان: داستان «تلماسه: پیشگویی» بیش از ده هزار سال پیش از تولد پاول اتریدیز اتفاق میافتد. خواهران هارکونن به دنبال تثبیت قدرت فرقهی خواهری هستند که به نام بنهجزریت آنها را میشناسیم. خواهران این فرقه با نفوذ در پادشاهیها و دستکاری معادلات سیاسی، مهرههای تأثیرگذاری در پهنهی سیاسی و اجتماعی جهان شناختهشده به حساب میآیند. پیش از این اما یک جنگ همهجانبه به نام جهاد باتلرینها بین ماشینهای متفکر و انسانها درگرفت و با مرگ مادر بزرگوار راکلا، قدرت به والیا هارکونن رسید که امروزه در پی تسلط بر پادشاهی کورینو و پیادهسازی برنامههای بزرگتر بنهجزریت است. همزمان که والیا و خواهرش تولا برای تصاحب قدرت برنامهریزی میکنند، مرد مرموزی از راه میرسد که معادلات آنها را بر هم میزند…
منبع: دیجیکالا مگ