فیلم «دوگانه»؛ یک کمدی سیاه دربارهی ملاقات با همزاد (چی ببینیم؟)
«همزاد» مقولهی پیچیدهای است که اغلب سوالات هستیشناختی ایجاد میکند و همواره با فلسفه، تاریخ، ادبیات، زیستشناسی (کلونسازی) و حتی اختلالات روانی همچون اسکیزوفرنی در ارتباط بوده است. فیلمهای متعددی در دهههای اخیر منحصرا به این ایدهی پرداختهاند و تقریبا اکثر این آثار بستر را برای گفتگو پیرامون هویت، فردیت و بهطور کلی اینکه «انسان چیست» فراهم میکنند. به همین منوال، فیلم «دوگانه» (Dual) از این قاعده مستثنی نیست، گرچه سعی میکند به مسیر متفاوتی برود.
واژهی همزاد را اولینبار رماننویس مشهور آلمانی «ژان پل» در اواخر قرن هجدهم استفاده کرد اما در واقع قرنها پیش از آن وجود داشته است (برای مثال در مصر باستان، روح را همزاد جسم میدانستند). بعدها، همزاد به یک تکنیک روایی محبوب در ادبیات تبدیل شد و نویسندگان از آن استفاده میکردند تا دوگانگی انسان و ابعاد شخصیتی تاریک آدمهای قصه را بررسی کنند. برای مثال در قصهی «سایه» نوشتهی «هانس کریستیان آندرسن»، سایهی شخصیت اصلی از او جدا و به تدریج به همزاد وی تبدیل میشود. این سایه که از نظر اخلاقیات و تفکر نقطهی مقابل قهرمان قصه است، در نهایت جای او را میگیرد.
در رمان «اکسیر شیطان»، «ارنست هوفمان» قصهی مردی را روایت میکند که خانوادهاش را به قتل میرساند اما این همزاد او است که دستگیر و اعدام میشود. «ولادیمیر ناباکوف» در رمان «ناامیدی» داستان مردی را بازگویی میکند که تصادفا با مرد بیخانمانی روبرو میشود که همزادش است. اما مشهورترین نمونهی ادبی را باید رمان «همزاد» نوشتهی «فئودور داستایوفسکی» بدانیم که روایتگر سرگذشت «گالیادکین» است که یک روز با مردی ملاقات میکند که از نظر ظاهری دقیقا شبیه او است. آنها به دوستان خوبی تبدیل میشوند تا اینکه همزادِ گالیادکین تصمیم میگیرد زندگی او را تصاحب کند.
در دنیای سینما، «معجزه» (۱۹۱۲) اولین فیلمی بود که ایدهی همزاد در آن به چشم میخورد. از آثار سالهای اخیر هم میتوان به «ما» (۲۰۱۹)، «مرد ماه جوزا» (۲۰۱۹)، «دشمن» (۲۰۱۳) و حتی «پرستیژ» (۲۰۰۶) اشاره کرد. دوگانه جدیدترین فیلمی است که به این مضمون میپردازد با این تفاوت که چاشنی کمدی سیاه و عناصر هجوآمیز را هم در کنار اِلمانهای روانشناختی ارائه میدهد تا فضا را اندکی تلطیف کند.
قصه در دنیایی اتفاق میافتد که چندان از جهان مدرن فعلی دور نیست اما یک تفاوت ویژه دارد، فناوری «کلونسازی انسانی» به درجهی کمال رسیده و بشریت هم آن را پذیرفته است. طبق قانون، اگر کسی به بیماری لاعلاج دچار شود، میتواند با پرداخت هزینه، همزاد خود را بسازد تا پس از مرگ جایگزین وی شود (جالب اینکه به دلیل گرانقیمت بودن پروسهی کلونسازی، این خود همزاد است که پس از مرگ فرد اصلی، باید هزینهها را تقبل کند). هدف این است که خانوادهها دیگر غم از دست دادن عزیزان را تجربه نکنند و افراد بیمار هم با خیال راحتتری از دنیا بروند.
«سارا» یک دخترک افسرده، درونگرا و منفعل است که دیگر ارتباط خاصی با مادرش ندارد، همسرش هم از او دوری میجوید و تنها تظاهر میکند که به وی اهمیت میدهد. سارا مدتها است که دیگر احساس خوشحالی نمیکند، کابوس میبیند، نسبت به زندگی و جهان اطرافش حسی ندارد و ترجیح میدهد با نوشیدنیهای الکلی از مشکلات روحی و روانیاش فاصله بگیرد. اوضاع اما یک روز بدتر میشود، او متوجه میشود به یک بیماری کشنده مبتلا است و پزشکان میگویند احتمال اینکه بمیرد ۹۸ درصد است، آن ۲ درصد هم حاشیهی خطا است! به عبارت دیگر او هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد.
آنها به سارا پیشنهاد میکنند تا به ایدهی همزاد فکر کند و او هم که دیگر چارهای ندارد، این کار را انجام میدهد. همزاد از راه میرسد و تحت آموزش سارا قرار میگیرد، با همسر و مادرش ملاقات میکند و آماده میشود تا زندگی او را ادامه دهد اما همه چیز مطابق برنامه پیش نمیرود. ایدهی اولیهی فیلم به «آواز قو» (۲۰۲۱) ساختهی «بنجامین کلیری» شباهت زیادی دارد. در آواز قو، «کامرون ترنر» هم به یک بیماری لاعلاج مبتلا میشود و به او پیشنهاد میدهند تا خود را با یک کلون جایگزین کند، تصمیمی سخت که کامرون و خانوادهاش را به چالش میکشد. آن فیلم علمی-تخیلی داستان خود را جدی گرفته بود و روایت تراژیکی ارائه میداد اما دوگانه از دراماتیزه کردن رویدادها تا حد زیادی امتناع میکند، فیلم میخواهد ابزورد بودن «رویارویی با خود» را یادآور شود و هدفش تاثیرگذاری بهواسطهی لحظات احساسی نیست.
رایلی استرنز که آثاری همچون «خطاها» (۲۰۱۴) و «هنر دفاع شخصی» (۲۰۱۹) را در کارنامه دارد، فیلمساز صاحبسبکی محسوب میشود که آثارش امضاهای مشخصی دارند، از جمله اِلمانهای کمدی سیاه، دیالوگهای نامتعارف، چرخشهای داستانی ناامیدکننده و شخصیتهای رباتگونه. آدمهای استرنز چندان انسانی ترسیم نمیشوند، معمولا رفتارها و واکنشهای هیجانزدهای ندارند، احساساتشان را بروز نمیدهند، عموما بدبین هستند و ناخواسته به مسیرهای تازهای سوق داده میشوند. در همین راستا، شاید تماشای ساختههای استرنز برای هر نوع سلیقهای مناسب نباشد و حتی بعضی از مخاطبان را آزار دهد.
دوگانه در مقایسه با آثار مشابه، به تحلیل و موشکافی همهجانبهی روان شخصیت اصلی و همزادش علاقهی چندانی ندارد و بخش میانی را به حاشیه اختصاص داده است تا مخاطب را برای یکسوم پایانی آماده کند اما در یک چرخش غیرمنتظره، مسیر داستان به کلی عوض میشود تا این بخشهای میانی بامزه، بیمعنا شوند. با وجود این، هدف فیلمساز از ابتدا همین بوده است که ما را به همان نقطهای برساند که شخصیتها در پایان قرار میگیرند، جایی که به بیهودگی همه چیز پی میبریم.
برگ برندهی فیلم در کنار بازی درخشان «کارن گیلان»، فضاهایی است که رایلی استرنز ایجاد کرده است. دنیای عادی او به واقعگرایی جادویی آغشته شده است و با اتفاقات عجیب، عادی برخورد میشود. استرنز در کسری از ثانیه، فیلم را از یک تریلر دلهرهآور به یک درام سرراست یا یک کمدی بیمارگونه تبدیل میکند و این تغییر ژانرها تا انتها ادامه دارد. او همچنین با بهکارگیری ایدهی همزاد، سعی کرده است تا مضامین دیگری همچون آمادگی برای مرگ، خودانگاره و روابط میانفردی را بررسی کند.
فیلم «دوگانه» برای چه کسانی جالب خواهد بود؟
اگر ساختههای پیشین استرنز را تماشا و با آنها ارتباط برقرار کردهاید، ایدهی ملاقات با همزاد برایتان جالب است، به کمدیهای سیاه افسرده، سینمای هنری، آثار پوچگرایانه یا فیلمهای علمی-تخیلی لو-فای علاقهمند هستید، فیلم دوگانه میتواند شما را راضی کند. این فیلم مستقل ادعایی ندارد اما میتوان در رابطه با پیامها و مضامین آن گفتگو کرد و احتمالا به جمعبندیهای جالبی رسید.
شناسنامهی فیلم «دوگانه»
کارگردان: رایلی استرنز
بازیگران: کارن گیلان، آرون پال، تئو جیمز، بیولا کوال، سانا-یونه هاید
امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۵.۸ از ۱۰
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۰ از ۱۰۰
محصول: ۲۰۲۲
تولید و توزیع: آرالجیای فیلمز